سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خوابگردی


خسرو باقرپور


• چه تاکستانِ غریبی ست آسمان؛
وقتی تو از مشرقِ غروب به خانه می آیی!
و در هر غروبِ تنگ؛
سپیده رنگِ شرابِ چشمِ تو را دارد.
امشب، کی آمدی؟! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۶ دی ۱٣۹٣ -  ۲۷ دسامبر ۲۰۱۴



 چه سیاره ی سیّالی ست زمین؛
و شب چه ساده جایِ روز را می گیرد:
وقتی تو می روی.
شبِ شرابِ من؛
با خُمارِ بامدادِ رفتنِ تو آغاز می شود.
تو کی رفنی؟

چه تاکستانِ غریبی ست آسمان؛
وقتی تو از مشرقِ غروب به خانه می آیی!
و در هر غروبِ تنگ؛
سپیده رنگِ شرابِ چشمِ تو را دارد.
امشب، کی آمدی؟!

آه، نگاهِ خیره ی ماه؛
ماسیده بر صورتِ "Horgen" *
و نرمی ی دستانِ مهربانِ تو؛
هنوز در نوازشِ گونه هام گرم است.
من کی خوابم برد؟

صبح است؛
می روی؛
و شعر نهرِ باریکی ست
در امتدادِ گونه های من.
می بینمت آیا؟

آذر ماه ۱٣۹٣

*دهکده ای کنار دریاچه ی زوریخ.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست