روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۰ آبان ۱٣٨۵ -
۱ نوامبر ۲۰۰۶
فصل جدید در تأیید صلاحیت نامزدهای مجلس خبرگان
بخش دوم از روند تأیید صلاحیت می تواند دستخوش تغییر و تحول شود
اصولگرایان در آستانه دو انتخابات مهم درمیدان امتحان سختی قرارگرفته اند
روسیه هم سهم خود را از بازار ایران می برد و هم امتیازات هنگفتی از غرب می ستاند
اسباب و علل برکناری وزرای رفاه و تعاون معلوم نشد
کابینه ۲۹۰ صندلی ندارد که مجلس به طورکامل نقل مکان کند!!
● روزنامه کیهان در مقاله به قلم حسین شریعتمداری مدیرمسئول آن با عنوان : عبور از مرز دقت نوشته است:
اخبار و گزارش ها حکایت از آن دارند که امسال شورای محترم نگهبان در سازوکار تأیید صلاحیت نامزدهای مجلس خبرگان فصل جدیدی گشوده است. برپایه این خبر، شورای نگهبان در این دوره از انتخابات خبرگان تصمیم گرفته است علاوه بر آن عده از نامزدها که تأیید صلاحیت علمی ـ اجتهاد ـ آنها نیاز به آزمون دارد، از برخی افراد که در دوره های قبل صلاحیت علمی آنان تأیید شده و به عضویت خبرگان انتخاب شده اند نیز آزمون علمی به عمل آورد. شورای محترم نگهبان درباره علت اتخاذ این تصمیم ـ که تاکنون بی سابقه بوده است ـ به تردید خود درباره صلاحیت علمی این افراد و یا کم توجهی در تأیید صلاحیت قبلی آنها اشاره می کند.
به عنوان مثال، شورای نگهبان درپی این تصمیم از حجت الاسلام والمسلمین مجید انصاری که در انتخابات پیشین مجلس خبرگان صلاحیت علمی او تائید شده و با رأی مردم به عضویت خبرگان رهبری درآمده بود، دعوت کرد تا در آزمون تأیید صلاحیت علمی نامزدهای جدید شرکت کند. اما آقای انصاری از حضور در آزمون خودداری کرده و در مصاحبه ی گفت؛ از آنجا که بنده هم اکنون عضو مجلس خبرگان رهبری هستم در امتحان کاندیداهای این انتخابات که روز جمعه هفته گذشته برگزار شد، شرکت نکردم …
درباره تصمیم اخیر شورای محترم نگهبان باید گفت؛
۱ ـ از آنجا که آزمون مورد اشاره برای تائید صلاحیت علمی نامزدهاست، دعوت دوباره از یک نامزد تأیید صلاحیت شده، هیچ توجیه منطقی و قابل قبولی ندارد. چرا که تأیید صلاحیت نامزدهای مجلس خبرگان ـ به علت وجود شرط اجتهاد ـ بایستی در دو بخش جداگانه صورت پذیرد که این روال همواره مورد نظر شورای محترم نگهبان بوده و هست.
بخش اول احراز صلاحیت علمی نامزدهاست. در این بخش، شورای نگهبان با بهره گیری از روش ها و ضوابطی که در قانون پیش بینی شده، صلاحیت علمی نامزد خبرگان یعنی دارا بودن شرط اجتهاد را مورد بررسی قرار داده و نظر خود را اعلام می کند. و اما بخش دوم تأیید صلاحیت عمومی نامزدهای خبرگان است که سلامت نفس، اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی، نداشتن سوابق نامطلوب و… از جمله آنهاست.
با توجه به دو بخش جداگانه یاد شده، در بررسی و تأیید صلاحیت نهایی کاندیدای نمایندگی مجلس خبرگان، آن عده از نامزدها که قبلاً صلاحیت علمی آنها تأیید شده نیازی به تأیید صلاحیت مجدد ـ علمی ـ ندارند. چرا که مطابق یک اصل بدیهی و پذیرفته شده، اگر صلاحیت علمی افراد در گذر زمان افزایش پیدا نکند، به یقین کاسته نخواهد شد. بنابراین، دعوت مجدد از یک نامزد خبرگان برای تعیین صلاحیت علمی وی، درحالی که قبلاً صلاحیت علمی او از سوی شورای محترم نگهبان تأیید شده است کمترین توجیهی ندارد.
البته گفتنی است که قاعده مورد اشاره می تواند با برخی استثنائات نادر که مثلاً ابتلای نامزد تأیید صلاحیت شده به بیماری فراموشی آلزایمر از جمله آنهاست نیز روبرو شود ولی این استثنائات اولاً؛ بسیار نادر هستند. ثانیاً؛ شورای محترم نگهبان در تصمیم اخیر خود نظری به این استثنائات نداشته است ـ که نباید هم داشته باشد ـ ثالثاً؛ نامزدهایی که از سوی شورای نگهبان برای شرکت در آزمون و تأیید صلاحیت علمی مجدد دعوت شده اند، بیرون از استثنائات یادشده هستند و رابعاً؛ اعضای محترم شورای نگهبان از شخصیت های برجسته علمی هستند و به یقین از این اصل روشن و بدیهی باخبرند که قانون بر قاعده ها تکیه دارد و نه استثنائات !
و اما، بخش دوم از روند تأیید صلاحیت نامزدها، بررسی صلاحیت عمومی آنان است که این بخش از صلاحیت نامزدها می تواند در گذر زمان دستخوش تغییر و تحول شود زیرا بعید نیست، نامزدی که قبلاً از صلاحیت های عمومی نظیر سلامت نفس، اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی، نداشتن پیشینه سوء و… برخوردار بوده است ـ خدای ناخواسته ـ در مقطعی از زمان و بنا به هر علت، تمام یا بخشی از این صلاحیت ها را از دست داده باشد که در این صورت شایستگی و صلاحیت لازم برای حضور در مجلس خبرگان را نخواهد داشت. ولی تصمیم اخیر و جدید شورای محترم نگهبان ربطی به تأیید صلاحیت عمومی نامزدها ندارد، بلکه این شورا از افرادی نظیر آقای مجید انصاری برای تأیید صلاحیت علمی آنان دعوت به آزمون کرده است و این تصمیم همانگونه که شرح آن رفت، فاقد توجیه منطقی و قانونی است.
۲ ـ شورای محترم نگهبان در مقابل این سوال که تأیید صلاحیت علمی مجدد اینگونه افراد ـ که قبلاً صلاحیت آنها تأیید شده بود ـ چه ضرورت و جایگاه منطقی دارد؟ پاسخ می دهد که دوره قبل، در بررسی صلاحیت قبلی این افراد دقت کافی نشده و تأیید صلاحیت آنان اشتباه بوده است! که باید پرسید؛ آیا شورای محترم نگهبان با این توضیح، قبل از آنکه صلاحیت علمی نامزدهای یادشده را زیر سوال ببرد، صلاحیت خود را در بررسی صلاحیت ها ـ با عرض پوزش ـ زیر سوال نبرده است؟!… چرا؟!… بخوانید؛
وقتی شورای نگهبان اعتراف می کند که در گذشته صلاحیت علمی برخی از نامزدهای خبرگان را اشتباهاً تأیید کرده است، بلافاصله این پرسش ها پیش کشیده می شوند که؛
الف: از کجا معلوم که شورای محترم نگهبان علاوه بر اشتباه در تأیید صلاحیت علمی افراد یادشده، صلاحیت علمی برخی دیگر از نامزدها را نیز اشتباهاً تأیید نکرده است؟ و همانگونه که اکنون متوجه اشتباه خود در تأیید صلاحیت برخی از آنان شده است، این احتمال وجود دارد که بعدها به اشتباه خود در تأیید صلاحیت برخی دیگر از نامزدهای دوره های پیشین خبرگان پی ببرد؟! و…
ب: وقتی اشتباه شورای نگهبان در تأیید صلاحیت علمی تعدادی از نامزدهای دوره گذشته اثبات شود، به طور طبیعی این دغدغه در مردم پدید می آید که چگونه می توان به بررسی های شورای نگهبان برای تأیید یا رد صلاحیت نامزدهای این دوره اطمینان کرد؟ زیرا بعید نیست افرادی از تأیید صلاحیت شوندگان دوره پیش روی، فاقد صلاحیت علمی بوده و عده ای از ردصلاحیت شده ها نیز اشتباهاً رد صلاحیت شده باشند؟!
٣ ـ برخی از گروه های سیاسی که مخصوصاً در عرصه خبرگان، وزن چندانی ندارند، کوشیده اند تصمیم اخیر شورای محترم نگهبان را ناشی از تعلق خاطر آنان به این یا آن جناح سیاسی کشور قلمداد کنند و حال آن که اعضای محترم شورای نگهبان علاوه بر شهرت واقعی به وارستگی و تقوا، بارها در عمل نیز اثبات کرده اند که هیچگاه گرایش سیاسی احتمالی خود را در تأیید یا رد صلاحیت ها دخالت نداده و نمی دهند و این واقعیت شایسته تحسین با مروری گذرا بر عملکرد این شورا در گذشته و حال به وضوح قابل درک است. به عنوان مثال شورای نگهبان در انتخابات پیش روی از برخی شخصیت های علمی برجسته حوزه علمیه نیز که در نگاه بسیاری از صاحب نظران اجتهاد آنان بر کسی پوشیده نیست برای شرکت در آزمون تعیین صلاحیت علمی دعوت کرده است. شخصیت هایی که اگر راضی به اعلام نامشان بودند، اشاره به نام آنها، همگان را به تعجب توأم با تحسین از وظیفه شناسی و تقوای الهی و سیاسی اعضای محترم شورای نگهبان وا می داشت و شاید برخی گلایه ها از دعوت آنان را هم به دنبال داشت.
۴ ـ و بالاخره، شایسته آن است ـ و انتظار هم ـ که شورای محترم نگهبان از تصمیم اخیر خود چشم پوشی کند و نامزدهایی که قبلاً صلاحیت علمی آنان را تأیید کرده است به آزمون تعیین صلاحیت علمی دعوت نکند.
● اصولگرایان در میدان امتحان سخت
روزنامه رسالت نیز با عنوان: استراتژی وحدت نیاز و نیاز به وحدت که امیر محبیان یکی از نظریه پردازان جناح اصولگرا آنرا نگاشته، توجه اصولگرایان را به رعایت نکاتی در انتخابات مهم خبرگان جلب کرده است.
امیرمحبیان نوشته است:
احمد سوکارنو در کنفرانس باندونگ: چیزی که ما را این جا گرد آورده، وحدت دین یا عقیده یا نژاد نیست؛ بلکه وحدت نیاز است.
اصولگرایان در آستانه برگزاری دو انتخابات مهم خبرگان و بویژه شوراها در میدان امتحان سختی قرار گرفته اند. از یک سو هنوز رسوبات چالش های انتخابات ریاست جمهوری در ذهن و رفتار محورهای طیف های مختلف دیده می شود از سوی دیگر؛ رقیب با مهارت تمام در انتظار نتیجه گیری از آفات غروری است که طبعا دامان پیروزمندان در انتخابات را می گیرد.
مشکل اساسی تمامی تلاش ها در جمع اصولگرایان برای نیل به وحدت آن است که استراتژی نیل به وحدت در میان آنان یا بر پایه شخصیت ها (لیست های تحت حمایت چهره های مطرح) شکل گرفته یا بر پایه ملاک های کلی و تفسیرپذیر. مذاکره با محوریت شخصیتها دارای یک اشکال بزرگ است و آن اینکه درگیری هاو دغدغه های شخصی آن شخصیت ها به حیطه جناح کشیده شده و علاوه بر آنکه مانع بزرگ وحدت خواهد بود با کشیده شدن بحث های شخصی به سطح جناح، شکاف های سنگین در میان لایه های تشکیلاتی بوجود خواهد آمد.
از طرف دیگر؛ تکیه بر شاخص های ذهنی و تفسیر پذیر نیز نمی تواند ملاک خوبی برای ایجاد وحدت باشد. شاخص ها و معیارهایی چون اصولگرابودن (که همه کاندیداهای متمایل به جناح اصولگرا طبعاخود را اصولگرا می دانند)؛ کارآمدبودن (که کسی خود را ناکارا نمی داند)؛ مقبولیت و رای آوری (که حداقل انتخابات ریاست جمهوری نهم ثابت کرد از طریق نظرسنجی ها خیلی قابل تشخیص نیست) همگی چنان کشدار هستند که با آن نمی توان فردی را از لیست با اتکأ به آن کنار نهاد و کس دیگری را جایگزین آن نمود. لذا باید براساس استراتژی وحدت نیاز (در اینجا یعنی آن که نیاز به وحدت؛ نیاز اصلی ما و نقطه اشتراک همه اصولگرایان دارای خرد و بینش سیاسی است) اولاً باید این منطق را در میان جناح اصولگرا پیش برد که وحدت مقدم بر پیروزی و مهمتر از آن است لذا پیروزی ای که وحدت شکن باشد مقدمه شکست های آتی خواهد بود پس اگر به وحدت کلمه و عمل دست یابیم ولو (فرضا) به ظاهر شکست خورده باشیم در آینده پیروزی از آن ما خواهد بود (البته پیروزی نتیجه طبیعی وحدت بوده و خواهد بود. )
ثانیا؛ به صورت شفاف این فرهنگ را تبلیغ نماییم که سهم خواهان بدلیل ترجیح منافع شخصی و گروهی و فقدان روحیه ایثارگری که لازمه بینش دینی است؛ از دایره اصولگرایی خارج بوده و در صورت ادامه روند سهم خواهی های سیاست بازانه جناح اصولگرا به روشنی با آنها صف بندی خواهد کرد. متاسفانه اکنون یک دیدگاه خطرناک در میان بعضی از افراد شیوع یافته است و آن نظریه پیروزی به هر قیمت در انتخابات است . بر این باورم این دیدگاه برخلاف دیدگاههای مبنایی اصولگرایی بوده و از تفکر مادی و غیر الهی سرچشمه می گیرد. برای اصولگرایان عمل برپایه اصول متخذه از دین ملاک بوده و هیچ گاه صرف پیروزی به هر قیمت مطرح نبوده است. برای اصولگرایان بر پایه استراتژی وحدت نیاز یک هدف استراتژیک و یک هدف تاکتیکی وجود دارد. هدف استراتژیک حفظ وحدت حول محور اصول اعتقادی است و هدف تاکتیکی نیز پیروزی (در جهت خدمتگزاری به مردم) در انتخابات است. بیگمان هیچ خردمندی استراتژی را قربانی اهداف تاکتیکی نمی کند زیرا معنای آن چیزی جز فرصت طلبی نخواهد بود و اصولگرای واقعی برمبنای باورهای خود هیچ گاه نمی تواند به قیمت قربانی کردن اصول؛ فرصت طلبی کند.
● امتیازگیری روسیه از ایران و غرب
روزنامه اعتمادملی با عنوان: فریب نخورید! نوشته است:
پیش نویس قطعنامه گروه ۱+۵ درخصوص برنامه هسته ای ایران درحال نهایی شدن است. توجه به مفاد این پیش نویس که ضرورتاً با تغییرات و جابه جایی های فراوانی همراه خواهد بود، روسیه را از این معادله مستثنی خواهد ساخت.
بدین معنا که روسیه علی رغم مانورهای هوشمندانه و جانبدارانه ای که نسبت به حقوق ایران از خود نشان می دهد، هم سهم خود را از بازار ایران می برد و هم امتیازات شگرفی از غرب می ستاند. هم با اتلاف وقت و افزایش هزینه های ساخت نیروگاه ما را در کشاکش وابستگی و انتظار و بهره برداری گسترده مالی گرفتار می کند و هم تعاملات جهانی خود را با غرب پیش میبرد.
اما وضعیت برای اروپایی ها بغرنج تر است. آنها از ناتوانی خویش در حل منازعه ای که آمریکا همواره بر نافرجامی آن پای می فشرد احساس مطلوبی ندارند.
این ادعا که کاخ سفید را پایان بخش تمام منازعات مهم بین المللی می دانند، چندان با مذاق غربی ها خاصه فرانسوی ها جور درنمی آید.
اگر آلمان به رهبری مرکل در تلاش است از حسن رابطه با آمریکا سود برد و یا انگلستان درصدد تکمیل زنجیره همراهی با آمریکا است و همچون موجود فرصت شناسی به دنبال طعمه مناسب می گردد، فرانسه باید احساس متفاوتی داشته باشد. منازعات طولانی فرانسه با آمریکا در خصوص چگونگی نقش آنها در خاورمیانه امروز به شکلی ناپسند درآمده است.
در سوی دیگر ماجرا نیز ایران قرار دارد. حق مسلم و طبیعی ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای در چنبره پیچیده ای از تنگه های خطرناک قرار گرفته است. اعمال و گستره تحریم می تواند ضربات فراوانی بر پیکره ایران وارد آورد اما در این میان ایرانیان همواره ثابت کرده اند که در زیر فشارهای خارجی با همه هزینه ها و مضایقش به خوبی ایستاده اند.
اما پرسش اساسی آن است که اروپا تا کجا می خواهد عنان اختیار خود را به دست دولتمردان رویاپرداز آمریکایی بدهد؟ مدلی که توسط آمریکا در افغانستان و عراق به وجود آمده دربردارنده رضایت اتحادیه اروپا و فرهنگ قاره ای آن نیست. کافی است نگاهی به نظرسنجی های مردمی در انگلستان، فرانسه و آلمان بیندازیم.
این حقیقت که میزان محبوبیت جورج بوش در اروپا به اندازه بن لادن است چندان عجیب نیست. با این همه تلاش برای پیوستگی و اتحاد اروپا و آمریکا در خصوص قطعنامه تحریم قدم اشتباه دیگری برای غامض کردن بحران های پیچیده خاورمیانه است.
هرگونه تصمیمی بدون رعایت حساسیت ها و دغدغه های جمهوری اسلامی هزینه های طرفین را افزایش می دهد، کسی مدعی نیست که ایران بدون هزینه از این گردنه عبور خواهد کرد اما هیچ کس نیز نمی تواند مدعی باشد آمریکا و غرب نیز می توانند از این پرونده طرفی ببندند. دنیای معاصر نیاز به دکترین جدیدی در فهم مسائل خاورمیانه و ایران دارد. ایران لقمه بزرگ و گلوگیری است؛ جاذبه های آن نباید غرب را بفریبد.
● اسباب و علل برکناری دو وزیر
روزنامه همشهری در یادداشتی با عنوان: پرسشهای بی پاسخ نوشته است:
موضوع برکناری وزرای رفاه و تعاون از سوی رئیس جمهوری عملاً تحت الشعاع مسأله جانشینان آنان قرار گرفت وکمترکسی به کنکاش اصل موضوع یعنی بررسی اسباب و علل این تصمیم برآمد. این البته حق رئیس جمهوری است که وزیری را که بخواهد، برکنارکرده و فرد دیگری به مجلس معرفی نماید. هیچ قانونی هم ایشان را موظف نمی کند تا به کسی توضیح دهد که چرا وچه شد که آن دو وزیر را کنارگذاردند. اما ۱۷ میلیون نفری که به ایشان رأی دادند اخلاقاً این انتظار را از رئیس جمهوری منتخبشان داشتند تا توضیحاتی پیرامون چند وچون این تصمیمات به آنان بدهد. آیا دلیل برکناری وزرا سوء مدیریت آنان بود؟ آیا آنان با مجموعه هیأت دولت همخوانی نداشتند؟ آیا آنان با اهداف، سیاستها وروشهای اجرایی رئیس قوه مجریه در تعارض بودند؟ آیا آنان با عملکرد در شیوه مدیریت و تصمیمات رئیس جمهوری مخالف بودند؟ آیا اشکال در عدم همراهی با شخص رئیس جمهوری بود؟ آیا آنان وظایف خود را به درستی نمی توانستند انجام دهند؟ پاسخ هیچ کدام از این پرسشها روشن نیست. جالب است مجلس که علی القاعده می بایستی پیرامون عملکرد وزرا اظهارنظر نماید دست کم عملکرد یکی از آنان(وزیر تعاون) را مثبت ارزیابی کرده و وی را نیروی موفقی در وزارتخانه اش دانسته و از دلایل برکناری وی اظهار بی اطلاعی می کند . تنها نکته ای که آنهم باحدس وگمان می شود گفت آنست که رئیس جمهوری در ارزیابی که از عملکرد وزرا داشته اند، به این نتیجه رسیده اند که آنان را می بایستی کنار گذارند.آنچه که هیچ کس، از مردم عادی گرفته تامطبوعات، رسانه های جمعی و یا مجلس نمی داند آنست که ملاک و معیار و چگونگی این ارزیابی چگونه بوده است؟آنچه بردامنه سرگشتگی انسان می افزاید آنست که رئیس جمهوری پس از برکناری وزیر تعاون اعلام می کند که در راستای خدمتگزاری به مردم از ناظمی اردکانی(وزیر برکنار شده تعاون) در جای دیگری استفاده می شود. کمترین معنای این جمله آنست که پس علت برکناری وزیر تعاون نمی توانسته فقدان کارآیی و ضعف مدیریت بوده باشد. چراکه درآن صورت مسأله استفاده از مشارالیه در سمت دیگری سالبه به انتفاع موضوع می شود.
مراد آن نیست که وزرای برکنار شده به لحاظ مدیریتی بی عیب ونقص بوده اند. قطعاً رئیس جمهوری دلایلی برای تصمیمات خود داشته اند. پرسش اساسی آن است که آیا مردم، رأی دهندگان و دست کم مجلس نمی بایستی درجریان اسباب و علل این تصمیمات قرارمی گرفتند؟ بحث میزان اهمیت جایگاه دو وزارتخانه رفاه و تعاون هم چندان وارد نیست. اتفاقاً برای دولتی که شعار محوری اش تعمیم عدالت است، دو وزارتخانه تعاون و رفاه خیلی هم کم اهمیت نیستند. به هرحال مردم سالاری را هرطور هم که تعریف نماییم، اصل پاسخگو بودن دولت در قبال تصمیمات و سیاستهایش یکی از اصول بنیادین آن به شمارمی رود. بنابراین اگر از منظر پایبندی به اصول مردم سالاری هم به موضوع بنگریم، جای آن داشت که عزل ونصب وزرا با توضیحاتی به مردم همراه می شد. بماند تعیین وزرای جانشین ازمیان نمایندگان مجلس که به نوبه خود یک سری پرسشها و ابهامات دیگری را در خصوص عزل ونصب اعضای قوه مجریه مطرح می کند.
● ۲۹۰ صندلی برای نقل مکان!
روزنامه آفتاب در ستون طنز خود با عنوان: تعامل دولت ومجلس نوشته است:
بسیار اتفاق می افتد که دولت و دولتمردان به مجلس می روند و البته دوباره از مجلس به دولت برمی گردند (البته بجز موارد خاص مثلا عبدالله نوری به عنوان وزیر کشور به مجلس پنجم رفت اما موقع خداحافظی رئیس مجلس به او گفت که این رفتن با رفتنهای دیگر فرق دارد! عبدالله نوری هم از مجلس به دولت برنگشت و روزنامه نگار شد… و باقی قضایا) اما اتفاقاتی که در حال حاضر دارد می افتد این است که مجلس دارد به دولت می رود و دیگر هم برنمی گردد. تا بحال ۴ نماینده مجلس هفتم به کابینه دولت نقل مکان کرده اند و نفر پنجم هم درشرف جابجایی است و قرار است وزیر تعاون شود. البته شنیده هایی هم درباره تغییر وزیر دادگستری به گوش می رسید که طبیعتاً فرد جایگزین نماینده مجلس بود اما این خبر فعلا تکذیب شده است.
آگاهان می گویند که مسلماً کابینه دولت ۲۹۰ صندلی ندارد که مجلس به طور کامل نقل مکان کند اما واضح و مبرهن است که هرگز دولت نمی خواهدهمه مجلس را جذب خود کند. به هرحال کسانی هستند که وزیر جهاد کشاورزی را استیضاح کردند، تحقیق و تفحص از شهرداری در سالهای ٨۲ و ٨٣ را پیشنهاد دارند و به تصمیمات خلق الساعه و غیرکارشناسی دولت اعتراض کردند. اینگونه است که می توان به ادامه این روند امیدوار بود اما حالا که بحث به اینجا رسید بد نیست داستانی را در این مورد یادآوری کنیم: در ماههای اولیه تشکیل دولت که تعیین وزیر نفت کمی تا قسمتی سخت شده بود، یکی از نمایندگان گفت که برای تعیین وزیر نفت احتیاج به استخاره پیدا شده و اگر استخاره خوب بیاید، خوش چهره وزیر نفت می شود.
از آن تاریخ به بعد یا استخاره متوقف شده یا اینکه همه استخاره ها خوب می آید و این هم از برکات تعامل دولت و مجلس است.
● بی توجهی به تجربه تاریخی
دکتر عطاء الله مهاجرانی درادامه سلسله مقالات خود با عنوان درکلیسا به دلبری ترسا… نوشته است:
پیوند میان ایمان کاتولیکی و فلسفه یونانی، در تاریخ کلیسا سابقه دار است. سنت کلمان در این مورد تعبیر مهمی دارد؛ باور داشت: فلسفه یونانی به عنوان دومین سرچشمه حقیقت، توسط خداوند به انسان داده شده است. اولین سرچشمه، کتاب مقدس و ایمان کاتولیکی است. ابن تیمیه فقیه معروف هم تعبیر قابل تاملی دارد. ابن تیمیه کتابی دارد به نام الجواب الصحیح لمن یدل دین المسیح ؛ می گوید: ماتنصرت الروم، و لکن النصرانیه ترومت! رمی ها نصرانی نشدند، نصرانی ها رمی شدند!
نکته تازه در سخن پاپ، بی توجهی ایشان به تجربه تاریخی مسیحیان از کلیسای کاتولیک رم است. کلیسایی که پاپ را تبدیل به امپراتور کرد و خفقانی سنگین و نفسگیر و قتل عام هایی حیرت انگیز را به نام مسیح به یادگار گذاشت. امپراتورها بر در قصر پاپ روزها منتظر می ماندند تا اجازه ورود پیدا کنند و از پاپ طلب حمایت و برکت داشتند. رنسانس نهضتی بود که کلیسا را از ساحت جامعه و حکومت و زندگی اجتماعی، حذف کرد. امپراتوری پاپ در واتیکان خلاصه شد. از آن هیمنه قدرت تنها تشریفاتش برجای مانده است و نشانی از قدرت سیاسی. چنانکه وقتی پاپ های زمان علیه استالین سخن می گفتند و وقتی مشاوران استالین در مورد پاپ و مخالفتش با کمونیسم و استالین برای او توضیح داده بودند، پرسیده بود: پاپ چند تا تانک دارد؟ گفته بودند تانک ندارد! استالین گفته بود کسی که تانک ندارد، خطری ندارد هر چه می خواهد بگوید. کلیسای کاتولیک با اومانیسم و فلسفه از عرصه رانده شد. کلیسا نهادی تلقی می شد که دشمن دانش و دانایی و تفکر فلسفی است. برای این مدعا دلایل بسیاری وجود داشت. علاوه بر آن، کلیسا دشمن مسیح و ایمان مسیحی هم تلقی می شد. تابلو ماندگار تقابل کلیسای رمی و ایمان مسیحی را داستایوسکی در بخش پنجم کتاب پنجم برادران کارامازوف برای همیشه با درخشان ترین تعابیر و تصاویر نقش کرده است. چرا در این مقطع پاپ بر این مضمون تکیه می کند؟
پیش از درگذشت پاپ ژان پل دوم، مقاله معنی داری در مجله فارین پالیسی منتشر شد. در این مقاله به پاپ جدید ـ که هنوز مشخص نبود کلمنت ۶۱ انتخاب می شود ـ سه توصیه شده است:
اول: نگران گریز از مسیحیت و رواج الحاد در غرب باشد.
دوم: درصدد مقابله با انتشار اسلام باشد. انتشار اسلام را به عنوان یک مساله بسیار مهم تلقی کند.
سوم: مسیحیت را به گونه ای معرفی کند که مغایر علم و عقل وانمود نشود. این مقاله را اسکات اپلبای نوشته است. سخنرانی پاپ این هر سه مضمون را داراست. می توان گفت از بعد سیاسی و پاپ به عنوان یک رئیس دولت؛ پاپ در تقابل با اسلام از مقوله عقل و فلسفه استفاده کرده است. ضمن اینکه پاپ به قدر کافی درباره اسلام از سال ها پیش حساسیت داشته است. در سال ۱۹۷۷ کتابی از پاپ منتشر شده است به نام نمک زمین این عنوان را از انجیل گرفته است. البته آیه انجیل ظرافت غریبی دارد که در بحث ما مناسبت تمام دارد! مسیح به حواریون می گوید: شما نمک جهانید لیکن اگر نمک فاسد گردد به کدام چیز باز نمکین شود؟ دیگر مصرفی ندارد جز آن که بیرون افکنده پایمال مردم شود. (متی، باب ۵آیه٣۱) در متن انگلیسی و عربی همان تعبیر نمک زمین استفاده شده است. مترجم فارسی، زمین را جهان ترجمه کرده است. پاپ در این کتاب درباره اسلام داوری تأمل انگیزی دارد. می گوید اسلام در برابر ایده ها و اندیشه های نو قرار دارد. نمی تواند تفسیری امروزی از جامعه ارائه دهد. سخن پاپ درباره اسلام اصلاً نمکین نیست!
نوگرایی مضمونی است که در نقد اسلام و مسلمانان مدت هاست توسط نویسندگان و متفکران و نیز سیاستمداران غربی و آمریکایی مطرح می شود. می خواهم بگویم ساختار سخن پاپ سیاسی است ـ کلام مسیحی ـ فلسفه یونانی به ضرورت مطرح شده است. سیاستمداران نظریه پرداز هم نیازمندند که در جهان امروز که اندیشه و تعقل مهم ترین پشتوانه هر آیینی و نظریه ای به شمار می آید، مسیحیت را تبیینی فلسفی نمایند. بگویند پاپ سقراط روزگار ما است. مسیحیت دین تعقل است و پیامبر اسلام تروریست بوده است و مسلمانان میراثی جز شرارت ندارند. مثل مقاله ای که با عنوان محمد یا سقراط در ویکلی استاندارد توسط لی هاریس نوشته شده است. آن مقاله مهم ترین مقاله ای است که در دفاع از پاپ نوشته شده، و نشان می دهد که مطلقاً سخن بر سر نقل قولی از مانوئل دوم و عصبانیت امپراتور نیست. سخن بر سر حضور دوباره اسلام در جهان است که نمی توان این حضور را انکار کرد. از این رو شاهد تهاجم به اسلام، پیامبر اسلام و مبانی نظری اعتقادات اسلامی هستیم. به گمانم تفاوتی در نگارش آیات شیطانی، انتشار کاریکاتورها و نمایشنامه علیه پیامبر اسلام(ص)، طرح فاشیسم اسلامی توسط بوش در ماه گذشته، مخالفت اسلام با مدرنیسم در سخنان بلر و سرانجام سخنرانی پاپ وجود ندارد. همگی حلقه های یک زنجیر هستند. از این رو برخی سخنرانی پاپ را زنگ بیدار باش نسبت به خطر اسلام تلقی کرده اند. این بیدار باش هم تازگی ندارد. یورش به اسلام و مشخصا ًقرآن و پیامبر اسلام جدید نیست. پیش از پاپ آرنولد توین بی در دهه چهل قرن بیستم، در کتاب تمدن در بوته آزمایش در باره اسلام به غرب هشدار داده است:
پان اسلامیسم خوابیده است. با این حال ما باید این امکان را که اگر پرولتاریای جهان عربی ماب بر ضد سلطه غرب به شورش برخیزد و خواستار یک رهبری ضدغربی شود، این خفته بیدار خواهد شد، در نظر بگیریم. بانگ این شورش ممکن است در برانگیختن روح نظامی اسلام ـ حتی اگر این روح به قدر خفتگان قرون در خواب بوده باشد ـ اثر روحی محاسبه ناپذیری داشته باشد زیرا که ممکن است پژواک های یک عصر قهرمانی را منعکس سازد.
در دو مورد تاریخی در گذشته اسلام انگیزه ای بوده است که به سائق آن یک جامعه شرقی پیروزمندانه بر ضد یک متجاوز غربی به پا خاسته است. در زمان نخستین جانشینان پیامبر اسلام سوریه و مصر از سلطه یونان که تقریبا هزار سال آنها را در زیر فشار خود داشت، نجات داد.
تحت فرمانروایی سعد بن زنگی و نورالدین و صلاح الدین و مملوکان اسلام آن دژ را در برابر هجوم صلیبیان و مغول ها حفظ کرد. اگر وضع کنونی بشر به جنگ نژادی منجر شود. اسلام ممکن است بار دیگر برای ایفای نقش تاریخی خود قیام کند. دور باد آن روز! (تمدن در بوته آزمایش، ترجمه ابوطالب صارمی، امیرکبیر؛ تهران ۱٣۵٣ ص: ۱۹۹، ۲۰۰۰) توین بی دعای آخر نوشته را به لاتین نوشته است! گویی دعای او طنینی تاریخی پیدا می کند.
! Absit Omen
همه سخن بر سر بیداری مسلمانان است. نگرانی توین بی هم از بیداری اسلام است. منتها او گمان می کرده که بیداری اسلامی صرفا در بعد نظامی تحقق پیدا می کند و نه در بعد دانش و فرهنگ و تمدن. تأکید همواره رسانه ها و تحلیلگران غربی بر القاعده و عملیات نظامی هم بیشتر از این روست که اسلام را مساوی خشونت معرفی کنند. پاپ گفت از خدایی که معقول نباشد جز خشونت، صادر نمی شود. خدای مسیحیت معقول و خدای اسلام نامعقول است. این مهم ترین سخن پاپ است که در واقع پشتوانه نظری تمامی تهاجمات به اسلام است. ٣ هزار سال پیش سون تزو استراتژیست نظامی چینی در کتاب هنر جنگ نوشته است: در واقع به دست آوردن پیروزی در صد گردان به معنی حد اعلای علم و آگاهی نیست. آنچه در جنگ اهمیت دارد حمله به استراتژی دشمن است. (سون تزو، هنر جنگ، ترجمه دکتر حسن حبیبی، ص: ۴۹۹۵۰)
استراتژی اسلام نظریه توحید ناب است. آیا پاپ در این هجمه موفق شده است؟
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|