گذشته ای از فوتبال کردستان
برای علی خشنودی و بیژن ذوالفقارنسب
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۱ دی ۱٣۹٣ -
۱ ژانويه ۲۰۱۵
اکثریت استانداران کردستان افراد نظامی باز نشسته بودند و همه نیز از دید امنیتی به استان نگاه می کردند (بجز شادروان رئوفی که خدمات شایانی به مردم کردستان کرد) . تیمسار علیزاده که مشغول اهدای مدال به بازیکنان پرسپولیس سنندج است در سال یکبار به استادیوم امین سنندج می آمد و در پایان هر بازی وعده می داد که از فردا کار تعمیر و ایجاد زمین چمن شروع می شود. اما سال به سال دریغ از پارسال و امسال و سال دگر! حتی, وی گروه سگهای ولگرد را می دید که بر اثر بازیگوشی تعدادی از جوانان محل در جریان مسابقه ای در زمین و کنار آن جولان می دادند و بجای تاسف، از دیدن این صحنه ها کیفور و شاد می شد. به قول فغفور بطحائی وی استاندار نبود بلکه سرکار استوار سریال صمد آقا بود که فقط خالی می بست!
اخبار روز - کرد سنندجی: قبل از خواب رفتن شبانه, دل, بی قرار فردا بود و هر گاه وقت تمرین یا مسابقه فرا می رسید کوه آبیدر, دکل هواشناسی فوتبالیست های سنندج نام داشت. در باور ما اگر ابر خیلی سیاه آسمان قله کوه را فرا می گرفت نشانه بارانی زودگذر بود و هر گاه توده های ابر سفید سراسر کوه را می پوشاند علامتی برای بارش باران مداوم بود و برای دیدن و زدودن این دو نشانه چون منجم ستارگان, تا صبح با چشمهای خواب آلود آبیدر را رصد می کردیم.
آبیدَر (کردی: ئاویهر) کوه نماد استقامت سنندج مرکز استان کردستان را می گویم. هر چه را که به روشنائی آبیدر امید می بستیم وقتی به پایه های کوه کوچکهرش (سنگ سیاه) می رسیدیم خیالات ما رنگ تاریک و غبار می گرفت. وقتی هم شنیده می شد که رودخانه قشلاق (در شرق سنندج) طغیان کرده و آب بالا آمده بدین معنی بود آن روز هوا سخت بارانی است و تمرین فوتبال تعطیل! وقتی کوه سنگ سیاه جائی که زمین فوتبال گلشن یا استادیوم امین سنندج در مجاورت آن قرار داشت ابرهای سیاه را فرا می گرفت آن قلمرو چنان تاریک و غم انگیز می شد که شور و نشاط و لذت ورزش را فراموشی می سپرد و چشمها بیشتر به کوه نگاه می کردند تا توپ و زمین بازی! با این وصف همه فوتبالیست ها در شوق و ذوق این بودند که کوه سنگ سیاه کمی زمین شن زار بازی را آبیاری کند و سپس باران قطع شود اما این انتظار و خوش بینی کمتر اتفاق می افتاد! استادیوم امین یا گلشن سنندج فقط در روزهای چهارم آبان هیجان و غوغا داشت زیرا برنامه های زادروز شاه ایران را در آن استادیوم برگزار می کردند و در چنین روزی ضلع شمالی آن که فاقد حصار بود، دارای حصار موقت می شد که لشگر ۲٨ سنندج احداث موقتی آن را بر عهده داشت. یکی از روزهای تمرین بود که شنیدیم برای چندمین بار طی سال هیئتی برای به اصطلاح بررسی کمبود امکانات ورزشی کردستان و از جمله آنان استادیوم گلشن سنندج به این شهر سفر کرده و قرار است در زمان تمرین به استادیوم بیآیند! سرانجام آنان آمدند و تمرین مدتی تعطیل شد و در جریان گفت و گو، یکی از اعضای هیئت سئوال کرد که دیوار و قلمرو این استادیوم تا کجاست؟ علی خشنودی مربی زحمتکش و عاشق پیشرفت فوتبال استان پاسخ داد که: قربان تان گردم! شما مگر از آن کاروانسرای بی در و پیکر وارد نشدید! دیوار این استادیوم تا شوروی ادامه دارد! توصیف علی خشنودی بدین جهت بود که ضلع شمالی استادیوم امین به طرف شمال و بسوی آذربایجان و شوروی سابق جهت گیری جغرافیائی داشت و بی در و پیکر بود.
آن روز را بخوبی بیآد دارم که برای این طنز خشنودی, ما خندیدیم و آن مسئول کراوات زده شیک و بیک, چگونه رنگ و رخسارش سفید و قرمز شد! توصیف استادیوم امین در نسل قبل از ما بدتر از وضعیتی بود که ما فوتبال آن نسل را ادامه دادیم. نسل قبل از ما را افرادی مثل محسن شهلا، حسین سپند ار، رئوف بلوریان، علی خشنودی، محبی الدین و علاء الدین باباشهابی (از نوه های خواننده معروف کردستان سیدعلی اصغر کردستانی )، بهادین خوشنما بهرامی، عیسی ملک نیا، ناصر رشیدی، محمد طهماسبی، یداللّه رافت، اسماعیل پیرظهری، بهروز کرباسچی، ایرج عندلیبی، هوشنگ رشیدی، عبدالله جعفری، منصور کرباسچی، خسرو فکری، هوشنگ رحمتی، مظفر رحمت پناه، جمیل یارالهی، نبی علی محمدی، اقبال پیرظهیری... تشکیل می دادند که هر از چند گاهی وقتی در یک مکان جمع می شدند خاطرات خود را مثل نقل و نبات روی فرش می انداختند و مجلس گرم و شنیدنی را برای جوانان می آراستند. ما نیز چون اواخر زمان آن نسل از توپ هایی استفاده می کردیم که به توپ های هشت تکه معروف بودند. این توپها یک تیوپ و بند داشت و موقعی که آنها را باد می کردند یک سری داشت که آن را زیر چرم می کردند و با بند می بستند با یک چیزی که به آن لیسه می گفتند و سپس بندها را از توی سوراخ ها رد می کردند و می بستند. در موقع ضربه سر زدن این قسمت از توپ آزار دهنده بود.
مهر ۱٣۴٨ - تیم جعفری قهرمان باشگاه های سنندج. فضای پشت عکس قسمتی از دامنه کوه سنگ سیاه و ضلع شمالی بدون دیوار و حصار استادیوم را نشان می دهد.
ایستاده از راست به چپ رضا یغموری. علی یوسف بیگی. طالب علی. حامد روحانی. یحیی مظهری. علی خشنودی مربی و سرپرست تیم. فغفور بطحائی. ناصر سیدالشهدائی. فاروق نقش بندی. همایون سلیمانی. جلال ولدبیگی. محمد پاشایی.
نشسته از راست محمود یاوری. کوروش طاهر نسب. جعفر طالبی. محمود خاطری. سیف الله ادب آموزان. کوروش شیرازی. محمود قصیرانی. حسین نعمتیان. محمود جهانی. در این عکس جای مظفر فولادی خالی است.
شاهین و تاج دو باشگاهی بودند که در کنار انجمن پیشاهنگی در سنندج در دهه ۱٣٣۰ فعالیت می کردند و از اواسط دهه چهل باشگاه جعفری نیز به جمع شاهین و تاج پیوست و بیش آهنگی هم از صحنه فوتبال حذف شد.
جدای از این سه مکان, فوتبال در محلات سنندج نیز گرم بود و هر محله برای خود اسم و رسمی قائل می شد و در فصل تابستان انواع و اقسام جام های یادبود افراد و به مناسبت های مختلف برگزار می شد که از بین این مسابقات نیز, افرادی برای عضویت باشگاهها انتخاب می شدند.
محلاتی مثل: محله چهار باغ، محله جلوباغ ملی، محله کرمانج ها (ناوکرماجه کان)، محله یهودی ها، محله گورکان (گبرها) یا محله مسیحی ها، محله کانی دو شمع، محله میان قلعه، محله قطارچیان، محله بالا یخچال در قطارچیان، محله کلکه جار، محله چهاردالان (قلعه چهارلان)، محله گلشن، محله پیرمحمد، محله دباغ خانه، محله آقازمان، محله مسجد و چشمه ملاویسی، محله مسجد قوله (مسجد ملامومن)، محله جلوخانه وکیل، محله بالاخندق، محله سرتپوله، محله جورآباد، میدان فردوسی که به زمین افسران و مشترک المنافع نیز معروف بود زیرا زمین فوتبال این محله در جائی قرار داشت که باشگاه افسران ارتش، قلعه تن فروشان و در ضلع غربی آن بازار خودجوش خرده فروشان قرار داشت و برادران طهماسبی رشید و سعید به همراه پرویز کمانگر و بها خوشنما بهرامی از مردان همیشه در صحنه این زمین بودند و شوتهای سعید طهماسبی زبانزد این محل یود.
شاهین بعد از غروبش در تهران و خوزستان در کردستان نیز بطور رسمی منحل شد، اما تا مدتها وفاداران به مکتب شاهین عضو تاج یا جعفری نشدند. ناصر رشیدی مدیر و مربی شاهین نیز نقشی مثل علی خشنودی در توجه و توسعه فوتبال در سنندج داشت.
علی خشنودی یکی از مربیان زحمتکش, خوش نام و پیش کسوت فوتبال کردستان که مدت زیادی از عمر خود را برای خدمت به جوانان سپری کرد.
در سنندج نیز, در باور عمومی هواداران فوتبال, تاج وابسته به حکومت بود و جعفری مستقل, اما با نام و نشان شعبان بی مخ که این نام چندان خوشایند بازیکنان تیم نبود و اگر در نزد بازیکنان شوخ طبعی روی می داد ابتدا سوژه آن جعفری و شعبان بود. سرانجام نام جعفری بعدها به پرسپولیس تغییر یافت. مدیران و بازیکنان باشگاه تاج سنندج همیشه کمک های ارسالی از تهران را به رخ باشگاه جعفری می کشیدند و چون لشگر ۲٨ سنندج بزرگترین پادگان در منطقه بود و نظامیان زیادی برای ماموریت و خدمت به سنندج می آمدند که در بین آنان فوتبالیست هایی هم وجود داشتند (در مراجعه به تاریخ می توان خواند تابستان سال ۱۳۰۳ رضاخان دستور داد رقابتهای ورزشی، از جملهشان مسابقات فوتبال، منظماً میان نیروهای مسلح برگزار شود. بعضی از این رقابتها در شهرستانها انجام میشد، مثلاً مسابقهای بین اعضای تیپ مختلط کردستان که در آن بازیکنان هنوز گیوه پایشان بود در آن زمان برگزار شد.) باشگاه تاج با این حربه تور خود را برای این قبیل بازیکنان وارداتی پهن می کرد و در اکثر اوقات بدون صیدی تور خالی باشگاه جعفری را مملو از صید می دیدند!
داستان باشگاه جعفری سنندج برای خود ما که سالها عضو آن و بعد پرسپولیس بودیم جالب و طنزآمیز بود. محل اولیه این باشگاه در یک ساختمان نزدیک به خرابه و در مکانی قرار داشت که گاراژ کامیون ها و قهوه خانه در زیر آن قرار داشتند و کمی آن طرف تر دو دبیرستان هدایت و بوعلی و یکی از گورستان های سنندج واقع بودند.
هر وقت کلاسهای درس یک یا چند نفر از معلمان دبیرستان بوعلی خالی می شد مرحوم عبدالله طیری ناظم دبیرستان و از مربیان ورزشی مخفیانه و به سبک زورو Zoro وارد سالن باشگاه می شد و گروه بازیکنان فوتبال را که بیشترشان در بوعلی درس می خواندند دستگیر می کرد و هر چه گلاب بود به روی باشگاه جعفری تهران و شعبان بی مخ می ریخت. استادیوم گلشن (امین) سنندج از سه طرف سکوی نشستن داشت اما دیوار آن ناتمام و زمین آن نیز خاکی و سنگ ریزه بود که وقتی باد و طوفانی روی می داد چون ضلع شمالی آن فاقد دیوار و حصار بود و برطرف کوه پایه سنگ سیاه قرار داشت زمین بازی را چنان گرد و غبار می گرفت که بازی در آن غیرممکن می شد. در محلات شهر نیز جوانان خودشان زمین های خاکی را هموار می کردند و با چوب دروازه می ساختند و برای انجام تمرین و مسابقه نیز با آب پاش زمین را خیس می کردند که از شدت گرد و غبار آن کاسته شود.
یکی از زمین های محلات در سنندج زمین محله چهار دالان (قلعه چهارلان) در مجاورت گورستان فرح بود که هر از چند گاهی ناصر رزّازی بعد از پایان کلاس درس به آنجا می آمد و ترانه هایی را می خواند و بعضی اوقات دروازه بانی که سرگرم شنیدن صدای ناصر بود ناگهان توپ زوزه کشان از کنارش می گذشت و گل می شد و چون دروازه فاقد تور بود باورش نمی شد که گلی زده شده است.
استادیوم گلشن با این که از یک طرف دیوار نداشت اما وقتی مسابقه ای دوستانه با یکی از تیمهای شهرستانهای کشور انجام می شد باشگاه میزبان بلیط فروشی را صورت –همت عالی- انجام می داد. در چنین شیوه ای افرادی بودند که برای کمک به انجام چنین مسابقه ای بلیط ها را می خریدند و بدون بلیط به استادیوم بی در و پیکر وارد نمی شدند.
هم چنان که برای انجام تدارکات هر بازی تمام موارد نیاز از قبیل شماره پیراهن ها و آرم باشگاه را خود بازیکنان در باشگاه و با استفاده از شاب لون انجام می دادند و اگر تبلیغاتی قرار بود اعلام شود هر بازیکنی سهمی در انجام آن را برعهده می گرفت و خرید میوه و تهیه آب و یخ نیز توسط بازیکنان انجام می شد و هر بازیکن مسئول نگهداری و شستن لباسهای ورزشی خود بود. در روز قبل و در روز مسابقه یک نفر سوار بر ماشینی رو باز با بلندگوی دستی مردم شهر را در جریان بازی دوستانه می گذاشت. هم چنان که از بلندگوی دستی برای معرفی بازیکنان دو تیم استفاده می شد.
رخت کن های استادیوم گلشن شبها محل جمع شدن لات ها و قماربازان بود و این افراد با شکستن درب و شیشه رخت کن ها محیط آنجا را تبدیل به مخروبه ای کرده بودند که غیرقابل استفاده بود. کاک شریف سرایدار استادیوم که تیپ جالبی داشت و تعدادی از لات ها و قمار بازان از وی کمی حساب می بردند شبها با شلنگ آب به رخت کن ها می رفت و سعی می کرد آن جماعت را بیرون کند اما در نهایت خسته می شد و می گفت «این کاروان سرا را نمیشه درست کرد» و آنان را به حال خود رها می کرد!
چنین امری باعث می شد تا بازیکنان در زمان تمرین لباسهای خود را روی یکی از سکوی ها تعویض کنند و اغلب اتفاق می افتاد که حداقل پول یا ساعت دستی و یا شلوار و پیراهن یکی از بازیکنان سرقت شود. از طرفی چون زمین شنی و خاکی بود و امکان دوش گرفتن هم نبود بعد از بازی با معجونی از خاک و ماسه سرو صورت و بدن به خانه باز می گشتند.
سال ۱٣۴۶. مراسم استقبال اعضای باشگاه شاهین از تیم شاهین تهران در گردنه صلوات آباد. سیروس رشیدی برادر کوچکتر ناصر رشیدی موسس باشگاه شاهین سنندج پرچم شاهین را در دست دارد.
رسم بر این بود که وقتی تیم میهمانی به شهر میزبان می آمد یک روز قبل از ورود, کاروانی از باشگاه میزبان به چند کیلومتری محل ورود تیم میهمان می رفت و مراسم استقبال از تیم میهمان را انجام می داد.
مدیر و صاحب باشگاه تاج سنندج اقبال ذوالفقار نسب برادر بزرگتر بیژن ذوالفقار نسب بود که از دهه نزدیک به پنجاه هر هفته اعلام می کرد که سازمان تربیت بدنی با اختصاص یک زمین ورزشی برای احداث مجموعه ورزشی تاج در سنندج موافقت کرده است. از روزی که این اعلان ها صورت می گرفت تا روزی که سرانجام چنین مجموعه ای احداث شد بیش از چند دهه گذشت و در واقع احداث این مجموعه به سالهای پیری و سالمندی اقبال ذوالفقار نسب و به بعد از انقلاب منتهی شد. اقبال ذوالفقار نسب مثل علی خشنودی که وی و باشگاه اش پرسپولیس, مستقل بود تلاش زیادی می کرد تا سنندج صاحب امکانات ورزشی شود و جوانان این شهر و به تبع آن سایر مناطق استان محروم کردستان بتوانند از چنین امکاناتی استفاده کنند.
بیژن ذوالفقار نسب که به باشگاه تاج و فوتبال کردستان اعتبار ویژه ای بخشیده بود از مفاخر برجسته فوتبال کردستان است که وقتی به تهران نقل مکان کرد ابتدا در تیمهای افسر و دیهیم سپس در باشگاه های پاس و پرسپولیس و سالها نیز در دفاع وسط تیم ملی بازی کرد و افزون بر این به تناوب مربی تیمهای ملی و باشگاه های صاحب نام ایران نیز بوده است. ذوالفقار نسب الگویی بود برای جوانان کردستان که هم به خصوصیات اخلاقی و فنی آ بیژن (آ. در زبان کردی به معنی آقا است) افتخار می کردند و هم این که آرزو داشتند بتوانند حداقل جایگاهی در فوتبال مثل سالهایی که دکتر ذوالفقار نسب در تیم افسر بازی می کرد برای خود پیدا کنند.
بیژن ذوالفقار نسب در مراسم احداث آکادمی فوتبال ذوالفقارنسب در شهرک زاگرس سنندج مقامات مسئول استان را در جریان اجرای این پروژه در حال احداث قرار می دهد.
قبل از نسل ما و در اوایل سالهای ۱٣٣۰ تا ۱٣۴۰ فوتبال کله قندی در سنندج مثل مناطق دیگری از ایران مورد توجه بود. در فوتبال کله قندی هر کس توپ را بیشتر به آسمان می زد بازیکن خوبی لقب می گرفت.
ادامه این مطالب در فرصتی دیگر.
|