یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

حکومت اسلامی و تقابل اپوزیسیون دمکرات
رادیکالیسم، رفرمیسم یا لیبرالیسم؟


ناصر ایرانپور


• پرسش کلیدی که‌ در برابر اپوزیسیون حکومت اسلامی ایران قرار دارد این است که‌ با کدام برنامه‌، شعار و ابزار با این حکومت روبرو شود. پاسخ به‌ این پرسش پیوند لاینفک به ۱)‌ ارزیابی ما از ماهیت حکومت، ۲) به‌ میزان مقبولیت آن در میان مردم، ۳) وجود یا عدم وجود سازوکارهای دمکراتیک در جامعه‌ و به‌ عبارتی دیگر به‌ نوع تعامل خود رژیم با اپوزیسیون و ۴) میزان اصلاح‌پذیری آن دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۵ بهمن ۱٣۹٣ -  ۲۵ ژانويه ۲۰۱۵


پرسش کلیدی که‌ در برابر اپوزیسیون حکومت اسلامی ایران قرار دارد این است که‌ با کدام برنامه‌، شعار و ابزار با این حکومت روبرو شود. پاسخ به‌ این پرسش پیوند لاینفک به ۱)‌ ارزیابی ما از ماهیت حکومت، ۲) به‌ میزان مقبولیت آن در میان مردم، ٣) وجود یا عدم وجود سازوکارهای دمکراتیک در جامعه‌ و به‌ عبارتی دیگر به‌ نوع تعامل خود رژیم با اپوزیسیون و ۴) میزان اصلاح‌پذیری آن دارد. قدری روی این پرسش مکث کنیم.

تصور می‌کنم
۱) اجماع عمومی بر سر این ارزیابی وجود داشته‌ باشد که‌ ماهیت این رژیم مذهبی تمامیت‌گرایانه‌ و ارتجاعی است و
۲) همچنین اتفاق‌نظر حاصل‌ باشد که رژیم مصالح و اراده‌ی عمومی مردم ایران را نمایندگی نمی‌کند و‌ اکثریت قاطع مردم ایران با آن مخالفند.
٣) ظاهراً بر همه‌ هم محرز است که‌ تقریباً هیچ فضای قانونی برای بروز مخالفت، تبلیغ آزادانه‌ی مواضع اپوزیسیونی و معرفی آلترناتیوهای ممکن و امکان فعالیت مطبوعات آزاد وجود ندارد و رژیم هر مخالفت فردی و سازمانیافته‌ با خود را بعنوان "محاربه‌ با نظام، خدا و رسول خدا" و عناوین مشابه‌ دیگر با مجازاتهای سنگین به‌ انضمام اعدام پاسخ می‌دهد، بنابراین دیکتاتوری و استبدادی هم است.
۴) این را نیز اضافه‌ کنیم که‌ تلاش برای ‏‏‏‏‏اصلاح‌ رژیم از درون نافرجام ماند و تقریباً تمام سرآمدان این عرصه‌ یا زندانی شدند، یا حبس خانگی و یا آواره‌ی غربت. لذا با رفرمیسم هم نمی‌شود کاری پیش برد.
حال پرسش اساسی این است:‌ با رژیمی که از چهار‌ خصیصه‌ی‌ واپسگرایی، ضدمردمی، ضدمکراتیک و اصلاح‌ناپذیری برخوردار است، چگونه‌ باید تعامل نمود؟
البته‌ در ارتباط با خصیصه‌ی چهارمی باید گفت که‌ گروهی خوش‌باور در داخل، هر چند‌ بسیار قلیل، اما با حسن نیت و با کیفیت، هنوز امید خود را برای معجزه‌ از دست نداده‌اند و بر آن هستند که‌ می‌توان از طریق حرکتها و گامهای کوچک منشأ تحولات مثبت در جامعه‌ و استحاله‌ی گام‌به‌گام رژیم شد. حتی بخشی از آنها به‌ناگزیر سطح انتظارات خود را تا حدی پایین می‌آورند که‌ دیگر برای رژیم مسأله‌ی امنیتی‌ ایجاد نکند و برای خود آنها نیز موجد هزینه‌ی زیادی نباشد. بر همین مبنا هم در عین حال که‌ ناخواسته‌ رژیم را از تیررس خارج می‌کنند و کل دستگاه‌ امنیتی و سرکوب رژیم را به‌ جناحی معین و گاهاً حتی شخصی معین تقلیل می‌دهند، اپوزیسیون را نیز به‌ 'رادیکالیسم' متهم می‌کنند و توصیه‌های به‌زعم خود 'لیبرالیستی' به‌ آن می‌دهند.
اما 'رادیکالیسم' چیست و آیا اپوزیسیون حکومت اسلامی 'رادیکال' است؟ 'لیبرالیسم' چیست و آیا آنچه‌ این دوستان با حسن نیت می‌گویند 'لیبرالیسم' است؟
اگر بخواهیم از بحثهای مفصل روشنفکری و آکادمیک پرهیز کنیم باید بگوئیم که‌ 'رادیکالیسم' ـ به‌ مفهومی که‌ این دوستان بکار می‌برند ـ چیزی جز 'بنیادگرایی' نیست. این واژه‌ در دوره‌ی اخیر بیشتر برای اسلامگرایان افراطی بکار برده‌ می‌شود و مقصود از آن هم این است که‌ آنها در پی تغییر بنیادی نظام سیاسی و اجتماعی به‌سود استقرار جزءبه‌جزء شریعت اسلام از راه‌ خشونت‌بار هستند. در گذشته‌ این اصطلاح بیشتر برای چپ و راست سیاسی جامعه‌ بکار می‌رفت.
'لیبرالیسم' نیز از دو وجه‌ اقتصادی و حقوقی برخوردار است. 'لیبرالیسم اقتصادی' در پی محدودکردن دخالت دولتی در حوزه‌ی اقتصاد و جانبدار گسترش مکانیسمهای بازار آزاد است و 'لیبرالیسم حقوقی' نیز از حقوق و آزادیهای فردی در مقابل دخالت دولتی دفاع می‌کند. لیبرالیسم در کل فرد را مبنای ارزش‌های اخلاقی می‌داند و نه‌ دین. در آن اصالت بر فرد است و نه‌ بر اجتماع.
با این توضیح کوتاه‌ بیائیم نوع تقابل اپوزیسیون را بسنجیم و بپرسیم: آیا واقعاً آن بخش از اپوزیسیون 'جمهوری' اسلامی رادیکال است، بنیادگرا است، افراطی است که‌ خواهان ایجاد یک نظام سیاسی دمکراتیک در ایران است، نظامی که‌ در آن عنصر دین از دولت بطور کامل جدا باشد، احزاب اجازه‌ی‌ فعالیت سیاسی داشته‌ باشند، نمایندگان پارلمان بطور واقعی از سوی مردم برگزیده‌ شوند، سانسوری بر مطبوعات اعمال نشود، سه‌ قوه‌ بطور واقعی، و نو صوری، از هم تفکیک باشند، نظام سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نامتمرکز و نامتراکم باشد، به‌ عبارتی دیگر 'جمهوری اسلامی' بر سر کار نباشد، ولایت فقیهی در کار نباشد، زن‌ستیزی در کار نباشد، حبس و شکنجه‌ و اعدام و ترور دگراندیشان در کار نباشد، قدرت سیاسی و قضایی و اقتصادی و امنیتی در دست یک 'رهبر'، یک قشر و در یک منطقه‌ متمرکز‌ باشد؟ آیا اساساً چنین مطالبه‌ای و خواست برچیدن نظام رادیکال مذهبی و استقرار دمکراسی 'بنیادگرایی' و 'افراطگرایی' است؟ آیا برای اینکه‌ 'رادیکال' شمرده‌ نشویم، باید سطح انتظارات و توقعات خود، آمالها و آماجهای خود را تا سطحی که‌ مورد پذیرش رژیم باشد و در قاموس آن جایی بگیرد، تنزل بخشیم؟! آیا اگر کرامت و حیثیت انسانی خود و مردم خود، حقوق و آزادیهای خود را بطلبیم، 'بنیادگرا' هستیم؟! آیا 'کلیت‌گرا' می‌شویم اگر دادخواهی و عدالت‌طلبی کنیم؟!
اساساً کمتر تقابل و مقاومتی در برابر رژیمهای فاشیستی را می‌توان 'رادیکال' و قابل تقبیح نامید. ‌مگر اینکه‌ میزان و ملاک و معیار ما برای سنجش این رژیمها باشند! اتفاقاً‌ روشنفکری در هر جامعه‌ای، من‌جمله‌ جوامع دمکراتیک، در مرزبندی شفاف و قاطع با نظم موجود و دفاع از آنانی معنا پیدا می‌کندکه‌ حقوقشان تضییق شده‌ است. مگر غیر از این است که‌ 'رادیکالترین' موضع در مقابل رژیم جمهوری اسلامی براندازی قهرآمیز آن و استقرار یک نظام متعارف و معمولی است و مگراین مطالبه‌ به‌ اصطلاح "رادیکال"، رادیکال به‌ مفهوم نامعقول و نامعتدل‌بودن آن، به‌ مفهوم زیاده‌خواهی و افراط‌گرایی، به‌ مفهوم بنیادگرایی مذهبی یا سیاسی و منفی آن است؟ به‌ هر حال من مطالبه‌ی براندازی این رژیم بنیادگرای انسان‌کش را با تمام ارکان آن عین هومانیسم، عین راسیونالیسم، عین رئالیسم می‌دانم و نه‌ 'رادیکالیسم'.
جالب است خود رژیم فتوای قلع و قمع و حذف فیزیکی و ترور شخصیتی مخالفان را داده‌ است و اما این در قاموس رایج در حکومت اسلامی برای درامان ماندن از پیگرد کیفری نه‌ 'رادیکالیسم'، بلکه‌ "اصولگرایی" خوانده‌ می‌شود، اما مبارزه‌ با این رژیم تروریستی 'رادیکالیسم'!!
به‌ باور من کمتر بخشی از اپوزیسیون جدی حکومت اسلامی را می‌توان 'رادیکال' نامید. رادیکالیسم تنها مطالبه‌ی تحول رادیکال در جامعه‌ نیست، بلکه‌ همچنین به‌ جهان‌بینی، شیوه‌ی عمل مبارزاتی و خصلت آن نظام سیاسی برمی‌گردد که‌ قرار است جایگزین نظام سیاسی موجود گردد. اپوزیسیون مورد نظر، اما، نه‌ جهان‌بینی و سبک مبارزاتی رادیکال دارد و نه‌ ادعا کرده‌‌ که‌ در پی آن نظام سیاسی هست که‌ رخصت هیچ آزادی فردی و اجتماعی و سیاسی را به‌ کسی نخواهد داد. حتی چپهای ارتدوکس و کلاسیک نیز با سبک نظام تک‌حزبی وداع کرده‌اند و از پارلمانتاریسم سخن می‌رانند. لذا در ارتباط با آنها نیز نمی‌توان از 'رادیکالیسم' سخن گفت.
حال بیائیم گفتمان اپوزیسیون پارلمانهای اروپایی را در ارتباط با‌ دولتهای مربوطه با گفتمان دست کم بخش عمده‌ای از اپوزیسیون حکومت اسلامی در ارتباط با حکومت اسلامی مقایسه‌ کنیم. در چنین حالتی بطور یقین درخواهیم یافت که‌ گفتمان اپوزیسیون ایرانی بسی نرم‌تر و مداراتر از گفتمان اپوزیسیون دولتهای اروپایی در مقابل دولتهای متبوعشان می‌باشد، هر چند اپوزیسیون ایرانی نظام سیاسی حاکم بر ایران را در کلیت خود رد می‌کند، درحالیکه‌ اپوزیسیون اروپایی نظامهای سیاسی موجود را صددرصد می‌پذیرد. چنانچه‌ گفتمان اپوزیسیون ایرانی را 'رادیکالیسم' بنامیم، ناگزیر باید گفتمان اپوزیسیون اروپایی را 'اکسترمیسم" بنامیم!
فراموش نکنیم که‌ احزاب اپوزیسیونی در اروپا نیز برای پایین‌آوردن حکومت از اریکه‌ی قدرت مبارزه‌ می‌کنند، منتها با ابزارهای دمکراتیک که‌ خود نظام سیاسی در اختیار آنها گذاشته‌ است. در صورت فقدان چنین مکانیسمهای مسالمت‌آمیزی طبیعی می‌بود که‌ این مهم از راههای دیگر تحقق پذیرد.
به‌ هر حال نمی‌توان از احزاب سیاسی اپوزیسیون که‌ بر حسب تعریف رسالت اصلی آنها کسب قدرت سیاسی جهت اجرای تحولاتی که‌ در برنامه‌های خود مدون ساخته‌اند می‌باشد، بطور جدی توقع داشت که‌ از برنامه‌ و اصول و رسالت عمومی خود دست بردارند و در بهترین حالت به‌ کلوب و انجمن حقوق بشری تبدیل شوند. به‌ویژه‌‌ در شرایطی که‌ بطور مطلق هیچگونه‌ فعالیت سیاسی حزبی ممکن نباشد و رژیم حاکم به‌ خشن‌ترین وجه‌ ممکن به‌ 'انحلال' و محو فیزیکی و براندازی آنها بپردازد، این احزاب نمی‌توانند سیاستی جز براندازی کل رژیم را درپیش گیرند، اگر نخواهند رأی به‌ انحلال خود بدهند.
اساساً کار و وظیفه‌ی اپوزیسیون فرموله‌کردن ایرادها، نقصانها، ناعدالتی‌ها، کژرویهاست، مخاطب‌قراردادن صاحبان قدرت با صدای بلند و ارائه‌ی راه‌‌حلهاست، آلترناتیوهاست. علاوه‌ بر این، اپوزیسیون برای جلب افکار عمومی باید تهییجی و تهاجمی و نه‌ تدافعی برخورد کند. وظیفه‌ی اپوزیسیون به‌ هر حال توزیع قرص خواب‌آور نیست، برانگیختن انگیزه‌ها و حساسیتهاست.
بارها و بارها از زبان نمایندگان احزاب حاکم در اروپا شنیده‌ام که‌ در پاسخ به‌ این پرسش که‌ اپوزیسیون حکومت را به‌ این و آن متهم می‌کند و نظر آنها چیست، گفته‌اند: "این رتوریک و زبان‌حال اپوزیسیون است. ما هم همین کار را در مقام اپوزیسیون می‌کردیم." بنابراین حتی نمایندگان حکومت اپوزیسیون را متهم به‌ "رادیکالیسم" نمی‌کنند، بلکه‌ اهمیت نقش اپوزیسیونی آنها و واقعیت صریح‌اللهجه‌‌بودن آنها را یادآور می‌شوند. به‌ هر حال نه‌ تنها کسی از اپوزیسیون توقع ندارد که‌ برنامه‌ی خود را به‌ فراموشی بسپارد، بلکه‌ دقیقاً برعکس، توقع این است که‌ تمایز بینشی و برنامه‌ای اپوزیسیون و حکومت کاملاً محرز باشد و این تمایز با کلامی بسیار شفاف در قالب رد قاطع سیاستها و عملکردهای حکومت به‌ زبان اورده‌ شود. درغیراینصورت دلیلی برای انتخاب اپوزیسیون در انتخابات بعدی وجود نخواهد داشت. پیامد دیگر چنین وضعیتی گسترش بی‌تفاوتی سیاسی در جامعه‌ خواهد بود و این برای سلامت معنوی و سیاسی جامعه‌ سم تلقی می‌شود. بنابراین ضعف اپوزیسیون و درپیشگیری گفتمان منفعلانه‌ مترادف است با ضعف کنش و علاقمندی سیاسی در جامعه‌ و آسیب‌پذیری دمکراسی.
در ارتباط با 'لیبرالیسم' نیز شاید یادآوری این نکته‌ کافی باشد که‌ برعکس تصور رایج در ایران لیبرال‌بودن به‌ معنی ملاحظه‌کاری و محافظه‌کاری نیست. گروههایی در ایران جعلاً 'لیبرال' معرفی شده‌اند که‌ از سویی ناسیونالیست و از سویی دیگر مذهبی و با رژیم تئوکرات همواره‌ در حال مماشات بوده‌اند، درحالیکه‌ ناسیونالیسم و تئوکراتیسم با جوهر لیبرالیسم بیگانه‌اند. در ضمن لیبرال‌بودن مطلقاً به‌ این معنا نیست که‌ نمی‌توان طرفدار تحولات بنیادی و اساسی در جامعه‌ بود. معنی و شروط اصلی لیبرال‌بودن آزادیخواهی است، دفاع از آزادی احزاب است، دفاع از حقوق اقلیتها است، مبارزه‌ با اقتدار دولتی و دفاع از استقلال و آزادیهای فردی و حوزه‌ی عمومی در مقابل آن است، دفاع از حقوق زنان است و مخصوصاً مبارزه‌ با دخالت دین در زندگی اجتماعی مردم و ساختار دولتی است. به‌ عبارتی دیگر نمی‌توان در ایران از لیبرالیسم حقوقی و حتی اقتصادی دفاع کرد، اما خواهان برچیدن نظام سیاسی ئئوکرات و آزادی‌ستیز و زن‌ستیز موجود نبود، نظامی که‌ از یک اقتصاد رانتی و دولتی و نظامی دخالتگر برخوردار است.
تازه‌ فرض را بر این گذاریم که‌ جریاناتی چون 'جبهه‌ ملی ایران' و 'نهضت آزادی' و شخصیتهای 'ملی ـ مذهبی' لیبرال بوده‌اند. مگر غیر از این است که‌ آنها نیز از یورش رژیم در امان نمانده‌اند؟ اگر آنها چون مجاهدین و چپها و اعضای احزاب کردستانی قتل عام نشده‌اند‌، تنها به‌ این دلیل بوده‌ که‌ در ارتباط با آنها به‌ سبب ضعف مفرط پایگاه‌ اجتماعی‌شان در واقع "عام"ی در کار نبوده‌ که‌ کشتار شوند، وگرنه‌ برای آنها نیز امکان فعالیتی در میان توده‌ها وجود ندارد. کل تلاش آنها محدود شده‌ به‌ برگزاری نشستهای چندنفره‌ که‌ تازه‌ طبق آه‌ و ناله‌های رئیس شورای مرکزی جبهه‌ی ملی از این هم جلوگیری می‌کنند.
لذا در ایران ۷۵ میلیونی غیر از چاپ چند نشریه‌ی مستقل و کم‌تیراژ که‌ رژیم از محدودنکردن کامل آنها مقاصد ویژه‌ی خود را دنبال می‌کند، هیچگونه‌ فعالیت سیاسی امکان‌پدیر نیست، نه‌ برای چپ "کلی‌گرا"، نه‌ برای لیبرال "فرد‌گرا"، نه‌ برای اصلاح‌طلب درون‌گرا. آیا چاره‌ای جز به‌زباله‌دان تاریخ انداختن این رژیم برای مردم و نخبگان و نیروهای سیاسی ایران باقی می‌ماند؟
حکومت اسلامی ایران را می‌توان به‌ یک بنای کلنگی تشبیه‌ کرد. عمر مفید یک ساختمان معمولی در مثلاً اروپا ٨۰ الی ۱۰۰ سال است. در ایران اما معمولاً ساختمانی که‌ عمر آن از دو ـ سه‌ دهه‌ تجاوز کند، 'کلنگی' محسوب می‌شود. حال حکومت اسلامی سه‌ دهه‌ و نیم پیش، تازه‌ با مصالح زیربنایی بخشاً ۱۴۰۰ سال و بخشاً ۴۰۰ سال پیش [اسلام و تشیع چون پایه‌ی نظری آن] و مصالح روبنایی و تزئینی روز [جمهوریت، پارلمان، انتخابات، ...] تأسیس شد. رو این حساب آن را باید "خانه‌ی کلنگی'محسوب کرد که‌ از پای‌بست ویران است، خانه‌ای که‌ ساکنان آن [حکام] هر از چندگاهی به‌ تعمیرات تزئینی ناگزیر روی می‌آورند، اما از کوبیدن و نوساختن آن با چنگ و دندان جلوگیری می‌کنند. ماندن این خانه‌ی از پای‌بست ویران و تلاش برای رنگ‌آمیزی چهارساله‌ی آن ['انتخابات'] به‌ جهت جلوگیری از فروریختن آن هزینه‌ی بس بیشتری برای مردم ایران در پی دارد تا درهم‌کوبیدن و ساختن دوباره‌ی آن با مصالح زیربنایی و روبنائی روز.
در پایان بطور خلاصه‌ خطاب به‌ نیروهای داخلی که‌ با حسن نیت و احساس مسوولیت بر ضرورت حل معضل از طریق مسالمت‌آمیز و گشایش فضای سیاسی در جهت اصلاح و استحاله‌ی تدریجی و مسالمت‌آمیز رژیم تأکید دارند، گفته‌ شود:
• نخست اینکه‌: توپ در این ارتباط هنوز در زمین رژیم است. لذا خطابه‌ و نکوهش اصلی آنها انصافاً باید متوجه‌ خود رژیم باشد و نه‌ قربانیان آن. مرعوب و محسور میدانداری رژیم شدن، میدانداری‌ای که‌ بر سرکوب و خشونت استوار گشته‌ و نه‌ بر رضایت مردمی، با شجاعت مدنی ('سیویل کوراژ') فاصله‌ دارد و جستجوی علت و سبب آن در عملکرد احزاب اپوزیسیون با حقیقت‌یابی روشنگرانه‌ متباین است. به‌ هر حال آنکه‌ 'رقص میانه‌ی میدان' می‌خواهد، نخست باید پاسخ دهد که‌ آیا در 'میدان' حکومت اسلامی اساساً 'رقصی' ممکن است که‌ بخواهیم آن را در میانه یا حاشیه‌ی آن به‌ نمایش بگذاریم؟ دوم اینکه‌ برای اجرای مراسم 'رقص' باید به‌ آنانی که‌ 'میدان' را غصب نموده‌اند، مراجعه‌ کند و نه‌ به‌ آنانی که‌ از ورود به‌ آن و انجام 'رقص' در میانه‌ و یا حاشیه‌ی آن منع شده‌اند. لازم هم نیست که‌ این شخصیتها در مراجعات داد‌خواهانه‌ی‌ گفتمان 'رادیکال' و 'کلیت‌گرایانه‌'‌ در مقابل رژیم داشته‌ باشند. همچنین لازم نیست بمانند کسانی چون رئیس‌دانا و زرافشان و ستوده و نوریزاد‌ و کبودوند در بند از خود مایه‌ بگذارند و رژیم را به‌ چالش بکشند. اصلاً در مورد حبس خانگی غیراخلاقی و حتی طبق ضوابط خود رژیم غیرقانونی 'رهبران فتنه‌' که‌ به‌ هر حال زمانی رهبران خود این نیروها و دست کم مورد تأیید و منتخب آنها بودند، هم چیزی نگویند. اگر زندانیان سیاسی کُرد اعدام می‌شوند نیز سکوت اختیار کنند! دست کم اما اجرای مواد معینی از قانون اساسی خود رژیم که‌ مثلاً به‌ 'حقوق ملت' مربوطند را مطالبه‌ کنند، تا لااقل بستر و فضایی برای رقص میانه‌‌میدانی خود آنها مهیا گردد. ما به‌ این هم راضی هستیم و از آن حمایت نیز می‌کنیم! این، یعنی طرح مطالبه‌ی اجرای مواد قانونی‌ای که‌ به‌ حقوق مردم مربوط می‌شوند و در ویترین قوانین خود رژیم نیز به‌ نمایش گذاشته‌ شده‌اند، دیگر نمی‌تواند زیاده‌روی، 'کلیت‌گرایی'، 'رادیکالیسم' و توقعی بی‌جا تلقی گردد.
• دوم اینکه‌: شایسته‌ نیست از احزاب سیاسی توقع داشته‌ باشند که‌ برنامه‌های راهبردی خود که‌ مانیفست مطالبات تاریخی مردم ایران بوده‌اند را دور بیاندازند و عملاً خود را چون حزب سیاسی منحل سازند، تا بتوانند خدای‌نخواسته‌ از رژیم مشروعیت و مجوز فعالیت سیاسی بگیرند، چه‌ که‌ هیچ جامعه‌ی سالمی بدون احزاب سیاسی متعارض نمی‌تواند وجود خارجی داشته‌ باشد. به‌ویژه‌ اینکه‌ احزابی هم هستند که‌ دقیقاً اینکار را کرده‌اند و با این وصف از مشارکت در پروسه‌ی سیاسی جامعه‌ محروم مانده‌اند.
• سوم اینکه‌: آنچه‌ آنها تحت عنوان کنش سیاسی در چهارچوب جامعه‌ی مدنی و نگرش لیبرالی از احزاب سیاسی اپوزیسیون مطالبه‌ می‌کنند، باید علی‌القاعده‌ برای خود آنها که‌ تحزبی ندارند و 'خطر امنیتی' جدی برای رژیم محسوب نمی‌شوند، ممکن باشد. اگر ممکن نیست، چگونه‌ توقع آنرا از احزاب سیاسی‌ای دارند که‌ بر حسب تعریف و رسالت به‌ هر حال آلترناتیو رژیم محسوب می‌شوند؟!...
به‌ اختصار:
• اپوزیسیون اصلی و برانداز رژیم علیرغم مطالبه‌ی آن برای تحول بنیادی در نظام سیاسی موجود"رادیکال' به‌ مفهوم منفی آن نیست.
• انتظار رفرم رژیم آب در هاون کوبیدن است.
• لیبرالیسم نه‌ به‌ معنی کنسرواتیسم، بلکه‌ تعهد به‌ آن مستلزم مطالبه‌ی رسای یک نظام سیاسی سکولار و دمکراتیک می‌باشد.
• پراکندن جو نومیدی و پایین‌آوردن سطح توقعات مردم در امر دستیابی به‌ یک زندگی آزاد در تعارض با رسالت روشنفکری قرار دارد و جامعه‌ را از تحول باز می‌دارد.
• باید با این تصور که‌ سرنوشت محتوم و تغییرناپذیر ما و نسلهای بعدی این حکومت است و ما راه‌ دیگری جز قبول و تحمل آن نداریم، مبارزه‌ کرد. مردم ما نیز شایستگی نیل به‌ آزادی و دمکراسی را دارند، و این مستلزم براندازی رژیم اسلامی حاکم بر ایران می‌باشد. خود رژیم راه‌ دیگری جز این برای مردم باقی نگذاشته‌ است.

(توجه‌ علاقمندان را به‌ بحث مشابهی تحت عنوان "تأملی بر نشست اپوزیسیون کُردی با رژیم ایران' از این قلم جلب می‌کنم.)


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست