•
جُفتی پرنده بر سرِ آن بامِ رو به رو می بینم
کز چشمِ من،
دو عفریت اند:
از پَر،
پَرِ سیاه،
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۷ آذر ۱٣۹٣ -
۱٨ دسامبر ۲۰۱۴
جُفتی پرنده بر سرِ آن بامِ روبه رو می بینم
کز چشمِ من،
دو عفریت اند:
از پَر،
پَرِ سیاه،
رداشان:
کآن را،
انگار،
در عزایی جاوید
پوشیده باشند.
منقارهاشان هم سرخ است:
انگار خونِ جانداری را،
یکی دو دَمی پیش از این،
نوشیده باشند.
نشنیده ام.
امّا اگر صدای شان نیز،
همچون ردای شان، سیاه باشد،
همتیرگانِ غربی ی زاغ اند:
و، هر چه باشند،
یادآورِ کلاغ اند.
هر چند هیچ یک را –گفتم-
نشنیده ام که بخواند،
امّا،
دیدارشان مرا به (یادِ) وطن بر می گرداند:
به سیاه،
به خون،
به عزا،
به اشک،
به آه... .
بیست و دوم فروردین ۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن
|