سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شیراز، نامی خیال انگیز


جواد مفرد


• کاوش های باستان شناسی در تخت جمشید، به سرپرستی کامرون در سال ۱۳۱۴ ه.ش، به پیدایش خشت نبشته هایی انجامید که بر روی چند فقره از آنها نام شیراز مشخص بود. بدین ترتیب می توان احتمال داد، این وادی که در عهد رونق تخت جمشید، آبادی کوچکی بیش نبوده است، بعد از انهدام پایتخت هخامنشیان، سمندروار از دل خاکستر آن دیار برپا خاسته است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۹ آبان ۱٣٨۵ -  ٣۱ اکتبر ۲۰۰۶


 
خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش         خداوندا  نگه دار  از  زوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش  الله            که عمر خضر می‌بخشد زلالش
میان  جعفر آباد  و  مصلا                  عبیرآمیز  می‌آید  شمالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی        بجوی از مردم صاحب کمالش
که نام قند مصری برد آن جا               که شیرینان ندادند انفعالش
صبا زان لولی شنگول سرمست       چه داری آگهی چون است حالش
گر آن شیرین پسر خونم بریزد           دلا چون شیر مادر کن حلالش
مکن از خواب بیدارم خدا را                که دارم   خلوتی خوش با خیالش
چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر      نکردی  شکر  ایام  وصالش
   
در افسانه ها آمده است که شیراز فرزند تهمورث (از پادشاهان سلسله پیشدادیان) شهر شیراز را تأسیس کرد و نام خود را بدان بخشید. به روایتی دیگر، نام این دیار، "شهرراز" بوده که به اختصار شهر از و شیراز خوانده شده است.
در حالی که بر اساس تحقیقات "تدسکو" شیراز به معنای مرکز انگور خوب است، "ابن حوقل"، جغرافی دان مسلمان قرن چهارم هجری، علت نامگذاری شیراز شباهت این سرزمین به اندرون شیر می داند، چرا که به قول او عموما" خواربار نواحی دیگر بدانجا حمل می شد و از آنجا چیزی به جایی نمی بردند. و بالاخره بنا به نوشته کتاب "صورالاقالیم"، از جهت وجود دام های بسیار در دشت شیراز، آنجا را "شیرساز" نامیده اند.
باری، بیش از هر چیز نام زیبا و سحرانگیز شیراز که واژه ای فارسی است، بهترین گواه بر این باور است که برخلاف پندار پاره ای از جغرافی دانان مسلمان، تأسیس این شهر به قرن ها قبل از ورود اسلام به ایران باز می گردد، شیراز، هم اکنون نیز در محل تقاطع مهمترین راه های ارتباطی شمال به جنوب و شرق به غرب کشور است و این موقعیت در ادوار قبل از اسلام شاخص تر بوده، چرا که در عهد هخامنشیان، شیراز بر سر راه شوش (پایتخت هخامنشی) به تخت جمشید و پاسارگاد بوده و در عهد ساسانیان راه ارتباطی شهرهای بسیار مهمی چون بیشابور و گور با استخر، از جلگه شیراز می گذشت. در نتیجه مسلم است که چنین محل حاصلخیز و
خوش آب و هوایی که در تقاطع مسیرهای مهمی که برشمرده شد، قرار داشته، هرگز خالی از آبادی و سکنه نبوده است. وجود آثار قدیمی مانند قصر ابونصر در حوالی شیراز که قدمت آن به دوره اشکانیان می رسد و نقوش برجسته برم دلک، (در چندکیلومتری شرق قصر ابونصر) که از آثار دوره ساسانی است و قلعه بزرگ بندر (فهندر، پهندر، قهندز، کهندژ) در سمت شرق تنگ سعدی و چند نقش برجسته در دهکده گویم در چهار فرسنگی شمال غرب شیراز و همچنین پیدا شدن سکه هایی در ضمن حفاری های قصر ابونصر، که بر آنها با خط پهلوی نام شیراز نقش بسته است، جملگی بر وجود شهر یا بلوکی به نام شیراز، در همین محل در دوران قبل از اسلام دلالت دارد.
علاوه بر آنچه گفته شد، کاوش های باستان شناسی در تخت جمشید، به سرپرستی کامرون در سال ۱٣۱۴ ه.ش، به پیدایش خشت نبشته هایی انجامید که بر روی چند فقره از آنها نام شیراز مشخص بود. بدین ترتیب می توان احتمال داد، این وادی که در عهد رونق تخت جمشید، آبادی کوچکی بیش نبوده است، بعد از انهدام پایتخت هخامنشیان، سمندروار از دل خاکستر آن دیار برپا خاسته است.
آخرین کلام این که در اشعاری از شاهنامه فردوسی، استاد حماسه سرای طوسی، به مناسبت هایی از شیراز یاد شده، مثلاً راجع به شیراز در عهد کیانیان آمده است:
دوهفته در این نیز بخشید مرد
سوم هفته آهنگ شیراز کرد
هیونان فرستاد چندی ز ری
سوی پارس، نزدیک کاوس کی
و در مورد شیراز، در روزگار اشکانیان، چنین مطالبی ذکر شده است:
چو بنشست بهرام زاشکانیان
ببخشید گنجی به ارزانیان
... ورا بود شیراز تا اصفهان
که داننده ای خواندش مرزمهان
و بالاخره اینکه در عهد پیروز و قباد ساسانی، سپهبد ایران، "سوفرای" از اهالی شهر شیراز بود
... بدان کار شایسته شه "سوفرای"
یکی پایه ور بود و پاکیزه رای
جهان دیده از شهر شیراز بود
سپهبد دل و گردن افراز بود
استخری در کتاب مسالک و ممالک که در نیمه اول قرن چهارم هجری تألیف شده است، راجع به آثار و بقایای فرهنگی قبل از اسلام، در شیراز می گوید:
شیراز قلعه ای به نام شاه موبد دارد. وی همچنین از دو آتشکده به نام های کارستان و هرمز در آن سرزمین یاد می کند.
باری در مجموع گفتار استخری که شیراز سیزده ناحیه (طسوج) دارد که در هر کدام از آنها قراء و کشتزارهایی موجود است که متصل به هم قرار گرفته اند. و نیز نظر ابن بلخی که در روزگار ملوک فرس، شیراز ناحیتی بود و حصاری چند بر زمین، می تواند روشنگر قدمت شیراز، به عنوان یک سرزمین مسکون آباد (و نه یک شهر بزرگ) باشد... . (برگرفته از سایت شهرداری شیراز)
نگارنده یا بهتر بگویم تکمیل گر این مقاله شکی ندارد نه چنانکه  تدسکو می گوید نام شیراز نه به معنی دارای انگور خوب بلکه به معنی جایگاه انگور است چه در زبانهای اوستایی و پهلوی کلمهً شی به معنی جا است و واژهً فارسی آشیانه مأخوذ از همین ریشهً پهلوی و اوستایی "شی" است.این واژه  همچنین در نام شی چی کان (یعنی محل قضاوت) که جای نگهداری اوستا در اطراف رغهً زرتشتی یعنی مراغه بوده و اکنون چی کان نام دارد دیده میشود. این جانب در کتاب بین النهرین باستان تاً لیف ژرژ رو در قلمرو عیلامیها به شهرو ایالتی به نام شیریکوم بر خورد کردم که به نظر این جانب جواد مفرد کهلان باید  صورت قدیمی تر نام شیراز بوده باشد. اگر این نام ریشهً پارسی داشته باشد در این صورت آن را می توان با کنار گذاشتن پسوند اکدی "اوم"، جایگاه باغ و چمنزار معنی نمود.  در همین سایت مذکور بدون اینکه از یکی بودن کورش سوم با فریدون یا سلیمان تورات و قرآن باخبر باشند. مطلب جالبی از جمال رادفر تحت عنوان شیراز تختگاه سلیمان ثبت کرده اند. برای اثبات یکی بودن خاندان داوود و سلیمان تورات با خاندان کورش هخامنشی به مقالهً هخامنشیان در اوستا و شاهنامهً این جانب مراجعه شود. دراینجا فقط اشاره می کنم که مقبرهً کورش سوم بی جهت مادر سلیمان (در اصل مزار سلیمان) نامیده نشده است . ما در اینجا مطلب رادفر را به عینه در زیر نقل می کنیم:
"شیراز این شهر باستانی در طی گذشت ایام به القاب گوناگونی شهرت داشته و از آن جمله دارالملک، دارالعلم، ملک سلیمان و ... اما شاید مشهورترین و قدیمی ترین لقب شیراز همان ملک سلیمان است و بدین خاطر بر بسیاری از بناهای قدیمی شهر همچون عمارات باغ نظر، سردربازار مشیر، نارنجستان قوام و .... تصویرهایی از حضرت سلیمان نقش شده است که معمولاً وی را بر تختی نشسته و در وسط مجلس نشان می دهد و عده ای از وزرا و تعدادی از دیوها گوش به فرمان او در اطرفش ایستاده اند و تعدادی از حیوانات وحشی و اهلی نیز در بین گلها و درختان و بدور حضرت سلیمان ترسیم شده اند.
اما چرا شیراز به تختگاه سلیمان مشهور شده است ؟
حضرت سلیمان پسر داوود از پیامبران بنی اسرائیل بوده و بر طبق روایات مذهبی ۷۰۰ سال عمر کرده است. سلیمان بواسطه انگشتری که در دست داشته و اسم اعظم بر آن نقش شده بود و بر جن و انس فرمان می رانده، باد به فرمانش بوده و تخت سلطنتش را جابجا می کرده و جن و پری کارهای ساختمانیش را انجام می داده اند چنانکه قرآن در سوره سبا آیه ۱۲ چنین می فرماید :« وَ مِنَ الجِنِ مَنْ یَعَملَ بَیْنَ یَدَیْه بِاذن رَبه » یعنی : و از جن یک گروه آن بودند که پیش سلیمان کار می کردند.
و درباره ساختمانهایی که سلیمان ساخته است و در قصص الانبیاء نیشابوری آمده است که :
دیوان را در کارها افکندند و آدمیان و باد را تا عمارتها کردند ... و چنین گویند میدانی بساخت دوازده فرسنگ .... و تختی فرمود از سیم چهار فرسنگ و کرسی فرمود از زر سرخ و بر آن تخت نهاد و در مجمل التواریخ و القصص در وصف شهر اسکندریه آمده است که : « همان جا قصر سلیمان (ع) بوده است که دیوان از سنگ املس ساخته اند و چون در آن نگاه کنند صورت ابر و سبزی دریا پیدا شود و بر سان آئینه و بر آن نقطه ها ست رنگ رنگ و کس نداند که آن چه سنگ است و هر ستونی چندان است که مردی دست پیرامون آن در نتواند آورد » با توجه به این توضیحات مردم ایران در ابتدای آشنایی با اسلام و از آنجا که با تاریخ گذشته شهر خود نیز آشنایی نداشتند و با مقایسه روایات مذهبی و قصه های اساطیری جمشید را با سلیمان یکی می پنداشتند و ساختمانهای عظیم بجا مانده از هخامنشیان را قصر سلیمان یا مسجد سلیمان می دانسته اند چرا که شباهت روایات مذهبی با آنچه از هخامنشیان باقی مانده است نیز به واقع زیاد است مثلاً سنگهای تخت جمشید سنگهای بزرگ و صیقلی است و تالار آئینه و یا کاخ تچر در تخت جمشید بعد از ۲۵۰۰ سال هنوز هم کف پنجره های آن چنان صیقلی است که تصویر آنان را منعکس می کند. ستونهای کاخ آنچنان عظیم است که مردی نمی تواند بدور آن دست بیاورد و سنگهای بکار رفته در مقبره کورش چنان عظیم است که به ذهن مردم آن روزگار حتماً به دست دیوان بر هم گذاشته شده بود و حیوانات افسانه ای حک شده بر درگاههای تخت جمشید بنظر مردم آن زمان جز نقش دیو و پری چیز دیگری نیست چنانکه ابن موقل در قرن چهارم هجری در حین بازدید از شهر استخر از بنای بزرگی بنام مسجد سلیمان نام می برد. که همان مقبره کورش است و آنگاه می گوید در اخبار آمده است که سلیمان بن داوود (ع) از طبریه بدانجا دریک روز صبح تا شام می رفت و آنگاه به عقیده عوام در مورد یکی بودن سلیمان و جمشید اشاره می کند که گروهی از عوام ایران که به تحقیق مطلب نمی پردازند چنین می پندارند هم که پیش از ضحاک بوده همان سلیمان است و این عقیده مردم از آن روزگار تا زمانی که کشفیات باستان شناسی حقیقت را روشن نموده همچنان پا بر جا بود و به همین علت طی سالها فارس و به طبع آن شیراز با تختگاه سلیمان و یا ملک سلیمان مترداف بوده است و این مطلب را از خلال نوشته های مختلف به خوبی می توان دید مثلاً صاحب تاریخ و صاف در رثای آبش خاتون او را وارث ملک سلیمان خوانده و گفته است.
وارث ملک سلیمان رفت در خاک ای دریغ
کو سلیمان تا بدان بلقیس خوش بگریستی
 
سعدی شیرازی نیز این اقلیم را تختگاه سلیمان می داند و می فرماید :
 
نه لایق ظلماتست بالله این اقلیم
که تختگاه سلیمان بدست و حضرت راز
 
و هم او اتابکان فارس را وارث ملک سلیمان می نامیده و اصولاً یکی از القاب رسمی سلغریان نیز همین بوده است نیز در دیباچه گلستان چنین می گوید :
« سلطان البر و البحر وارث ملک سلیمان مظفر الدین ابی بکر بن سعد زنگی »
حافظ نیز در دیوانش به این لقب اشاره می کند :
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
 بعد از کیان به ملک سلیمان نداند کس
این سزا و این خزانه و این لشکر گردان
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت
 
ابن زرکوب صاحب شیراز نامه نیز در ذکرنزول جلال الدین مسعود و هزیمت ملک اشرف از شیراز نوشته است :
 
 سپاس و شکر خدا را که مهر فرخ بخت
خدیمو مملکت آراشه غریب نواز
 به سال هفتصد و چهل و با سه در تجمل و ناز
به تختگاه سلیمان رسید دیگر باز
 و در جای دیگر می گوید که ملوک عجم و شهریاران ایران زمین هر سال یک نوبت در این نقطه زمین آمدندی و گفتندی که صومعه سلیمان در این زمین بوده است که این مطلب به احتمال زیاد اشاره به برگزاری مراسم نوروز در تخت جمشید و جمع شدن بزرگان ایران و جهان در این نقطه دارد و هم او در وصف شیراز می سراید :
 
در او یادگار بسی  پادشا است
 برود خمه های بی پارسا است
کلاه جهانگیر  و   اقنوم داد
سریر سلیمان و تخت قباد
 همچنین در بعضی کتب نقل شده است که در حدود قرن هفتم هجری عده ای از عرفا و زهاد از بغداد به طرف شیراز حرکت کرده اند تا مسجد سلیمان را زیارت کنند و برای زیارت آن ثوابهای فراوانی قائل می شده اند."
در کتبیه های آشوری ضمن بیان یک اتحادیهً ضد آشوری از اتحاد عیلام (سرزمین کوهستانی) و انزان (سرزمین رهبر، منظور پارس) و پاشری (محل نگهداری[اسبان]) سخن به میان آورده است که در اینجا منظور از سرزمین پاشری  را می توان همان ناحیه اصفهان دانست: با مراجعه به منابع و دلائل موجود تاریخی چنین بر‌می‌آید که کلمه (آسپادان) بطلمیوس و (سپاهان) پهلوی و اصفهان عرب و اصفهان امروز یک لفظ قدیمی است و به احتمال قریب به یقین اساسا" کلمه پهلوی است و ریشه قدیمتر از پهلوی آن مکشوف نبوده وجز نام پاشری برای آن آلترناتیوی شناخته نشده است.
هنگام تصرف اصفهان به دست قوای مهاجم عرب این شهر (جی) نامیده می‌شده و یا جی یکی از روستاهای بسیار معروف و معتبر شهر بوده که در آبادی به پای شهر می‌رسیده است. یاقوت حموی اصفهان را شهر سواران نامیده و حمزه اصفهانی کلمه اصفهان یا اسپاهان را مشتق از سپاه می‌داند.
در کتاب (تقویم البلدان) از ابن حوقل نقل شده است که اصفهان در آخر کوهستان است از جهت جنوب و پرنعمت‌ترین شهرها است. معدن سرمه دارد. از اصفهان بعد به کاشان و قم می‌رسند اصل آن (سپاهان) است به معنی لشگرها زیرا که سپاه عجم در وقت بیکاری آنجا جمع بودند.
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست