یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۵ دی ۱٣۹٣ -  ۱۵ ژانويه ۲۰۱۵


«نمایش شارلی ابدو در دو پرده!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم جعفر بلوری است که در آن می خوانید؛در جریان حادثه تروریستی هفته گذشته پاریس- که در نهایت با مرگ ۲۰ نفر، از جمله دو عامل تروریست پایان یافت- و همچنین روزهای پس از آن، رسانه ها و مقامات غربی و حتی رژیم صهیونیستی، سر و صدای «بسیار زیادی» به پا کرده و مردم تحت تاثیر قرار گرفته از تبلیغات سرسام آورشان را، به مشارکت در یک تظاهرات میلیونی در قلب فرانسه کشاندند تا بدین ترتیب نشان دهند، مخالف «خشونت» و «تروریسم» و طرفدار «آزادی بیان» هستند.
غرب با محکومیت «شدید» این حادثه تروریستی، به شکلی غیرمعمول، بر لزوم چاره اندیشی برای جلوگیری از وقوع مجدد حملات تروریستی و کشته شدن مردم تاکید می کند. حتی آمریکا و اروپا توافق کرده اند، طی روزهای آینده، با شرکت در یک جلسه مشترک در واشنگتن، راه های تکرار چنین جنایاتی را ببندند. این فضای ملتهب برای ملتهب تر شدن، فقط «اعلام آماده باش کامل نظامی» را کم داشت که مقامات امنیتی آمریکا، انگلیس و ایتالیا وظیفه اجرای آن را بر عهده گرفتند.
غرب با دفاع تمام قد از توهین یک نشریه گمنام و کم تیراژ به نام شارلی ابدو، توهین به مقدسات یک و نیم میلیارد مسلمان را عین آزادی بیان دانست. در اینجا به هیچ وجه قصد دفاع از اقدام تروریستی داعش در حمله به این نشریه را نداریم و فقط به دنبال این هستیم که اثبات نماییم، دول غربی- اگر خود در این حادثه دست نداشته باشند هم- از وقوع چنین حادثه ای نه تنها ناراحت نیستند، چه بسا خیلی خوشحال هم هستند! و اینکه دغدغه غرب، نه حقوق بشر است، نه آزادی بیان است و نه حتی مبارزه با تروریسم. بخوانید؛
۱- درست در بحبوحه حادثه پاریس، خبری در برخی رسانه ها منتشر شد که هم در «عمق» و هم در «بُعد» جنایت، بسیار وحشتناک تر از حادثه شارلی ابدوی پاریس بود. خبری که شاید حتی به گوش خیلی ها نرسید. شاید بسیاری ندانند، یکی دو روز پس از حادثه پاریس، تروریست های بوکوحرام در نیجریه ۱۶ شهر و روستا را به آتش کشیده و دست کم ۱۰۰ نفر را به وحشیانه ترین شکل به قتل رساندند! اما نه رسانه ها و نه مقامات غربی، به صورت زبانی هم که شده علیه آن یک موضع خشک و خالی هم نگرفتند.
طبق گزارش های رسمی، طی ماه های گذشته فقط در نیجریه، تعدادی بالغ بر ۲۰۰۰ نفر به دست تروریست ها قتل عام شده اند. غیرنظامیانی که در افغانستان، یمن، لیبی، سوریه، عراق و ... از سوی تروریست ها قتل عام می شوند، بماند. در مواجهه با این جنایات ضد بشری، غربی ها در بهترین حالت ممکن، اقدام به انتشار خبر آن کرده و از کنار آن گذشته اند. در جاهایی هم که ورود کرده اند، نه برای ریشه کنی تروریسم که برای رسیدن به اهداف استعماری خود وارد شده اند. یعنی، برای بهره برداری سیاسی، ترجیح داده اند ضمن انتصاب این جنایات به اسلام، از آن در راستای سیاست کهنه اسلام هراسی بهره برداری کنند. غرب حتی در موارد فراوانی اقدام به حمایت، تسلیح، آموزش و تجهیز این جنایتکاران کرده است. بنا بر این بدیهی است که شعار مبارزه با تروریسمِ غرب را نمی توان پذیرفت.
۲- دو روز پس از تظاهرات ضد تروریستی و میلیونی پاریس، که با مشارکت غیرمعمول رهبران چهل، پنجاه کشور جهان برگزار شد (البته این رهبران از ترس حملات تروریستی در خیابانی جدا و دور از مردم، تحت تدابیر شدید امنیتی تظاهراتی برگزار کردند)، عده ای با مشاهده دورویی های غرب در مواجهه با مسئله تروریسم و حقوق بشر، در پاریس با شعار مرگ بر شارلی ابدو تظاهرات کردند. پلیس فرانسه ضمن سرکوب این عده، شماری از آنها را دستگیر کرد تا بدین ترتیب معنی آزادی بیان موردنظر غرب بهتر درک شود. باید پرسید این چگونه آزادی بیانی است که اجازه هتاکی به پیامبر همه خوبی ها را می دهد، اما اجازه تظاهرات علیه یک نشریه هتاک را نمی دهد؟!
لااقل در همین کشور فرانسه، می توان موارد زیاد دیگری برای زیر سوال بردن ادعای آزادی بیان برشمرد. مثلا محدودیت ها و قوانین عجیب و سخت درباره تحقیق درباره هولوکاست؛ تاکید می شود، «تحقیق» درباره هولوکاست که بررسی این موارد از حوصله این یادداشت خارج است. فقط برای نمونه به گزارش دیروز فارین پالیسی اشاره ای کوتاه می کنیم:
«آزادی قلم در فرانسه علیه مسلمانان آری اما علیه یهودیان نه... در فرانسه ۶ میلیون مسلمان زندگی می کنند که آزادی بیان ندارند اما برای ۵۰۰ هزار یهودی این کشور، آزادی به وفور یافت می شود.... انکار هولوکاست در فرانسه جرم است و انکار نسل کشی ارامنه از سوی امپراتوری عثمانی نیز در سال ۲۰۱۲ نزدیک بود که جرم تلقی شود. تاریخ قضایی فرانسه پر است از این موارد و....»
بنابراین، اینکه گفته شود، دلیل واکنش های بسیار گسترده غرب علیه حادثه تروریستی پاریس، به خاطر دفاع از «آزادی بیان» و «حقوق بشر» یا مبارزه با تروریسم است هم پذیرفتنی نیست.
اما اگر هدف غرب از این همه سروصدا برای بیش از حد برجسته کردن این حادثه، آنچه می گوید نیست، پس چیست؟
یافتن پاسخ این سوال کار سختی نیست. کافی است ببینیم، موضع گیری ها و اقدامات غرب در مواجهه با این حادثه، افکار عمومی دنیا- به ویژه غرب را- به چه سمتی می برد. پاسخ همانجاست. نفس وقوع این حادثه، واکنش ها و اقدامات غرب و «نتایج» حاصل از این سه، می تواند به خوبی در یافتن پاسخ این سوال مهم راهگشا باشد.
پررنگ ترین نتیجه واکنش های عملی و رسانه ای غرب و حتی داعش، به «اسلام هراسی» و «جلوگیری از افزایش گرایشات به اسلام در غرب» ختم می شود. ماموریتی که غرب در طول صدها سال سیاست استعماری خود نتوانست به تنهایی از عهده آن برآید و امروز داعش و تروریست ها - خواسته یا ناخواسته- به کمک آنها آمده است.
نتیجه دیگر این حادثه که- در خدمت اسلام هراسی و جلوگیری از گسترش گرایش به اسلام قرار دارد- وضعیتی است که این نشریه پس از حادثه، با حمایت های مالی و سیاسی غرب در آن قرار گرفت.
طبق برخی گزارش ها، تیراژ فکاهی شارلی ابدو، پیش از حمله تروریست ها، حداکثر ۶۰ هزار نسخه بود اما پس از این حادثه تعداد ٣ میلیون و بنا به برخی گزارش ها، ۵ میلیون نسخه از آن در حالی که کاریکاتور موهن علیه پیامبر اسلام(ص) را روی جلد آن باز نشر داده اند به چاپ رسیده است، آنهم به ۱۶ زبان!
داستان شارلی ابدو، به رغم همه تلخی ها، داستان همیشگی غرب است در مواجهه با اسلام، و از دشمنان خونی اسلام نیز همین انتظار می رود. اما این داستان وقتی تلخ تر و دردناک تر می شود که عده ای «مسلمان نما» در کشور، به اشکال مختلف از این سیاست کثیف غرب پیروی کنند. عده ای که با در اختیار داشتن تریبون و رسانه، و با شعار فریبنده «دانستن، حق مردم است» در پوشش حوادثی همچون حادثه پاریس، دانستن را حق مردم نمی دانند و دقیقا همان خطی را می روند که غرب می رود.
این قماش حتی بدون اینکه هتاکی به پیامبر اکرم(ص) را محکوم کنند، در ژستی روشنفکرمآبانه، فقط حادثه تروریستی را محکوم کردند و یکی از همین نشریات زنجیره ای زرد، حتی، حرف دل خود را از زبان امثال«جرج کلونی» ها تیتر کرد که: «من شارلی هستم»!

خراسان:سختی های تیم هسته ای در ژنو
«سختی های تیم هسته ای در ژنو»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیرحسین یزدان پناه است که در ان می خوانید؛هشتمین دیدار ۲ جانبه هسته ای ایران و آمریکا در ۱۶ ماه اخیر که دیروز در ژنو میان ظریف و کری انجام شد، نقطه آغاز دور جدید مذاکرات ایران و ۱+۵ در سال جدید میلادی در سوئیس زمستانی و سرد بود.
این دور از مذاکرات اما از چند جنبه دارای اهمیت است و از همین منظر نیز می توان گفت که تیم هسته ای کشورمان پای میز مذاکره کار سختی را پیش رو خواهند داشت.
اول: از این بابت که براساس آن چه پس از تمدید توافق ژنو اعلام شد، دو طرف(ایران و ۱+۵) باید تا قبل از ۱۰ اسفند (کمتر از ۵۰ روز دیگر) مقدمات یک «توافق سیاسی» را فراهم کنند. توافقی که حصول اطمینان در آن به مراتب از «توافق فنی» سخت تر است؛ چرا که فناوری هسته ای، حیطه اعداد و ارقام و محاسبات و ... است از آن جایی که ایران به دنبال سلاح هسته ای نیست، با وجود همه پیچیدگی ها توافق بر سر جزئیات فنی، قابل دسترسی است. اما آنجایی که پای توافق سیاسی به میان می آید، مولفه های بسیاری مانند تضادهای ایدئولوژیکی غرب با ایران، مسائل منطقه ای، منافع متحدان آمریکا و... مطرح می شود که حصول توافق سیاسی را سخت و غیر ممکن می کند.
بنابراین اگر قرار است در ۵۰ روز آینده توافقی در این سطح به دست آید، پالس های مثبت آن باید همین روزها، که طرف ها حدود ۲ ماه برای بررسی مواضع خود و طرفین فرصت داشته اند، در ژنو دیده شود. در غیر این صورت همان طور که مرضیه افخم سخنگوی وزارت خارجه گفته باید منتظر «تصمیم های جدید» ایران باشیم که در این صورت به گفته دکتر روحانی «۱+۵ ضرر می کند».
دوم: این مذاکرات درحالی برگزار می شود که بیش از ۵ ماه است اقتصاد ایران و دورنمای اقتصادی سال آینده کشور به خاطر «بحران قیمت نفت» و «خیانت نفتی» عربستان و برخی متحدان منطقه ای و غیر منطقه ای اش با آسیب هایی مواجه شده است.
این فشارها البته در هفته های اخیر به صورت روز به روز با کاهش قیمت نفت بیشتر می شود. فشارهایی که برخی ناظران می گویند پس از دیدار جان کری و سعودالفیصل (وزیرخارجه عربستان) در جریان مذاکرات ژنو در آذر گذشته، سرعت بیشتری هم گرفته است و هدف آن کوتاه آمدن ایران پای میز مذاکرات هسته ای است و با همین تصور واهی از تأثیرگذاری این اهرم ممکن است غربی ها پای میز مذاکره حضور جدی نداشته و به دنبال نتیجه همین فشارهای نفتی باشند.
سوم: برخی اظهارنظرها در داخل کشور، غربی ها و به خصوص اندیشکده ها و رسانه های مطرح غربی که نقش تعیین کننده ای در تصمیم سازی های مقامات غرب دارند را به این نتیجه رسانده که ایران برای توافق هسته ای عجله دارد و دولت می خواهد به هرنحو ممکن به یک توافق هسته ای دست یابد.
به عنوان مثال مارک فیتزپاتریک در تحلیلی برای اندیشکده مطالعات راهبردی، تعبیر رئیس جمهور از طرح موضوع «همه پرسی» را به عجله ایران برای توافق هسته ای تعبیر کرد. نیویورک تایمز نیز در تحلیلی مشابه نوشت که دولت با طرح موضوع رفراندوم در حقیقت می خواهد بقیه را دور بزند و به این وسیله «اشتیاقش» برای توافق را نشان داد. این موارد نشان می دهد اظهارات با هر نیتی که صورت گرفته باشد باعث شده است، دستگاه محاسباتی دشمن را به غلط انداخته و فشار و زیاده خواهی خود را بیشتر کنند.
از این رو باید گفت، دیپلمات های ایران که به گفته منابع آگاه، بارها مقابل زیاده خواهی های غربی پای میز مذاکرات ایستاده اند و اجازه نداده اند غربی ها به حقوق مردم دست اندازی کنند، این روزها در ژنو برای این ایستادگی کار سختی در پیش دارند.
چهارم:طرح مداوم احتمال تصویب تحریم های سختگیرانه تر بر اقتصاد ایران در کنگره آمریکا نیز عامل دیگری است که ایران را در مذاکرات تحت فشار قرار داده است و شاید غربی ها را به این فکر انداخته که ایران در مقابل این فشار باید زانو بزند.
به خصوص این که کنگره جدید تقریبا هر روز این تهدید را تکرار می کند و بعید نیست، به رغم مخالفت هایی که کاخ سفید می گوید با این تحریم ها دارد، این طرح همین روزها در سنا مصوب شود.
به این عوامل می توان مواردی دیگر را نیز اضافه کرد؛ مثل قابل اعتماد نبودن غربی ها و عمل نکردن به تعهدات توافقات قبلی و... اما این عوامل شرایط مذاکرات را برای بچه های ما سخت تر کرده است. چرا که باید هم نشان بدهیم ایران با فشارهای اقتصادی چند کشور عربی و غربی کوتاه نمی آید، هم نشان بدهیم که اختلافات تاکتیکی در داخل کشور ربطی به راهبردهای اصلی و عزتمندانه انقلاب ندارد و هم ثابت کنیم تحریم های بیشتر مسیر ایستادگی و استقلال ما را گرچه سخت تر اما روشن تر می کند و غیرت مان اجازه کوتاه آمدن از منافع کلان و عزت مان را نمی دهد. البته در این سی و چند سال از این سختی ها کم نداشته ایم و پیروزی های شیرین و ماندگار از دل همین سختی ها و آن جایی حاصل شده که پای منافع کشور و انقلاب غیرتمندانه ایستاده ایم.

جمهوری اسلامی: تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛در هفته جاری حوادث متعددی در عرصه داخلی و بین المللی روی داد که نیاز به بررسی و تجزیه و تحلیل دارد. حوادث تروریستی پاریس و موج سواری های هتاکانه و صهیونیستی پس از آن، ادامه توطئه آتش بازی با قیمت نفت در سردترین زمان ممکن و عملکرد غیرقابل توجیه برخی نمایندگان مجلس در برخورد با سخنان دکتر علی مطهری از جمله آنهاست.
در این هفته تهران میزبان رئیس جمهور ونزوئلا بود که به عنوان یکی از کشورهای تولید کننده نفت عضو اوپک برای رایزنی با مقامات کشورمان جهت بررسی راه های جلوگیری از کاهش قیمت نفت به کشورمان سفر کرده بود. آقای نیکلاس مادورو در جریان این سفر با رهبر انقلاب اسلامی ایران نیز دیدار کرد. در این دیدار حضرت آیت الله خامنه ای با تجلیل از مواضع و اقدامات ونزوئلا بخصوص در مقابله با رژیم صهیونیستی، علت دشمنی جبهه استکبار با ونزوئلا را پافشاری بر همین مواضع شجاعانه و اثرگذاری راهبردی در منطقه آمریکای لاتین خوانده و خاطرنشان کردند: «تصمیم قطعی جمهوری اسلامی ایران، ادامه و افزایش همکاری های همه جانبه با ونزوئلاست.»
رهبر انقلاب همچنین کاهش عجیب قیمت نفت در یک مدت کوتاه را حرکتی سیاسی و غیراقتصادی دانسته و افزودند: «دشمنان مشترک ما از نفت به عنوان یک حربه سیاسی استفاده می کنند و قطعاً در این کاهش شدید قیمت نفت نقش دارند.» ایشان با تایید توافقات صورت گرفته میان روسای جمهور ایران و ونزوئلا برای مقابله هماهنگ با کاهش قیمت نفت خاطرنشان کردند: البته همکاریهای دو کشور منحصر به مسائل نفتی نیست و باید سطح مبادلات و سرمایه گذاری های میان دو کشور را که اکنون کمتر از حد انتظار است، افزایش داد.»
واقعیت اینست که این روزها بر همه آشکار شده که محور «آمریکایی – سعودی» تصمیم گرفته تا از نفت به عنوان سلاح در رویارویی با محور ضد استکبار جهانی استفاده کند و کاهش غیرمنطقی بهای این فرآورده بهترین دلیل آن است. قطعاً «بازی آتشین» با نفت یک اقدام بدون نتیجه است که آتش آن قبل از دیگران، بازیگرانی را می سوزاند که این آتش را شعله ور کرده اند، زیرا اقتصاد این کشورها امکان تحمل شرایط دشوار را نداشته درحالی که کشورهای مستقل و ضد استکبار وضعیت های سخت بسیاری را تجربه کرده و آنرا پشت سر گذاشته اند.
وزیر امور خارجه کشورمان در این هفته در راس تیم مذاکره کننده هسته ای وارد ژنو شد تا ضرباهنگ گفتگوها تندتر جریان یابد و به همین منظور شش هفته پس از تمدید توافق ژنو، ظریف و کری با یکدیگر ملاقات کردند تا راه های کوتاه کردن زمان دستیابی به توافق جامع را مورد بررسی قرار دهند.
یک منبع نزدیک به تیم مذاکره کننده آمریکا به خبرگزاری ها گفت امیدهایی وجود دارد که برای گام های نهایی تصمیم گیری شود. به گفته وی پس از آن که طرفین تا پایان مهلت مقرر در ماه گذشته نتوانستند به توافق برسند، کشورهای ۱+۵ امیدوارند تا اسفند ماه بر سر اصول به توافق برسند و سپس جزییات را تا خرداد روی کاغذ بیاورند. از همین جهت کری گفته بود که تا پیش از پایان مهلت مقرر می توان به توافق رسید اما اوباما و سایر مقامات آمریکایی محتاطانه تر در این زمینه اظهارنظر می کنند.
رسانه های آمریکایی این روزها از عنصری سخن به میان می آورند که مایه دلخوشی تندروهای کنگره است؛ عنصری که آن را فشارهای اقتصادی ناشی از کاهش شدید بهای نفت می نامند ولی با این حال مردم ایران نشان داده اند که این کاهش قیمت، نه تنها تاثیری بر مواضع بحق ما ایجاد نخواهد کرد بلکه آتش بازی با قیمت نفت، بیش از همه، طراحان آن را خواهد سوزاند.
در این هفته سرزمین رئیسعلی دلواری و حافظان مرزهای آبی ایران میزبان رئیس جمهور بودند که در قالب دوازدهمین سفر استانی کاروان تدبیر و امید وارد استان بوشهر شده بود. این استان مهم و دارای ویژگی های ارزشمند، متاسفانه هیچگاه نتوانسته در جریان توسعه همه جانبه به جایگاه واقعی خود در کشور دست یافته و ظرفیت های خویش را آشکار سازد از این رو لازم است که با همت ویژه دولت و سایر مسئولین تصمیمات مناسبی برای آینده بهتر استان اتخاذ شود که شاید به همین منظور بوده باشد که دکتر حسن روحانی برای دومین بار از زمان عهده دار شدن مسئولیت ریاست جمهوری به این استان سفر می کند.
در این هفته یکی از جلسات علنی مجلس شاهد حادثه ای بود که این اتفاق ناخوشایند، هرگز در شان مجلس و رعایت آزادی بیان نبود و ناملایمات بسیاری را در سطح جامعه برانگیخت. حمله چند تن از نمایندگان به تریبون سخنران مجلس و ناتمام گذاشتن نطق دکتر علی مطهری نشان داد که متاسفانه سعه صدر و آستانه تحمل لازم در شنیدن نظرات متفاوت در میان عده ای از مجلسی ها وجود ندارد و این نمایندگان باید این نقطه ضعف جدی را در خود به فوریت اصلاح کنند. طبعاً نمایندگانی که خود را متخلق می دانند باید بتوانند علاوه بر سخنوری، شنونده خوبی نیز باشند و تاب شنیدن سخنان مخالف را داشته و اگر نقطه نظراتی نیز دارند آنرا آرام و مسالمت آمیز بیان کنند و به موکلین خود اعتماد داشته باشند، زیرا مردم قضاوت کنندگان خوبی برای عملکرد افراد و جریانات بوده و هستند.
در موضوعات خارجی، این هفته شاهد تحولات متعددی بودیم که مهمترین آنها را مرور می کنیم. حادثه تروریستی در فرانسه که با حمله افراد مسلح به دفتر مجله فکاهی «شارل ابدو» و کشته شدن ۱۲ نفر در این حمله همراه بود، فرانسوی ها را در بهت و شوک فرو برد و بخش عمده اخبار و گزارش رسانه ها را به خود اختصاص داد.
حمله به دفتر نشریه «شارل ابدو» درحالی صورت گرفت که این نشریه در گذشته کاریکاتورهای موهنی را از پیامبر اسلام(ص) به چاپ رسانده بود و آنگونه که گردانندگان این نشریه اعلام کرده اند پیشتر نیز تهدید به حمله شده بود.
تردید نیست که حادثه حمله به دفتر نشریه و کشتار کارکنان این نشریه، اقدامی تروریستی بود که توسط بسیاری از کشورها و شخصیت ها، از جمله شخصیت های مسلمان و رهبران کشورهای اسلامی محکوم شد. آموزه های دینی اسلام، کشتار مردم را از هر دین و ملیت تقبیح می کند. جریان هایی درصدد هستند این حادثه را به کل مسلمانان و اساس دین اسلام نسبت دهند که اتهامی غیرواقعی است. توجیه آنها نیز این است که هویت عاملان حادثه، مسلمان بوده است. در این باره دو نکته مهم قابل تامل است، نخست اینکه عاملان حادثه، از عناصری افراطی بوده اند که سابقه فعالیت تروریستی در عراق و سوریه داشته اند و در فضایی رشد کرده اند که خود غربی ها از جمله فرانسوی ها، در ایجاد آن نقش اصلی را داشته اند. دوم اینکه شبکه های ضداسلامی در غرب که توسط صهیونیست ها کارگردانی می شوند با اهانت به مقدسات مسلمانان، فضایی را به وجود می آورند که در آن فضا، افراطی ها مجال فعالیت پیدا می کنند. اهانت به مذهب و مقدسات بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان نمی تواند با دستاویز «آزادی بیان» توجیه شود و این واقعیت را باید عقلای غرب تشخیص داده و در دامی که صهیونیست ها برای آنها پهن کرده اند و هدف از آن رویارو قرار دادن غرب و اسلام است، نیفتند.
این هفته، کابینه افغانستان پس از ۱۰۶ روز معرفی شد که می تواند تا حدودی به بلاتکلیفی و ابهام در صحنه سیاسی این کشور پایان دهد. لیستی از ۲۵ وزیر که در میان آنها سه زن نیز وجود دارد دوشنبه گذشته توسط اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان معرفی شد. طولانی شدن معرفی کابینه افغانستان، نگرانی هایی را مبنی بر سقوط دولت وحدت ملی ایجاد کرده بود. اشرف غنی احمد زی و عبدالله عبدالله دو کاندیدایی که در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت داشتند هر کدام مدعی پیروزی بودند که این امر، بحران سیاسی عمیقی را ایجاد کرده بود.
اوایل مهر ماه، سرانجام دو کاندیدا به تشکیل یک دولت وحدت ملی تن دادند به این صورت که اشراف غنی پست ریاست جمهوری را در اختیار بگیرد و عبدالله عبدالله نیز رئیس تشکیلاتی موسوم به «شورای اجرایی» باشد که قدرت قابل ملاحظه ای در ساختار سیاسی افغانستان دارد.
با اینحال، مشخص بود که این توافق، نه از روی تمایل، بلکه به دلیل مصلحت حاصل شده بود و گفته شده است که فشار آمریکا نیز در آن تاثیر داشته است.
به هرحال، معرفی کابینه هر چند امیدواری برای اعاده ثبات سیاسی در افغانستان را پدید آورده است ولی هنوز مسائلی وجود دارد و اختلافات پنهانی هست که می تواند این امیدواری را مورد تهدید قرار دهد.
این هفته، اوباما رئیس جمهور آمریکا اذعان کرد که بشار اسد باید در مذاکرات برای آینده سوریه حضور داشته باشد. هر چند اوباما مدعی شد که بشار اسد نباید در قدرت نقش داشته باشد ولی تا این حد نیز، اعتراف بزرگی از سوی آمریکا به اشتباه آن کشور در سوریه می باشد. آمریکایی ها که تا چندی قبل حتی تا یک قدمی اقدام نظامی برای سرنگونی حکومت بشار اسد پیش رفتند اکنون به این واقعیت رسیده اند که بدون حضور بشار اسد، بحران سوریه قابل حل نمی باشد. غربی ها و در راس آن آمریکا در طول چهار سال گذشته با در پیش گرفتن سیاست خصمانه علیه حکومت سوریه، در بروز جنگ خونین این کشور که نزدیک به ۲۰۰ هزار نفر در آن کشته شده اند نقش داشتند.
غرب با به خدمت گرفتن متحدین منطقه ای خود که آنها نیز به دلایل سیاسی با حکومت سوریه خصومت داشتند زمینه فروپاشی سوریه و ویرانی آنرا فراهم کردند و از همه مهم تر، بستری ساختند که گروه های تروریستی بسیار خطرناک در آن رشد کردند که آتش این توطئه اکنون دامن خود غربی ها را نیز گرفته است. چندی قبل شورای اتحادیه اروپا اذعان کرد که غرب باید بشار اسد را به رسمیت بشناسد و اکنون نیز اوباما به این واقعیت اعتراف می کند.
این هفته، گزارش های ضد و نقیض از وضعیت ملک عبدالله، پادشاه عربستان منتشر شد ولی خبر دقیقی در این باره اعلام نشد. اساساً حکومت عربستان، همچنانکه در گذشته نیز رایج بوده است در چنین شرایطی، همواره سیاست سکوت پیشه کرده است.
بیماری ملک عبدالله، از آن جهت حائز اهمیت است که طبق ساختار حکومت عربستان، پادشاه، بازیگر اصلی می باشد و تقریباً تمام قدرت را دردست دارد. اگرچه شاهزاده سلمان از چند سال قبل به عنوان ولیعهد معرفی شده است که می تواند جانشین پادشاه باشد ولی این موضوع نمی تواند منکر جنگ قدرت پنهان در خاندان سعودی باشد. دو جریان «سدیری» ها و «غیرسدیری »ها به عنوان رقیب اصلی در تصاحب قدرت در عربستان مطرح هستند که هر کدام از وزن سیاسی و قدرت ویژه ای برخوردار هستند و در گذشته نیز این کشور شاهد رقابت این دو جریان برای تصاحب قدرت بوده است. تردید نیست درحال حاضر نیز این رقابت وجود دارد هر چند آشکار نمی شود.

رسالت:دوران رکود حس و حال سیاسی
«دوران رکود حس و حال سیاسی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجی حیدری است که در آن می خوانید؛طرح مبحث «رکود حس و حال سیاسی» برخی معتقدند که هم در پایان قرن نوزدهم و هم در فرجام سده بیستم، حسی از بی تفاوتی «از سر سیری» یا «از سر توهم سیری» همه گیر شد. این بی تفاوتی، مانع از فعالیت مثبت می شد، و پس از مدتی، این تحلیل را نزد شمار دیگری از تحلیلگران اجتماعی پدید آورد که یک تمدن از سر سیری و از فرط بی تحرکی، در حال گندیدن و مضمحل شدن است.
در واقع، بینش ها و تکنیک های زیست انسانی و اجتماعی، همواره تا حدی از فعالیت انسانی را می تواند هضم کند، و پس از رسیدن به این حد و حدود، رکود و رخوت فراگیر می شود.
این وضع و حال رکود فعالیت اجتماعی و سیاسی، به قدری هر چند کمتر به جامعه ما هم رسیده است، و مردم دیگر مانند گذشته پیگیر و مشتری بحث ها و گفتگوها و افکار و خط مشی های سیاسی نیستند. این یک روند جهانی و همه جانبه است، و در کشور ما هم با میزان کمتری در حال روی دادن است. جهانی و همه جانبه است، به این معنا که محدود به ملت ما نیست، و هم چنین تنها در سیاست نمود ندارد. ما با نحوی رکود سراسری در فعالیت های انسانی مواجهیم که خود را در اقتصاد، علم، سیاست، اخلاق، هنر، و... نشان می دهد. مجموع شرایط و دانش و تکنولوژی زمانه، مردم روزگار ما را به نتایجی رسانده که انگار گمان می کنند که دیگر کار چندانی برای بهبود نمی توان کرد.
کار تشکل های سیاسی، تجمیع توقعات و خواست های مردم و پمپاژ آن ها بر تارک هرم قدرت است. تجمیع توقعات در دوران رکود فکر سیاسی، کاملاً متفاوت از زمانه های انقلابی و پر رونق فعالیت سیاسی است.
موضوع کاوش این گفتار این است که واکنش احزاب و تشکل ها در قبال ورود جامعه به دوران رکود حس و حال سیاسی چه می تواند باشد؟
واکنش سنخ اول: ابتذال فکر سیاسی
تنها قانونی که هیچ کس نمی تواند آن را از بین ببرد، قانون عرضه و تقاضا است، و کسانی که بخواهند با این قانون مبارزه کنند، خود را به دردسر بزرگی افکنده اند.
وقتی زندگی مردم از فکر سیاسی خالی شد، بر وفق قانون عرضه و تقاضا، برخی گروه های سیاسی، تصمیم می گیرند تا از سیاست، سیاست زدایی کنند؛ اخلاق زدایی کنند؛ سیاست زدایی و اخلاق زدایی کنند، تا توجهات دور شده از امر سیاسی را به سمت خود معطوف دارند، و از این توجهات، بموقع، و در وقت انتخابات استفاده کنند؛ تنها یک استفاده ابزاری.
این جا است که رقابت اهمیت می یابد، زیرا، ممکن است که ابتدا شما به ابتذال تن ندهید، اما، رقبای شما برای حفظ رأی دهندگان دست به این کار بزنند. در گام بعد، بوضوح مسابقه ابتذال راه می افتد.
برخی از روندهای سیاسی جاری را می توان در این راستا تحلیل کرد.
واکنش سنخ دوم: تمایز بخشی
به طور کلی، برای یک فعالیت سیاسی در دوران بی حسی سیاسی مردم، یا این که به ابتذال تن دهید، یا این که متفاوت باشید. اگر نمی توانید به ابتذال تن دهید که نباید تن دهید، برای فرار از ابتذال، باید متفاوت باشید.
متفاوت بودن، یعنی، اینکه ایده و خط مشی سیاسی کارآمدتری در قیاس با رقبا به مردم ارائه دهید، طرح ها و سناریوهای حساب شده تر و شفاف تری ارائه دهید و از این طریق ریسک کمتری را به جامعه تحمیل کنید.

واکنش سنخ سوم: تجمیع توقعات مردم در عمق زندگی روزمره
اغلب رهبران سیاسی، تجمیع توقعات مردم را جدی نمی گیرند. آنها بیشتر به طراحی شعارهای رأی آور یا ایدئولوژی های متعالی گرایش دارند؛ این در حالی است که تجمیع توقعات مردم است که بقای سازمان و تشکل سیاسی ها را تضمین می کند. و در شرایطی که مردم از فعالیت سیاسی، به سوی عمق زندگی روزمره خود عقب نشینی کرده اند، واکنش برازنده یک تشکل سیاسی می تواند این باشد که دستور کارهای سیاسی را از اعماق زندگی روزمره طوری استخراج کند تا مردم و دولت مردان دریابند که چطور اتحادهای اجتماعی می تواند مسائل عمیق زندگی روزمره را بهتر حل نماید.
در دوران رکود فکر سیاسی، هر کسی می تواند سطح فکر و عمل سیاسی خود را به حدی از ابتذال نازل سازد و فکر سیاسی خود را در مقابل رأی بفروشد، ولی این نازل سازی حد و حدودی دارد. وقتی نازل سازی از حد تجمیع توقعات مردم پایین تر رفت، آن وقت به ضد خود تبدیل می شود. نازل سازی فکر و راهبرد سیاسی، طریقه پایداری برای جلب مشارکت سیاسی به نفع احزاب و تشکل ها نیست. مهارت رهبران سیاسی آن است که بتوانند در تجمیع توقعات مردم با حذف حشو و زواید، وجه اخلاقی ایده ها و خط مشی های اصولی در سیاست را حفظ کنند، و نحوی از آموزش سیاسی را هم پی بگیرند.اگر با لحاظ شرایط، تجمیع توقعات مردم، به عنوان کارکرد پایدار احزاب و تشکل های سیاسی بهتر انجام شود، معلوم خواهد شد که این کارکرد، برای مردم این زمانه هم مهم و مهم تر شده است؛ زیرا، اینجا همان جایی است که اگر درست شود، اتحاد مردم برای حل دشواری های فزاینده عمیق زندگی روزمره میسر می شود؛ و این اتحاد، همانا جوانه های نوین امر سیاسی خواهد بود، و گفتن ندارد که امر سیاسی، بالاترین افق زیست متمدنانه انسانی است.به رغم اهمیت دو جانبه ای که مبحث تجمیع توقعات مردم برای تشکل های سیاسی و همچنین مردم تک افتاده در گوشه و کنار زندگی شهری دارد، درک درستی از این بحث نزد اصحاب فعالیت سیاسی وجود ندارد، و نگاه به مراودات مردم و احزاب بسیار ساده انگارانه و آمرانه است.
الحاصل، در یک موقعیت غـلـیان علایق انقلابی به امر سیاسی، کمتر کسی به کارکرد نهادهای سیاسی در تجمیع توقعات مردم فکر می کرد؛ در این نحو موارد کار تشکل های سیاسی تولید ایده های سیاسی «خوب» و خواست همراهی مردم بود؛ اما، با پیچیدگی فزاینده راه حل ها و همچنین مسائل فراروی مردم، فکر سیاسی اسیر رکود بی سابقه ای می شود، و مردم تقاضای کمتری به سمت امر سیاسی روانه می کنند، شاید از آن رو که راه حل های سیاسی، زیادی کلی هستند، و به مسائل ملموس زندگی آنان نمی پردازند.

قدس:ضرورت طرح برند ملی در فضای بین المللی
«ضرورت طرح برند ملی در فضای بین المللی»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم جمشید عدالتیان است که در آن می خوانید؛برندسازی، ساختار و سازوکار علمی و عملیاتی دقیقی می خواهد که با برنامه ریزی مدون و کار همگانی بخش خصوصی و حمایت و همراهی بخش دولتی امکان پذیراست.
اولین مسأله اساسی به منظور رسیدن به این مهم، شناخت دقیق داشته های موجود و حتی برنامه ریزی مطلوب در جهت دست یافتن به کالا یا خدماتی برای برندسازی است. در کشور ما ظرفیتهای مناسبی برای برندسازی وجود دارد؛ زعفران، قالی، سنگ، پسته و بسیاری دیگر از کالاهای دیگر می توانند به خودی خود دارای یک برند جهانی معتبر باشند؛ به طور مثال قالی دستباف ایران، امروزه در جهان دارای یک شناسنامه هویتی معتبر است؛ اما چه میزان در این زمینه برنامه ریزی شده است که امروز در اقصی نقاط جهان هرگاه فردی تمایل داشت قالی خریداری کند، نام قالی ایران اولویت اول انتخابش باشد.؟
در این زمینه باید برنامه ریزی حول دو محور انجام گیرد؛ اول برخی کالاهایی که ظرفیت جهانی شدن دارند و می توانند نام ایران را پسوند برندی خود کنند تا برنامه بین المللی در جهت شناساندن هرچه بهتر آن در دستور کار قرار گیرد و دوم باید برنامه های راهبردی به سمت برندسازی ملی هدایت شود و نباید اجازه داد که کالاهای باکیفیتی همچون زعفران ایران به صورت فله به دیگر کشورها بروند و با بسته بندی استاندارد صادراتی و برند ملی کشورهای دیگر به اقصی نقاط جهان صادر شود؛ نمونه همین موضوع در ارتباط با سنگ نیز مشاهده می شود، سنگ با کیفیت و مرغوب ایران به صورت خام از کشور خارج و حتی در برخی موارد روی کشتی برش و بسته بندی صادراتی می شود، به نام دیگر کشورها صادر می شود. در ارتباط با برندسازی ملی نیز باید گام بزرگتری برداشته شود و از تجربیات دیگر کشورها بهره برداری مطلوبی صورت گیرد.
بدین صورت که در کشورهایی همچون چین، کره و یا ژاپن ابتدای امر تولید کالا بر اساس خواست جهانی در دستور کار قرار گرفت و نام کشورشان برند کالا شد و سپس برندهای داخلی برای مطرح شدن در سطح جهان در دستور کار قرار گرفت؛ در کشوری همچون کره هم اینک بیش از ۴۰ برند مطرح در جهان وجود دارد که خریدار ابتدا برند کالا را طلب می کند و سپس اصالت تولید در کشور مبدا را جویا می شود. در ایران اما هنوز نتوانسته ایم برند ملی مطلوبی از خود در جهان به ثبت برسانیم که در واکاوی آن می تواند همراهی نکردن غولهای رسانه ای جهان با سیاستهای کلان ایران را تأثیرگذار دانست؛ به عبارتی واضح تر، اخبار مرتبط با تولیدات و تلاشهای اقتصادی ایران با یک نوع سانسور قدرتهای رسانه روبروست.
از سویی دیگر برندسازی ملی متولی خاصی در کشور ندارد و هر تولید کننده ای براساس خواست و اراده خود و بدون برنامه ریزی و یا افق خاص برندسازی در حال انجام است. این مهم هزینه های هنگفتی را می پذیرد که تا حدودی از توان اقتصادی کشور ما خارج است. از این رو بهترین نسخه پیشنهادی برای برندسازی ملی، ابتدا شناخت ظرفیتهای موجود است و سپس بر اساس خواست و تقاضای جهانی تولیدات را عرضه کنیم؛ در این زمینه می بایست به صورت ویژه بر اصل کیفیت تولیدات داخلی به منظور جلب انتخاب و سپس اعتمادسازی پایدار در بین خریداران برون مرزی توجه کنیم.
پس از مشخص شدن درجه شناخت و به دست آوردن منابع و داده های اطلاعاتی، آن وقت می دانیم که چه کالایی باید تولید کنیم. در این زمینه به نظر می رسد منطقی ترین سیاست، انتخاب دقیق بازارهای هدف بویژه در سطح کشورهای همسایه است؛ این اقدام موجب تقویت نظام اقتصادی داخل کشور و طرح گام به گام برند ملی در خارج از مرزهای برون مرزی خواهد شد، موضوعی که در بلندمدت امکان ثبت و ثبات برند ایرانی در سطح جهان را فراهم می کند.

سیاست روز:سورنا نوازی از ته گشاد و تغافل از جنس فرانسوی
«سورنا نوازی از ته گشاد و تغافل از جنس فرانسوی»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم ایرج فتح اللهی است که در آن می خوانید؛آنها که مدعی دموکراسی هستند اما در این وادی پرمدعا تنها آزادی را از منظر خود تبیین می کنند، برایمان بر سرنای دموکراسی از ته گشادش دمیده اند. شاهد مثالش هم همین رخدادهای اخیر برای نشریه شارلی ابدو فرانسوی که از همین دست است. دو جوان به ظاهر متعصب مسلمان در اعتراض به کاریکاتور موهن این نشریه به آن حمله می کنند و در اقدامی غیرانسانی تعدادی از اعضای این نشریه را می کشند. این رفتار با خشونت تمام، منجر به مرگ عده ای می شود که مورد انتقاد جهانی نیز قرار می گیرد. اینها همه درست، اما در این میان گذشته از این اقدام جنون آمیز و نوع رسوایی این دو جوان و مرگ آنها که همراه با خود ابهامات فراوانی دارد و حتی دسیسه طرح ریزی آن توسط برخی عوامل علاقمند به گل آلود نمودن فضا و ماهیگیری از این شرایط نیز مطرح است، حالا دارد به گذاره ای جهانی برای گسترش آزادی بیان به سبک فرانسوی غربی از سویی و وادار به تمکن مسلمانان در برابر توهین های مذهبی غربیان علیه اسلام تبدیل می شود.
شاهد مثال این روند جدید هم حضور همه جانبه بسیاری از کشورها در راهپیمایی اعتراضی و اتحادی مردم فرانسه در اعتراض به این کشتار و همراهی روسای دولت ها و هنرمندان و اهالی رسانه با این تجمع می باشد.
در این میان آنقدر فرانسوی ها خوب موج سواری نموده اند و رسانه های همیشه مجهز به یراق چنان همراهی نموده اند که تنها یک سوی این معادله تلخ در منظر جهانیان هویدا مانده است. ترور و ارعاب و خشونت. اما در دیگر سو که اهانت چندین باره و متقدم این نشریه و از این دست به دین مقدس اسلام و پیامبر مکرم اسلام همان سویی است که تلاش شده تا آنچنان در سوی غفلت قرار گیرد که حتی خودی ها و ایرانی هایی هم که در کشوری اسلامی می زیند نیز در این غفلت گرفتار شده اند. در اینکه اگر هر که نقد منتقدی و هنرمندی را نمی پسندد اسلحه به دست گیرد و دخل نویسنده و طراح را درآورد سنگی بر سنگ استوار نمی ماند شکی نیست، اما نباید فراموش کرد که احترام به ادیان الهی جزئی از اخلاق اجتماعی است و اینکه هر طراح و هنرمندی به خود این جسارت را بدهد که وهن دین بگوید و مقدسات ادیان الهی را به سخره گیرد، مصیبت بزرگ تری است که گویی برای آن مدخلی در آداب کشورهای مدعی دموکراسی دیده نمی شود. آری در این میان آنچه مغفول می ماند و بلکه بیشتر به رواج این غفلت دامن زده می شود رفتار اهانت آمیز این دسته از نویسندگان و نشریات به مقدسات دینی مسلمانان است. این هتاکی و گستاخی به حدی در شرایط جدید فزونی یافته که علی رغم رخدادهای چند روز اخیر، روز گذشته نیز این نشریه به پشتوانه حمایت های اخیر، در شمارگانی میلیونی و با عکس جلدی حاوی اهانتی دوباره به پیامبر اعظم، رحمت للعالمین منتشر شد.
و تاسف آورتر رفتار برخی رسانه های داخلی است که شاید اگر مشکلات دوری راه و زمان بردن اخذ ویزای فرانسه نبود، با شوق ادعای حمایت از دموکراسی و آزادی قلم خود را در آغوش راهپیمایان فرانسوی می انداختند و اشک می ریختند بر کسانی که اهانت به پیامبر را با خنده روا می دانستند و بر مرگ خود و نزدیکانشان نالانند.
به راستی فرانسوی ها در رویکردی منطقی به بازتعریف خود از آزادی بیان خواهند پرداخت و در این حادثه تلخ هر دو روی معادله را مرور خواهند کرد تا حق حیات عزت مدار برای هر فردی در فرانسه ایجاد شود و یا با همراهی صهیونیست جهانی و آمریکایی بیش از پیش بر طبل پروپاگاندای ایجاد شده می کوبند و در مسیر ضداخلاقی پیشین کماکان پیش می روند و یازده سپتامبری جدیدی را برای به انزوا کشاندن اسلام طرح ریزی می کنند؟

وطن امروز:چرا نتانیاهو خوشحال است؟
«چرا نتانیاهو خوشحال است؟»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محمد ایرانی است که در آن می خوانید؛بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی در پی حرف و حدیث های صورت گرفته درباره هزینه و امنیت، سرانجام تصمیم به حضور در راهپیمایی موسوم به «همبستگی» در پاریس در یکشنبه گذشته در حمایت از «آزادی بیان» و «ارزش های غربی» گرفت تا از این فرصت مغتنم بهره برداری های لازم را بکند.
این راهپیمایی که در پی حمله ۲ فرد مسلح به نشریه فرانسوی شارلی ابدو در پاریس و حمله مهاجم سوم به یک فروشگاه یهودی صورت گرفت، فرصتی را برای نخست وزیر رژیم صهیونیستی فراهم کرد که نمی توانست در برابر حضور در انظار عموم به دلیل آنکه فصل انتخابات در سرزمین های اشغالی فرارسیده مقاومت کند ضمن آنکه وی نمی خواست در اوضاعی که رقبای سیاسی سرسختی چون آویگدور لیبرمن، وزیر خارجه نژادپرست و نفتالی برنت، وزیر دارایی اعلام حضور در عرصه انتخابات کرده اند، خطر به حاشیه رانده شدن را به جان بخرد و این در حالی است که رسانه های صهیونیستی اینگونه گزارش دادند که نتانیاهو به رغم درخواست فرانسوا اولاند، رئیس جمهوری فرانسه مبنی بر عدم حضور در این راهپیمایی، با سرکشی از این درخواست، خود را به پاریس رساند تا در راهپیمایی یادشده شرکت کند.
نگاهی به تصاویر رهبران حاضر در این مراسم که با بازوهایی حلقه کرده نتانیاهو را در صف نخست در کنار خود می دیدند، یادآور این واقعیت دردناک است که چگونه این رهبران که خود در نقض حقوق بشر و به خاک و خون کشیدن بیگناهان و نقض آزادی دیگران دست دارند در حمایت از «آزادی» و مخالفت با «تروریسم» دست در دست یکدیگر در چنین راهپیمایی ای شرکت می کنند که فردی چون نتانیاهو در میان آنها حضور دارد که عامل حمام خونی است که تابستان گذشته در غزه روی داد هرچند خود این رهبران نیز با حمایت از نتانیاهو، در نقص آزادی ها و به خاک و خون کشیدن بیگناهان به بهانه مبارزه با تروریسم از نتانیاهو چیزی کمتر ندارند.
در حالی که مردم غزه به دلیل پیامد مستقیم ویرانی و محاصره مستمر در حال جان دادن هستند، سناریوی به دقت طراحی شده از سوی نتانیاهو به ظرافت در حال انجام است به گونه ای که «دیما الیوا» ناظر مستقل در غزه در توضیح این امر که چرا رهبران دنیا که نتانیاهو را در کنار خود می دیدند، نسبت به مشکلات و گرفتاری های ساکنان غزه سکوت کرده اند، می گوید: در حالی که نتانیاهو به دقت در حال بازی در برابر مخاطبان داخلی است، حضور وی در پاریس نیز بخشی از چرخش سریع اسرائیل به منظور بهره برداری از وحشت بروز کرده در فرانسه در چند جبهه است؛ زمینه سازی حمله به فلسطینیان به بهانه اقدامات تروریستی، بهره برداری از گفتمان خطرناک «نبرد تمدن ها» و تسریع انتقال جمعیت یهودی از اروپا. این امر که رژیم صهیونیستی هدف طولانی مدتی را برای انتقال جمعیت ۵/۰ میلیونی یهودیان فرانسه به سرزمین های اشغالی به عنوان بخشی از تلاش هایش به منظور مقابله با به اصطلاح «تهدید ناشی از پراکندگی جمعیت» فلسطینیان طراحی کرده، غیرقابل کتمان است.
در این بافت، به قتل رسیدن یهودیان در فروشگاهی یهودی در پاریس مانند دیگر حملات به یهودیان دستاویزی است که مقامات رژیم صهیونیستی را برای اقناع و متقاعد کردن یهودیانی که از حضور در فرانسه دچار هراس شده اند، هیجان زده کرده و آنها این فرصت را برای پیشبرد هدف طولانی مدت خود در اختیار دارند به گونه ای که نتانیاهو از این فرصت استفاده کرده در پیامی در توئیتر خطاب به یهودیان فرانسه و اروپا نوشت: «اسرائیل صرفا جایی نیست که شما به سمت آن عبادت می کنید بلکه اسرائیل خانه شماست».
یائیر لاپید، سیاستمدار اسرائیلی نیز در موضعی مشابه اعلام کرد: من نمی خواهم در ارتباط با هولوکاست صحبت کنم اما...یهودیان اروپا باید درک کنند که تنها یک مکان برای یهودیان وجود دارد و آن نیز اسرائیل است.
براساس گزارش روزنامه صهیونیستی هاآرتص، «نتانیاهو در حال تشکیل یک کمیته وزارتی ویژه است که هفته آینده تشکیل جلسه خواهد داد تا درباره مهاجرت یهودیان از فرانسه به طور خاص و از اروپا به طور عام بحث شود».
درخواست ها برای مهاجرت یهودیان و خانواده هایی که در اروپا زاده شده اند از جمله طرح هایی است که از سوی رژیم صهیونیستی پیگیری شده و این خانواده ها متهم می شوند از پیوستن و همبستگی با جامعه یهودی در سرزمین های اشغالی امتناع می کنند اما آنهایی که تاکید دارند جامعه یهودی اروپا باید برای حفظ امنیت خود اروپا را ترک کند، برای این سوال که آیا این افراد در سرزمین های اشغالی از امنیت لازم برخوردارند، پاسخی ارائه نداده اند.
در واقع این ایده که یهودیان همواره بیگانه محسوب شده و دیگران از آنها متنفر هستند از جمله گفتمان های نژادپرستانه ای است که از سوی رژیم صهیونیستی به عنوان رژیمی که از بنیاد ضدیهود است، مطرح می شود به گونه ای که هاآرتص انتقاد شدید خاخام «مناخم مارگولین» مدیر اتحادیه یهودی اروپا که او را بزرگ ترین حامی سازمان ها و جوامع یهودی در اروپا توصیف می کند را مطرح می کند که درخواست اخیر نتانیاهو مبنی بر اینکه یهودیان باید فرانسه را ترک کنند، به باد انتقاد می گیرد. مارگولین در این باره ابراز تاسف می کند که «در پی هر حمله ضدیهودی در اروپا، دولت اسرائیل بیانیه های مشابهی را درباره اهمیت مهاجرت به اسرائیل صادر می کند به جای آنکه از هر ابزار دیپلماتیک و اطلاع رسانی که در اختیار دارد برای تقویت امنیت یهودیان در اروپا بهره بگیرد».
آنگونه که هاآرتص نوشته است: «یک مقام اسرائیلی به کانال ۲ این رژیم اعلام کرده فرانسه از نتانیاهو خواسته از حضور در پاریس خودداری کند از هراس اینکه نخست وزیر اسرائیل از حادثه [شارلی ابدو] برای بهره برداری های انتخاباتی و ایراد سخنرانی بویژه درباره یهودیان فرانسه استفاده کند. کاخ الیزه می هراسد که چنین اظهاراتی به همبستگی ای که دولت فرانسه تلاش می کند به عنوان بخشی از راهکار برخورد با حملات تروریستی ارتقا دهد، آسیب بزند.»
به نوشته هاآرتص، سرپیچی نتانیاهو از عدم حضور در پاریس باعث خشم اولاند شده به گونه ای که «وی هنگامی که نتانیاهو به منظور سخنرانی در مراسم یادبود در پاریس از جا برخاست، سریعا از صندلی خود بلند شده و بیرون رفت». رژیم صهیونیستی طرحی را پیگیری می کند که براساس آن آینده ای برای همزیستی مسالمت آمیز یهودیان در کنار دیگر ادیان در اروپا وجود ندارد و برعکس در حال دعوت از آنها برای حضور در سرزمین های اشغالی است که با زور سلاح و به خاک و خون کشیدن فلسطینیان بی گناه از آن خود کرده است. آینده ای که صهیونیسم برای یهودیان ترسیم کرده، راه به ناکجاآباد خواهد برد. سخنان روز شنبه «مالک مرابط» برادر «احمد مرابط» پلیس مسلمانی که جان خود را در حمله به شارلی ابدو از دست داد، خود گویای همه چیز است: من اکنون به تمام نژادپرستان، اسلام هراسان و ضدیهودیان می خواهم بگویم که نباید افراط گرایان را با مسلمانان یکی دانست.
از آمیختن مسائل، دست زدن به جنگ و آتش زدن مساجد و کنیسه ها دست بردارید. رهبرانی که روز یکشنبه در پاریس پهلو به پهلو به نشانه «همبستگی» در راهپیمایی حضور داشتند باید در مواجهه با نژادپرستی و توهین به مقدسات و کشته شدن انسان های بیگناه در سراسر جهان دست در دست هم دهند نه آنکه پذیرای جنایتکاری چون نتانیاهو باشند که خون هزاران زن و کودک فلسطینی بر دستانش خشکیده است؛ رهبرانی که برای کشته شدن ۱۲ نفر در یک نشریه راهپیمایی برگزار کردند اما برای صدها انسانی که هر روز به واسطه جنگ ها و خشونت هایی که آنان بانی شده اند، در حال جان دادن هستند، ذره ای توجه ندارند. ظاهرا همبستگی نیز معنایش در برابر ارزش های غربی دگرگون شده است. همبستگی یعنی آنچه رهبران غربی برای خود می پسندند!

جوان:شائبه طراحی علیه خانه ملت
«شائبه طراحی علیه خانه ملت»عنوان سرمقاله روزنامه جوان است که در آن می خوانید؛به صورت طبیعی هر چه به انتخابات آتی مجلس نزدیک تر می شویم، تدابیر جریان رقیب و حاکم برای خلاص شدن از شر نمایندگان منتقد بیشتر می شود. اتاق های فکر برای حذف این افراد از انتخاب مردم، دست به تدابیر و طراحی زده اند و کم کم تدابیر را به عرصه عملیاتی وارد می کنند. با کنار هم چیدن اقدامات علی مطهری و حواشی، رفتارها و مواضع و اقدامات تجدیدنظر طلبان می توان بخشی از این طراحی را به قضاوت نشست. البته در افکار عمومی چیزی را ساخته اند که «علی مطهری از کسی گوش نمی گیرد»، «نمی فهمد» و... اما هماهنگی اقداماتی که ذیلاً به شرح آن پرداخته می شود، نشان از یک طراحی دارد که بازی علی مطهری بخشی از این پازل است.
۱- مطهری همین سخنان درباره حصر سران فتنه را در مشهد، یزد، اصفهان و... عنوان کرده و با مخالفت دانشجویان مواجه شد به صورتی که سخنرانی وی قطع شده بود. بنابراین با علم به اینکه تکرار کنش، تکرار واکنش را به همراه دارد به مسئله پرداخته است. اما اقدامات بعد از اتفاق یک شنبه مجلس این تعمد را برجسته تر کرد.
۲- بلافاصله پس از اتفاقات مجلس، خبری روی شبکه های اجتماعی قرار گرفت که «رسایی دست مطهری را گاز گرفته است» حال آنکه اصلاً آن روز رسایی در مجلس نبوده و به کارگیری واژه «گاز» برای هجو و تخفیف و تنفر استفاده شده است.
٣- بعد از ظهر یک شنبه پوسترهایی در فضای سایبری و شبکه های اجتماعی طراحی شد که با کلیشه و لوگوی ثابت عکس نمایندگان معترض به نطق مطهری روی آن چاپ شده بود و با این جمله که « آی مردم فلان شهر، فلانی نماینده شماست که در مجلس این رفتار را کرده است.»
۴- طراحی به گونه ای است که باید نمایندگان منتقد دولت که در مجلس هم نبودند به عرصه اجتماعی کشانده شوند. مطهری ۴٨ ساعت بعد از اتفاق مجلس با صدور بیانیه ای اسامی نمایندگان مخالف نطق خود را یکی یکی با نام حوزه انتخابیه ذکر می کند. جالب اینکه حتی نماینده منتقدی را که به قول خود مطهری برخوردی با ایشان نداشته و فقط تبسم کرده است (حسینیان) را نام می برد و نام نمایندگان منتقدی را که به قول خود مطهری اصلاً در مجلس نبودند، ذکر می کند (کوچک زاده و رسایی)؛ اینکه ایشان نمایندگان غایب را هم ذکر می کند و حسینیان را به خاطر یک لبخند نام می برد، هیچ گونه تردیدی بر طراحی بودن مسئله نمی گذارد.
۵- حدود ۴٨ ساعت بعد از اتفاق مجلس مجدداً مطهری به تیتر یک زنجیره ها تبدیل می شود و با عبارت «ماجرای نطق مطهری به روایت خودش» (مردم سالاری تیتر ۲)، «روایت مطهری از نطق جنجالی» (اعتماد تیتر یک)، «روایت مطهری از نطق ناتمامش» (آرمان تیتر یک)، «عتاب مطهری به مهاجمان »(آفتاب یزد عکس یک)، «پس لرزه های یک نطق» (ابتکار تیتر ۲) و گفت وگوی مطهری با «مردم امروز» بازتاب می یابد. بدون تردید برجسته کردن بیانیه مطهری از جهت توصیف صحنه، مطلب جدیدی ندارد؛ چرا که فیلم صحنه و روایت آن بارها و توسط افراد مختلف عنوان شده بود اما هدف، برجسته کردن اسامی نمایندگان است.
۶- مطهری علاوه بر نام بردن از نمایندگان حاضر و غایب منتقد دولت، کریمی قدوسی را که بیشترین انتقاد را در مجلس دارد به صورت ویژه توصیف می کند و در عین حال از سه نماینده که گرایش دیگری در مجلس دارند، تمجید و تشکر می کند. بنابراین می توان رفتار مطهری و بیانیه وی را به مثابه ریپورتاژ تبلیغی او له و علیه نمایندگان مجلس دانست و اقدامات همسو با وی را تکمیل کننده پازل طراحی توصیف کرد. احتمالاً مطهری تصوری اسطوره ای از خود یافته است و این توهم را در سر می پروراند که اگر انگشت اشاره روی یک نماینده بگذارد در انتخابات بعدی رأی می آورد یا حذف می شود. اگر وی در چنین توهمی گرفتار آمده باشد، قطعاً بیشتر مورد سوءاستفاده قرار خواهد گرفت. تلاش می شود مطهری مورد توجه غرب هم قرار گیرد. درخواست نوبل از سوی جرج زیبا کلام برای مطهری از دولت سوئد را هم اضافه کنید که این شخصیت در تراز بین المللی مطرح شود. باز خدا پدر جرج زیبا کلام را بیامرزد که این نامه درخواست را به شیرین عبادی و تیمش ننوشت. ظاهراً زیبا کلام شأن مطهری را بالاتر از این می داند که از پیاده نظام غرب برای وی درخواست جایزه کند چرا که در آن صورت مطهری هم هم وزن مولوی عبدالحمید قرار می گرفت. بنابراین از غرب درخواست می کند که هم نشان روشنفکری خود را صیقلی زده باشد و هم عرض ارادتی کند که «هر صبح و شام چشم امیدم به این در است» و هم مطهری را بین المللی کند.

حمایت:کاراترین شیوه های مبارزه با فساد
«کاراترین شیوه های مبارزه با فساد»عهنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر عادل پیغامی است که در آن می خوانید؛مقوله فساد، بحثی چندوجهی و دارای مراتبی است که قاعدتاً همه ارکان حکمرانی یک نظام در آن دخیل هستند و لازم است سایر نقش آفرینان غیر دولتی و مردمی نیز در این میان ایفای نقش کنند. در بحث فساد اولین سوال این است که اساساً به چه روندی و جریانی عنوان «فساد» اطلاق می شود. این امر، نیازمند مقوله جرم انگاری است زیرا مستلزم اثبات فسادآمیز بودن عمل است. بسیاری از امور هستند که فساد تلقی می شوند در حالی که می توان آن را فساد تلقی نکرد و یا بر عکس. در اینجا هم گروه ها و تشیکلات علمی -دانشجویی و هم دستگاه های اجرایی که نسبت به فضای کار دولتی وقوف دارند و هم نهایتاً قوه مقننه، باید نقشی جدی را برای بحث جرم انگاری یا کریمینالیزیشن (Criminalization) ایفا کنند. نکته بعدی، مقوله پیشگیری است.
بسیاری از محل های فسادخیز، جایی است که اتفاقاً قانون و مقررات تصویبی یک نهاد دولتی موجب فساد و ایجاد رانت شده و انگیزه های مثبت برای حرکات و رفتارهای مفسده انگیز را به وجود آورده است. تبعات سنجی و اثرسنجی تک تک مقررات و قوانینی که وضع می شود به لحاظ پیشگیری، کاری است که تمام قوا باید در آن وارد شوند. اگر گام ها و قدم های نخستین، به خوبی برداشته نشوند، حجم کار به قدری زیاد می شود که از توان یک قوه خارج می گردد. در این فرایند، دولت نقشی بسیار اساسی برای عدم وقوع فساد، رصد و پیشگیری از آن، بر عهده دارد. در بحث مبارزه با مفاسد، عملیاتی کردن مقررات و مصوبات بسیار مهم است. کشوری که دارای بهترین قوانین باشد و مترقی ترین روش ها را برای مبارزه با فساد تدوین نموده باشد، مادامی که به آن عمل نشود و در حدّ شعار و حرف باقی بماند و بار برخورد با متخلفین فقط بر دوش یک قوه قرار گیرد، باید آن مجموعه قوانین و مصوبات را به مثابه ویترینی دانست که در حدّ نمایش و ظاهرآرایی تنزل کرده است.
چنانچه برخورد جدی و در عین حال متفکرانه با منافذ و زمینه های فسادخیز مانند قوانین بانکی و ساز و کارهای اداری مسئله ساز از سوی قوای مجریه و مقننه صورت بگیرد، در نتیجه باید شاهد رشد سرمایه گذاری و رونق تولید داخلی باشیم. زیرا سرمایه های کوچک و بزرگ در جایی امکان رشد و نمو دارند که فرصت بالندگی در فضایی سالم و عاری از رانت و فساد را پیدا می کنند. دلایل گوناگونی را برای فساد اداری درجوامع مختلف بر شمرده اند: فقر اقتصادی و نابسامانی های درآمدی کارکنان سازمان ها، فقر فرهنگی و عدم وجود باورهای استوار اخلاقی، فقدان مقررات و قوانین بازدارنده و نبود نظام های کنترلی موثر از زمره دلایل اصلی بروز فساد اداری است اما شاید مهمترین دلیل اشاعه فساد اداری نبود ساختار های شفاف انجام امور در سازمان هاست. در محیط های اداری غیر شفاف و مبهم، امکان کجروی های اداری افزایش می یابد و انجام رفتارهای فساد آلود تسهیل می شود؛ بنابراین شاید به جرات بتوان گفت که موثرترین و کاراترین شیوه های مبارزه با فساد اداری شفاف سازی محیط و ساختارهای اداری و نظارت دقیق بر جریان امور است.
گاهی اوقات، مفاسد اقتصادی در جایی اتفاق می افتد که نقش مردم چشمگیر می شود. به عنوان مثال اگر یک موسسه اعتباری و یا آموزشگاه آزاد، بدون مجوز مشغول فعالیت شود در اینجا باید به تقاضای مردم به سرویس و محصولات این موسسات توجه کرد زیرا ایجاد فضای فساد در این مورد، به علت تقاضای مردمی و استقبال آنان بوده است. اگر مردم با مراجعه به مسئولین ذیربط و نهادهای قانونی، از صحت و سقم فعالیت آنان مطلع شوند، طبیعتاً چنین فضایی برای فساد به وجود نخواهد آمد. در گذشته نه چندان دور در پروژه های مسکن و یا فعالیت های موسسات مالی اعتباری شاهد مفاسدی بوده ایم که اولین مالباخته آن مردم بودند. در حالی که اگر با استفاده شیوه های نوین الکترونیک از طریق کدهای رهگیری تمام فعالیت ها ثبت شود و نظارت دقیق صورت گیرد، چنین مشکلاتی به وجود نخواهد آمد. همانطور که خشکاندن بسترهای فساد و مبارزه عملی با آن از فواید بسیار زیاد در جامعه برخوردار است، آثار و نتایج ناشی از فساد در جامعه نیز بسیار گسترده است.
فساد همچون غده ای سرطانی است که آسیب های بسیاری را بر جامعه و کشور وارد می آورد. تضعیف ساختار اداری، تخریب مشروعیت حاکمیت قانون، کاهش احترام به قانون اساسی، از بین رفتن شفافیت و حساب پس دهی، کاهش فرصت های سالم پیشرفت برای افراد، موسسات و سازمان ها، افزایش هزینه زندگی سالم و کاهش بهره وری تنها گوشه ای از لطماتی هستند که بیماری عفونی فساد، مسبب و عامل آن است. همانگونه که موضوعاتی مانند بستن کمربند ایمنی ابتدا با مقاومت اما با فرهنگ سازی تبدیل به یک عادت پسندیده گردید، در بحث مبارزه با فساد نیز اگر فرهنگ سازی شده و مسئولین و مدیران میانی و رده بالای دستگاه ها به جدّ همت کنند، قطعاً در آینده ای نه چندان دور، ریشه فساد در کشور خشکانده می شود و محیطی رقابتی و سالم برای پویایی اقتصاد اسلامی به وجود خواهد آمد.

آفرینش:راه مذاکرات را دور نکنیم
«راه مذاکرات را دور نکنیم»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛ پس از آخرین دور مذاکرات میان ایران و ۱+۵ و دیدارهای خصوصی تیم مذاکره کننده ایرانی با طرف آمریکایی، بسیاری از رسانه های داخلی وخارجی به گمانه زنی هایی در زمینه دست یابی به یک توافق فی مابین، پرداختند. اما این موضوع ازسوی طرفین و به ویژه طرف ایرانی به کلی رد شده و هرگونه دست یابی به توافق خصوصی با آمریکا را کذب دانسته اند. درعین حال روند این خبرسازی ها و گمانه زنی ها همچنان ادامه دارد.
هرچند که تیم مذاکره کننده هسته ای مورد حمایت و اعتماد ملت قرار دارند اما، در لابه لای احتمالات موجود بحث هایی درمورد انتقال بخشی از مواد هسته ای ایران به روسیه به گوش رسیده است. جدای از اینکه این مسئله صحت داشته باشد یا نه، قصد ما تاکید برتصمیمات مذاکره کنندگان ایران در مورد اعتماد کردن به روسیه می باشد.
دراینکه روس ها به عنوان یکی از مذاکره کنندگان ارشد در پرونده هسته ای محسوب می شوند شکی نیست، اما با توجه به عملکرد و کارنامه نامقبول روسیه، هیچ دلیلی ندارد که آنها را محور فعالیت های هسته ای خود قرار دهیم.
اخیرا سرگی ریابکوف مذاکره کننده ارشد روسیه به تهران آمد و مشورت ها و تبادل نظرهایی صورت گرفت. این رویه بسیار معقول و پسندیده است که ما باتمام کشورهای حاضر در مذاکرات دیدارها و جلسات مشورتی داشته باشیم و نظرات و نیاتمان را از طریق آنها به جهانیان برسانیم.
اما باید در نظر داشته باشیم که با تمام قدرت های بزرگ دنیا با هوشمندی تمام برخورد کنیم و اجازه ندهیم منافع کشور دستخوش سیاست ها و بازی های فی مابین آنها قرار گیرد. سیاست گذاران ما باید وضعیت کشور را مورد سنجش قرار داده و تشخیص دهند که منافع ملی ایران از چه طریق محقق و افزایش خواهد یافت.
این انتظار از سیاسیون و رسانه ها هست تا کمی واقع بینانه تر به مسیر حرکت پرونده هسته ای نگاه کنند و افکار عمومی را درجهت رسیدن به موفقیت هسته ای، آماده و همراه سازند. در حسن نیت قدرت های بزرگ دنیا در دستیابی ایران به فناوری هسته ای همواره ابهام بوده و هست، اما امروز باید به تحولات در جبهه غربی مذاکرات توجه بیشتری داشته باشیم. چراکه بیشترین فشار تحریم ها تاکنون ازسمت آنها بوده و در این میان چیزی جز سکوت و همراهی از روس ها مشاهده نکرده ایم.
لذا باید مشکل را از سرمنشأ حل کرد و اجازه حاشیه آفرینی به دیگر کشورها را نداد. اگر امروز دولت اوباما با نیت کسب وجهه برای خود یا هردلیل دیگری در مقابل تحریم های کنگره برعلیه ایران پافشاری می کند، ضروریست تا ما از این فرصت بدست آمده نهایت استفاده را بکنیم و بی جهت راه مذاکرات را برای رسیدن به یک توافق جامع دور نکنیم. برکسی پوشیده نیست که درحال حاضر اوضاع روسیه به لحاظ شرایط بین المللی مناسب نیست و این کشورتحت فشارهای سنگین سیاسی و اقتصادی قرار دارد. به همین جهت به دنبال راهی برای خروج از انزوای تحریم های غرب می باشد تا از طریق آن امتیازی برای خود فراهم کند و آن را با طرف های غربی معامله نماید. سوریه، اوکراین، و پرونده هسته ای ایران سه مسئله ای هستند که روس ها می توانند ازآن به عنوان برگ امتیاز با غرب استفاده کنند، اما به دلیل فرسایشی بودن مسئله سوریه و اوکراین، بهترین گزینه پرونده هسته ای ایران است که بدون هیچ هزینه ای آن را مستمسکی برای اهداف خود قرار دهند.
لذا حال که مذاکرات مستقیم هسته ای با آمریکا برقرار شده است، نباید اجازه دخالت های بیجا و غرض ورزانه به دیگر کشورها داد که با گل آلود کردن آب برای خود ماهی صید کنند.
داشتن ناگاه مشورتی و هم افزایی سیاسی در عرصه بین المللی بسیار مهم و کارآمد است، اما هیچ زمانی نباید به قدرت های بزرگ اعتماد کرد چراکه اصل منفعت محوری در دستور کار همه آنها قرار دارد. حال کارنامه و تجارب تاریخی آنها را نیز به این معیار سنجی اضافه کنید، متوجه خواهید شد که بیشترین منافع سیاسی و اقتصادی از قبل فشارتحریم ها برایران نصیب کدام کشورها شده است.

شرق: شروع از موضع اقتدار
«شروع از موضع اقتدار»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم جاوید قربان اوغلی است که در آن می خوانیداختلاف نظر دیپلماتیک میان ایران و عربستان و مساله نفت، دوموضوع متفاوت است و تحلیل پیرامون آن را باید با درنظرداشتن این تفاوت ها و البته برخی اشتراکات احتمالی ارایه کرد. ابتدا باید به این پرسش پاسخ داده شود که رویکرد اعراب، به ویژه عربستان، نسبت به دولت یازدهم، همان رویکردی است که نسبت به دولت احمدی نژاد در دستور کار آنها بود؟ با قاطعیت می توان گفت چنین نیست. البته بر حسب پروتکل های رسمی، آنان در هردو دوره گذشته پیام های تبریک خود را عرضه کردند. اما پس از پیروزی دکتر روحانی در انتخابات و مشخص شدن سکانداران دیپلماسی، وزیر خارجه عربستان رسما از دکتر ظریف برای سفر به آن کشور دعوت کرد که به دلیل مقارن بودن آن با ترافیک مذاکرات هسته ای، معاون وزارت خارجه، راهی این سفر شد.
این امر حاکی از استقبال عربستان از تغییرات صورت گرفته بود و پس از معرفی حسین صادقی به عنوان سفیر عربستان، تجربیات و رویکرد مثبت او، امیدواری به بهبود شرایط را افزایش داد. توجه به عربستان، موضوعی بود که کارشناسان دلسوز وزارت خارجه در دیدار با وزیر، بر آن تاکید داشتند و نگارنده نیز در نامه ای، گام دوم دیپلماسی دولت یازدهم را ترمیم روابط با همسایگان به ویژه عربستان دانست. به هر حال در فضای منطقه، تعارضاتی در نگرش دوکشور به مسایل منطقه ای به چشم می خورد. به طور طبیعی هریک از کشورها به دنبال حداکثری کردن منافع خود است و دست بالای ایران در عراق، سوریه و لبنان، مطلوب عربستان نیست.
در حوزه بین المللی نیز مسوولان سعودی به صراحت با نزدیکی ایران و غرب مخالفت کرده و از خروج ایران از محدودیت به ویژه در مساله هسته ای استقبال نکرده اند. اتفاقا دیپلماسی از همین نقاط محل اختلاف، آغاز می شود. نگارنده هنوز نمی داند با وجود گذشت ١٧ماه از عمر دولت و دعوت رسمی عربستان، چرا دکتر ظریف هنوز راهی این سفر نشده است؟ جایگاه وزیر خارجه و وزن آن برای پادشاهی عربستان، بسیار با وزن معاون وزیر متفاوت است.
همان گونه که این جایگاه برای رییس جمهور، متفاوت بوده و دکتر روحانی مانند بسیاری از سران کشورهای اسلامی می توانست با حضور در ایام برگزاری مراسم حج، بدون ایجاد هزینه سیاسی به برخی مذاکرات غیررسمی بپردازد. یا مغفول ماندن بهره گیری از وزن و جایگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی در نزد پادشاهی عربستان، همچنان محل ابهام است. به نظر می رسد «شروع دیپلماسی» همواره موضوعی مورد مناقشه بوده اما کشور دارای اقتدار، حتما می تواند شروع کننده باشد. ایران پس از انتخابات سال٩٢ و ورود به پروسه مذاکرات با شش قدرت جهانی و نقش آفرینی موثر ظریف و روحانی در عرصه جهانی، جایگاه محکمی در عرصه منطقه ای نیز به دست آورده است و از همین منظر می تواند با عربستان گفت وگو کند. در این میان مواضع اخیر رییس جمهور پیرامون دست های پنهان در دشمنی با ایران در کاهش بهای نفت، محل توجه بوده است. به نظر می رسد پیگیری این موضوع می تواند در حوزه دیپلماسی پنهان و در قالب فرستاده ویژه به عربستان دنبال شود. بیان عمومی این سخنان، ممکن است ورود به جنگ لفظی را در پی داشته باشد که به صلاح منافع دوکشور و جهان اسلام نیست.
عربستان با مشاهده به صرفه شدن استخراج نفت از منابع غیرمتعارف در آمریکا، نگران از دست رفتن جایگاه استراتژیک خود در موضوع نفت است و عدم کاهش تولید را در این راستا دنبال می کند. این مساله به صراحت در سخنان علی النعیمی، وزیر نفت باتجربه این کشور به چشم می خورد اما از دیگرسو، احتمال رویکرد سیاسی به این اقدام برای مانع تراشی برسر رشد اقتصادی ایران با توجه به محدودیت های فروش نفت کشورمان، دور از ذهن نیست. آنها روسیه را نیز هدف گرفته اند، چه اینکه عربستان به عنوان متحدغرب، به دنبال زمینگیر کردن کرملین در زمینه بحران اقتصادی است.
همان طور که رییس جمهور در آخرین موضع گیری خود اشاره کردند، بودجه کشورهای عربی نیز وابستگی زیادی به نفت دارد و کاهش آن، کسری بودجه را به ارمغان خواهد آورد اما ذخایر ارزی قابل توجه این کشورها در کنار قرارنداشتن آنها در وضعیت تحریم برخلاف ایران- نگاه اعراب را به منافع بلندمدت استراتژیک کاهش قیمت نفت معطوف کرده است. در دوران اصلاحات، روابط ایران و عربستان تا مرحله امضای قرارداد امنیتی - که مهم ترین سند میان دوکشور است - پیش رفت. به نظر می رسد امروز هم می توان با شروع باب گفت وگو و حل شدن برخی سوءبرداشت ها در مذاکرات رو در رو و پشت درهای بسته، شرایط را تا حد زیادی بهبود بخشید.

مردم سالاری:توافق هسته ای و نو منطقه گرایی سعودی
«توافق هسته ای و نو منطقه گرایی سعودی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم جواد گیا ه شناس است که در آن می خوانید؛چندی قبل علی اکبر صالحی معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی کشور در برنامه نگاه یک شبکه اول سیما عنوان نمود در دور دهم مذاکرات وین طرف های مذاکره کننده تقریبا به تفاهم کامل رسیده بودند و کلیات تقریبا پذیرفته شده بود. اتفاقی افتاد که طرف مقابل عقب نشینی کرد. وی اظهار داشت ، نمی توانم به جزییات بپردازم. دو سه روز بعد از این قضیه نخست وزیر رژیم غاصب صهیونیستی اعلام کرد که ما نگذاشتیم آنها به تفاهم برسند. کری اعلام کرد ما در هماهنگی کامل با اسرائیل هستیم. وی همچنین از وجود دست های فراوانی که در کار است خبر داد. سفر غیر منتظره وزیر امور خارجه عربستان سعودی به وین ومذاکره وی با جان کری در هواپیما نیز موید وجود چنین دست هایی است.
چنین اظهاراتی از جانب مسوولین جمهوری اسلامی ایران نشان دهنده بخش های نامرئی پرونده هسته ای ایران است . در حالی که ایران و ۱+ ۵ در وین یا ژنو با بازیگران مرئی و در میز مذاکره سرگرم بحث و گفت وگو هستند دو بازیگر دیگر هر کدام با منافع و عمق استراتژیک خویش در تل آویو و ریاض مشغول تحلیل مذاکرات و توافقات احتمالی اند. هر چند دشمنی رژیم غاصب وکارشکنی وی در جریان مذاکرات و فشارها و لابی های پشت و روی صحنه این رژیم تعجبی ندارد اما رفتار کنونی عربستان سعودی تحلیل دیگری را طلب می کند و پرداختن به این سوال مهم که عربستان سعودی در جریان پرونده هسته ای ایران به دنبال چیست ؟ و پاسخ بدین سوال می تواند ابعاد جدید سیاست خارجی این کشور در رابطه با منطقه خاورمیانه علی الخصوص ایران را نمودار سازد .
پس از طرح تحریم های کشنده غرب علیه ایران ، غربی ها به رهبری ایالات متحده بدنبال یک متحد استراتژیک در همراهی با چنین سیاستی بودند. بازیگری که بتواند علاوه بر تامین منافع غرب در یک بازی برد - برد سیاست و تحلیل اقتصادی و سیاسی خویش را در این پایه جلو برده و منافع خویش را تحصیل نماید . واقعیت آن بودکه برای ایالات متحده و غرب تحریم یکی از بزرگ ترین دارندگان منابع نفت و گاز جهان و همچنین تولید کننده نفت که در بازار جهانی نفت خریداران سنتی معطوف به خود را نیز داشت محل تردید بسیار بود چه اینکه شوک نفتی ناشی از خلاء صادرات نفت ایران جهان را در دوره اوج قیمت نفت با دو بحران و یا یک شوک کشنده مواجه می ساخت. بحران اقتصادی ناشی از کمبود نفت و افزایش قیمت ناشی از آن و بحران سیاسی ناشی از شکنندگی اجماع جهانی به رهبری ایالات متحده تردیدهای موثری برای اعمال سیاست های تحریم علیه ایران بود. بنابر چنین ملاحظاتی عربستان سعودی تضمین های لازم برای جبران کسری نفت ایران را به غرب داد و امروز خود را به عنوان یک پایه مهم از سیاست های اعمالی علیه ایران قلمداد می کند . سیاست هایی که توانست عربستان را در جایگاه نخست صادر کنندگان بلامنازع نفت جهان قرارداده و رهبری اوپک را نیز از آن این کشور نماید.
از سوی دیگر همزمان با چنین راهبردی ایالات متحده سیاست امنیتی خویش در خاورمیانه و خلیج فارس را تعدیل نمود این مبنا با تغییر سیاست مداخله جویی کم هزینه به جایگزین نمودن قدرت های منطقه ای و سپردن نقش های نیابتی در مناطق مختلف دنیا همراه شد . در این راستا پس از سالیان دراز سیاست رفع مخاصمه و کاهش تشنج در کوبا به همراه خروج نیروهای این کشور در عراق و افغانستان همراه شد . بر پایه استراتژی جدید ایالات متحده، عربستان سعودی می توانست الزامات امنیتی مهار کننده غرب در منطقه را به نیابت از ایالات متحده در منطقه به عهده گیرد . این استراتژی به منزله خروج ایالات متحده از منطقه نبود بلکه بر پایه کاهش هزینه های این کشور و تفویض نقش های نیابتی ایالات متحده در منطقه خلیج فارس صورت گرفت .
در سمت دیگر آمریکایی ها مهم ترین چالش امنیت انرژی خود یعنی تامین حجم زیادی از نیازهای نفتی از خلیج فارس را کاهش دادند . این سیاست بر پایه استفاده از منابع نفت داخلی از جمله نفت شیل و استفاده از ذخایر تجاری و استراتژیک، نفت مناطق نزدیک به قاره آمریکا همچون نفت برنت و همچنین جریان رو به تزاید انرژی های تجدید شونده همچون انرژی باد و خورشید صورت عمل پیدا نمود . بنابراین جذابیت و یا حساسیت کریدور انرژی خلیج فارس به خودی خود از دست رفته و آمریکایی ها را مجبور به سمت گیری های خود در رابطه با بازیگران منطقه ای نمود .
فشار بر ایران و اعمال تحریم های ظالمانه و همچنین توجه به پیوندهای امنیتی این کشور و رژیم اشغالگر آلترناتیو دیگری را برای سیاست های جدید این کشور طلب می نمود . بر چنین پایه ای است که عربستان سعودی از منظر آمریکایی ها می توانست خود را از لاک دفاع توسط یک قدرت بزرگ خارج نموده و نقش نیابت منطقه ای را برعهده گیرد . وجود توان مالی موثر به همراه عقد قراردادهای تسلیحاتی با کشورهای غربی از جمله فرانسه و همچنین وجود انگیزه های ضد ایرانی به همراه افزایش سطح تخاصمات سیاست خارجی دولت قبل و همچنین موضوع شکل گیری نگرش های شیعه هراسانه و نفوذ ایران در منطقه جسارت لازم برای خروج عربستان سعودی و اتخاذ سیاست های نومنطقه گرایی سعودی را فراهم ساخت. نمونه چنین سیاست هایی را می توان در نقش های مداخله جویانه این کشور در عراق، سوریه، بحرین و یمن جستجو کرد .
بر پایه چنین الزاماتی امروزه هرگونه تغییر و تحول در موضوع هسته ای ایران علاوه بر مسائل مرتبط به کشورهای حاضر در میز مذاکره به برخی بازیگران دیگر از جمله عربستان سعودی نیز مرتبط می گردد با این همه شناخت واقع گرایانه بازیگران منطقه ای در دستگاه دیپلماتیک کشور به انضمام تکیه وتوجه به منافع مشترک دو دولت منطقه ای ایران و عربستان، انعطاف و تحرک در سیاست های منطقه ای و توجه به نقش افراط گری و خطرات ناشی از گسترش پدیده تروریسم و افراط گرایی مذهبی می تواند در تغییر نگرش های دو کشور تاثیر نهاده و ماحصل چنین تغییراتی بر پرونده هسته ای نیز نمود پیدا خواهد کرد . غفلت از نقش چنین بازیگرانی دستگاه دیپلماسی کشور را به صرف وقت و هزینه بیش از پیش خواهد کشاند بر مبنای چنین تحلیلی، تحرک دیپلماتیک منطقه ای جمهوری اسلامی ایران می تواند تحرک و سیاست خروج از انزوای ایران را تسریع بخشد.

ابتکار:سوخت دیپلماسی یا دیپلماسی سوخت
«سوخت دیپلماسی یا دیپلماسی سوخت»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم جواد حیدریان است که در آن می خوانید؛سوخت مذاکرات ایران و غرب رو به پایان است. در عین حال به نظر می رسد مذاکره برای سوخت درحال آغاز شدن است! مذاکرات هسته ای ایران و غرب (ایران و آمریکا)در حالی با اظهارات امیدوار کننده طرفین بر سر مساله هسته ای، آرام آرام در حال به نتیجه رسیدن است و احتمال تفاهم نهایی را نزدیک تر می نمایاند؛ بوی تخاصم نفت به مشام می رسد. بازی عربستان با لوله های نفت اوپک، نه تنها پای مادورو رئیس جمهوری ونزوئلا را برای خواهش به خاورمیانه کشاند بلکه رفتار روسیه با شریک های استراتژیکش را در معادله ای خارج از اوپک به چالش طلبید و مهمتر از آن بر مذاکره دیپلماتیک ایران و آمریکا نیز سایه افکند و به نظر می رسد بر خلاف گفته ها، تنها موضوع هسته ای نیست که می تواند مذاکرات را به توافق برساند.
سرنوشت دیپلماسی هسته ای و تدبیر نفتی که استراتژی اساسی دولت برای برون رفت از شرایط سخت کشور در یکسال گذشته بود در مرحله ای حساس و همزمان با گفتگوی مهم ایران و آمریکا، به هم گره خورده است. کاهش بی سابقه قیمت نفت طی ۶ سال گذشته، دیپلماسی نفتی ایران را به چالشی جدی طلبیده است که خیلی زودتر از آنکه انرژی هسته ای جایگزینش شود، نبود آلترناتیو غیر نفتی و اندیشه درامدزایی در اقتصاد ملی را نشان می دهد و ضعف دور اندیشی اقتصاد سیاسی ایران را یکبار دیگر یادآور می شود.
به هم آمیختگی و البته نه درهم ریختگی دو مولفه اقتصادی – سیاسی ایران (یعنی مساله هسته ای و قیمت نفت) البته چندان هم اتفاقی نیست چرا که نزدیکی نگاه دولت های ایران و آمریکا حتی بر پایه به رسمیت شناختن منافع ملی ایران و البته مطابق استانداردهای سیاست خارجی طرف غربی، نه تنها عده ای در داخل کشور را خوشحال نمی کند، بلکه دولت های زیادی را نیز هراسان می سازد و آنها را به تکاپو می اندازد که توافق هسته ای را بر هم بزنند و برای ممانعت از نزدیکی ایران و غرب مثل گذشته دیوارهای بلند بی اعتمادی را همچنان استوار نگه دارند.
در هیاهوی مذاکرات رو به تفاهم ایران و غرب، سیاست های دولت عربستان سعودی، قطر و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس، در وضعیت رادیکال – سلفی گری منطقه قابل تامل و البته بسیاری را در جهان به خودش مشغول کرده است. سیاستهایی که خاورمیانه را در ابتلا به تروریسم داعش و در آشوب کشتار و وحشت عمومی فرو برده و برخی از دولت های عربی را در نقطه مقابل سیاست های دولت ایران در حمایت از دولت های سوریه و عراق در برابر تروریسم و مخالفان این دولت ها قرار داده است. این اختلاف استراتژی و تضاد منافع، در خاورمیانه چرخیده و حالا با اعمال تعمدی کاهش قیمت نفت در ازای کاهش نیافتن فروش بشکه های عربی در بازارهای جهانی، در تلاش است سایه سنگین خود را بر مذاکرات اتمی بیندازد تا قدرت چانه زنی برای نتیجه مطلوب طرف ایرانی را به حداقل برساند و در موضعی ضعیف تر مذاکرات را در نهایت به شکست نزدیک کند.
البته به نظر می رسد، حمایتی که رئیس جمهورهای دو کشور ایران و آمریکا از مذاکره وزرای خارجه خود در ژنو انجام داده اند - و احتمالا در رده های کارشناسی این گفتگو ها به درازا هم بکشد- تلاشی نه تنها برای آرام کردن منتقدان داخلی، بلکه عزمی جزم برای نتیجه نهایی و توافق موعود است تا برای همیشه پرونده پیچیده هسته ای ایران به تاریخ پیوند بزند. اما این توافق هرگز پایان ماجرا نیست چرا که موقعیت اقتصادی ایران در تقابل منافع با عربستان و برخی دیگر از دولت های منطقه البته با سیاست کج دار و مریز روسیه و در شرایط توافق ناپایدار با غرب، ضرورت در انداختن طرحی نو در ساختار اقتصاد ملی را روشن می سازد. طرحی که بتواند در توفان های مشابه آنچه این روزها در بازارهای نفت و مذاکره در جریان است، منافع کوتاه مدت و بلند مدت ایران را محافظت و باعث شود منافع ملی آنقدرها آسیب نبیند که سفره های تنگ مردم را تنگتر و بی رنگتر از گذشته کند.

اعتماد:اولاند در دام داعش
«اولاند در دام داعش»عنوان یادداشت روز روزنامه اعتماد است که در آن می خوانید؛ترور نویسندگان نشریه طنز فرانسوی اتفاق مهمی بود. هر چند در میزان اهمیت قایل شدن به این نوع اتفاقات نیز تبعیضی جدی در رسانه های غربی وجود دارد، با این وجود باید به غرب حق داد که نسبت به جان شهروندان و امنیت خودش حساس باشد و ما نیز از این رفتار درس بگیریم، ولی این نوع تبعیض تبعات خاص خودش را خواهد داشت. زیرا وقتی مرگ مسلمانان یا شهروندان سایر جوامع کم یا بی ارزش باشد، طبیعی است که آنان برای نادیده گرفتن این امر کم یا بی ارزش در مقابل کشتن سایرین ترغیب خواهند شد. از این نکته بگذریم، مساله مهم تر از این رویداد، نحوه واکنش فرانسه نسبت به آن است.
این واکنش به روشنی ادامه رفتارهایی است که منجر به کینه ورزی و نفرت می شود. پیش از انتشار شماره جدید مجله طنز، مقامات فرانسوی خواستند مسلمانان در برابر طرحی که روی مجله چاپ خواهد شد خویشتنداری نشان دهند. این به معنای آن است که آنان می دانستند طرح مذکور نفرت انگیز و کینه توزانه است و این همان راهی است که داعش و طالبان جلوی جامعه غربی گذاشته اند، کاری که بوش پس از ١١ سپتامبر کرد هیچ کمکی به این نو شدن جریان نکرد، اکنون هم همان مسیر را اولاند و اتحادیه اروپا طی می کند.
آنان گمان می کنند که بهترین دفاع حمله است. ولی مشکل اینجاست که آنها برخلاف ادعاهای شان تروریسم را معادل مسلمانان می گیرند، و حمله را متوجه همه مسلمانان می کنند و اینجاست که اوضاع نه به سمت امنیت که به سمت ناامنی حرکت خواهد کرد.
کاریکاتور منتشر شده دو عنصر مهم دارد؛ یکی اصل کاریکاتور است و دیگری بیان «من شارلی هستم» بر روی سینه آن. اصل کاریکاتور به وضوح توهین آمیز است و بدون تردید موجب تبرئه عمل تروریست ها نزد بسیاری از مسلمانان خواهد شد. در واقع اگر داعش و طالبان می خواستند خود را تبرئه کنند بهتر از این نمی توانستند مدرکی را در اختیار افکار عمومی مسلمانان قرار دهند. گفتنی است، توهین به ارزش های ادیان الهی به اندازه رفتار تروریست ها محکوم است و توهین به عقاید و ارزش های معتبر نزد بخش عمده یی از مردم جهان، خلاف اصول اخلاقی، دینی و حتی برخلاف اصول ژورنالیسم حرفه یی و آزادی بیان است و این آزادی نباید منجر به لطمه به دیگران شود.
به نظر می رسد که اولاند و رهبران غرب در مبارزه با تروریسم بیش از هر چیز بر وحدت نیروهای خودشان تاکید دارند و هیچ عنایتی به برداشت و نگرش مسلمانان ندارند. به همین دلیل راهپیمایی صدها هزار نفری را برنامه ریزی می کنند ولی هیچ کوششی برای جلب نظرات دیگران به عمل نمی آورند. اگر بوش در بسیج نیروهای امریکایی و غربی و تحقیر دیگران موفق شد که امنیت را برقرار کند، اتحادیه اروپا و فرانسه هم موفق خواهد شد.
اگر این نشریه به جای چاپ چنین طرح توهین آمیزی و ریختن نمک بر روی زخم ایجاد شده، می کوشید با اقدامی منطقی که مخالف آزادی بیان هم نباشد، زخم های موجود را التیام بخشد، در این صورت شاهد فصلی نوین در روابط میان فرهنگی بودیم. ولی به نظر می رسد که غرب و فرانسه در پی چنین سیاستی نیستند و با پنهان کردن واقعیت سیاست خود در پشت آزادی بیان و نیز نادیده گرفتن تاریخ و رفتار نه چندان دور خود می کوشند که به این تقابل شدت و عمق بخشند. وقتی که سه نفر می توانند با یک اقدام تروریستی فرانسه را برای یک هفته در بحران فرو ببرند، چگونه انتظار دارند که در آینده شاهد وقایع مشابه نباشند؟ آنها تنها یک راه دارند؛ صادر کردن تروریست های خود به منطقه و کشتن مسلمانان، کاری که در سال های گذشته با آرامش خاطر آن را انجام دادند. ولی معلوم نیست برخی از این افراد مجددا برنگردند یا در محل پرورش خود در غرب تکثیر نشوند.

دنیای اقتصاد:رمزگشایی از رفتار نفتی عربستان
«رمزگشایی از رفتار نفتی عربستان»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم حسین راهداری است که در آن می خوانید؛پای صحبت های زکی یمانی، وزیر سابق نفت عربستان در خلال سال های ۱۹۶۲ تا ۱۹٨۶ که بنشینید، حرف های یک ضدغرب را خواهید شنید. او مدام از دستکاری قیمت نفت توسط شرکت های بزرگ نفتی غربی، استعمار کشورهای نفت خیز توسط آنها و از زیاده خواهی و زورگویی کشورهای غربی شکایت می کند، اما او تنها عضو خانواده سعودی نیست که این گونه سخن می گوید. حدود ۶۰ سال قبل هم ابن سعود، اولین پادشاه سعودی، در ملاقات خود با روزولت روی ناو کوینسی، این حرف را به او زده بود که اگر به یهودی ها در آلمان و اروپا ظلم شده است، باید به آنها جایی در همان ممالک داده شود.
یا در سال ۱۹۷٣ این کشور همراه دیگر کشورهای عربی صادرکننده نفت، در پاسخ به شکست مصر و سوریه در جنگ یوم کیپور و در حمایت از فلسطین، دست به تحریم نفتی غرب زدند و ملک فیصل، پادشاه وقت عربستان نیز از این موضوع به شدت دفاع کرد؛ اما اسناد تاریخی در دهه ۷۰ میلادی که به خوبی در کتاب پادشاهان نفت مدون شده است، روایت دیگری از این ظاهر غرب ستیز خانواده سعودی ارائه می کند.
در حقیقت در دهه هفتاد میلادی، ایران طبق توافقی پنهانی با نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا، شروع به افزایش قیمت نفت کرد. تحریم نفتی اعراب در سال ۱۹۷٣ نیز آتش قیمت نفت را شعله ورتر کرد، اما این شوک قیمتی نفت، سبب رکود اقتصاد جهانی شد و به همین دلیل آمریکا نظرش را در مورد افزایش قیمت نفت عوض کرد و سعی کرد که ایران را نیز متقاعد کند که قیمت نفت را کاهش دهد؛ اما ایران بنا به توافق قبلی و نیز به دلیل پیشاپیش خرج کردن دلارهای نفتی، از این موضوع سر باز زد. عربستان نیز که تقابل نفتی ایران و آمریکا را فرصتی تاریخی برای گسترش روابط خود با آمریکا می دید، از آن بهره جست و آرمان آزادی فلسطین، انتقام حقارت اعراب در جنگ با اسرائیل و تحریم کشورهای حامی اسرائیل را به کل کنار گذاشت تا پایه های رابطه ای استراتژیک را با آمریکا بنا کند که تا امروز پابرجا است.
البته همیشه عربستان برای شکستن قیمت نفت، بهانه های معقولی هم داشته است. مثلا مورد سال ۱۹۷۶ جالب است. در این سال وقتی که شاه ایران دوباره اصرار به افزایش بیش از ده درصدی قیمت نفت می کند و درخواست آمریکایی ها را برای کاهش قیمت نفت نادیده می گیرد، عربستان به کمک آمریکا می آید و با افزایش عرضه نفت در بازار، مانع افزایش قیمت نفت تا سطح موردنظر ایران می شود؛ اگرچه عربستان در آن زمان قیمت نفت را کاهش نمی دهد. در جلسات اوپک در آن زمان، دلیل زکی یمانی برای افزایش عرضه و ممانعت از افزایش شدید قیمت نفت، نگرانی از عمیق شدن رکود اقتصادی در بازارهای مصرف بوده است و اینکه اگر اقتصاد دنیا بیش از این در رکود بماند، بخشی از بازار نفت از بین می رود. اگرچه ظاهر صحبت عربستان درست است، اما اسناد تاریخی از طبقه بندی خارج شده نشان می دهد که در پشت این ماجرا، آنها در حال شکل دهی رابطه خود با آمریکا و گرفتن جای ایران به عنوان متحد آمریکا در منطقه بوده اند و نفت در کانون این سیاست قرار داشته است.
عربستان همین رفتار را در سال ۱۹٨۶ تکرار می کند. در حقیقت در اثر شوک های نفتی دهه ۷۰ میلادی، قیمت نفت به قله های تاریخی رسید و قیمت بالای نفت سبب شد که استخراج نفت از برخی مناطق که قبلا صرفه اقتصادی نداشته است، به صرفه شود و عرضه نفت به یکباره افزایش یابد. نفت دریای شمال از جمله این نفت های جدید بوده است. البته که افزایش تولیدات دریای شمال و مناطق دیگر یک شبه اتفاق نیفتادند، اما عربستان یک شبه اعلام کرد که برای حفظ سهم خود در بازار و مبارزه با رقبای جدید، عرضه به بازار را افزایش خواهد داد و به این طریق قیمت نفت تگزاس از متوسط حدود ۲۲ دلار در هر بشکه، درعرض چند ماه به ۱۱ دلار در هر بشکه رسید و برای سه سال نیز در میانگین زیر ۲۰ دلار در هر ماه باقی ماند. اگرچه دوباره دلیل اعلام شده توسط عربستان، حفظ سهم بازار نفتش بود؛ اما تبعات این تصمیم عربستان این بود که ایران در جنگ با عراق به شدت تحت فشار مالی قرار گرفت. شوروی نیز که به شدت به درآمدهای نفتی وابسته بود، بعد از سه سال از هم فروپاشید. نه اینکه سقوط قیمت نفت تنها عامل این اتفاق بوده است، اما مسلما تاثیر مهمی داشته است.
حالا گویی تاریخ دوباره تکرار شده است. عربستان عرضه نفت را با کمک کشورهای حاشیه خلیج فارس در اوپک ثابت نگه داشته است و این در حالی است که بازار نفت اشباع شده است و به این طریق قیمت نفت را شکسته تا سهم بازار خود را در برابر رقبای جدید حفظ کند، اما تا چه حد این دلیل درست است؟
در شرایط فعلی، عربستان وانمود می کند که نگران سهم بازار نفتش است که قابل قبول جلوه می کند. استخراج نفت به روش های غیرمتداول مهم ترین تهدید بازار نفت کشورهای صادرکننده از جمله عربستان است. مثلا نفت شیل دو خصوصیت دارد که بیش از همه عربستان را می ترساند. یک مساله اینکه نفت شیل، نفت سبکی است که به مشخصات نفت عربستان نزدیک است و می تواند وارد بازار نفت این کشور شود. دومین خصوصیت نفت شیل این است که ذخایر عظیم آن در کشورهایی است که مشتریان فعلی نفت عربستان به حساب می آیند و افزایش تولید آنها به معنای کاهش خرید آنها از عربستان است. مهم ترین مشتری عربستان با این خصوصیت، آمریکا است. واضح است که استقلال نفتی آمریکا به معنای کاهش اهرم قدرت عربستان در سیاست ایالات متحده به خصوص در خاورمیانه است.
اما نفت شیل یک شبه و یک ماهه شکل نگرفته است و اگر عربستان قصد جدی برای برخورد با آن را داشت باید مدت ها قبل دست به کار می شد. مثلا حدود ماه جولای سال ۲۰۱٣، خالد بن ولید، میلیاردر سعودی، هشدار داد که نفت شیل خطری جدی برای آینده خانواده سعودی است. جالب آنکه در آن زمان نه تنها آقای النعیمی، وزیر نفت عربستان، بلکه وزیران نفت کشورهای دیگر حوزه خلیج فارس از جمله امارات، این تهدید را رد کردند و نفت شیل را رقیب جدی ندانستند. در ضمن در جلسه اوپک در ماه دسامبر ۲۰۱٣، وقتی که آقای زنگنه، وزیر نفت ایران، در اجلاس اوپک گفت که ایران سهم چهار میلیون بشکه ای خود از تولید نفت را به دست خواهد آورد، حتی اگر نفت ۲۰ دلار شود، واکنش آقای النعیمی «تعجب» بود. او در ادامه گفت که با این کار، بسیاری از تولیدکنندگان نفت از بازار خارج خواهند شد. هر دوی این اتفاقات نشان می دهد که تا همین اواخر، انقلاب نفت شیل و نفت ارزان حتی برای خود سعودی ها نیز گزینه جدی نبوده است. اما پس چه شد که حالا نفت ارزان مهم ترین استراتژی سعودی ها شده است؟
رفتار سعودی ها در دهه های اخیر نشان داده است که آنها استاد استفاده از فرصت ها برای حفظ سهم خود در ساختار قدرت آمریکا و حفظ رابطه استراتژیک خود با این کشور هستند. شاید حتی بتوان گفت برای سعودی ها، مهم تر از حفظ سهم بازار نفت، حفظ رابطه استراتژیک آنها با آمریکا است. تا همین اواخر آنها بیش از نفت شیل و سهم بازارشان، نگران توافق هسته ای ایران با آمریکا بودند. کارشکنی آشکار آنها در مساله هسته ای ایران، نشان دهنده نگرانی آنها از شکل گیری رابطه ایران و آمریکاست که قدرت آنها را کاهش می دهد. بی دلیل نیست که در آخرین دور مذاکرات، وزیر امور خارجه عربستان شخصا به وین رفت تا در دیداری با وزیر امورخارجه آمریکا تاثیری بر روند مذاکرات داشته باشد. تاریخ شاید دهه ها بعد بگوید که در آن جلسه چه گذشت؛ ولی هر چه که هست، مسلما ایران، قیمت نفت و قدرت چانه زنی ایران در مذاکرات هسته ای، محور این دیدار بوده است.
در کل به نظر می رسد عربستان برای خود معادله ای دارد که خروجی آن حفظ رابطه استراتژیک با آمریکاست. جواب این معادله کاهش قیمت نفت است. دلیل موجه کاهش قیمت نفت، حفظ سهم بازار است. تبعات آن برای ایران و روسیه هم فشار مالی در شرایط تحریم با هدف کاهش دادن قدرت چانه زنی آنها در برابر آمریکا است. در مجموع یعنی نفت ارزان، یک تیر و چند نشان برای عربستان است.
 
جام جم آنلاین


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست