(شعر بلند)
پیگال*
رضا فرمند
•
پیگال، در پستان زنان پوست می اندازد؛
در سرین زنان پوست می اندازد؛
پیگال، پیاپی خود را
در مادگی زنان جوان، تازه می کند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۷ آبان ۱٣٨۵ -
۲۹ اکتبر ۲۰۰۶
www.rezafarmand.com
۱
پیگال از لُمُلمه جهانگردان می تپد!
و کارمندان سکس با واژه های مکنده
در خیابان ها رها شدهاند.
*
در پیگال، سکس از کسی پوزش نمی خواند،
و هوسهای رنگارنگ از فروشگاهها
و سوپرمارکت های اروتیک خرید می کند.
۲
پیگال، در سنگها و انسانهایش، می پوسد؛
پوست سکسیاش اما همیشه تازه است.
پیگال، در پستان زنان پوست می اندازد؛
در سرین زنان پوست می اندازد؛
پیگال، پیاپی خود را
در مادگی زنان جوان، تازه می کند.
۳
سکس، خنده ها را با خود می برد
توریست ها و سکسکاران را با خود می برد
و مغناطیساش، زمان را گیج می کند.
سکس،
زبانی است که همه در آن سکوت می کنند!
۴
زنانی که در نان، گم می شوند؛
زود از تناشان جدا می شوند!
۵
من اگر بجنبم می توانم پای سخن پیگال بنشینم.
من اگر بجنبم می توانم عکسی روشن از پیگال بگیرم
من اگر بجنبم می توانم زمزمهی برهنگی را خوب بشنوم
من اگر بجنبم می توانم سکوت زنانی
- که اندامشان را گم کردهاند بنویسم
۶
در پیگال
دو چشم از ژرفای برهنگی به زندگی نگاه می کند
دو چشم به اندامش می نگرد که دور می شود؛
دو چشم که خسته نمی شود؛ گائیده نمی شود؛
و به هنگام هماغوشی ها بستر نمی شود.
در پیگال،
دو چشم هشیار، دو چشم غمالود
در ژرفای برهنگی همیشه بیدار است!
۷
من با برهنگی نرم می شوم؛ سفید می شوم!
در سخن های نرم پستان ها پخش می شوم؛
در سخن های خستهی لمبرها به خواب می روم
و در سخن های تر مادگی بیدار می مانم.
۸
پیگال، چون مرگ، تواناست!
زیر قطار سرنوشت هم که برود؛
دهان قرمزاش، لبخند می زند
و قلب نئون هایش می تپد
پیگال، ماشینی است که زن را پول می کند؛
و هر گوشهی تناش، دکانی کوچک دارد
در ماشین سکس پیگال
اندام های زنانه از هم جدا می شوند:
پستان ها از سینه ها
لمبرها از نیمتنه ها
و لبها از گونه ها
در ماشین سکس پیگال
برهنگی از واژه ها جدا می شود
و قرمز می شود.
۹
پیگال، آرامگاه قرمز زیبایی؛
آرامگاه روشن شادابی است!
در کنار گورستان مونمارت Montmartre
در تراس این کافهی سبز
کتاب قرمز پیگال را که می گشایم
لبخنده های فسرده به سکوتم می ریزد!
با اینهمه، پیگال هشیاری هم هست
- که با دندانهای مزّه، خوراکاش را می جَود؛
و با ریه های بزرگِ خوشی
از پنجره های گشوده به خیابان می نگرد
*
در پیگالِ مولنروژ،
در پیگال کاباره های هنری،
شادی، آگاه است؛
و در ژرفترین سرخوشی ها، بیدار است!
۱۰
در پیگال
انگار که روی ریل زندگی ایستاده باشم
به چپ و راست نگاه می کنم.
*
هنگامیکه کارمند سکسی
در گامهای آدم، ناگهان ترمز می کند
آدم، جا می خورد
*
هنگامیکه سکسفروشی جوان
واژه های مکندهاش را از بیپروایی،
ناگهان به سکوت آدم پرت می کند
چشم و گوش آدم درجا بسته می شود؛
و احتیاط، همهی درها را کیپ میکند.
۱۱
به پیگال که می آیم
سکس، چون گربهای رموک
در ژرفاهای جانم پنهان می شود
و من از زنان و مردانی که با واژه های مکنده
ناگهان به سکوتم می چسبند می ترسم.
نوجوان که بودم
در خاکشهر سکس در تهران
این نئون ها، بوی هراس و خوشی می داد
اما، اینجا، تنها بوی هراس می دهد.
*
ادیت پیاف Edith Piaf در همین میدان شاید
کلاهگردان نمایش های پدرش بود
و به راستی که چیزی نمانده بود که آوایاش
در پشتِ پرده های ستبر این غرفه ها، خاموش
و سرنوشتاش برای همیشه
در هیاهوی این خیابان ها قرمز شود.
۱۲
پیگال، نرم است
به ژرفاهایش برهنگی چکیده است
پیگال، افسرده است
جوانیاش را نمی تواند پیدا کند
۱۳
در پستوهای پیگال
برهنگی از خوشی شتابان،
فرو می چکد؛ فرو می چکد؛
و شادابی ناگهان تمام می شود
۱۴
در پستوهای پیگال
واژه هایم با سدها زن
اینسوی و آنسوی، برهنه می شود
و در سفری که نمی رود
خسته می شود.
پاریس ژوئیه ۲۰۰۴-۶
---------------------------
* Pigalle
پیگال، در واقع، سکسکده Red Light District پاریس است. به زبان دیگر از دیرباز جایگاهِ سکسفروشان بوده است. ولی پیگال کنونی جان دیگری دارد و یکی از پُر کششترین جاهای توریستی پاریس قلمداد می شود. برای نمونه، مولنروژ که سمبل شادی است، در این کوی قرار دارد. پیگال با مونمارت هم همسایه است. شاعران، نویسندگان و هنرمندان بسیاری در پیگال زیستهاند: پیکاسو، پاسین، ژاکپرهور و آندره بروتن از این جملهاند. کوتاه سخن اینکه پیگال کنونی محلهای است شیک و هزارتکه و در کنار سکسشاپ ها، شمار فراوانی تاتر و کاباره، فروشگاه ابزار موسیقی نیز یافت می شود. در شب است که پیگال درخشش و تپش ویژهای دارد و بر خلاف سرشتِ چنین کویهایی ناامن نیست.
|