یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گزارشی از سخنرانی آرامش دوستدار در باره "زبان و شبه‌زبان، فرهنگ و شبه‌فرهنگ"



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۲ بهمن ۱٣۹٣ -  ۱۱ فوريه ۲۰۱۵


این سخنرانی با استقبال وسیع ایرانیان علاقمند در روز شنبه ۷ فوریه در کتابفروشی فروغ در شهر کلن برگزار گردید.
از آرامش دوستدار در کنار مقالات و مطالب متعددی که به مناسبت‌های گوناگون در مطبوعات و سایت‌های اینترنتی منتشر گردیده چهار کتاب ملاحظات فلسفی در دین و علم، درخشش‌های تیره، امتناع تفکر در فرهنگ دینی و خویشاوندی پنهان نیز منتشر شده‌است.
آثار فوق حاصل بیش از چهار دهه تلاش دلیرانه و پی‌گیرانه اندیشمندی‌است که برای اولین بار مشکل بزرگ فرهنگی ایرانیان را در برابر دیدگان بهت‌زده‌ی بسیاری‌مان گشوده است. متفکری که آثارش می‌تواند تاثیر بزرگی را در تغییر وضعیت فرهنگی‌مان موجب گردد.
در زیر گزارش فشرده‌ی موضوع سخنرانی را که آقای فرزاد قنبری به درخواست انتشارات فروغ تنظیم کرده‌اند می‌خوانید.

گزارشی از سخنرانی آرامش دوستدار در باره "زبان و شبه‌زبان در فرهنگ و شبه‌فرهنگ".
             آرامش دوستدار موضوع گفتار خود را دو صورت سخنگویی طبیعی و ساختگی عنوان کرد. اولی را زبان و آخری را شبه‌زبان نامید و زبان طبیعی را اینگونه تعریف کرد: «زبان طبیعی زبان کاربردهای معنایی سخن در همگروی اجزای عمده‌اش، یعنی تکواژها، واژه‌ ها و همنشین‌ها، در فعل است.» سخن بی معنی را سخن بی‌سامان نامید و سخن با معنی را با‌سامان «که معنایی خارج از خود ندارد، زیرا زبان نقاله برای حمل معنا نیست.». وی پس از نقد کسانی که زبان را وسیله‍ی انتقال فکر و معنی از غرب برای نجات فرهنگ‌مان ساخته‌اند، کارکرد طبیعی زبان را چنین توضیح داد: «زبان طبیعی در وهله‍ی اول و پیش از آنکه به جامه‍ی مکتوب درآید سخنگویی یعنی زبان محاوره است، زبان گفت و شنود است، نخست برای فهمیدن و فهماندن. سپس پایه است برای زبان سنجیده و سنجنده که بغرنج‌ها را از بغرنج‌نماها بازمی‌شناسد، بدون حشو و زواید،...».
               دوستدار در ادامه به بررسی زبان محاوره و عامیانه پرداخت و تمایز آنها را در این دانست که «زبان محاوره یا متعارف کاملاً می‌تواند زبان تأمل باشد»، در حالیکه «زبان عامیانه نخست زبان نشخوار باورهاست، سپس زبان تجربیات بیواسطه در تأیید آنها و بازتولیدشان از روی الگوهای گوناگون باورهای کهنه». بنابراین زبان عامیانه متکی به خود نیست و «پایگاهش به شدت هرچه بیشتر سنت است». و زبان نوشتاری کنونی ما را زبانی توصیف کرد که «به جای دغدغه‍ی تأمل، صراحت و سادگی بیان...»، بدیل همان زبان عامیانه است که «با نعل واروی پرهیزش از زبان عامیانه باز می‌گوید آنچه از تخمیر سنت ورد زبان الکن عوام است». اما سنت پرستان برای اینکه «مدرن بنمایند به هر وسیله و بهانه‌ای به نقل و انتقال مفاهیم و مطالع آخرین فریادهای فرهنگ غربی متوسل می‌شوند،». سپس محتوای همگویی عوام و خواص را که همخویی فرهنگی‌‌شان باشد، تشریح کرد . وی پس از اشاره‌ای به پیوند آشکار عوام و خواص در "عشق سرمدی آنها به اسلام" که کارکردش تحقق انقلاب اسلامی‌ست، به یکی از مهمترین عوامل فرهنگی «پیوند درونی و سابقه‌دار میان عوام و خواص» پرداخت که «خود را در نوعی مهم از ادب مشترک یعنی در غلیان و فوران شعر بروز می‌دهد». و پس از ارائه‍ی نمونه‌های متعدد سیاسی، اجتماعی و تاریخی در این مورد، نتیجه گرفت که: «سبب را باید در "همنواختی" و "نامتفاوتی" فرهنگی‌مان جستجو و کشف کنیم، که ما را در طی قرن‌ها در کانون تنبیه و مراقبت خود شبیه، یکرنگ و بیرنگ پرورانده است.».
          نکته‍ی مهم دیگری که برای شناخت وضع زبان فارسی عنوان شد قطع رابطه‍ی زبانی و فرهنگی ما با ایران باستان بود. دوستدار این ادعا را که دو عامل "نژاد" و "زبان" حاملان زبان و فرهنگ ایران پیش از اسلام به پس از آن هستند را بررسی کرد و با تحلیل کافی شواهد، آن را نادرست دانست. او با اشاره به ادعای غنا یافتن زبان فارسی از زبان عربی! گفت که، آسیب زبان عربی به مثابه زبانی "قالبگیر" و "قالبریز" به زبان پیوندیی مانند فارسی فقط «هرس کردن پایه‌هایش که فعل باشد» نیست، بلکه گرفتن "تحرک آفرینندگی" از آن با نگه داشتنش "در سکون و رکود قالبها"ست. و از آن مهمتر "زبان عربی بر دوش حقیقتی ادعایی" یعنی اسلام، طی چند قرن "جای زبان پیشین را می‌گیرد" و در نتیجه "هرگونه ارتباط درونی و ارگانیک با تمدن و فرهنگ ایران باستان قطع می‌گردد". او بقایای آثار و مراسم باقی مانده از آن دوره را بسیار اندک، و یادهایی که "گاه برمی‌دمند و گاه محو" می‌شوند را تصوری خواند، و گفت: «این ناپدید کردن و ناپدید شدن پیشینه که ژرفترین و سخت‌جان‌ترین نوعش توسط زبان صورت می‌گیرد، هرگونه رابطه‌ای با گذشته را نیست و نابود می‌کند.».
          دوستدار با در نظر گرفتن این که "زبان فرهنگ ساز است و فرهنگ زبان ساز" ایران اسلامی را معجونی از فرهنگ اسلامی و زبان فارسی- عربی خواند. تأثیر جایگزینی واژه‌های فارسی به جای عربی در کاهش "ثقل زبان عربی در بافت فرهنگ اسلامی فارسی" را "بسیار محدود" دانسته و گفت: «زبان حجمی نقطه‌چین از واژه‌ها نیست که بشود به دلخواه نقطه‌هایی را برداشت و نقطه‌های دیگری به جای آنها گذاشت. چون زبان ارگانیسم زنده‌ای‌ست از تاثیر و تأثر یا همگروی اجزایش.». وی پس از توضیح ارتباط ارگانیک اجزاء زبان، نتیجه گرفت که زبان و فرهنگ حاصل از آمیزش اسلام غالب و ایران مغلوب زمینه‌ای ساخته است برای ایجاد شبه‌زبان و شبه‌فرهنگ.
             دوستدار در باره‍ی رابطه‍ی اندیشیدن و فرهنگ و زبان، تاکید کرد که «هیچ اندیشه‌ای نمی‌تواند از مرزهای زبانی و فرهنگی‌اش فراتر رود، اما هر اندیشه‌ای نیز در چهاردیواری زبانی و فرهنگی‌اش کامل است، در حدی که آن اولی در این آخری بازتابد و برعکس.». شواهد آن را از جمله، در کمال بودن گفته‍ی شاعران ما چون در مرزهای زبانی و فرهنگی شان مانده‌اند و فلسفه‍ی فیلسوفان‌ما که در این مرزها نمانده‌اند، یاد کرد. او با تعجب پرسید که چگونه می‌توان به زبان عربی که فاقد‌ افعال "بودن" و "داشتن" است فلسفی اندیشید؟، «دو فعل بنیادی تمام زبان‌های هند و اروپایی‌« و «خاستگاه فلسفه از آغازش تا کنون».

            دوستدار در اهمیت بررسی زبان در ملازمه‌اش با فرهنگ،‌ برای برداشتن گامهای اولیه در راه دشوار پی بردن به اساس مشکل فرهنگی‌مان، گفت: «بستر این راه را زبان می‌سازد، چون اصیل‌ترین سنگ‌ بنای فرهنگ است، اگرچه فرهنگ هم به نوبه‍ی خود در آن همواره جاری بوده و می‌ماند و مألاً از همدیگر جدایی‌پذیر نیستند.». دو دلیل برای این تشخیص آورد: یکی "چون فرهنگ بدون زبان وجود ندارد" با توجه دادن به فرهنگهای طبیعتی یا اولیه که اساسشان زبان محاوره است، و دیگر این که "مرکز ثقل خویشاوندی میان فرهنگ‌ها زبان است" و فرهنگهای همزبان خویشاوندی بیشتری دارند تا ناهمزبان. او ملازمه‍ی زبان و فرهنگ را با این یادآوری توضیح داد که زمانی گفته‌ است که آنچه توسط ایرانیان «به زبان فارسی نوشته شده منحصراً اختصاص به "فرهنگ ایران اسلامی" دارد و آنچه به زبان عربی نوشته شده از آن "فرهنگ سراسری اسلام" از جمله ایران فارسی زبان است.» و مکانیسم زبانی این ملازمه را کوتاه شرح داد.
          سپس دوستدار با اشاره به این که "تئوری واقعیت بی واسطه‍ی زبان همچون زبان محاوره" از فردینان دو سوسور است، آنچه را که در باره‍ی زبان و مشکلات فرهنگی‌مان تا اینجای سخرانیش گفته بود، یادآوری کرد و با اشاره به سنت بعنوان ملغمه‌ای از "باورهای راست و دروغ" و برشمردن نمونه هایی از هر کدام، به موضوع مشخص وضعیت امروزه‍ی زبان فارسی پرداخت.
             دوستدار گفت که زبان روشنفکری همسان‌گوی ما که چند دهه است «در سنت از یکسو و در جعل فرهنگ غرب از سوی دیگر می‌تند، زبانی ساختگی یا شبه‌زبان است، چون تنافی این دو فرهنگ و در نتیجه تنافی زبانی آنها را نمی‌شناسد.» و اضافه کرد، اما «شبه‌زبان را که آنهم ساخته شده‍ی اجزای زبانی‌ست، به صرف واژگان وارداتی به ارگانیسم زبان نمی‌توان شناخت». در این رابطه او از چندین واژه که ترجمه یا اقتباسی لفظی از زبان خارجی در فارسی‌اند، به عنوان نمونه نام برد و آنها را مانعی در زبان برای فهمیدن و فهماندن ندانست. او ممیز شبه‌زبان را با خصوصیت "حامل تصورات ساختگی نسبت به فرهنگ مربوط" بودن آن، مشخص کرد که محملش می‌تواند "واژه، مفهوم، ترکیب مفهومی یا سخنی بیگانه به فرهنگ باشد". سپس دو نمونه سخن از ترجمه‍ی یک کتاب فلسفی که واژه‌هایشان همگی آشنا اما خود سخنان‌ کاملاً نامفهوم بودند را برای شنوندگان خواند. آنها را شبه‌زبان نامید، چون می‌خواهند با قهر زبانی "مفاهیمی ناهنجار به فرهنگ ما تزریق" کنند و نتیجه گرفت که سردرگمی این سخنان، ناشی از صورت نوشتاری زبان که هستی مبتنی و متکی برخود ندارد، نیست. در توضیح بی‌سامانی این سخنان گفت، چون "زبان محاوره بعنوان زبان پایه‌ای نزد ما زبان تأمل نبوده و نشده" بنابراین زبان نوشتاری ما زبانی "سنجنده و سنجیده" برای اندیشیدن مسائل پیچیده نیست. وی در خاتمه با توضیحاتی در باره‍ی سخن باسامان و بی‌سامان، شبه‌زبان را چنین تعریف کرد: «شبه زبان سخنی است که در فعل یا گزاره‌اش تکواژها، واژه‌ها و همنشین‌ها از هم می‌گریزند و می‌پراکنند.».


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست