چه کسی در دموکراسی حکومت می کند؟
•
یونان صحنه ای شده است که بسیاری از مبانی دموکراسی موجود را به پرسش کشیده است. در دموکراسی های فعلی، به راستی چه کسانی انتخاب کننده هستند، مردم یا سرمایه؟ مقاله ی زیر از اشپیگل آنلاین این موضوع را بررسی می کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۴ دی ۱٣۹٣ -
۴ ژانويه ۲۰۱۵
اخبار روز: یونانی ها روز ۲۵ ژانویه انتخاباتی سرنوشت ساز خواهند داشت. انتخاباتی که بر اساس نظرسنجی ها چپ ها در آن پیروز خواهند شد و راه متفاوتی از آن چه اتحادیه ی اروپا بر یونان تحمیل کرده است، در پیش خواهند گرفت. سرنوشت این راه هنوز مشخص نیست. اما کل راست اروپا به رهبری راست های آلمان بسیج شده اند تا با تهدید و تطمیع مردم یونان را از انتخاب سیریزا - حزب چپ یونان - منصرف کنند.
یونان امروزه صحنه ای شده است که بسیاری از مبانی دموکراسی موجود را به پرسش کشیده است. در دموکراسی های فعلی، به راستی چه کسانی انتخاب کننده هستند، مردم یا سرمایه؟
مقاله ی زیر از اشپیگل آنلاین این موضوع را بررسی می کند:
در دموکراسی شرکت مردم در انتخابات ارزشمند و حقی خدشه ناپذیر است، مگر آنکه احتمال برود مردم ممکن است به حزب چپ رای دهند – نظیر یونان. آن وقت است که صدای اعتراض سرمایه بلند می شود، انتخابات و انتخاب مردم حتی یک یورو هم ارزش ندارد.
چه کسی در دموکراسی حکومت می کند؟ مردم یا سرمایه؟ ظاهرا سوال نابجا و پاسخ روشن است. زیرا همین انتخابات است که دموکراسی را از دیکتاتوری متمایز می کند. غرب به این تمایز دمکراسی با دیکتاتوری و نقش انتخابات افتخار می کند. مگر وقتی که خطر آن باشد ممکن است مردم چپ را انتخاب کنند. آن وقت است که رسانه های رسمی و همگانی، مانند شبکه اول تلویزیون آلمان «تاگس تمن» در باره دموکراسی در یونان با خشم و غضب می گوید: «بازهم دو مرتبه می خواهند انتخابات کنند!» و روزنامه «بیلد» چاپ برلین پررنگ می نویسد: «آنگلا مرکل نباید به آن تن در دهد!» صدر اعظم باید به یونانی ها بفهماند که «آلمان از دولت آینده یونان، به حق، چه انتظاری دارد.»
از قرار معلوم دموکراسی چیزی است که باید استطاعت دستیابی آن را داشته باشی. ولی یونانی ها ورشکسته اند. پس بهتر است پا از گلیم خود بیرون نگذارند و سراغ انتخابات نروند. چه انتظاراتی دارند این ها!
اما برعکس: یونان می تواند نشانه امید برای دموکراسی در اروپا بشود. خورشید همیشه از شرق طلوع می کند! در جریان بحران «یورو»، دموکراسی در اروپا خصلت خودکامگی به خود گرفت. مانوئل باروسو، رئیس پیشین کمیسیون اروپا در سال ۲۰۱۱ گفت بازارها کم طاقت هستند. «دموکراسی خیلی کند است» و این، بر دوش قاره ما سنگینی می کند. دموکراسی تبدیل شده به حکومت کارشناسان، توسط کارشناسان برای کارشناسان و به جای آنچه که لینکلن گفت: «دموکراسی یعنی حکومت مردم، ازطریق مردم، برای مردم» شده آن چیزی که لنین گفت: «کمیته ای برای تنظیم امور بورژوازی»
حالا پنج سال است که "یورو" پول واحد اروپا در بحران می باشد. این بحران از مدت ها پیش به یک بیماری مزمن تبدیل شده است. نسخه صرفه جوئی خانم دکتر «مرکل» دیگر اثر ندارد. یونان روز ۲۵ ژانویه انتخاب خواهد کرد. آن وقت است که یک دولت چپ گرا به سرپزشک نئولیبرال بد شانس، یاد خواهد داد ترس یعنی چه.
«آلکسیس تسیپراس» چهره درخشان و جوان چپ اروپا، دچار جنون نشده، او نه قصد خروج از اتحادیه اروپا را دارد و نه می خواهد "یورو" را به بحث بگذارد. ولی او می خواهد دیکتاتوری بی رحم "اقتصاد ریاضتی" را درهم بشکند که اروپا و صندوق بین المللی پول به کشورش تحمیل کرده اند. او می خواهد مالیات ها را بالا ببرد، حداقل دستمزد را تعیین و تثبیت کند، به فقرا و نیازمندان کارت دریافت غذای رایگان بدهد و بیکاران از بیمه درمانی رایگان برخوردارد شوند. اروپا اینجا هم هست. یکی ازخواست های او به شدت به چشم می زند: بخشش بدهی ها. این خواستی است واقعا انقلابی – اما ضروری. یونان باید خود را از زیر بار این بدهی ها آزاد کند. باز پس دادن وام ها عملی نیست.
یونان می میرد. شش سال رکود اقتصادی، بیکاری ۲۶ درصد که در میان جوانان از مرز ۵۰ درصد گذشته است، کاهش ۲٣ درصدی دستمزدها بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱٣.- ٣۶ درصد از یونانی ها زیر خط فقر و رانده شده از جامعه محسوب می گردند. رشدی با شتاب ۷ درصد از زمان آغاز بحران تا به حال.
درست است که یونان حالا اندکی مازاد اقتصادی دارد– ولی این مازاد کم فقط باید صرف بازپرداخت بدهی ها شود. ادعای طلبکاران مانند سنگ آسیا بر گرده یونان سنگینی می کند.
کسی که در دوران بحران دست به صرفه جوئی بزند کارش ساخته است
کسی مخالف صرفه جوئی نیست. ولی آن که در زمان بحران صرفه جوئی کند، کارش ساخته است. هشدار هایی که در این مورد داده شد کم نبودند. اما آنگلا مرکل و نظریه پردازان در دفتر صدر اعظم نخواستند بپذیرند که بودجه کشورها اگرچه دخل و خرج خانه خوانده می شوند ولی آن را نمی توان با روش دخل و خرج یک خانه دار خسیس از جنوب آلمان اصلاح و نوسازی کرد. گوش خانم مرکل دختر یک کشیش با آن پیشینه اقتصادی مذهبی به این حرف ها بدهکار نبود.
برای چه مردم یونان باید زجر بکشند؟ برای تلافی گناهانی که در گذشته اتفاق افتاده است؟ برای آن که دیگر کشورهای بدهکار از حال و روز آنان درس بگیرند؟ برای آن که آنگلا مرکل مدام به انتخاب کنندگان خود بگوید که آلمان پولی برای خرج ساکنان تنبل جنوب اروپا ندارد؟
هنگامی که بحران بدهی ها در اوج خود بود «تسیپراس» با هوشیاری دریافت که کشمکش بازیگران صحنه بر سر بدهی ها نیست. موضوع اصلی آن است که می خواهند اروپا را مجبور کنند زیر یوغ نئولیبرالیسم برود. برای تحقق این هدف از ابزار فشار سیاسی و مالی استفاده می کنند تا از این طریق مردم را متقاعد سازند و یا وادار کنند در برابر سیاست ریاضت اقتصادی بدون مقاومت تسلیم شوند.
پائولو فلورس داسیاس، فیلسوف ایتالیائی هشدار داد: تا زمانی که چند کشور برای بنگاه های اقتصادی نقش ارتش ذخیره کار را ایفا می کنند و با پائین آوردن دستمزدها، به این موسسات کمک می کنند کارخانه های خود را به این کشورها انتقال دهند، اروپا آینده ای نخواهد داشت.
مشکل اینجاست که آنگلا مرکل از آغاز بحران یورو به اجرای یک استراتژی سوررالیستی روی آورد. چون ما- آلمان- می خواهیم اتحادیه پولی را حفظ کنیم. چون داشتن پول واحد به سود صادرات ماست و ما از عواقب سیاسی فرو پاشیدن آن هراسناک هستیم. اما نمی خواهیم شرایط لازم برای موفقیت پول واحد مشترک را که مستلزم تشکیل اتحادیه سیاسی است، به وجود آوریم.
فقر خلاقیت سیاسی مرکل که در سیاست داخلی آلمان نقطه قوت وی تلقی می شود، اروپا را به سوی فاجعه می برد.
هلموت کل اگر بود همراه با رئیس جمهور فرانسه یک برنامه ده ساله برای ایجاد صندوق اروپایی پول و یا نهاد حوزه یورو پیشنهاد می داد.
www.spiegel.de
|