سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بورژوازی ملی در عصر جهانی شدن


حمید آصفی


• بورژوازی ایران در دوران رضا شاه و محمدرضا شاه همچون بورژوازی فرانسه در قرن نوزدهم اعتقاد پیدا کرده بودند که دفاع از منافع خاص طبقاتی اش، دفاع از مشارکت سیاسی اش فقط مزاحم منافع اوست و نمی گذارد به منافع خصوصی اش برسد و از این رو بی شخصیتی طبقاتی اش آن را به اینجا رساند که در برابر دولت اقتدار گرای پهلوی ها تسلیم شوند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱ اسفند ۱٣۹٣ -  ۲۰ فوريه ۲۰۱۵


در ایران ایدئولوژیک شدن بحث طبقات در طیف چپ روشنفکری سبب بی توجهی به اقتصاد سیاسی توسعه و توجه صرفا سیاسی- ایوئولوژیک به طبقات شده است و این خود مانع از کشف و یافتن راه تکامل اجتماعی و مرحله بندی نمودن راه رشد و پیشرفت و عدالت گشته است. چپ ایران در متون تئوریک خودکار سترگی در مقولاتی مانند بخش خصوصی، دولتی، برنامه، مردم، کم درآمدها، پردرامدها و نیز نحوه تحقق گام به گام «سیوسیالیسم» ممکن یا عدالت ممکن در دل چند برنامه توسعه اقتصادی که می تواند ایران را به این آرمان نزدیک کند انجام نداده است. و با طرح چشم اندازهای آرمانی کلان به چشم بندهای کنونی و آتی مبتلا می تواند شود در این رادیکالیسم آرمانی مقوله طبقات در بررسی های تاریخی و آنچه به وقوع پیوسته برداشتی کلی از نظریات مارکس است و به زور و ضرب به تن جامعه ایران که سیر متفاوتی را طی نموده است میکند و آرمانی و اتوپیائی انگاشتن آنچه هنوز نیست مثل طبقه کارگر ایران و بار مبارزاتی ملی- دموکراتیک و سوسیالیستی بر دوش ان نهادن و اهریمنی شمردن هر آنچه غیر از این اندیشه و بطور شعاری بورژوازی از همه نوع اش از ملی تا کمپرادور در ذیل جهانی شدن سرمایه و مبارزه با نئولیبرالیسم به عنوان سر منشاء همه پلیدی ها و بدبختی های جامعه حمله می کنند و با این نگرش به دام تضاد عمده خلق- امپریالیسم در دوران گذشته و با کلیشه های مبارزه با نئولیبرالیزم در امروز افتاده است.انچه که میتوان تصور نمود در شرایط کنونی چشم انداز یک آلترناتیوسوسیالیستی در یک واحد ملی مثل ایران تا چندین دهه دور از انتظار است. گرایش چپ در سطح جهان بدون عقب راندن دولت ها و نهادهای سرمایه داری چون بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و نهادهای مالی جهانی یا گرایش به سوسیالیسم پیدا نمودن این دولت ها و نهادها امید بستن به تحقیق سوسیالیسم در یک واحد ملی یک اتوپیای ذهنی است منتها در اندیشه زنده یاد مهندس عزت الله سحابی که نگارنده در ذیل گفتمان ایشان خود را تعریف می نماید به چند مقوله مهم مثل اقتصاد سیاسی- توسعه متوازن، توسعه درون زای ملی با محوریت دولت ملی، دموکراسی ملی، مسئولیت ملی و کارشناسی ملی و جایگاه مهم بورژوازی ملی ولی با هدایت واژگان بالا متعهد می داند.
در بحث مقوله بورژوازی ملی بعنوان مقدمه توسعه ایران خوانندگان محترم را به کتاب ارزشمند طبقات اجتماعی: دولت و انقلاب در ایران، انتشارات مروارید، ۱٣٨۷ نوشته احمد اشرف و علی بنوعزیزی ارجاع می دهم. و نیز آثار اقتصاد دان های چپ ملی مثل دکتر کمال اطهاری- و دکتر علی دینی ترکمانی و نیز تالیفات دکتر حسین رفیعی و دکتر رضا مظهری بعنوان روشنفکران و کارشناسان چپ مذهبی و نیز ابراهیم رزاقی مراجعه نمایند.
در بحث گذشته مطرح شد که دولت های پهلوی اول و دوم راست تحت حمایت خود را به جای بورژوازی نشاند و بورژوازی ایران تعریف تاریخی از منظر متون مارکس بود اما تاریخ ساز و فعال مایشاء نبود. تا سال ۱٣۵۷ بورژوازی به یک گروه اجتماعی- اقتصادی تبدیل شد که شامل صدها تن از صنایع بزرگ، بانکداران و صاحبان سرمایه های مالی، صادر کنندگان و وارد کنندگان، پیمانکاران و مهندسان بود. بورژوازی دوران پهلوی ها در سال ۱٣۰۵ اتاق بازرگانی را تاسیس کردند تعداد کارخانه ها به ۵۴۰ کارخانه و با اشتغال ۴۰۰ هزار کارگر که ۹۶ درصد آن در اختیار بخش خصوصی بود. از نیمه دهه ۱٣۵۰ بورژوازی ایران به لحاظ تاریخی به جایگاه عینی دست یافته بود اما به یک طبقه مستقل و برای خود نشده بود یا آگاهی ذهنی از جایگاهش بدست نیاورده بود. خصلت اقتدارگرایی پهلوی اول و دوم قادر به مهار و سرکوب این بورژوازی بود و با وجود ایجاد فرصت ها برای پیشرفت و دستاوردهای مادی برای افراد این طبقه مهیا می ساختند ولی از سازمان یافتن و درگیر شدن آنها در فعالیت های سیاسی مستقل ممانعت می کردند و این بخش را وابسته به خود و طفیلی بار آوردند و این طبقه هیچگاه اجازه انجمن و تشکل مستقل از دولت را بدست نیاوردند. در اقشار متوسط و فن آور نیز همین اقتدارگرایی اجازه مشارکت سیاسی نداد و نیز از تشکل های کارگری مستقل بشدت واهمه داشتند. در نتیجه کارفرمایان صنعتی مجبور بودند تا خود را با سیاست های اقتدار گرایی دولت وفق دهند. این حس ناتوانی و عدم اطمینان از موقعیت شان آنان را از مسئولیت های ملی و طبقاتی خودشان تخلیه یابی و بی شخصیت می کرد و لذا به سمت کسب بیشترین سود در کمترین زمان سوق می داد و در دهه های ۱٣۴۰ و دهه ۱٣۵۰ با اوج درآمدهای نفتی و اعطای وام های کم نرخ به این بخش و تورم و افزایش تورم این طبقه را به سمت سودهای بادآورده از طریق خرید و فروش مستغلات راند.
شاه آمال سیاسی نخبگان ملی را سرکوب (مصدق در دوران نهضت ملی نفت) و طبقه سرمایه دار را تحقیر و طبقه متوسط و کارگر را هم سرکوب می کرد.
رضا شاه و محمدرضا شاه به خواسته های بورژوازی گردن نمی گذاشتند و ان را پاچه خوار و وابسته به خود کردند اما از اصل سرمایه دفاع می نمودند ولی به شیوه بنا پارتی و از بالا و مستقل از طبقات اجتماعی و با سرکوب آنان دولت های رضا شاه و محمدرضا شاه دولت هائی مثل ناپلئون سوم در فرانسه و بیسمارک در آلمان دولت هائی فرا طبقاتی که با دیکتاتوری مدرن حکومت می کردند برای فهم کامل این دولت های فرا طبقاتی به کتاب مارکس در «هیجدهم برومرلویی بنا پارت» ترجمه باقر پرهال نشر مرکز ۱٣۷۷ رجوع نمائید که این نظریه مارکس در مورد دولت های فراطبقاتی مدرن مانند پهلوی ها صدق می کند.
بورژوازی ایران در دوران رضا شاه و محمدرضا شاه همچون بورژوازی فرانسه در قرن نوزدهم اعتقاد پیدا کرده بودند که دفاع از منافع خاص طبقاتی اش، دفاع از مشارکت سیاسی اش فقط مزاحم منافع اوست و نمی گذارد به منافع خصوصی اش برسد و از این رو بی شخصیتی طبقاتی اش آن را به اینجا رساند که در برابر دولت اقتدار گرای پهلوی ها تسلیم شوند. اگر انقلابی بودن بورژوازی مارکس را فراموش نکنیم که با روش ها و شیوه خود در راه برابری و آزادی کوشیده اند و در پی به خدمت گرفتن دولت برای تحقق منافع شان بوده اند که حاصل آن انواع نظامات سیاسی- اجتماعی و اقتصادی در جهان بوده و هست ولی بورژوازی ایران در دوران رضا شاه و محمدرضا شاه بعنوان دولت های فراطبقاتی و نیز امتیاز فروش نفت که پدیده ای تازه ای در تاریخ ایران بود مانع از بروز و ظهور خصلت های انقلابی این بورژوازی ایرانی شدند چرا که دولت های فراطبقاتی، متمرکز و سرکوب گر در ابتدا حامل ثبات، مدرنیسم، صنعتی شدن هستند اما چون قادر به این نیستند که جای خود را به دولت هایی برآمده از بلوغ طبقات بدهند به تدریج به جعل طبقات با موازی سازی طبقات و نشاندن راست وابسته به اقتدارگرایی به جای بورژوازی واقعی سازمان می دهند. لذا در این گونه دولت های اقتدار گر نهادهای مدنی مستقل از متن جامعه در نمی آیند تا در سیر طبیعی پالایش شده و به سمت مشارکت و مشروعیت حرکت کنند. این نهادهای جعلی درست شده به دست این گونه دولت ها به دلیل عدم مشارکت واقعی اجتماعی و عدم رشد بلوغ طبقاتی این جعل کاری های و تاسیس نهادهای وابسته چنان تعارض در جامعه و ضمیر آن ایجاد می کند که در نهایت جامعه به انتقام گرفتن از خالق آن بپا می خیزد و انقلاب فرا طبقاتی بوجود می آورد.

«یک نتیجه راهبردی»
بورژوازی ایران بخصوص بورژوازی صنعتی و بورژوازی ملی همیشه مورد ستم دولت های اقتدارگرا بوده اند و بورژوازی ایران در دوران شاه ترسو و غیر سیاسی بود اما جریانات چپ از پذیرش آن به عنوان یک طبقه موتلف خود حتی به شکل تاکتیکی پرهیز می کردند و این آموزه مارکس را که حداقل بر خصلت انقلابی بورژوازی از لحاظ اقتصادی تاکید داشت و یا حتی این آموزه لنین در «عصر امپریالیسم» که هر چند سرمایه داری زیان های بسیاری برای روسیه دارد اما نبودن آن زیان بارتر است مورد توجه قرار ندادند و از این سخن جالب مارکس پیروی نکردند که تا زمانی نهادهای بورژوا دموکراتیک حرفی برای تکامل نیروهای مولده داشته باشد باقی خواهد ماند و سخنی که بقای سرمایه داری جهانی علارغم تمام بحران های ویرانگر خودش تا کنون باقی مانده است. تا در کشورهای متروپل و نهادهای اقتصادی و مالی سرمایه داری جهانی گردش به چپ و تغییر رویکرد نهادها، دولت ها و سرمایه مالی به یک سری ایده های سوسیالیستی صورت نگیرد و آن هم با تاسیس نهادهایی برتر که جلوی مختل شدن رشد اقتصادی و توسعه معطوف به عدالت را ایجاد نکنند نظام سرمایه داری باقی خواهد ماند. پس چشم انداز یک آلترنایتوسیاسی سوسیالیستی در واحد ملی مثل ایران بیشتر یک اتوپیاست. اما موجب چشم بند چپ ایران شده و مانع ترسیم و مهندسی چندین مرحله ای پروژه های توسعه اقتصادی که پیشنیاز دموکراسی ملی و عدالت ملی شده است .چپ ایران به عنصر اقتدار گرایی ایرانی بهایی نداده است، درک اش از دولت نفتی ضعیف است و از قبول و بهادادن به بورژوازی ملی که مسابقه طولانی و دلایل عینی و ذهنی متعدد دارد چشم پوشی کرده است و با بی توجهی به اقتصاد سیاسی ایران و از تحلیل طبقاتی به برخورد صرف سیاسی نسبت به سرمایه داری و یا سرمایه داران و ابداع انواع سوسیالیسم تخیلی غلتیده شده است.
آیا بورژوازی ملی قابل احیا است و بورژوازی ملی ایران خصلت انقلابی می تواند داشته باشد؟
بورژوازی ملی ایران یک تفکر سیاسی محض نیست بلکه جدا از سابقه دلایل عینی و ذهنی در ایران دارد. تعریف این بورژوازی از لحاظ اقتصادی این است که بتواند در ایران موجب رشد پایدار نیروهای مولده شود و این مساله با چرخه انباشت سرمایه در اساس در خود ایران بسته شود و باعث تولید گسترده کالاها و خدمات شود و در برابر بورژوازی تجاری که ارز از فروش نفت می گیرد و به سمت بورژوازی مستغلات می رود، بورژوازی ملی انقلابی محسوب می گردد هر چند بورژوازی تجاری رانت خوار چپ ترین شعارهای سیاسی هم بدهد.
بورژوازی تجاری رانت خور که عمدتا به بورژوازی مستغلات تغییر هویت داده و در دشمنی با سرمایه گذاری در مدار مولد سرمایه مانند صنعت قرار گرفته است. البته همینجا این توضیح مهم را باید داد که بخش بورژوازی صنعتی خصوصی و دولتی که با حمایت های دولت و با اتکاء به سرمایه و ارز حاصل از فروش نفت در مدار مولد فعال است را نمی توان از لحاظ اقتصادی انقلابی و ماهیت ملی برای آن فرض کرد. چون این بخش از بورژوازی موجب انباشت پایدار سرمایه و باز تولید گسترده کالا و خدمات در ایران نشده است و موجب چرخه انباشت سرمایه ی خارجی در ایران می شود هرچند مدعی می باشد که محصول ملی بیرون داده است مثل صنعت خودروسازی در ایران در دوران جهانی شدن اقتصاد آن تولیدی خصلت ملی دارد که بتواند بدون کمک گیری مستمر از درامد نفت با کالاهای خارجی در داخل و خارج کشور رقابت کند.
مثلا در کره جنوبی اگر سرمایه دار خصوصی یا مدیر دولتی یک کارخانه چند سال معین از کمک های دولت مثل وام بی بهره یا حداقل مالیات یا ندادن مالیات بهره مند شود اما نتواند محصولی قابل رقابت با خارج تولید کند بعنوان یک خیانتکار محاکمه می شود و مجازاتی تا سر حد اعدام می تواند در انتظار او باشد. این مثال بقول دکتر کمال اطهاری از این لحاظ مهم است که برخی از اندیشمندان چپ بر غیر ممکن بودن شناخت و تفکیک بورژوازی ملی از وابسته تاکید کرده و می کنند که مجبور به شناسایی بورژوازی ملی ایران نشوند البته باید دانست بورژوازی ملی ایران برای انباشت پویایی سرمایه، تولید و رشد پایدار اقتصادی نیازمند نهادهای مدرن است و شرکت در شکل دهی به این نهادها یکی از وظایف مهم بورژوازی ملی است که برای تحقق آن باید به طبقات دیگر بخصوص طبقه کارگر رجوع کند و آن را به حساب بیاورد. بورژوازی ملی با تسلیم شدن به دولت به نهادهای اجتماعی- اقتصادی دست پیدا نمی کند. و این مسیر را دکتر محمد مصدق در ایران بخوبی نشان داد.
اما بیماری کودکانه چپ روی بعد از پیروزی انقلاب اکتبر در جهان و رواج نظریه موسوم به وابستگی باعث انکار بورژوازی ملی در کشورهایی مثل ایران شد و طرح (۱) تز راه رشد غیر سرمایه داری موجب بی توجهی بزرگی به بورژوازی ملی شد. فروپاشی اردوگاه شوروی بسیاری از اندیشمندان چپ را دچار بیماری راست روی کرد که این بار به دلیل رهبری سرمایه ی جهانی موجودیت بورژوازی ملی مورد انکار واقع شده.
در این وسط بورژوازی مستغلات و تجاری رانت خور به بورژوازی ملی حمله می کنند و به رهبران آن چون دکتر مصدق می تازند.
اما چرا اعتقاد دارم که بورژوازی ملی قابل احیاست و جهانی شدن سرمایه موجب نابودی آن نمی تواند بشود. اگر راست جهانی سیاست ادغام را برای کشورهای مثل ایران تجویز می کنند و چپ ایرانی به جزء چاق کردن مبارزه ضد امپریالیستی و به چالش رفتن با آن مهندسی روشنی برای ایران وگذار به دموکراسی ملی- و توسعه اقتصاد ی ندارند.
ما باید اول بدانیم که اقتصاد ایران بدون برخورداری از تولید و سرمایه ملی نمی تواند در اقتصاد حضور قوی داشته باشد و در سرمایه جهانی خود بخود ادغام می شود اما برخلاف چپ ضد امپریالیسم سرمایه و تولید ملی پلی است که اقتصاد ملی را به سرمایه و اقتصاد جهانی پیوند می زند و ضریب و ضرر ادغام را با حفظ تعادل و توازن در مناسبات اقتصادی بین المللی و همینطور استقلال فناورانه افزایش می دهد. یعنی «سرمایه ملی»، «دولت توسعه گرا»، «سرمایه جهانی» سه ضلع مثلث توسعه را تشکیل می دهند. نظریه نئولیبرالیستی که تجارت آزاد در موقعیت تاریخی نابرابر را برای کشورهائی چون ما تجویز می کنند به بازی حاصل جمع صفر (برد- باخت) منتهی می گردد. ما به سرمایه داری جهانی حداقل برای انتقال دانش علمی و فنی و پیشرفت فرآیند توسعه ملی نیاز داریم. اما چنین انتقالی به شرط مهیا بودن و زمینه و بستر بورژوازی ملی امکان پذیر است. یعنی بورژوازی ملی حکم زمینی دارد که بذر و دانه سرمایه جهانی بدون وجود آن امکان رویش در اقتصاد ملی را ندارد. در نبود سرمایه ملی و تولید ملی نه تنها امکانی برای انتقال و جذب و نهادینه سازی دانش پیشرفته در دسترس سرمایه خارجی وجود ندارد بلکه تمامی منافع ناشی از سرمایه گذاری خارجی به کشور مادر منتقل می شود. اما پرورش و احیاء و کارآمد سازی سرمایه ملی تابعی از دولت توسعه خواه ملی و کارامد است و این دولت هرچقدر قوی تر باشد هم امکان بیشتری برای ظهور و قوام بورژوازی ملی است و با تامین شرایط نهادهای مدنی و قانونی زمینه لازم را در انعقاد قراردادهای سرمایه گذاری مشترک مبتنی بر منافع ملی و انتقال فناوری پیش رفته فراهم می شود. یعنی دولت بعنوان طراح و حامی مالی و سرمایه مالی باید نقش بازوی عملیاتی را بازی کند و در مرحله ای دیگر با تامین شرایط گلخانه ای و زمان بندی شده به پرورش گری می پردازد تا بنگاه ها توانایی رقابت در بازارهای جهانی را پیدا کنند. سیاست احیای بورژوازی ملی صنعتی به معنای اقدامات گزینشی است و این اشکال صنعتی در همه اقتصادهای صنعتی و حتی آمریکا همیشه وجود داشته است. مثل حمایت دولت آمریکا از فعالیت های عملی سازمان فضایی آمریکا «ناسا». ناسا با هر گامی در مسیر کشفیات و تحقیقات می کند اقتصاد آمریکا را از منظر تحولات فناورانه در مدار دیگری قرار می دهد مثل گردشگری فضایی یا نمونه بارز دیگر صنعت فناوری اطلاعات و ارتباطات است که از دل سرمایه گذاری وزارت دفاع آمریکا در صنایع نظامی بیرون آمد و این صنعت به عنوان یک سیستم ارتباط مخابراتی بین پایگاههای نظامی مقاوم در برابر حملات اتمی ساخته شد و چون به رایانه های بزرگ نیاز داشت برای افراد عادی بسیار گران بود با بوجود آمدن رایانه های پرقدرت متوسط، اینترنت به سیستم ارتباطی با کاربردهای عملی دیگر تبدیل شد دولت هزینه ارتقای آن را داد و با ساخته شدن رایانه های شخصی ارزان قیمت هزینه کاهش و سرمایه گذاری توسط بخش خصوصی سودآور شد.
و این برخلاف نظریه های رایج اقتصادی نئوکلاسیکی که فرض را بر این می گذارند که اگر بخش دولتی وارد عرصه اقتصاد شود بخش خصوصی ناچار از ترک صحنه می شود در چارچوب یک سیاست صنعتی و در بلند مدت سرمایه گذاری های دولتی در فعالیت های نوین و پیشرو دارای آثار خارجی مثبت هم بر بخش خصوصی است بعنوان مثال در کره جنوبی که صنعت اتوموبیل سازی را یکسال پس از ما تاسیس کرد نشان از مداخله هوشمندانه دولت می تواند باشد.
بورژوازی ملی حتی اگر به سرمایه فراملی تبدیل شود باز رنگ و نشان ملیت را بر پیشانی خود دارد. سونی، ال جی، سامسونگ نمادهای ژاپن و کره جنوبی در جهان هستند به این اعتبار حمایت از سرمایه و تولید ملی حمایت از فرهنگ ملی و صادرات آن به جهان نیز هست. در عین حال قوی تر شدن سرمایه و تولید ملی به معنای شکل گیری نیروهای اجتماعی جدیدی با مطالبات و سهم خواهی خود در ساختار قدرت نیز هست. البته قوی تر شدن بورژوازی ملی نمی تواند بدون شکل گیری مناسبات جدید در عرصه اقتصاد سیاسی و تحولات در ساختار قدرت باشد.
در پایان این مقال از دوستان چپ سوالی دارم اگر ما مرحله تاریخی ایران را ۱- دموکراسی ملی ۲- کارشناسی ملی ٣- مسئولیت ملی ۴- منافع ملی بدانیم و از توسن آرمان گرایی رادیکال بدون پشتوانه عملی اجتماعی و نامعادله قواها پائین امده و تمام پتانسیل خود را معطوف به پیگیری راهکارهای ممکن و رفتن با چند پروژه توسعه به سمت رشد و توسعه و اهداف چهارگانه بالا که هم بنوعی با زیاد خواهی نئولیبرالیزم چالش برنامه ای می توانید داشته باشید و هم یک جامعه قانونمند با رشد و قوام نهادهای مدنی بهتر نمی توانید چندین گام عملی تاریخی به سمت آرمان های عدالت طلبانه بردارید؟

(۱)
در دهه ۱۹۷۰ میلادی پس از ان که حزب کمونیست شوروی اعلام نمود دوران تفوق اردوگاه کار به سرمایه فراسیده، از این رو کشورهای تحت سلطه امپریالیسم می توانند «راه رشد غیر سرمایه داری» را به رهبری پرولتریای جهانی به جای پرولتاریای جوامع خود بپیمایند و از این رو می توانند به حکومت خرده بورژوازی نیز گردن گذارند.

پایان
حمید آصفی
۲۶/۱۱/۹٣

منابع:
توسعه ی توسعه نیافتگی در برزیل نویسنده فرانک، آندره گوند، ترجمه سهراب بهداد
تولید ثروت، ترجمه آزاده بیدار بخت نشر هرمس، ۱٣٨٣
طبقات اجتماعی: دولت و انقلاب در ایران انتشارات مروارید نویسندگان اشرف و علی بنو عزیزی
آرشیو مقالات ایران فردا در دوران حیات زنده یاد مهندس سحابی و نیز چشم انداز ایران به صاحب امتیازی لطف اله میثمی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست