کویت، کویتِ من
مجید نفیسی
•
در پایابهای دریا سرگردان شدیم
و روحمان از کدورتِ آب آکنده شد.
با تلخیِ خیانتِ ناخدا در دهان
امیدها بر سر دست گرفتیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۰ آذر ۱٣۹٣ -
۱۱ دسامبر ۲۰۱۴
در پایابهای دریا سرگردان شدیم
و روحمان از کدورتِ آب آکنده شد.
با تلخیِ خیانتِ ناخدا در دهان
امیدها بر سر دست گرفتیم
و رو به ساحل فریاد کشیدیم:
"آنک جاده ها و شهرها!
آنک کاکلِ جنبانِ نخلها!"
آیا این سوسوی نور می توانست
شب تاریک ما را روشن کند؟
در کپَرهای کوچک، کف به کف خفتیم
تا پالیسِ بیابان در خواب
جانمان را نرباید.
افسوس! در بیداری
غول های سیمانی
و شلاقِ شُرطه ها
روحمان را درهم شکست.
در کویت
همه ی بوها بهم آمیخته بود:
بوی جین های تانخورده
بوی کنیاک و ویسکی
بوی شوریِ تن ما پیش از کار
بوی شوریِ تن ما پس از کار
بوی نفت، نفت، نفت.
عاقبت، روز موعود فرارسید
و بارشِ نور، چشمان ما را خیره کرد.
مهاجرانِ سرزمین های دور
فرزندانِ رنج و فقر
از همه سو گرد آمدند
و دسته های راه پیمایان
چون گلهای صحرایی روئیدن گرفت:
"به هر کس سهمی از پول نفت!
به هر کس سهمی از پول نفت!"
نفت اما از دل زمین
و خون در رگهای ما
هر دو از یک قلب می تپید.
اینک به آبادی خود باز می گردیم
هر یک با دو بسته سیگار،
داغهای تازه
و درد کهنه ی سوزاک؛
بیمِ دریا در پس،
هولِ بیابان در پیش
و فریادی از میانِ ما:
"آه! کویت، کویتِ من!
آیا آبهای خلیج
تو را برای همیشه
در خود دفن کرده است؟"
۱۲ ژانویه ۱۹٨۶
|