یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

به جامعه‌ی دیجیتالی خوش‌آمدی فرزندم!


شهاب شباهنگ


• می‌توان انتظار داشت که در آینده اینترنت بطور کامل جانشین حوزه‌های رای‌گیری شود. آن وقت است که هم «انتخابات» و هم «خریدن» در برابر «مانیتور» انجام می‌گیرد و در واقع در سطحی یکسان از آگاهی؛ یا بهتر است بگوییم در سطحی یکسان نازل از آگاهی! هنگامی که تبلیغات انتخاباتی با آگهی‌های تجارتی در هم آمیخته ‌شوند، حکومت کردن هم چیزی می‌شود مانند بازاریابی! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲ اسفند ۱٣۹٣ -  ۲۱ فوريه ۲۰۱۵



گروه «پینک ‌فلوید» در یکی از آلبوم‌های خود در اواسط دهه‌ی هفتاد میلادی ترانه‌ای داشت به نام «به عصر ماشین خوش‌آمدی پسرم». این قطعه را راجر واترز، یکی از اعضای تاثیرگذار این گروه ساخته و شعر آن را هم خود او سروده بود. این شعر مانند همه‌ی دیگر اشعار آلبوم‌های «پینک فلوید» مضمونی مترقی، انتقادی و همزمان هشداردهنده داشت. در ترانه‌ی یادشده موضوع بر سر انتقاد از حرص و آز شرکت‌های تجاری در صنعت موسیقی و نیز روند ماشینی‌شدن جامعه بود و فراتر از آن هشدار در این باره که ماشین‌ها حتی توانایی فکرخوانی دارند و می‌دانند که آرزوهای جوانان چیست و آنان در رویاهای خود در چه دنیایی سیر می‌کنند. «رانندگی در یک اتومبیل جگوار»، «استیک ‌خوردن در یک بار» یا «گیتار زدن در یک گروه معروف» نمونه‌ای از رویاها و آرزوهای جوانان آن روزی بود که همزمان به میانجی تبلیغات هدفمند نظام ماشینی و کمپانی‌های تجاری به عنوان ارزش‌ها و هنجارهای ایده‌آل به آنان القاء شده بود.

در زمانی که این ترانه‌ی «پینک فلوید» پرآوازه شد، استفاده از کامپیوتر هنوز جهانی نشده بود و اینترنت وجود نداشت یا در مراحل جنینی خود بود. با این همه راجر واترز با هوشمندی و بصیرت انتقادی خود، نسبت به فرارسیدن پدیده‌ای هشدار داده بود که امروزه تحقق آن را می‌توان آشکارا در همبودی به نام «جامعه‌ی دیجیتالی» دید؛ جامعه‌ای که یکی از ویژگی‌های آن امکان نفوذ به ژرفای ذهن آدمی و کنترل افکار، تاثیرگذاری بر تصمیمات و هدایت رفتارهای اوست.

تلفن هوشمند یا ابزار شکنجه؟

مطالعات و تحقیقات یک دانشگاه معتبر اروپایی نشان می‌دهد که امروزه جوانان بین ۱۷ تا ۲۳ سال در هر هفت و نیم دقیقه یک بار «تلفن هوشمند» خود را برای امور مختلف به کار می‌اندازند. برای «بیونگ‌چول هان»، متفکر کره‌ای‌تبار آلمانی اما تلفن هوشمند فقط یک وسیله‌ی ارتباطی عصر ما نیست، بلکه همزمان یک ابزار شکنجه است! «هان» که در سئول پایتخت کره جنوبی زاده شده و در آٔلمان فلسفه خوانده و هم اکنون در دانشگاه‌های سوئیس و آلمان فلسفه و تئوری رسانه‌ای تدریس می‌کند، یکی از منتقدان جدی فرهنگی عصر «انقلاب انفورماتیک» و «جامعه‌ی دیجیتالی» به شمار می‌رود. در این یادداشت تلاش می‌کنیم برخی از خطوط تفکر نقدی او را دنبال کنیم.

به باور «هان»، تلفن هوشمند از این دیدگاه یک ابزار شکنجه است که می‌تواند از ما هرگونه اعترافی بگیرد، بدون آنکه به کاربرد کمترین خشونتی نیاز باشد. ما بدون آنکه خودمان متوجه باشیم، همه‌ی رازهای پنهان و مکنونات قلبی خود را از طریق تلفن هوشمند خود آشکار می‌سازیم و حتی از مسائلی سخن می‌گوییم که زمانی جای آن در دفتر خاطرات و یادداشت‌های خصوصی روزانه‌ی ما بود و آن را در کنج دنجی پنهان می‌کردیم.

امروزه تلفن همراه به جزیی جدایی‌ناپذیر از زندگی ما تبدیل شده و به ما چنان نزدیک است که حتی وجودش را حس نمی‌کنیم. اگر شخصی بدون تلفن همراه از خانه بیرون برود، احساس ناخوشایندی به او دست می‌دهد و فکر می‌کند چیزی کم دارد. این روند را باید بخشی از واقعیت دیجیتالی و اعتیاد همگانی به ابزار ارتباطی جدید دانست. هم‌اکنون چنان وضعیتی ایجاد شده که اگر کسی بخواهد به زندگی به اصطلاح «آنالوگ» بازگردد، باید هزینه‌ی آن را با انزوای اجتماعی خود بپردازد.

تدابیر احتیاطی از طریق رمزگذاری پیام‌ها و غیره، بویژه پس از افشاگری‌های ادوارد اسنودن از خبرچینی گسترده‌ی سرویس‌های اطلاعاتی و جاسوسی از شهروندان سراسر جهان، شاید گام‌های کوچکی برای پاسداری از اطلاعات شخصی در اینترنت باشد، ولی قدر مسلم آن است که دیگر بدون اینترنت امورات کمتر کسی پیش می‌رود و واقعیت‌های جامعه‌ی دیجیتالی خود را به ما تحمیل می‌کنند.

«هان» جامعه‌ای را توصیف می‌کند که با برآمد جاسوسی سایبری و کنترل و نظارت اینترنتی به بحرانی ژرف دچار شده است. موضوع فقط بر سر آن نیست که سرویس‌های جاسوسی دائما در پی جمع‌آوری اطلاعات از شهروندان و افزایش و گسترش دانسته‌های خود از آنان هستند؛ روی دیگر سکه، رانشی مستمر در درون افراد است تا جزئیات زندگی خود را در معرض تماشای همگانی بگذارند و خصوصی‌ترین مسائل و اطلاعات درباره‌ی خود را آشکار سازند. هر روز افراد پرشمارتری داوطلبانه زمینه‌ی نگاهی از درون به پنهان‌ترین زوایای افکار و احساسات خود را فراهم می‌سازند. به باور «هان»، جامعه‌ی دیجیتالی که او آن را همچنین «جامعه‌ی شفاف» می‌نامد، حساسیت و هشیاری خود برای حفظ امور محرم و خصوصی را از دست داده است.

به موازات آن، موسسات غول‌پیکر خدمات اینترنتی ـ که غالبا با سرویس‌های جاسوسی و اطلاعاتی همکاری می‌کنند ـ افکار و اندیشه‌ها و علایق و سلایق و رفتارهای کاربران را به دقت زیر نظر دارند. برای نمونه کافی است شما کلیدواژه‌ای را وارد ماشین جستجوگر «گوگل» کنید یا کتابی از طریق اینترنت سفارش دهید یا نوشته‌ای را در زمینه‌ای خاص دانلود کنید و «گوگل» بلافاصله خواهد فهمید که شما مشغول مطالعه و بررسی چه موضوعاتی هستید. دامنه‌ی این موضوع امروزه چنان گسترده است که موسسه‌ای مانند «آمازون» که کارش تجارت الکترونیک و پذیرفتن سفارش کالا از طریق اینترنت است، گاهی زودتر از مشتریان خود می‌داند که آنان برای کریسمس یا جشن تولد خود چه هدیه‌ای آرزو می‌کنند! موسسات یادشده آنچنان اطلاعات گسترده‌ای از کاربران و مشتریان خود جمع‌آوری ‌کرده و می‌کنند که گاهی آنان را بهتر از خویشاوندان و نزدیکانشان می‌شناسند. آری، آنچه معمولا در فیلم‌های علمی ـ تخیلی می‌دیدیم و نامش «آینده» بود، هم اکنون آغاز شده است: پس به جامعه‌ی دیجیتالی خوش آمدید!

هر «کلیک» ما ثبت می‌شود!

به باور «هان»، در صحنه‌ی دیجیتالی، نه تنها اعتماد ممکن نیست، بلکه حتی ضروری نیست. اعتماد چیزی است که بر پایه‌ی باور به دیگری شکل می‌گیرد. ولی چنین باوری با انبوه اطلاعاتی که به آسانی در دسترس قرار دارند بی‌مورد می‌شود و جامعه‌ی ارتباطات، هرگونه باوری را بی‌اعتبار می‌سازد. به دیگر سخن، امکان آسان و سریع دستیابی به اطلاعات با اعتماد در تناقض است. بحران امروزین اعتماد، بحرانی رسانه‌ای است. شبکه‌ی ارتباطات دیجیتالی، دستیابی به اطلاعات را چنان آسان می‌کند که اعتماد به عنوان پراتیک اجتماعی رنگ می‌بازد و همواره بیشتر اهمیت خود را از دست می‌دهد. این امر باعث می‌شود که «جامعه‌ی شفاف» از نظر ساختاری هر چه بیشتر به مرزهای «جامعه‌ی کنترل و نظارت» نزدیک ‌شود. جایی که اطلاعات به آسانی و با سرعت در دسترس است، سیستم اجتماعی اعتماد جای خود را به کنترل و شفافیت می‌دهد.

هر «کلیک» ما ثبت می‌شود. هر گامی که در فضای مجازی برمی‌داریم، قابل تعقیب است. ما همه جا ردپای دیجیتالی خود را بر جا می‌گذاریم. همه‌ی زندگی دیجیتالی ما دقیقا در شبکه بازتاب می‌یابد. امکان پروتکل‌برداری از زندگی ما، کنترل کامل را جانشین اعتماد می‌کند. برای بازیگران صحنه‌ی دیجیتالی فضایی ایجاد شده که امکان ارتباط آنان با یکدیگر را فراهم و به آنان چنین القا می‌کند که در سلول‌های خود منزوی و زندانی نیستند. ولی آنان فقط در توهم آزادی بسر می‌برند. به همین دلیل داوطلبانه شبکه را با انبوه اطلاعات درباره‌ی خود تغذیه می‌کنند و خود را به نمایش همگانی می‌گذارند. شفاف‌سازی خویشتن، از شفاف‌‌شدن توسط بیگانه موثرتر است، درست مانند استثمار خویشتن: بهره‌کشی از خویشتن خیلی موثرتر از آن است که دیگری از شما بهره‌کشی کند،‌ چرا که بهره‌کشی از خویشتن با احساس آزادی همراه است!

از دیدگاه «هان»، در شفاف‌سازی خویشتن، نمایش‌دهی پورنوگرافیک و تماشاگه کنترل‌کننده بر هم منطبق می‌شوند. بیهوده نیست که «هان» در نقد خود همچنین از جامعه‌ی دیجیتالی به عنوان «جامعه‌ی پورنوگرافیک» یاد می‌کند. به باور او نظام مبتنی بر بازار آزاد مدعی است که می‌خواهد از «زیبایی» به یاری «برهنگی» افسون‌زدایی و «امر والا» را آشکار کند. ولی امروزه تب فراگیر نمایش بدن‌های عریان فاقد هرگونه ارزش استه‌تیک است و آنچه از این نمایش باقی مانده از جنبه‌ی زیباشناختی «حقیرانه» است و نه «والا». درست همین به نمایش گذاشتن‌هاست که هرگونه والایی آفرینشگرانه‌ای را ویران می‌کند. به نمایش گذاشتن، فی‌نفسه جنبه‌ای پورنوگرافیک دارد و مناسبات بازار آزاد، جامعه را از این منظر «پورنوگرافیزه» می‌کند که همه چیز و از جمله «برهنگی» را به عنوان کالا عرضه می‌کند و به نمایش عمومی می‌گذارد. نظام بازار آزاد برای سکسوالیته مصرف دیگری ندارد و درست به همین دلیل از طریق «پورنوگرافیزه» کردن، سکسوالیته را به عنوان کالایی در کنار دیگر کالاها به مصرف عمومی می‌رساند. بدین‌سان تفاوت میان «امر اروتیک» و «امر پورنوگرافیک» از دست می‌رود. نمایش بی‌واسطه‌ی برهنگی و عریانی نمی‌تواند اروتیک باشد. اروتیک آن بخشی از بدن است که در مرز میان پوشش و برهنگی قرار دارد و به همین دلیل با درخشش خودنمایی می‌کند. ولی هر آینه این مرز برداشته شود و عریانی تام جانشین آن گردد، امر اروتیک منهدم شده و جای خود را به پورنوگرافی داده است. امروزه «بدن‌نمایی» و «چشم‌چرانی» دو پدیده‌ی گسترده در شبکه هستند که جامعه‌ی پورنوگرافیک را کامل می‌کنند. و در این نقطه است که «جامعه‌ی کنترل و نظارت» به کمال خود می‌رسد. بازیگران صحنه‌ی دیجیتالی دیگر نه بر پایه‌ی جبر بیرونی، بلکه بر پایه‌ی نیاز درونی خود را به نمایش می‌گذارند؛ در جایی که ترس بر ملا شدن امور خصوصی و محرم آدمی رنگ ببازد و جای خود را به نیازی درونی برای نمایشی فاقد ملاحت و ‌شرم دهد، آزادی و کنترل، تفاوت خود را از دست داده‌اند.

سراب «آزادی بی حد و مرز»

در مجموع می‌توان گفت که نظارت و کنترل، بخش‌های جدایی‌ناپذیر ارتباطات دیجیتالی هستند. نه فقط سرویس‌های مخفی حکومتی از ما جاسوسی می‌کنند، بلکه شرکت‌های عظیمی چون گوگل و فیس‌بوک نیز مانند سرویس‌های جاسوسی عمل می‌کنند. آنان بر زندگی ما پرتو می‌افکنند تا از طریق شفاف‌سازی ما سود خود را تضمین کنند. به موازات آن، شرکت‌ها از کارمندان خود خبرچینی می‌کنند، بانک‌ها مشتریان خود را زیر نظر می‌گیرند تا بتوانند افرادی را که بالقوه می‌توانند مشتری وام و اعتبار باشند یا نباشند شناسایی کنند. موسسات مالی در شعارهای تبلیغاتی خود‌ بی‌شرمانه دائما درباره‌ی «اعتمادسازی» سخن می‌گویند، ولی در حقیقت اعتماد را ریشه‌کن می‌سازند تا کنترل را جانشین آن کنند.

شرکت «آکسیوم» یکی از بزرگ‌ترین موسسه‌های گردآوری اطلاعات در ایالات متحده‌ی آمریکاست. این موسسه دارای انبوه عظیمی از داده‌ها و اطلاعات درباره‌ی حدود ۳۰۰ میلیون شهروند آمریکایی است (با احتساب جمعیت ۳۲۰ میلیونی آمریکا یعنی تقریبا کل جمعیت این کشور). این موسسه ده‌ها هزار بانک اطلاعاتی عظیم در انبارهای غول‌آسای خود تعبیه کرده است. مرکز این موسسه در ایالت آرکانزاس است و از آن مانند یک دژ نظامی یا مرکز یک سازمان اطلاعاتی محافظت می‌شود. معروف است که می‌گویند دانسته‌های «آکسیوم» از شهروندان آمریکایی، از اطلاعات پلیس فدرال آمریکا (FBI)، آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) و نیز اداره‌ی کل مالیات این کشور (IRS) بیشتر است.

جنبه‌های اقتصادی این گردآوری اطلاعات را در این میان دیگر نمی‌توان از جنبه‌های امنیتی آن جدا ساخت و به دقت سنجید. کاری که «آکسیوم» می‌کند، با فعالیت‌های یک سازمان اطلاعاتی تفاوت بنیادین ندارد و حتی از آن موثرتر است. گفته می‌شود که «آکسیوم» موفق شده نام ۱۱ تن از مظنونان رویداد تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را در اختیار مقامات امنیتی آمریکا قرار دهد. آکسیوم شهروندان آمریکایی را به ۷۰ مقوله دسته‌بندی کرده است. در کاتالوگ‌های این شرکت برای هر دسته‌ای کالاهایی عرضه می‌‌شود و برای هر نیازی، کالایی برای خریدن وجود دارد. بدین‌سان عملا یک «جامعه‌ی طبقاتی دیجیتالی» شکل گرفته است.
بازار کنترل و نظارت در حکومتی دمکراتیک، آن را به طور خطرناکی به یک حکومت دیجیتالی کنترل و نظارت نزدیک کرده است. در زمانه‌ی ما و در جامعه‌ی اطلاعات که دولت و بازار به‌گونه‌ای فزاینده در هم ذوب می‌شوند، فعالیت‌های شرکت‌هایی چون آکسیوم، گوگل و فیس‌بوک به فعالیت‌های سازمان‌های اطلاعاتی و جاسوسی شبیه شده است. گفتنی است که بازارهای بورس و الگوریتم‌های سرویس‌های امنیتی عملیات مشابهی انجام می‌دهند و هدف همه‌ی آنها دستیابی به حداکثر اطلاعات است.

نمونه‌ی دیگر «عینک گوگل» است که به ما «آزادی بی حد و مرز» وعده می‌دهد. شرکت گوگل دنیایی رویایی ترسیم می‌کند که به یاری کارکرد عینک گوگل از تصاویر زیبای اتوماتیک در هر ده ثانیه سرشار است و به مخاطب چنین القا می‌کند که این تصاویر افسانه‌ای بدون عینک گوگل اصلا ممکن نمی‌بودند. ولی بسیاری فراموش می‌کنند که همین «عینک اطلاعاتی» باعث می‌شود که افرادی بیگانه به‌طور مستمر از ما عکس و فیلم بگیرند. در واقع با عینک گوگل و عینک‌های مشابه هر کس با خود دوربینی برای نظارت و کنترل حمل می‌کند. آری، «عینک اطلاعاتی» حتی چشم انسان را به دوربینی برای کنترل و نظارت مسلح می‌کند. «دیدن و تماشاکردن»، با «نظارت و مراقبت کردن» یکی می‌شود. هر کس برای خودش یک «برادر بزرگ» و همزمان زندانی خود است.

«هان» همچنین درباره‌ی فن‌آوری «کلان داده‌ها» هشدار می‌دهد و نقش آنها را نه تنها در کنترل و نظارت، بلکه همچنین و پیش از هر چیز در هدایت رفتارهای انسانی خطرناک می‌داند. به باور او هنگامی که رفتار انسان‌ها از طریق القای تصمیماتی دستکاری شده هدایت شود و همزمان به آنان این احساس داده شود که دارند آزادانه تصمیم می‌گیرند، آزادی اراده به مخاطره افتاده است. به این اعتبار می‌توان گفت که «کلان داده‌ها» آزادی اراده را زیر سوال می‌برند.

زوال روحیه‌ی انتقادی

به گفته‌ی «هان»، روحیه‌ی انتقادی در جامعه‌ی دیجیتالی رنگ باخته است و به همین دلیل ما در زمانه‌ی «لایک» زندگی می‌کنیم و دکمه‌ای برای «دیسلایک» وجود ندارد. جایی برای تردید و انتقاد باقی نمانده است. شما یا تایید می‌کنید، یا اصلا به حساب نمی‌آیید! هر روز میلیون‌ها ویدیوی تازه تولید و در یوتیوب به نمایش گذاشته می‌شود که در واقع انبوهی زباله است. یک نمونه‌ی آن این است که جوانان برای خود لباس‌های ارزان قیمت می‌خرند تا در یوتیوب نمایش مد بدهند. آنان نمی‌دانند که برای تولید این لباس‌ها در کشورهایی چون بنگلادش روزانه عده‌ای می‌میرند. در واقع این جوانان لباس‌ها را برای پوشیدن نمی‌خرند، بلکه فقط برای نمایش مد در یوتیوب می‌خرند و بطور ناخواسته و رایگان برای شرکت‌های عظیم تولید لباس تبلیغ می‌کنند. این شرکت‌ها هم از طریق تولید ارزان کالاهای خود در کشورهای فقیر و فروش آنها در کشورهای ثروتمند سودهای هنگفت به جیب می‌زنند و هم با سیاستی هوشمندانه عملا کار تبلیغات کالاهای خود را به جوانان از همه جا بی‌خبری واگذار می‌کنند که با تحمیق شبانه‌روزی رسانه‌های همگانی، آرزویی جز «سوپر استار» شدن در سر ندارند!

«هان» یادآور می‌شود که «انقلاب دیجیتالی»، روابط قدرت و سلطه را نیز دگرگون کرده است. ما دیگر با «توده» به مفهوم کلاسیک سروکار نداریم، بلکه با جماعتی سروکار داریم که می‌توان آن را «ازدحام دیجیتالی» نامید. این «ازدحام دیجیتالی» واجد ویژگی‌هایی است که آن را از مفهوم کلاسیک صورت‌بندی «توده» بطور رادیکال متمایز می‌کند. «ازدحام دیجیتالی» از این جهت «توده» نیست، زیرا فاقد روح و روان است. روح، گردآورنده و متحدکننده است، ولی «ازدحام دیجیتالی» از افراد منفرد و منزوی تشکیل شده است. «توده» از ساختار کاملا متفاوتی برخوردار است و ویژگی‌هایی از خود بروز می‌دهد که نمی‌توان ما به ازای آنها را در تک تک افراد بازیافت. افراد، درهم ذوب می‌شوند و واحدی تشکیل می‌دهند که در آن هر کس دارای یک پروفایل شخصی نیست. به همین دلیل جمعی تصادفی از انسان‌ها هنوز «توده» نیست. این جمع هنگامی به «توده» تبدیل می‌شود که روح و روانی در آن دمیده شود و آن را به انبوهی متشکل و یکپارچه ارتقا دهد. ولی «ازدحام دیجیتالی» یکسره فاقد روح و روان توده‌ای است. انسان‌های تشکیل دهنده‌ی «ازدحام دیجیتالی»، احساس «ما» ندارند. «ازدحام دیجیتالی» فاقد هماهنگی رفتاری «توده» است و با یک صدا سخن نمی‌گوید.

به باور «هان»، سوژه‌ی جامعه‌ی نئولیبرالی، توانایی رفتاری متحد و «ما» شدن را ندارد. خودپسندی و اتمیزه شدن فزاینده‌ی فرد در جامعه، مکان‌های سازماندهی برای اقدامات متحد و مشترک را شدیدا محدود و این امکان را سلب می‌کند که قدرتی در برابر نظام نئولیبرالی قد علم کند و آن را به معارضه طلبد. امروزه «شهروند» به «مصرف کننده» تبدیل شده و تفاوت میان «انتخاب کردن» و «خریدن» از میان رفته است. خریدن به «دیسکورز» نیازی ندارد و مصرف‌کننده آنچه را می‌پسندد، می‌خرد. شهروند در قبال جامعه احساس مسئولیت می‌کرد، ولی مصرف‌کننده چنین احساسی ندارد.

در صحنه‌ی دیجیتالی، یعنی جایی که حوزه‌ی رای‌گیری و بازار یکی می‌شوند و به اصطلاح «پولیس» بر «اکونومی» منطبق می‌گردد، انتخاب‌کنندگان نیز رفتاری چون مصرف‌کنندگان پیدا می‌کنند. می‌توان انتظار داشت که در آینده اینترنت بطور کامل جانشین حوزه‌های رای‌گیری شود. آن وقت است که هم «انتخابات» و هم «خریدن» در برابر «مانیتور» انجام می‌گیرد و در واقع در سطحی یکسان از آگاهی؛ یا بهتر است بگوییم در سطحی یکسان نازل از آگاهی! هنگامی که تبلیغات انتخاباتی با آگهی‌های تجارتی در هم آمیخته ‌شوند، حکومت کردن هم چیزی می‌شود مانند بازاریابی!

«هان» از منظر آسیب‌شناسی اجتماعی یادآور می‌شود که هر عصری بیماری‌های اصلی خود را داشته است. زمانی عصر بیماری‌های ناشی از باکتری‌ها بود و این عصر با اختراع آنتی‌بیوتیک‌ها پشت سر گذاشته شد. امروز هم به‌رغم ترس از بیماری‌های فراگیر ویروسی، به یاری پیشرفت فن‌آوری مصون‌سازی می‌توان گفت که خطر اپیدمی‌های ویروسی پشت سر گذاشته شده‌ است. سده‌ی بیست و یکم از دیدگاه آسیب‌شناسی ولی نه عصر بیماری‌های باکتریل است و نه ویروسی، بلکه عصر بیماری‌های عصبی و روانی است: بیماری‌هایی چون افسردگی، اضطراب و دلهره، اختلالات شخصیتی مانند ناپایداری عاطفی (سندروم بوردرلاین) و فرسودگی شغلی (سندروم برن‌اوت)، بیماری‌های اصلی جامعه‌ی دیجیتالی هستند. این بیماری‌ها، بیماری‌های عفونی نیستند، بلکه مانند سکته و انفارکتوس هستند، ناگهان می‌رسند و چیزی جلودار آنها نیست.

گفتنی است که نقد «بیونگ‌چول هان» صرفا به مباحث دیجیتالی محدود نیست و او در آثار متعدد خود همچنین به نقد «نئولیبرالیسم» به عنوان بستر اصلی معارضه‌ی یادشده می‌پردازد. به باور او، «نئولیبرالیسم» مفهومی است که فراتر از معنای رزمجویانه‌ای که نیروهای چپ از آن مستفاد می‌کنند، وضعیت جوامع غربی امروزین را مشخص می‌کند و گستره‌ی اصلی منازعات اجتماعی عصر «انقلاب دیجیتالی» است. «هان» در نقد خود از «نئولیبرالیسم» در پی یافتن پاسخ برای این پرسش‌هاست که چرا نظام نئولیبرالی استوار است و مقاومت در برابر آن اندک؟ چرا این مقاومت‌های اندک به سرعت به هدر می‌روند و چرا به‌رغم بزرگ‌تر شدن دائمی فاصله‌ی میان ثروت و فقر، از انقلاب اثری نیست؟

از دیدگاه «هان»، هر کس بخواهد نظام سلطه‌ی تازه‌ای مستقر کند، باید مقاومت در برابر آن را درهم شکند. به دیگر سخن، برای برپایی هر نظام سلطه‌ای، همزمان به دو قدرت نیاز است: یک‌بار به قدرتی مستقرکننده که معمولا بر قهر متکی است و دیگربار به قدرتی تثبیت‌کننده که نظام را از درون استوار سازد. به گفته‌ی «هان»، این امر درباره‌ی نظام نئولیبرالی هم صادق است. ولی امروزه دیگر قدرت محافظ نظام نئولیبرالی، نمی‌تواند قدرتی سرکوبگرانه باشد، بلکه قدرتی فریبنده است.

به باور «هان»، «نئولیبرالیسم» هوشمندانه توانسته از تک تک ما یک شرکت یکنفره بسازد! هر کس امروز کارفرمای خویشتن است و از خود بهره‌کشی می‌کند. هر کس ارباب و بنده‌ی خویشتن است. حتی مبارزه‌ی طبقاتی هم به پیکاری درونی با خویشتن تبدیل شده است. هر کس امروز کامیاب نباشد، در وهله‌ی نخست خود را گناهکار می‌داند و سرزنش می‌کند و از ناکامی خود احساس شرم دارد. هیچ‌کس دیگر جامعه را مسئول نمی‌داند، بلکه همگان مشکل را در خود جستجو می‌کنند. نظام سلطه‌ی تثبیت‌کننده، امروز شکلی هوشمندانه و دوستانه دارد و از این گذرگاه خود را نامرئی و آسیب‌ناپذیر می‌کند. سوژه‌ی تحت سلطه، حتی دیگر به تحت سلطه بودن خود نیز آگاه نیست. او تصور می‌کند که آزاد است!

نقد «هان» از «نئولیبرالیسم» سویه‌های گوناگون و گسترده‌ای دارد که طبعا پرداختن به آن در چارچوب این یادداشت نمی‌گنجد و می‌تواند موضوع گزارشی دیگر باشد.

اسفند ۱۳۹۳

عکس:بیونگ‌چول هان (Byung-Chul Han)


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست