به مناسبت سالگرد انقلاب اکتبر
اکتبر: تجربه ی تغییر جهان
و در پاسخ به آنچه سعید قاسمی نژاد «انتقاد از لنین» می نامد!!!
مهدی گرایلو
•
آزادی در هر دوره ی تاریخی، بسته به منافع طبقه ی حاکم تعاریف مختلف و حدود ضروری مشخصی خواهد داشت. در تمامی نوشته هایی که آقای قاسمی نژاد از آنها فاکت آورده اند، لنین تاکید کرده است که «آزادی به صورت عام مفهوم ندارد».
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱٣ آبان ۱٣٨۵ -
۴ نوامبر ۲۰۰۶
« این پرسش که آیا حقیقت عینی را می توان به اندیشه ی انسانی نسبت داد ، نه پرسشی نظری ، که پرسشی پراتیک ( کارورزانه ) است . در کارورزی ، انسان باید حقیقت – یعنی واقعیت و قدرت ِ – این جهانی بودن تفکر خود را ثابت کند . کشمکش بر سر واقعیت یا ناواقعیت ِ تفکر جدا از کارورزی ، پرسشی صرفا ً مَدرسی است . »
( مارکس – تز دوم درباره ی فوئرباخ )
................................................................
« فیلسوفان ، تنها جهان را به شیوه های گوناگون تعبیر کرده اند ؛ ولی مقصود تغییر دادن آن است . »
( مارکس – تز یازدهم درباره ی فوئرباخ )
................................................................
۱- اکتبر ، کارگاه تثبیت پیروزی لنین در « کشمکش بر سر واقعیت یا ناواقعیت تفکر اوست » . تفکری که - بنا به درک دقیق او از تزهای بنیادین مارکسیزم - از پراتیک انقلابی اش جدایی ناپذیر است . حکم تاریخی سربلندی و اعتبار ماندگار دستاوردهای بانی انقلاب اکتبر، جز از خود پروسه انقلاب صادر نمی شود .
اگر بورژوازی به این عادت کرده است که قضاوت درباره فیلسوفان را به زیر و بالا کردن اندیشه های آنان به منظورکشف چگونگی « تفسیر وتعبیر جهان » در دستگاه فکری شان منوط کند ، چنین قضاوتی پیرامون لنین و تاریخی که با نام او زنده است ، از همان آغاز محکوم به شکست است . چرا که تاریخ او تاریخ صف آرایی نافیلسوفانی ست که در تلاش تغییر جهان اند .
هرگونه قضاوتی – از نوع قضاوتهای بورژوازی درباره ی فیلسوفان بورژوازی – مبتنی بر واقعیات موجود در زمان و مکان رویداد قضاوت است . اما انقلاب پدیده ای ست که خود با تغییر جهان به خلق واقعیتی نوین می پردازد . آنرا جز با خود آن نمی توان قضاوت کرد .
تقلا برای تفکیک بین اندیشه و عمل لنین ، جز یک سیاست بورژوایی در جهت فراهم کردن شرایط برای به نقد کشیدن او به همان طرق کلاسیک و « مَدرسی » چیز دیگری نیست . این سیاست در تلاش است که با این تفکیک و متعاقب آن با حمله به اندیشه های لنین ( اندیشه هایی که در بستر نوینی از واقعیات ِ ساخته شده توسط اراده ی عنصر فعاله ی تاریخ و ابژکتیویته ی انقلاب شکل گرفته اند ) خود را در برابر پاسخ مکفی « پراتیک لنین » مصون نگاه دارد . این تفکیک بنا به همان تز دوم مارکس درباره ی فوئرباخ ، امری باطل است . ما نیز لنین را پیش ازکشف نطق های آتشین و نوشته های تئوریک و مجادلات سیاسی او ، با مشاهده ی « ممکن بودن امر تغییر جهان و احداث انقلابی پایه ای نوین از واقعیات بر ویرانه ی جهان واقعی بورژوازی دراندیشه و پراتیک او » انتخاب کرده ایم .
وقتی منتقد بورژوا به لنین خرده می گیرد که مثلا ً « در مشی مبارزه ی سیاسی خود موازینی را که پایه های اصلی زندگی در جهان بورژوازی ست رعایت نمی کند » ، واقعیاتی را معیار قضاوت قرار می دهد که لنین و پراتیک او خواستار انهدام آنها هستند . در مبارزه لنین ، این واقعیات قرار است توسط پروسه انقلاب « نفی » ، و با واقعیاتی نوین که ساخته و پرداخته ی همین پروسه است جایگزین شود . نقد لیبرالی لنین - از آنجا که در بند واقعیات جهان بورژوازی ست – اساسا ً بی نتیجه است . ( ما خواستار نابودی معیارهای ارزش گذاری سیاسی لیبرالی هستیم . قضاوت بر اساس این معیار ها برای ما نا معتبر است )
۲- آنچه به پشتوانه ی بانک اطلاعات و دانش محدود لیبرالیسم یک و نیم وجبی ایرانی– پس مانده ی حقیر و قابل اغماض بی آبرویی های دوم خرداد !! - امروز به نام « نقد مارکسیسم » به نمایش در می آید ، نهایتا ً با دست بالای تئوریکش (!!) تصویر کاریکاتور واری ست که در سایت معلوم الحال تحکیم نیوز در معرض تماشای عام قرار گرفته است .
تحکیم با ارگان خبری – تئوریک (!!) خود ، چندی ست حملات برنامه ریزی شده ی هم اندیشان برخی از کارپردازان این ارگان به چپ رادیکال را درقالب رقت انگیز یک سلسله شبه مقالات بی سرو ته سفارشی و آکنده از کپی کاریهای مبتدیانه از آثار چهره های شناخته شده « ضدیت با مارکسیسم » ، در دستور کار قرار داده است . نویسندگان این مقالات خود را لیبرال می نامند ، اما جریان آنها کوچکتر از آن است که بتوانند چنین تعینی برای خود قائل شوند . این حقیقت عملا ً در سیاست های آنان که عمدتا ً به دنباله روی از منتها الیه راست سیاسی ایران محدود می گردد به خوبی نمایان است .
( در کنار این نوشته های به ظاهر تئوریک ، گاهی هم با لیست اتهامات خنده آوری درباره ی فعالین دانشجویی چپ مواجه می شویم که توسط همین امیدواران به لیبرالیسم ، با فعالیتی پینه دوز وار – به منظور الصاق مذبوحانه آسمان و ریسمان به یکدیگر !! – فراهم شده است . البته از این مورد به آسانی و بدون دغدغه ی خاطرمی توان گذشت و گناه آن را به سبب درک سطح شعور نویسنده ی مقاله نادیده گرفت . )
اما یکی از مقالاتی که به تازگی تحت عنوان « کدام لنین ؟ » توسط آقای سعید قاسمی نژاد نوشته شده و در این سایت درج گردیده است ، کلکسیون متلونی ست از نقل قولهای تکه پاره شده از مجموعه آثار لنین . ( در ضمن همراه است با یک جعل کوچک در ادبیات چپ ، بدین ترتیب که نوشته ای تحت عنوان « در دفاع از تروریسم » به مظلوم ترین چهره ی تاریخ مارکسیسم – تروتسکی !!!! – نسبت داده شده است . تروتسکی چنین نوشته ای ندارد . تمامی تقریرات تروتسکی درباره ی مقوله ی تروریسم ، اتفاقا ً حامل موضع گیری سرسختانه ی مارکسیستی در برابر ترور است . نوشته هایی از قبیل :« چرامارکسیستها با ترور فردی مخالفند » ،« تروریسم » ، « تروریسم و کمونیسم - پاسخی به کائوتسکی » )
نحوه ی برخورد آقای قاسمی نژاد با لنین ، و آنچه ایشان به اصطلاح نقد مواضع غیر آزادیخواهانه ی او می نامد ، برای ما یاد آورهمان تلاشی ست که به منظور « فروکاستن لنین به یک نظریه پرداز ِصرف ( که به طور اتفاقی در یک بزنگاه تاریخی ظهور کرده است ) » صورت می گیرد . ( تلاشی که عینا ً به منظور تفکیک چهره ی علمی و انقلابی مارکس نیز آغاز شده است . آنچه مانع به ثمر نشستن این کوششها می گردد ، پیش ازمقاومت ما و نابلدی کوشندگان ، ممتنع بودن ذاتی چنین تفکیکی بین ذهنیت و عمل یک انقلابی ست ) همانطور که در بند اول این نوشته گفتیم ، تنها راه ممکن برای آغاز فرایند « به نقد کشیدن لنین » ، جدا کردن اندیشه ی او از عمل انقلابی اش و به کنار نهادن محصول این انقلابی گری – یعنی نفی قهر آمیز واقعیات و ارزشهای زندگی در دنیای بورژوازی - است . ( بدیهی ست که حتی درهمان فاز« نقد آکادمیک لنین » نیزنتیجه ای عاید آقای قاسمی نژاد نشده است . )
ایشان می بایست خود را درموقعیت انقلابی ای که لنین در آن قرار داشت فرض کرده و آنگاه درباره ی عملکرد ، موضع گیری ها ، نطق ها و سخنرانی های او ( که گاه آژیتاسیونی ، گاه تحلیلی و گاه ... هستند ) بیاندیشند . اما آقای قاسمی نژاد با چیدن یک جمله از یک نوشته ی مشخص لنین ، آنرا از بستر تاریخی و اجتماعی ای که نوشته مذکوردر آن خلق شده و احکام و بایستگی های آن ، به ضرورتهای آن بستر دلالت دارد ، جدا کرده و آنرا به صورت « حکمی انتزاعی » مورد نقد قرار می دهند . این ضرورت ها محصول واقعیات نوینی ست که خود پروسه ی انقلاب به وجود آورده است .
* * *
تمامی فاکتهایی که آقای قاسمی نژاد به شکلی درهم و برهم از نوشته ها و سخنرانی های لنین آورده اند ، معطوف به اثبات « آزادی ستیزی » در اندیشه ی لنین است . اما این درک که از خوانش سطحی آثار لنین بر آمده ، محصول این پندار است که « آزادی مترادف با دموکراسی – آنهم از نوع پارلمانی آن – است » ( برای مثال نگاه کنید به اندوه آقای قاسمی نژاد از یادآوری تصمیم قاطع لنین در انحلال مجلس موسسان !!! ) این مترادف دانستن آزادی با تعبیری که بورژوازی تحت تحمیل ضرورتهای تاریخی عصر خود از آن می کند ، بیانگر پایگاه طبقاتی ای است که آقای قاسمی نژاد از آن به تحولات اجتماعی – سیاسی جهان نگاه می کنند .( یقینا ً ایشان از مدافعین نظام سرمایه داری جهانی ست . )
این پایگاه ، این طبقه ی جهانی - که ایشان حفاظت از منافع آن را طبق تقسیم کاری جهانی که حتی به حیطه ی مجادلات درون دانشگاهی نیز کشیده شده است ، بر عهده گرفته اند !! – خود یک طرف جنگی ست که طرف دیگرش لنین و مردان اکتبر ایستاده اند . چه کسی گفته است که در چنین جنگی طرفین می بایست تعاریف ، معیارها و ارزشهای یک طرف جنگ – بورژوازی – را رعایت کنند ؟ در حالیکه صحبت طرف دیگر بر سرنابودی این معیارهاست .
توضیح این حقیقت که « دموکراسی ، تعریفی ست که بورژوازی از مقوله ی کلان آزادی به دست می دهد » برای آقای قاسمی نژاد ، فعلی عبث خواهد بود !!! چرا که اگرقرار بود این توضیح در نوع نگاه ایشان به موضوع تغییری ایجاد کند ، می بایست با مطالعه ی همان مقاله هایی که ایشان در مجموعه آثار لنین به زبان انگلیسی به برخی جملات پراکنده ی آنها اشاره کرده اند ، حداقل با طرح این مدعا روبرو می شدند . ( البته اگر فرض کنیم که فاکتهایی که ایشان از آن مقالات – آنهم به زبان انگلیسی – آورده اند ، حاصل از مطالعه کل مقاله توسط ایشان باشد ، نه تکرار برخی پیشنهادات و سفارشات پنهان از نظرها !!!! ) تحمیل ِ فرض « تقدس دموکراسی بورژوایی و مترادف انگاشتن آن با آزادی » به انقلاب ، یک پوئن به نفع بورژوازی ست . طبق تعاریف مارکسیستی ، راه رسیدن به آزادی ، عبور از دموکراسی قالب گیری شده در نظام سرمایه داری ست . اگر ما بر اساس آموزه های ادبیات مارکس و لنین ، دموکراسی را شیوه ای حکومتی برای تسلط سرمایه بر نیروی کار بدانیم ، تره ای هم برای نق و نوق های بورژوازی در قبال « انحلال مجلس موسسان توسط اعمال قدرت بلشویک ها » خورد نخواهیم کرد !!! در این مناسبت طبقاتی ، آنچه که برای بورژوازی آزادی معنی می دهد ، برای طبقه ی کارگر عین اسارت است . چنانچه ما از موضع پرولتاریا به امر انقلاب نگاه کنیم ، چاره ای جز انهدام « مقدسات دموکراتیک » !! آقای قاسمی نژاد نداریم .
* * *
لنین چند سطر بعد از نقل قولی که آقای قاسمی نژاد از مقاله « اقتصاد و سیاست در عصر دیکتاتوری پرولتاریا » آورده اند ، می پرسد : « دموکراسی بر پایه مالکیت خصوصی بنا شده است یا بر اساس کشمکش برای سرنگونی آن ؟ » . این همان سوالی ست که آقای قاسمی نژاد باید پاسخ آن را بدهد . اگر بر پایه مالکیت خصوصی ، که در این صورت آنان که از این مالکیت ضرر دیده اند ، اقدام به امحاء قهر آمیز آن و تخریب شاکله ی مدنیت بورژوازی را – بدون اخذ مجوز اخلاقی از گماشتگان این مالکیت خصوصی – در دستور کار قرار خواهند داد . اما اگر بر پایه کشمکش برای سرنگونی آن استوار است ، ایراد آقای قاسمی نژاد خود به خود ناوارد خواهد بود .
آزادی در هر دوره ی تاریخی ، بسته به منافع طبقه ی حاکم تعاریف مختلف و حدود ضروری مشخصی خواهد داشت . در تمامی نوشته هایی که آقای قاسمی نژاد از آنها فاکت آورده اند ، لنین تاکید کرده است که « آزادی به صورت عام مفهوم ندارد » . او در همان سخنرانی ماه می ۱۹۱۹ – که آقای قاسمی نژاد نیز به آن اشاره هایی داشته اند – ذکر می کند که حتی هنگام قیام بورژوازی علیه سلطنت ، ضرورتهای ناشی از امر « مصادره ی قدرت سیاسی » منجر به آن گردید که علی رغم بزرگترین شعارهای آزادی خواهانه ی این انقلابهای بورژوایی ، جریانات خلع قدرت شده – از قبیل احزاب سلطنت طلب – از آزادیهای سیاسی محروم شوند. بورژوازی به خوبی می دانست که هرچند سلطنت سقوط کرده ، اما مبارزه با مناسباتی که نظام سلطنتی را بازتولید می کنند به پایان نرسیده است . منطق مبارزه حکم می کند که هیچ جریانی ، در حالیکه درگیر جنگی سرسختانه با دشمن است ، به این دشمن آزادی عمل سیاسی ندهد . اکنون که نوبت خلع قدرت از بورژوازی رسیده است ، پرولتاریا نیز فراموش نخواهد کرد که پیکار با طبقه ی استثمارگر ، با پایان اکتبر به پایان نخواهد رسید . ما به بورژوازی ای که با تشکیل گاردهای سفید ، قدرت گیری طبقه ی کارگر را با استعمال وحشیانه ترین و بدوی ترین طرق ممکن به خطر می اندازد ، باج ژست های دموکراتیک را نخواهیم داد .
( در ضمن نگرانیهای آقای قاسمی نژاد از مشاهده ی جمله ی شعاری « مرگ بر نویسندگان غیر حزبی » - مقصود حزب بلشویک است - برای ما کاملا ً قابل درک است . چرا که ایشان نیز از این منظر یک نویسنده ی غیر حزبی ست !!!!! اما برای رفع نگرانی شان ، پس از یادآوری مجدد این نکته که آن گفته ی لنین در نوشته ی مورد اشاره ی ایشان – « سازمان حزبی و ادبیات حزبی » - یک جمله ی صرفا ً شعاری ست ، ایشان را به مطالعه ی ادامه همان مقاله دعوت می نماییم ، آنجا که لنین می گوید : « آرام باشید آقایان نجیب زاده ! اول از همه ما درباره ادبیات حزبی و فرمان برداری آن از کنترل حزبی بحث می کنیم . هر انسانی آزاد است که بدون هیچ محدودیتی ، هرآنچه دوست می دارد ، بنویسد و بگوید ... » )
* * *
قانونی که بر رفتار یک انقلابی حکم می راند ، خود انقلاب است . آن چیزی که عبور انقلابیون اکتبر از مرزهای مقدس دموکراسی بورژوایی را توجیه می کند و به آن صورت یک عمل قانونی را می دهد ، همان چیزی ست که خود پروسه ی انقلاب را در دستور کار آنان قرار می دهد : مبارزه برای تغییررادیکال جهان ! امری که آغاز آن منوط به تصرف قدرت است .
التفات آقای قاسمی نژاد ابتدا به کائوتسکی و سپس به خرده ریزه های گم نام و اقمار پرت افتاده ی منحط ترین جنبشهای بورژوایی طبقه کارگر - امثال « آنتوان پانه کوک » - ناشی ازعکس العمل ایشان در قبال همین اراده ی لنینیستی برای تغییر جهان و متقابلا ًجستجویی پیگیر در اعماق پستوهای آنتی سوویتیسم بورژوایی دهه های میانه قرن حاضر است . بگذار جستجو کند !!!
|