سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نسبت و رابطه نفت با دموکراسی در ایران


حمید آصفی


• نفت می تواند پایه توسعه ملی کشور شود اما نباید از نفت برای هزینه های روزمره استفاده شود و باید بعنوان سرمایه بین نسلی به آن نگاه شود. این موضوع از انرژی هسته ای مهم تر است این انرژی تنها یک تکنولوژی است و نمی تواند پایه توسعه ملی کشور شود انرژی که برای هسته ای شدن گذاشتند شده اگر برای نفت گذاشته شود با ذخایر بالای ۱۰۰ هزار میلیارد دلاری جهش شگفتی در ایران اتفاق می افتد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ دی ۱٣۹٣ -  ٨ ژانويه ۲۰۱۵


اعتقاد بسیاری بر این است که وجود نفت در ایران بعنوان یک ثروت بادآورده و خدادادی جلوی یک توسعه ملی درون زا و پیدایش و رشد دموکراسی ایران را سد نموده است و این طلای سیاه بلای سیاه را برای ما به ارمغان آورده است. سوال این است که اگر نفت نبود شرایط بهتری از لحاظ توسعه یافتگی و پیدایش دموکراسی در ایران بوجود می امد و ما مثلا کره جنوبی یا ژاپن می شدیم؟ یا اگر این نفت را هم نمی داشتیم ما الان افغانستان دیگری بودیم از منظری می توان گفت بدون نفت نه ژاپن و کره می شدیم نه افغانستان به دلیل اینکه هر کشوری شرایط خاص خودش را دارد. دکتر کاتوزیان بحث های گسترده ای درباره اقتصاد سیاسی نفت و عدم مالکیت با ثبات و پایدار در ایران و خشکسالی فلات ایران و ضرورت پیدایش و استمرار یک دولت مستبد و بازتولید آن در قرون چند هزار ساله که از موانع شکل گیری حوزه مستقل مدنی و جامعه مدنی، عدم پایداری حقوقی مالکیت، قاهره شدن خصلت دولت در استبداد فردی و شخصی شدن قدرت سیاسی و عدم انباشت علم و سرمایه و تجربه بوده است و تا قبل از کشف نفت چشم به آسمان به امید باران و مدیریت و تقسیم آب و زمین توسط دولت با آمدن نفت چشم به زیرزمین و امید به دولت برای پخش و توزیع بخشی از این ثروت خدادادی.
از نگاه راهبردی به نفت با حفظ نگاه آسیب شناسی به ان و نیز در نظر گرفتن سیر شتابان و توسعه صنعتی و علمی در منطقه متروپل ها و سایر رقبای منطقه ای چون ترکیه و نیز کره جنوبی و جنوب شرقی آسیا چه راه حلی برای برون رفت از این توسعه نیافتگی اقتصادی و سراب شدن رسیدن به دموکراسی می توان تدارک دید؟ مهندسی نمودن این سیر در قالب چندین برنامه توسعه برای برون رفت از این چرخه می توان خروجی رشد و توسعه و عدالت ممکن و آزادی نسبی را داشت؟ کشاورزی و زمین و مدیریت دولتی و مالکیت دولتی و خصوصی آن نقشی در توسعه و پیشرفت اقتصادی کنونی کشور ندارد و به بیانی روشن محور توسعه ایران کشاورزی نیست هرچند کشاورزی مدرن از همین حداقل زمین های موجود ایران و با کمبود شدید منابع آبی کشور می تواند بخش مهمی از نیازهای داخلی کشور را تولید کند اما محور توسعه در ایران کشاورزی نیست بلکه صنعت با پشتوانه عظیم منابع نفتی و گازی ایران است.
اما و اما در فقدان یک دولت ملی دموکراتیک توسعه محور و نیز عدم حاکمیت الگوهای مدیریتی علمی روز و ضعف جامعه، جامعه مدنی و غلبه بر آن نمی توان از این چرخه عقب ماندگی فعلی خارج شد. در فقدان یک دولت ملی دموکرات و گفتمان توسعه محور و فقدان یا ضعف جامعه مدنی سرمایه نفت استفاده توسعه ای از آن نمی شود و به سمت یک دولت یکه سالار و شکل گیری بورژوازی های وابسته رانتی و یک جامعه مصرفی توام با فقر و بی عدالتی گسترده خواهیم بود. اما تاسیس یک دولت ملی دموکرات خود یک دستور کار سیاسی مبارزاتی استراتژیک و زمانبری است که باید یک کارزار فکری- سیاسی – مبارزاتی- و مهندسی شده ای را همزمان با گسترش فرهنگ مدیریت علمی و بهینه و نیز تاسیس، رشد و عمق یافتن جامعه مدنی به پیش برد. نمی توان تمام هم و غم خود را روی تاسیس یک دولت ملی دموکرات گذاشت و از رشد تفکر علمی و مدیریت علمی و توانمند نمودن جامعه مدنی غفلت نمود. شرایط اجتماعی و فرصت های سیاسی و گشایش ها، اجتماعی- سیاسی می تواند گام به گام با مبارزات و کوشش های حساب شده آجر آجر و پله پله دولت ملی دموکرات را بوجود آورد. ما الان دولت مستقل را داریم و دست نشاندگی دولت در ایران نظریه کاملا غلطی است. دولت در ایران کنونی اقتدار گراست اما مستقل است. مولود انقلاب ۵۷ است. اما به هیچکدام از اهداف و آرمان های انقلاب ۵۷ نرسیده، دولت در ایران از بعد از انقلاب خصلت اقتدارگرا اما ژله ای و سیالیت ویژه خود را چون مثل هر پدیده و امر سیاسی دارا می باشد. و قادر به ایجاد یک دولت تماما اقتدار گرا با نظم بوروکراتیک آهنین نیست. البته در برابر اپوزیسیون مستقل و مخالفین خود تا کنون قادر به اتخاذ سیاست حذفی بوده است. اما مطالبات جامعه و تکثیر آن سرریزش در درون بنیاد دولت با همین حد از پذیرش جناح بندی موجب عدم یکدستی آن می شود. بخش اصلاح طلب و بوروکرات های حقوقی آن ارگانیک حاکمیت اند و با حذف بخشی از آن به سرعت بخشی دیگر از درون دولت خود را بازسازی و تولید می کند و این از آن فرصت هایی است که جامعه و اپوزیسیون ملی و دموکرات های ایرانی می توانند نهایت استفاده را داشته باشند. اپوزیسیون ملی- دموکرات ایران چه به لحاظ استراتژی و یا تاکتیکی و حتی تکنیکی نمی تواند امر فرصت های سیاسی انتخاباتی حاکمیت را نادیده بگیرد که درست آن است در نظر بگیرید، حضور داشته باشد، رصد کند، برنامه های توسعه ای- رفاهی- عدالت طلبانه بدهد. در ایران با تجربه دولت ٨ ساله احمدی نژاد ثابت شد دولت با داشتن سی درصد قدرت واقعی در برابر ۷۰ درصد قدرت هسته سخت حاکمیت و دولت پنهان اگر بهشت نتواند ایجاد کند که البته با این حد قدرت نمی تواند اما میتواند جهنم واقعی و فلاکت تمام عیاری بوجود بیاورد و فرصت توسعه و ترقی و هدر دادن سرمایه های عظیم را رقم بزند. پس امر دولت در ایران و امر سیاست ورزی نمی تواند مورد غفلت قرار بگیرید و با توجه به سیاست حذفی اپوزیسیون مستقل از سوی حاکمیت ایجاد یک سیاست مستقل ملی توسط اپوزیسیون بدون در نظر گرفتن امر دولت که دارای سیالیت در برابر رقابت های درون کمپی حاکمیت و سرریز شکاف های اجتماعی و جنبش های مطالباتی در درون آن است مسیر نمی باشد. در دورانی که حاکمیت به دست دموکرات های بوروکرات حقوقی یا بوروکرات های حقوقی با نگاه توسعه محور صنعتی می افتد بهترین فرصت های سیاسی- مطالباتی جامعه است که این بخش از حاکمیت را در برابر بورژوامیلیتاریست ها و کمپ راست افراطی حمایت و برنامه های توسعه ای و مطالباتی را به پیش ببرد. در این مقاطع است که می بایستی به دوامر مهم یکی نبود یا کمبود مدیریت بهینه علمی و دیگری ضعف جامعه مدنی بپردازد.
به بحث نفت برگردیم نبود این دو عامل باعث شده که نه از منبع عظیم نفت بهره لازم را جامعه ببرد و نه اینکه در فضا و محیط سیاسی ما پس از صد و شش هفت سال که از مشروطه می گذرد هنور پایه های دموکراسی نمایندگی در ایران بشدت می لرزد و به دموکراسی نرسیده ایم. بحث دموکراسی خواهی هنوز به طور جدی در دستور کار جامعه و اپوزیسیون روشنفکر نیست اینکه مطرح می شود نفت مانع دموکراسی در ایران بوده از زاویه ای می توان این دیدگاه را نقد نمود. در آمد نفت بطور جدی از سال ۱٣۵۲ و ٣ شروع شد و آن زمان شصت یا هفتاد سال از مشروطه گذشته بود و اگر قرار بود بدون نفت به دموکراسی گذر کنیم باید در آن فاصله زمانی می رسیدیم. بحث های اصلاح طلبانه و اصلاح گری و بنای مشروطه از زمان قائم مقام فراهانی و امیر کبیر آغاز شد تا به بحث مشروطه به زمان مظفر الدین شاه رسید. این زمان و فرصت کمی نبود تا قبل از گسترش نفت اگر قرار بود به دموکراسی برسیم دست می یافتیم و بهترین و مناسب ترین زمان بود که روشنفکران می توانستند به جامعه کمک کنند تا مشارکت انجمن های اصناف و سندیکاها شکل بگیرند و از پائین به بالا این نهادها پایه ریزی شوند تا به شکل گیری احزاب برسد و گام های مهمی به سوی جامعه مدنی و دموکراسی برداشته میشد. بعنوان یک تجربه و مدل می توانیم کشورهای حوزه اسکاندیناوی را نگاهی اجمالی داشته باشیم. در صد سال پیش این کشورها شرایط امروز را نداشتند و تمام منابع درآمدی آنها از ماهیگیری و جنگل و کشاورزی بود. تجربه و تحول مثبتی که در این کشورها شکل گرفت با نهادهای صنفی و مشارکت اقشار مختلف آغاز شد و از تجمیع آن در طی پروسه احزاب شکل گرفتند و پارلمان زاده شده این سیر تحول که از پایین شکل گرفته و به احزاب و پارلمان و قدرت رسیده در برگیرنده تمام لایه های اجتماعی است.
از سال ۱۲٨۵ تا ۱٣۵۲ یعنی طی ۶۷ سال اگر قرار بود ما هم همان مسیر را طی می کردیم. الان به دموکراسی رسیده بودیم. گل فعالیت های پارلمانی ایرانی از سال ۱٣۲۲ تا ۱٣٣٣ بود اما بحث جدی دموکراسی خواهی نداریم و با کودتای محمدرضا شاه این صحنه را کاملا باختیم پس بعد از طی این همه تجربیات تا به امروز باید دانست فقدان دولت ملی دموکرات و نبود گفتمان توسعه محور و فقدان و یا ضعف جامعه مدنی از سرمایه نفت نتوانستیم استفاده توسعه ای کنیم و در غیاب این عوامل دولت های یکه سالار و بورژووای را نت جو و جامعه مصرفی توام با فقر و بی عدالتی گسترده بوجود آمده پس اگر ما درک کنیم که نیروی ما تعیین کننده نیست بلکه تاثیر گذار می باشد نگاهمان را از فرصت سیاسی انتخاباتی نباید ببندیم، گفتمان توسعه محور را به حاشیه نبریم یا در پرانتز نگذاریم، و به رشد تفکر علمی و مدیریت علمی و تکنوکراتیک بهای لازم را بدهیم و از رشد و عمق یافتن و گسترش جامعه مدنی غفلت نکنیم. می توانیم از سرمایه نفت و گاز بعنوان یک عامل تعیین کننده در رشد صنعتی و ایجاد رفاه و دموکراسی ملی و گسترش فرهنگ علمی و مدیریت علمی بهینه و عدالت اجتماعی استفاده استراتژیک را ببریم. در دوران هائی مثل دولت خاتمی یا روحانی که فضا باز می شود و فشارها کم اگر فقط مشکل مدیریت علمی کشور را حل می کردیم الان مانند ترکیه و کره جنوبی هم طبقه متوسط بزرگ و قوی تری می داشتیم و هم احزاب و جامعه مدنی قوی تری شکل می گرفت و هم طبقه کارگر منضبط و متشکل با استانداردهای رفاهی و معیشیتی قابل قبول می توانستیم داشته باشیم. ما خسارت های بسیاری از مشکلات مدیریتی متحمل شده ایم که تمام ابعاد زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده است. هشتصد و پنجاه میلیارد دلار فروش نفت در دوران احمدی نژاد کجاست یعنی معادل ۹۶ سال فروش نفت در تاریخ اکتشاف و فروش نفت ایران. ما ده درصد ذخائر نفتی جهان را داریم در زمینه گاز تقریبا با روسیه برابریم مجموع ارزش این ذخایر ما به صورت خام تقریبا تا صد هزار میلیارد می باشد. اما چرا ما دچار خام فروشی نفت هستیم. کشورهایی که از ما خام خریداری می کنند با ایجاد ارزش افزوده همان را به ما می فروشند کره جنوبی دو واحد پتروشیمی ایجاد کرده و به دلیل توان مدیریتی و تکنولوژیک خود دیگر سراغ خارجی ها نرفت. در حالی همین کره جنوبی در سال ۱۹۶۵ برنامه ریزی را از کارشناسان سازمان برنامه ما یاد گرفتند. این تز چندان قابل دفاع نیست که امریکا و سرمایه داری جهانی به دلیل رقابت با اردوگاه سوسیالیسم به جنوب شرقی آسیا و کره جنوبی صدور سرمایه کرد تا رقیبی در برابر چین، شوروی، کره شمالی ایجاد کند و به سمت چپ نروند. ایران بیخ گوشی شوروی بود احزاب چپ و چپ ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی چه لائیک و چه مذهبی در ایران قوی و ریشه دار بودند و رژیم شاه هم همپیمان با اردوگاه سرمایه داری جهانی بود. چرا ایران با سیل کمک های غرب و فروش و درامد نفت نتوانست هم سطح کره جنوبی شود. کره جنوبی و ترکیه قرارداد اعزام کارگر به کشورما داشتند یعنی به خاطر تولید ناخالص پایین برای نیروی کارشان کاری نداشتند. آنها با برنامه ریزی و حرکت به سمت دموکراسی و فرصت دادن به نیروها و ابزارهای کشور بر اساس رشد از ما جلو افتادند و هر دوی این کشورها نفت نداشتند اما امروز از بعد اقتصادی و هم جامعه مدنی از ما جلوترند. قابلیت های ملی کره، جنوب شرقی آسیا، ترکیه توانست در تقسیم کار بین المللی و جذب سرمایه با مدیریت علمی چند دهه با دولت های نظامی جلو بیایند بعد این دولت ها را کنار زدند و الان به رفاه خوب، جامعه مدنی قوی و دموکراسی در حد قابل قبول برسند. مبارزه طبقاتی در کره جنوبی و امثالهم پیش برنده است یا در کشور ما؟ طبقه کارگر آنجا الان راحت تر منازعه طبقاتی خود را پیش می برد یا در ایران؟ افق یک هژمونی سوسیال دموکراسی در درون این کشورها قابل دسترس تر است یا در ایران و... .
برگردیم به بحث نفت و حتی گاز. فازهای ۱۲ و ۱۶ و ۱۷ و ۱٨ پارسی جنوبی از سال ٨۴ آغاز شد و می بایستی تا سه یا چهار سال به بهره برداری می رسیدند اما نرسیده اند و باید دانست که تحریم ها از سال ۹۰ جدی شد. پس این فرصت ۴ سال کجا رفت. در صورت راه اندازی این فازها ٨۰۰ میلیون متر مکعب معادل بیش از ٣۰۰ میلیارد دلار در سال درآمد بدست می آمد یعنی می توانستیم به اندازه قطر برداشت کنیم و الان قطر پنج برابر ما از مخازن مشترک برداشت می کند.
اینها همه بحث مدیریتی است و ربطی به تحریم ها ندارد. یا پروژه نفتی سلمان از سال ٨۲ شروع شده و هنوز به بهره برداری نرسیده است و کشور همسایه ما ٨ سال است که از این میدان استفاده می کند. پس ما در کلان کشور با مشکل مدیریتی مواجه هستیم در بین ۱۴۶ کشور دنیا رتبه مدیریتی ما ۱۲۲ است در بعد بکارگیری از مدیران متخصص و کارامد. در این شرایط بحث دولت ملی دموکرات ارجع تر است یا براندازی حاکمیت؟ اصل منافع ملی اینجا ضرورت دارد یا بحث راه انداختن یک مبارزه زمخت طبقاتی در ایران؟ نقش تهاجم نئولیبرالیسم جهانی قابل کتمان یا صرف نظر کردن نیست بلکه از زاویه کارشناسی ملی و حفظ منافع ملی بایستی با این تهاجم روبرو شدند و نه بر عهده گرفتن یک مبارزه ضدامپریالیستی و ضدسرمایه داری و ضرورت ایجاد یک سوسیالیسم که مرحله تاریخی الان ایران نیست. با سالی سیصد میلیارد درامد از فازهای ۱۲ و ۱۶ و ۱۷ و ۱٨ پارس جنوبی و با جمع فروش نفت چه درآمد هنگفتی نصیب کشور می شد حمایت از جناحی که اقل های بینش علمی و مدیریتی دارد و کمتر مستبدتر است و با چابک شدن جامعه مدنی و عدم تعریف رسالت جهانی در مبارزه با آمریکا و جهان سرمایه داری و عدم پیگیری یک سیاست خارجی تهاجمی که ضدمنافع ملی است ما الان شرایط بهتری هم برای جامعه مدنی هم سطح رفاه و نیز شرایط شکل گیری منازعه طبقاتی به سوی عدالت اجتماعی به طور نسبی می داشتیم. پس بحث نفت و گاز در محور توسعه قرار گرفتن می تواند پایه صنعتی و پیشرفت کشور باشد. اما در همین ٨ سال احمدی نژاد ما شش تا وزیر نفت عوض کردیم و نشان داده شد که ثبات مدیریت هم در ایران نیست. وقتی ارزش مخازن ما تا صد هزار میلیارد دلار است ما می توانیم صنایع پتروشیمی و بسیاری صنایع حتی صنعت تولید پارچه برسیم. یعنی شاخه های صنعتی مان را از شاخه نفت بگیریم و با مدیریت علمی و بهینه الان می توانستیم قدرت اول اقتصادی منطقه باشیم و شاید جزء ده کشور صنعتی جهان می شدیم. نیروهای مترقی و عدالت خواه ایران اگر روی این مقولات حساس می بود ما شانس این را داشتیم در ردیف یک کشور که مقام دهم اقتصادی را می داشت قرار بگیریم آنوقت مصاف ما با نئولیبرالیسم و سرمایه داری جهانی هم طرازی قابل قبول پیدا می کرد. کسی که می خواهد با تانک بجنگد نمی تواند با گاری شکسته اقتصاد موجود ایران به مصاف آن برود. در کدام کشورها تاکنون شاهد بوده ایم که منازعه طبقاتی در دوران رکورد مثل رکورد و افلاس اقتصادی کشور ایران صورت گرفته و اگر هم گرفته به نتایج تعیین کننده ای رسیده باشد؟ بقول معروف اول باید چاله را کند و بعد مناره را دزدید، نه اینکه اول مناره را برداریم و بعد دنبال چاله بگردیم.
بحث جامعه مدنی و رسیدن به جامعه مدنی قوی در راستای بحث دولت ملی، فرهنگ علمی مدیریت و جایگاه نفت بعنوان موتور پیشرفت و توسعه اقتصادی بحث مهمی است برای رسیدن به آن و در این راستا تغییر نگاه حزب صنف به صنف حزب موضوع استراتژیکی است که آفات احزاب سیاسی ایران همان وابسته کردن صنف به حزب خودشان بوده است. در بحث اقتصادی توسعه اگر نفت محور توسعه قرار گیرد جایگاه یک بورژوازی ملی و بخش خصوصی مولد خالی است. در سال ٨۱ دولت خاتمی قانونی تصویب کرد که دولت از محل درامد نفت ۵۰ درصد آن را به بخش خصوصی و فعال و مولد بدهد اگر این کار انجام می شد بالای سیصد میلیارد دلار به بخش خصوصی صنعتی داده می شد. بعنوان مقایسه از سال ۱۹۶۵ تا ۲۰۰۰ کل منابع تزریق شده به صنعت کره جنوبی نزدیک به ۱۰۵ میلیارد دلار است. حالا کره جنوبی را با ما مقایسه کنید اگر این تزریق انجام می شد امروز تولید ثروت ملی چگونه بود؟
ما در سال ۹۰ حدود ۱۲۰ میلیارد دلار درآمد نفتی داشتیم اگر نصف مازاد آن را به بخش خصوصی مولد نه امثال بانک زنجانی ها می دادیم آن وقت بازده کار را می دیدیم. و این یعنی رشد دادن طبقه متوسط و جامعه مدنی و صنعتگر و فعال اقتصادی. در این شرایط منازعه طبقاتی در شکل واقعی خود می توانست شکل بگیرید نه در شرایط رکود و بحران ورشکستگی اقتصادی در دوران رکود و افلاس اقتصادی طبقه کارگر ایران به پشتیبانی خود طبقه کارفرمایان ورشکسته عهده دار نود درصد اعتراضات کارگری شده اند!!!
بحث سوء مدیریت ها و عدم درک مرحله تاریخی ایران موضوع مهمی است.
عامل مهم شکل نگرفتن دولت ملی، وظیفه نشدن حفظ منافع ملی برای دولت و جامعه روشنفکری و نگاه ضدامپریالیستی و ضدسرمایه داری در نیروهای چپ و ضد استکباری در حاکمیت ایران یعنی پرتاب نمودن منافع ملی در راه مبارزه به خارج یعنی فرعی شدن آزادی های داخلی، محور قرار نگرفتن مقوله استراتژیک اقتدار گرایی در ایران و کم توجهی به جامعه مدنی. ایران کانون جهانی مقاومت ضدامپریالیستی نیست و رسالت جهانی این مبارزه بر دوش کشور ایران و مردم ایران نیست افق و چشم انداز یک هژمونی سوسیالیستی بر علیه سرمایه جهانی کوتاه مدت و میان مدت قابل روئیت نیست. در بلند مدت نظم سرمایه داری و نئولیبرالیسم از درون خود کشورهای متروپل می بایستی به چالش کشیده شود. مبارزه با این نظم و نظام در حد و قواره یک واحد ملی مثل ایران نیست و اگر نپذیریم یعنی فنای ایران و ذبح منافع ملی کشور در پای یک تقابل بشدت نا برابر. پس با شناخت روشن و هوشمندانه از نظام حاکم جهانی باید به ایران پرداخت. به ریشه های عقب ماندگی و تدارک الگویا الگوهای توسعه متوازن و مبارزه جدی تئوریک، سیاسی، مدیریتی و حساب شده با اقتدارگرایی نفت عامل پاسخگو نبودن قدرت سیاسی و مانع دموکراسی به تنهایی در ایران نیست.
اگر نفت را عامل خود کامگی در ایران به تنهایی ببینیم معنی این حرف این می شود که هر ثروت دیگری هم که بخواهد در میان باشد آن را نفی کنیم مثلا سرمایه گذاری خارجی گفته می شود دولت اگر در ایران نفت نداشت مجبور می شد تا از مالیات استفاده کند و در نتیجه به مردم پاسخگویی بیشتری داشت. سوال این است که دولت افغانستان که نفت ندارد حالا چقدر پاسخگوی مردم است؟ اگر نفت نبود آیا همین میزان از رشد در ایران قابل تحقق بود یا یک افغانستان دیگری بودیم؟ علت اینکه دولت در ایران به بورژوازی ملی و بخش خصوصی مازاد نفتی نمی دهد تا تولید ثروت ملی کند ترس اش از این است که اقتدارگرایی اش با جامعه تقسیم می شود و نمی خواهد این فرصت را به کسانی بدهد که توان حرف زدن بیشتری پیدا کنند. اما به بورژوازی مستغلات میدان می دهد به تجارت و رانت خواری میدان می دهد. و شرایطی بوجود می آورد که تولید و تولید کننده ورشکست شود یا شیب به سمت دلالی، رانت خواری پیدا کند و شرایطی را در ایران حاکم می کند که تولید مواد اولیه برای صنعت اگر چهاردرصد سود داشته باشد و برای تولید کالا بیست درصد و برای واردات در گردش یکساله چهارصد درصد سود داشته باشد. در ایران در ده سال گذشته هشت میلیون تحصیل کرده دانشگاه ها فارغ التحصیل شده است این نیروی عظیم اگر در بستر تولید قرار بگیرند ترس دارند که فردا مجلس را بگیرند، پرسشگری کنند تقاضای مشارکت در قدرت کنند نگرانی اقتدار گرایی ایرانی اینهاست و در این خصوص یعنی نیروی تحصیل کرده ما از ترکیه جلو تریم اما میدان داده نمی شود. همین طبقه تکنوکرات زمان شاه بود که اتومبیل پیکان را راه انداخت اما الان ماشین های چینی در خیابان های ما رژه می روند. زمانی که ما پیکان ساختیم چین وارد پروژه ساخت اتومبیل نشده بود و دوچرخه تولید می کرد. اگر همین چین درآمد سرانه آن بالای سه چهار هزار دلار برود مجبور است به سمت دموکراسی برود فساد در ساختار چین به شدت پایین است.
اما در اقتصاد ذیل اقتدارگرایی ایرانی هزار هزار میلیارد دلار اختلاس می شود.
در پایان دوباره اشاره باید کرد که نفت می تواند پایه توسعه ملی کشور شود اما نباید از نفت برای هزینه های روزمره استفاده شود و باید بعنوان سرمایه بین نسلی به آن نگاه شود. این موضوع از انرژی هسته ای مهم تر است این انرژی تنها یک تکنولوژی است و نمی تواند پایه توسعه ملی کشور شود انرژی که برای هسته ای شدن گذاشتند شده اگر برای نفت گذاشته شود با ذخایر بالای ۱۰۰ هزار میلیارد دلاری جهش شگفتی در ایران اتفاق می افتد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست