وارث دادگری و تیزهوشی یا لایق بیدادی و نادانی (رژیم فقاهتی)؟ - امیرحسین لادن
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٨ دی ۱٣۹٣ -
۲۹ دسامبر ۲۰۱۴
دادگری و تیزهوشی، "فرهنگِ فراموش شدهی" میهنمان می باشد.
فراموش کردیم چگونه بودیم، چه می اندیشیدیم و چگونه می زیستیم. روزگاری پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک الگوی زندکی پدرانمان بود و نه تنها یک شعار، مانند این روزها. حکومت آنروز مانند رژیم فقاهتی، آنرا "ارتداد" نمی دانست و اشخاص را مورد ضرب و شتم قرار نمی داد. آنرور منشور حقوق انسانی کوروش نیز، تنها اندیشهی کوروش نبود، بلکه باور یک جامعهی پیشرو بود. جامعه ای که برای انسان و حیثیت و باورهای او، ارزش قائل بود.
نیاکان ما از نژاد آریائی بودند. نام نژاد آریا که به معنای "درست کردار و نیک رفتار" است ، فقط یک نام نبود بلکه نحوهی زندگی، فرهنگ و شناسنامهی آن مردم بود. نژاد آریائی کسانی بودند که در اطراف دریای مازندران زندگی میکردند و به میترا (خدای مهر) اعتقاد داشتند. (1)
بیش از سه هزار سال پیش ، خدای ایرانیان "سرچشمهی خرد" ، اهور مزدا بود. اهور مزدا مرکب از "اهورا" بمعنی سرور بزرگ و "مزدا" اندیشمند کامل می باشد. این امر، اوج سربلندی و افتخار برای ایرانیان است؛ زیرا حتی امروز پس از سه هزار سال، خدا در ادیان دیگر: یک "سوپرمن"، یک تعیین تکلیف کن (ده فرمان)، یک صلح جوی دل سوز، یک قاسم الجبارین، و ... است. اما خدای ایرانیان، بیش از سه هزار سال پیش، "سرچشمهی خرد بود". تکامل انسان هنوز به آن درجه نرسیده، که خرد را پیشه کند و "سرچشمهی خرد" را به خدائی بپذیرد ! (همان)
کتاب زرتشت، اوستا یا دانش نامه ، گزیده هائی است از اندیشهی زرتشت در آگاه کردن، آموزش دادن و راهنمائی فرزندانش. در اندیشهی زرتشت، انسان یک برده، یا گروگان نیست، بلکه از ارادهی آزاد برخوردار است و می تواند انتخاب کند. مخالفت کوروش با بردگی و بندگی یعنی باور اجدادمان به حق انتخاب و ارزش و حیثیت انسان.
نخستین وظیفهی و مسئولیت انسان، مبارزهی درونی است:
- خود شناسی و خود سازی؛ بعبارتی دیگر "جهاد با نفس". خود شناسی و خود سازی بوجود آورنده و زایندهی دانش و بینش می باشند.
اوستا وظیفهی و مسئولیت انسان نسبت به دیگران را در سه حرکت خلاصه میکند:
- تبه کار را پرهیزکار کن؛ - دشمن را بدوست تبدیل کن؛ و - نادان را آگاهی بده.
از خصوصیات والای ایرانیان، پرهیزکاری و شرافت و صداقت در کردار و گفتار بود. (همان)
در ایران، حتی در دوران پیش از زرتشت، میترا، خدای روشنائی، دادگستری، وفا به عهد و پیمان، دوستی، باروری و پیروزی شمرده میشد." (2)
این خصوصیات غیر از باروری، همان صفاتی که ما ایرانیان، امروز برای بهروزی به آن نیازمندیم.
"فرهنگِ فراموش شدهی" ما، برای برخی از جوامع که از آن بهره گیری کرده اند، کاربرد بس شایانی داشته است که بارزترین نمونهی آن، ایالات متحدهی آمریکا می باشد.
پایه گزاران و پدران دموکراسی در آمریکا، از طریق تورات با کوروش و اندیشه اش در مورد آزادی ادیان و تحمل دگراندیش آشنا بودند. سه تن از پدران آمریکا، توماس جفرسون، جیمز مدیسون و بنجامین فرانکلین، برای آشنائی بیشتر و شناخت بهتر کوروش، کتاب زندگی کوروش نوشتهی گزنفون یونانی را مطالعه کرده بودند. جفرسون زیر برخی از جمله های آن کتاب خط کشیده بود و در حاشیه کتاب جملاتی یاد داشت کرده بود. (3)
یکی از برداشت های جفرسون از اندیشهی کوروش که در قانون اساسی آمریکا منعکس شده، نقش مذهب می باشد. در آمریکا، مذهب رسمی وجود ندارد. قانون اساسی آمریکا ، نه مروج مذهب می باشد و نه ضدیّتی با مذهب و روحانیت دارد.
نیل مگرگور، مدیر موزهی بریتانیا، می گوید: پدران و بنیانگزاران آمریکا در تلاش بودند که چگونگی نقش مذهب در قانون اساسی را مشخص کنند ؛ الگوئی که دنبال کردند ، اندیشهی کوروش در مورد آزادی مذهب و تحمل دگراندیش بود.
بنا بگفتهی مگرگور، بخش مورد توجه بنیانگزاران آمریکا از اندیشهی کوروش، پرسشی است که در منشور کوروش وجود دارد: آیا یک کشور می تواند در مورد مذهب بی طرف باشد؟ نه مذهب رسمی داشته باشد و نه ضدیت با مذهب و روحانیت؟
ما ایرانیان در شکل گیری قانون اساسی آمریکا سهم داریم. آمریکا با احترام به تعدد باورها، تحمل دگر اندیش، و برابری اوضاع (عدالت) اجتماعی؛ جامعه ای پیشرو بنیاد نهاد که طی دو سدهی گذشته، همواره "آرمانشهر" ملت های جهان بوده است. میلیون ها انسان از تمام کشورها در جستجوی عدالت اجتماعی و آزادی در انتخاب، به آمریکا مهاجرت و کوچ کرده اند.
اگر به پذیریم که امروز میهنمان، زیر سلطهی یک گروه گمراه، کم دان و عوامفریب می باشد، با این پرسش ها روبرو می شویم:
چرا کشوری که تمدن بشریت را پایه ریزی کرده
چنین خوار و ضعیف است ؟
چرا ملتی که فلسفهی پندار نیک ، گفتار نیک و کردار نیک ،
یعنی اوج انسانیت را قرن ها پیش الگوی زندگی اش قرار داد ،
امروز در جهل و خرافات مذهب غوطه ور می باشد ؟
چرا ملتی که اولین منشور حقوق بشر و تحمل دگر اندیش
را 2500 سال پیش پیاده کرد ،
امروز از تمامی این حقوق بی بهره است ؟ (همان)
ریشه یابی مشکات برای دستیابی به پاسخ:
ما زائیدهی فرهنگمان هستیم. فرهنگ یک ملت در قلب و روح مردمش جا دارد. فرهنگ ، مجموعهی دید و برداشت، کردار، گفتار و نحوهی برخورد یک ملت با همدیگر و دیگران می باشد. فرهنگ، شناسنامهی یک ملت و معرف یک کشور است.
"احوال باطنی که اسم آنرا اخلاق گداشته اند، عبارتست از رعایت شرایط راستی و دوستی و شرافتمندی و حقیقت گوئی و حقیقت جوئی و امانت و فداکاری و جرأت و شجاعت و شهامت و نیکوکاری و خیرخواهی و جوانمردی؛ و متأسفانه ایرادی که بیگانگان بما میگیرند بطور عموم در بارهی همین اخلاق درونی است و بدبختانه وقتی این قبیل ایرادها تکرار بشود رفته رفته حکم "شناسنامه" را پیدا میکند ... و بیم آن میرود که امروز قضاوت دیگران در حق ما بهمین صورت در آمده باشد." (4)
ما در جامعه ای نابرابر یعنی "خداسالار" و در شرایطی غیر قانونمند و فاقد عدالت اجتماعی پرورش یافته ایم. عدم قانونمندی و نابرابری در مقابل قانون؛ جامعه را به فرادستان و زیر دستان تبدیل کرده است. حکومتِ خداسالار بر قانون ارجحیّت دارد، این نابرابری در مقابل قانون، آغاز تمام کاستی ها، بی عدالتی ها و نارسائی های جامعه و فرهنگمان می باشد. (5)
خداسالاری، نظامی "فردگرا" و "مطلق گرا"ست که خود را نماینده و جانشین خداوند در روی زمین می انگارد؛ و مدعی است که مشروعیت الهی دارد. یکی از قدیمی ترین حکومت های خداسالار، حکومت موسی بر قوم یهودیان است. سپس، حکومت پاپ های کاتولیک در اروپا، حکومت خلفای اسلام، سیستم سلطنت و شاهنشاهی و حکومت فقاهتی امروز در کشورمان، نیز از این نوع حکومت ها می باشند. حتی آتیلای خونخوار، خود را تازیانهی خدا می دانست!
حکومت خداسالار، حکومتی خودکامه و استبدادی و نقطهی مقابل حکومت مردمسالار است که مشروعیتش از مردم و مسئولیتش به مردم می باشد. انسان در حکومت خداسالارِ "سلطنت"، رعیت و بنده، و در حکومت خداسالار "مذهب"، حقیر و صغیر است. حقوق و مسئولیت رعیت در نظام سلطنتی و اُمت در نظام مذهبی در اطاعت، تسلیم و رضایت خلاصه می شود. اراده، انتخاب و آزادی که از حقوق اولیه و طبیعی انسان هستند، در سیستم خداسالار معنی و مفهومی ندارند و سرنوشت انسان را، دیگران رقم می زنند.
جهل و خرافات مذهبی بخودی خود بوجود نیامدند. جامعهی روحانیت همواره با دانش و آگاهی در ستیز بوده، برای کنترل بیشتر و بهتر "گلهی متدینین"، در گسترش خرافات و موهومات نقش اساسی داشته و اساس تلاشش در ترویج آخرت گرائی، قضا و قدر و توهمِ جبر و مشیّت الهی بوده است.
ملا صدرا یکی از بزرگ ترین فیلسوفان و روحانیان جهان اسلام و بنیان گذار حکمت متعالیه می باشد. ملاصدرا به قضا و قدر الهی باور داشت و توضیح داده که "قضا در کلام اسلامی ، به معنای حکم خدا و قابل تغییر نیست." این فیلسوف بزرگِ جامعهی روحانیت ، معتقد است که خداوند ، "زن" را بصورت یک وسیله و ابزار ، و در حدّ حیوانی یرای بهره برداری "مرد" آفریده است!
ملا صدرا در اسفار اربعه می نویسد: "خداوند برای کمک به انسان ها ، حیوانات را آفریده ، از عنایات الهی در خلقت زمین ، تولد حیوانات مختلف است. برخی از این حیوانات برای زیستن ، و برخی برای بار کشیدن ، بعضی برای سوار شدن ، بعصی برای تجمل و آسایش و برخی مانند زنان برای نکاح و آمیزش می باشند."
در سیستم جبری، سرنوشت از پیش تعیین شده؛ نه اراده و انتخاب معنی و مفهومی دارند و نه ستمگر و ستم دیده نقش و مسئولیتی؛ زیرا همهی اعمال در پیشانی انسان ثبت شده است! بعبارت دیگر هر چه، هر کس می کند، خواست خدا بوده است: قائم مقام را در باغ نگارستان به دستور محمد شاه خفه نکردند بلکه از پیش تعیین شده بود و در پیشانی اش ثبت کرده بودند؛ امیر کبیر را در حمام فین به دستور ناصرالدین شاه رگ هایش را نزدند؛ وثوق الدوله در رشوه گرفتن از انگلیس و خیانت به ایران، بی تقصیر بود؛ رضا شاه را متفقین از ایران اخراج نکردند؛ مصدق با کودتای آمریکا و انگلیس سرنگون نشد و ... . آیا غیر از اینستکه قضا و قدر، سرنوشت و مشیت الهی با خردگرائی و بینائی، بشدت در تضاد بوده؛ انسان را در درگاهِ تسلیم ، ذبح می کند؟
دشمنی با هر گونه دانشی ... از ممیزات اصولی هر سه آئین توحیدی است ، ... در تورات خداوند اصولاً در برابر دانش و دانشمندان جبهه میگیرد و تصریح میکند که "حکمت حکیمان را باطل و دانش دانشوران را تباه خواهم کرد. ... کلیسا از همان زمانی که به قدرت رسید کوشید تا بر هر گونه فعالیت علمی در خارج از آنچه خود مجاز میدانست لگام بزند." (6)
محمد باقر مجلسی معروف به علامه مجلسی، فقیه شیعه و ملاباشی ایران در دوران صفویه بود. ملا باشی، عالی ترین مقام کشور بود که تنها پس از پادشاه قرار می گرفت. مجلسی از امام جعفر صادق روایت کرده است: "علم فقط علمی است که رضای خداوند در آن باشد، زیرا هر علمی مایهی نجات نیست، و علم نافعی که سبب نجات بشود منحصر به توحید و امامت و علومی است که از حضرت رسول و ائمهی اطهار به ما رسیده است و آنچه نرسیده تفکر در آنها شایسته نیست. از سایر علوم نیز آنچه برای فهمیدن کلام اهل بیت رسالت لازم است مانند زبان عربی و صرف و نحو و منطق باید خوانده شود و غیر آن یا لغو یا بیفایده و تضییع عمر و یا احداث شبهه در نفس است که بیشتر موجب کفر و ضلالت میشود."
ببینید مجلسی، عوام فریبی را به چه حدی رسانده است، او می گوید اگر علم از رسول اکرم به ما نرسیده، تفکر در آن شایسته نیست! یعنی فقط قرآن شایستهی خواندن است؛ بنابراین ، نه نیاز به اندیشیدن داریم و نه نیاز به خواندن کتب دیگر ؛ کور شید، گنگ شید، لال شید و تسلیم شید!!
(... وقتی سعدبن ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمربن خطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری خواست. عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست ، سبب راهنمائی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نماینده تر است و اگر در آن کتابها جز مایهی گمراهی نیست ، خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از این سبب آن همه کتابها را در آب یا آتش افکندند." (7)
میرزا یعقوب خان به ناصرالدین شاه می نویسد: "می دانیم دستگاه روحانیت رویهم رفته مخالف روشنگری بود. ... پناه می برم به خدا روزی که خیر و شر مملکت به دست علمای بی خبر از روزگار بیفتد."
در مبارزات آزادیخواهانهی جنبش مشروطیت ، روحانیت برای حفظ منافع خویش، بار دیگر با سوء استفاده از حربهی مذهب در سرکوب مبارزان راه آزادی ، عوامفریبی پیشه کرد و اعلام کرد که این اشخاص دشمنان قسم خوردهی اسلام هستند ؛ عده ای از مردم نادان و گمراه که فریب این دروغ ها را خورده بودند ، با آزادیخواهان بمبارزه و دشمنی برخاستند. (8)
"اما در اسلام و بخصوص در تشیّع ، شیوهی خاصی پیش گرفته اند ، مثلاً می دانیم که در مبانی اعتقادی شیعه ، همچنانکه عدل و امامت هست ، توسل و شفاعت و عبادت و تقوی و تزکیه نفس و توبه ، تقیّه و تقلید هم هست. این مبانی بیشتر جنبه فردی و روحی و اخلاقی دارد و گذشته از آن ، ساده تر می توان تحریفشان کرد و مردم را به آن وسیله از مسائل حاد زندگیِ اجتماعی و پرداختن به مسئولیتهایِ جمعی و اندیشیدن به عوامل و علل بدبختی عمومی و تضادها و تبعیض ها بازداشت ، و به نام تقیه و تقلید ، ساکتشان کرد و به بهانهی عبادت و تزکیه ، به خود سربندشان ساخت." (9)
نقش مذهب در انتظار قضا و قسمت: "انسان وقتی خود را ناتوان می بیند ... آمادگی بیشتری برای التفات و اعتقاد بقوای ما فوق الطبیعه و تعظیم در برابر آنها را پیدا می کند. هر قدر بیکارتر و از خود مأیوس تر باشد ، این احتیاج و التماس بیشتر می شود. اتکاء بخود که نباشد اتکاء بغیر و احیاناً بخدا قوت میگیرد."
یکی از این نارسائی ها که برای جامعه مان در حدّ فاجعه ، زیان آور و باز دارنده بوده ، اعتقاد و توسل به امدادهایِ غیبی بجای اراده کردن و تصمیم گرفتن در مقابله با مشکلات بوده ؛ و نذر و نیاز ، بجای چاره جوئی ، تحرک و تلاش برای پیروزی بر دشواری ها ، می باشد. (10)
این نوشتار نه در دشمنی با عربان و نه ضدیت با اسلام و مذهب می باشد، بلکه تلاشی است در ترسیم نقش تخریبی و بازدارندهی روحانیت و حکومت های خداسالار در رقم زدن نا آگاهی، کم دانی و خرافات مذهبی در میهنمان. کم دانی و خرافاتی که مرض فراموشیِ فرهنگی را در حدِ یک فاجعهی ملی، گسترش داده است.
درمان این مرض بازدارنده و تخریبی، در گروی آگاهی و شناخت شرایط می باشد. ما "وارثان دادگری و تیزهوشی"، تنها در پرتوی "دانش و بینش" می توانیم بر بیدادی و کم دانیِ رژیم فقاهتی، پیروز شویم. برای دستیابی به فرهنگ فراموش شده مان، باید آمادهی پرداخت هزینهی مورد نیاز باشیم.
توماس جفرسون می گوید: "تنها با آگاهی و شناخت شرایط ، قادر به ایجاد تغییر و تحول خواهیم بود ؛ کردار درست ، بدون داشتن شناخت و دانش ، ناممکن است."
امیر حسین لادن
dofcenter.org
(1) کتاب خداسالاری و درماندگی، امیرحسین لادن
(2) کتاب راز میترا، فرانتس کومون
(3) خداسالاری و درماندگی
(4) خلقیات ما ایرانیان، محمد علی جمال زاده
(5) خداسالاری و درماندگی
(6) تولدی دیگر، شجاع الدین شفا
(7) دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین کوب
(8) Iran Between Two Revolution, Ervans Abrahamian
(9) پدر، مادر، ما متهمیم، علی شریعتی
(10) خداسالاری و درماندگی
|