روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۴ اسفند ۱٣۹٣ -
۲٣ فوريه ۲۰۱۵
«پالایش ما نمی توانیم از دولت»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می خوانید؛هیجان مذاکره با آمریکا و خوش بینی نسبت به بستن با کدخدا پس از ۲ سال فروکش کرده است. اکنون دیگر کسی نمی گوید بستن با کدخدا راحت تر است و ظرف ٣ تا ۶ ماه می توان توافق کرد و آثار گشایش اقتصادی را به مردم نشان داد. اکنون دیگر کسی با ذوق زدگی برای سفر نیویورک یا وین و مسقط و ژنو تیتر نمی زند یا مثلاً مصاحبه نمی کند که بگوید تابوی بزرگ شکست و می توانیم با دولت مودب و میانه روی اوباما پرونده هسته ای را ببندیم. این هیجان حدود ۲ سال پیش وقتی بالا گرفت که برخی نامزدهای انتخابات، مسئول تیم مذاکره کننده را سیبل کردند که بله می شد با آمریکا توافق کرد و شما نتوانستید. یا قبل و بعد از انتخابات، برخی رجال سیاسی لابه لای مصاحبه ها گفتند که از ٣۰ سال پیش در مکاتبات سری با حضرت امام- که حتی تایپ هم نکردند اما حالا دارند افشا می کنند!- نوشته اند که می توان و باید با آمریکای ابرقدرت تنش زدایی و اختلافات را حل کرد. پرگویی و نابجاگویی و جابه جاگویی- نظیر ادعای دروغ مخالفت امام با شعار مرگ بر آمریکا!- و در باغ سبز نمایی به موازات سیاه نمایی، طوفانی از هیجان مبتنی بر توهم را پدید آورد. برخی سیاستمداران و رسانه ها و احزاب حامی آنها چنان گرد و غبار کردند و از بستن آمریکا به عنوان تنها کلید معجزه اقتصادی سخن گفتند که واقعیت ها به حاشیه افتاد و فضاسازان خودشان نیز باور کردند در قواره منجی ظاهر شده اند.
حالا اما آن هیجان فروکش کرده است. افراد منصف تر و عاقل تر این طیف می گویند نه دورنمای لغو تحریم ها دیده می شود و نه گره اصلی اقتصاد ما متوجه تحریم هاست. اکنون این جان کری است که پس از ده ها ساعت ملاقات با وزیر امور خارجه کشورمان و در آستانه دیدار دیگری در ژنو با زبان تهدید می گوید «باید از خوش بینی بی مورد در این مذاکرات دوری کرد. مذاکرات صالحی و مونیز (وزیر انرژی آمریکا) نشانه ای از نزدیک شدن به تصمیم گیری در مذاکرات نیست. هنوز اختلافات اساسی وجود دارد. اگر ایران شرایط را نپذیرد، آمریکا آماده ترک مذاکرات است». دکتر ظریف پاسخ را پیشاپیش در مصاحبه با خبرگزاری مهر داده بود، آنجا که درباره تحریم های جدید گفت «آنچه از سوی آمریکا و غرب نقض شده، عقلانیت است... تا هنگامی این تفکر را اروپایی ها و آمریکایی ها داشته باشند، به نظر نمی رسد امکان رسیدن به یک تفاهم جدی باشد. آنها باید تصمیم بگیرند که یا تحریم کنند و یا مذاکره کنند». ظریف شخصاً پرهیز دارد که ۱۰۰ تحریم جدید را سند نقض توافق ژنو بداند چرا که در این صورت وسعت دادن به توافق ژنو در توافق نهایی بی مبنا و خلاف عقل است. با این حال برخی نزدیکان به آقای روحانی و ظریف روایت روشنتری دارند. سیروس ناصری یکی از دو دستیار اصلی آقای روحانی در مذاکرات هسته ای دهه گذشته، ۲۷ دی ماه ۹۲ (یک ماه پس از آغاز اجرای توافق ژنو) در مصاحبه با ایرنا معتقد بود «توافق نامه ژنو دستاوردی بزرگ و نتیجه ۱۰ سال برنامه ریزی مستمر و تلاش پیوسته مسئولان مقاطع مختلف است».
او اما یک سال بعد، مانند خیلی از ناظران دیگر یا واقع بینی بیشتری سخن گفت. ناصری ۲۴ آبان ۹٣ به ایسنا گفت «هیئت مذاکره کننده باید به دقت جزئیات را بررسی کند تا تجربه توافق ژنو تکرار شود. اتفاقی که ۲۰ ژانویه سال گذشته با اجرای توافق ژنو افتاد اتفاق مثبتی نبود و معلوم شد ۵+۱ به ویژه آمریکا هر جا که برخی موارد روشن نباشد سوء استفاده می کنند». ناصری یک ماه بعد (۲۵ بهمن ۵٣) در مصاحبه با خبر آن لاین خاطرنشان کرد «دغدغه سوء استفاده آمریکا از توافق دو مرحله ای که توسط رهبر معظم انقلاب مطرح شد، یک دغدغه عمومی است. در نوامبر سال گذشته توافقات و تعهداتی میان دو طرف تعریف شد اما در ژانویه وقتی مباحث جزئی مورد طرح قرار گرفت، هر جا محل تعبیر بود، از سوی آمریکایی ها مورد سوء استفاده قرار گرفت». این دیپلمات نزدیک به روحانی اخیراً نیز در مصاحبه با روزنامه اعتماد تأکید می کند «دغدغه مقام معظم رهبری درباره نفی توافق دو مرحله ای، دغدغه بسیاری از کارشناسان است. مسیر مذاکرات و تجربه توافق موقت ژنو منجر به این شد که نه تنها آمریکایی ها بلکه اروپایی ها از هر روزنه ای سوء تفسیر و سوء تعبیر می کنند و اقدام های روشنی که مغایر با روح تفاهم کلی است انجام می دهند... اظهارات رئیس جمهور و وزیر امور خارجه در ۲ ماه اخیر کاملاً گویای تردید و شک نسبت به حسن نیت طرف مقابل است». احیای تحریم کشتیرانی و شرکت ملی نفتکش ایران آخرین نمونه از اعتمادسازی(!) آمریکا و غرب است.
صورت مسئله روشن است. آمریکا دشمن ملت ما و دشمن شماره یک همه ملت هاست. او تصور می کند - و برخی اظهارات از سر هیجان به این تصور دامن زد - که با حربه تحریم می تواند ملت ایران را فلج کند. دشمنی به خباثت آمریکا و انگلیس و نظایر آنها چرا باید چنین حربه ای را کنار بگذارند؟ به تعبیر اخیر رهبر حکیم انقلاب «در زمینه اقتصاد، دشمن به معنای واقعی کلمه برنامه ریزی کرد... خب علاج چیست؟ معلوم است؛ دشمن دشمنی می کند. آیا ما توقعی از دشمن داریم؟ نه. از دشمن که نمی شود توقع داشت، از دشمن که نمی شود گله کرد. آیا ما از آمریکا گله داریم؟ ابداً. گله را انسان از دوست می کند. خب طبیعت دشمن دشمنی است. علاج چیست؟ علاج این است؛ یک ملت در درون خود تلاش بکند و کاری بکند که ضربه دشمن که حتمی است اثر نگذارد یا کم اثر بگذارد.». قرآن کریم درباره ناکارآمدی حربه دشمن یک تضمین مشروط به ما داده است. «یا ایهاالذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم». اگر مومنان خود را پاییدند و اقتضائات هدایت خویش را پاس داشتند، در آن صورت اهل باطل نمی توانند ضرر و آسیبی برسانند. سزاوار است بپرسیم آیا فرار ٨۰ هزار میلیارد تومانی مالیاتی حتی در سطح برخی شرکت های دولتی، قاچاق گسترده کالا که یک سوم کل واردات را تشکیل می دهد، تعلل در مطالبه معوقات کلان بانکی که تا ۲۰۰ هزار میلیارد تومان هم برآورد شده، کوتاهی در اجرای ۶۵ درصد احکام بودجه، کم توجهی به بازنویسی لوایح بودجه بر اساس منطق صرفه جویی و اقتصاد مقاومتی، تأخیر در اصلاح روند غلط پرداخت یارانه ها که منجر به اتلاف حداقل ۵ تا ۱۰ هزار میلیارد تومانی منابع ملی می شود، عدم اهتمام جدی به ارتقای بهره وری و کاهش وابستگی به درآمدهای پرنوسان نفتی و... هم متوقف به باز شدن یا باز نشدن قفل تحریم هاست؟ به فرض دور از واقع که تحریم ها یکجا لغو شود یا مثلاً نفت به بالای صد دلار صعود کند، آیا قرار است به همان خوش نشینی معتاد به درآمدهای نفتی بازگردیم که هر وقت پول هنگفت فراهم بود ولخرجی کنیم و هر وقت نبود رعشه بگیریم؟! کدام فرصت بهتر از همین دوره توفیق اجباری تحریم برای ترک اعتیاد ۷۰-٨۰ ساله؟!
انصاف باید داد که دولت مسئولیت سنگینی بر دوش دارد و باید ملاحظه او را کرد و برای انجام مسئولیت مورد حمایت همه جانبه قرار داد. اما از آن سو مدیران دولتی حق ندارند به جای مسئولیت پذیری، به فرافکنی و حاشیه سازی و جنجال و بدگویی علیه منتقدان و صاحب نظران روی آورند و به خیال خود هر کارشناس منتقد روندهای اکنونی را با الصاق وی به دولت سابق و الصاق کلیت دولت گذشته به فساد و خوردن و قورت دادن ۷۰۰ میلیارد دلار نفتی(!)، سرجای خود بنشانند. آیا مثال سخنگوی دولت که در فلان نشست حزبی، مدعی خوردن و قورت دادن ۷۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی می شود نمی داند که بالغ بر ۱۰۰ میلیارد دلار از درآمدهای نفتی فقط در خارج بلوکه شده یا هزینه -درآمدهای دولت دارای ردیف بودجه ای است و تحت نظارت سازمان حسابرسی، دیوان محاسبات و سازمان بازرسی قرار دارد؟ آیا چون به قول آقای سخنگوی دولت «دل ما از اول هرگز با منتخب سال ٨۴ صاف نشد» حق داریم چنین عوامانه و هیجان زده سخن بگوییم و با بی انصافی به کتمان خدمات بزرگ- که یک قلم آن احداث ۲ میلیون و ٣۰۰ هزار واحد مسکن مهر برای همین تعداد خانواده است - بپردازیم؟!
البته که تخلفات و انحراف و فسادها را باید همواره در هر دولتی دید و تذکر داد و اعتراض و برخورد کرد. اما اینکه یک روز با قبیل بابک زنجانی عکس یادگاری بگیریم یا برای امثال او فرصت رانت های هنگفت در ۲۰ سال پیش (اواخر دوره سازندگی) فراهم کنیم و ناگهان خواب نما شویم و ژست مبارزه با فساد بگیریم، کمی تا قسمتی توهین به شعور مردم است. مفسد اقتصادی چپ و راست و آبی و قرمز ندارد. مفسد مفسد است و در صورت احراز این موضوع باید مجرم را مجازات کرد؛ معاون اول فلان رئیس جمهور باشد یا فرزند بهمان رئیس جمهور. محمدرضا رحیمی باشد یا مهدی هاشمی، بابک زنجانی باشد یا بهزاد نبوی پترو پارس. اینکه طیفی از دولتمردان و احزاب و رسانه های حامی آنها وقتی نام پولشویی های میلیاردی یا رشوه ۵/۲ میلیون دلاری (۱۷ میلیارد تومانی) شرکت استات اویل و رشوه های هنگفت شرکت کرسنت (برای خرید ۲۰ ساله گاز ایران ۱۴ برابر زیر قیمت جهانی) به میان می آید، رویشان را آن طرفی کنند که مثلاً نمی بینند و نمی شنوند، کمترین اعتمادی را در مخاطب درباره صدق نیت این مدعیان مبارزه با فساد برنمی انگیزد. به راستی روزنامه هایی که برای «م-ر» از هیچ تیتر اول های مسلسل وار و عکس و کاریکاتور و طنز و سرمقاله و گزارش و مصاحبه ای دریغ نکردند چرا به آقای «م-ه» که می رسد، قفل می کنند و کر و لال مادر زاد می شوند؟! یعنی یک میلیارد ارتشای «م-ر» بد است که قطعاً زشت و منزجر کننده است اما ۱۷ میلیارد «م-ه» معفو است بلکه از قبل امثال او می توان به روزنامه و حزب و ارگان های تبلیغاتی رونق و جلا داد؟!
گرفتار ماندن در ننگ تعصبات باطل باندی و این دولت و آن دولت کردن و تمایل به عقبگرد به جای بهتر کردن مدیریت دولت، یک خسارت بزرگ است. قرار بود دولت جدید، حاوی قوت های دولت قبل منهای ضعف و ایرادات آن باشد نه اینکه قوت های او را انکار کنیم یا «مزخرف» بنامیم- و البته به وقتش همان پروژه ها را افتتاح کنیم!- و ضعف ها یا کج روی های آن را وسعت دهیم. ما به عنوان یک ملت با سرنوشتی مشترک، دشمنان قسم خورده ای داریم که اصلاح طلب و اصولگرا نمی شناسند و -به اعتراف رابرت گیتس- معتقدند «ایرانی میانه رو، ایرانی مرده است و ایرانی معتدل وجود ندارد». منطق «تقویت ساخت داخلی قدرت» و «اقتصاد مقاومتی» منطق حفظ حق رأی و اختیار و حق استقلال یک ملت در تراز جهانی است. آیا می توان این منطق روشن را نفهمید یا به لوازم آن ملتزم نماند؟ چنین به نظر می رسد که در کنار رویکرد خدمتگزاری دولت محترم، جریانی وجود دارد که اصرار بر اثبات «ما نمی توانیم» مقاومت کنیم» دارد به جای آن که منطق «ما می توانیم» را به اجرا درآورد. اگر آمریکا دشمن است و این دشمن حاضر نیست- به شهادت ۱۱ سال مذاکره- به حداقل حقوق ما تن دهد و حق استقلال و پیشرفت بومی ما را محترم بشمارد، آیا بدیلی جز اقتصاد مقاومتی باقی می ماند؟ اگر کسانی اصرار دارند بگویند «ما نمی توانیم» چه اصراری بر تنگ کردن عرصه بر جریان مومن و خدمتگزار درون دولت دارند؛ آنها که اصرار دارند از درون دولت عرصه را بر طیف خدمتگزار در دولت تنگ کنند و «ما نمی توانیم» را با کارشکنی و بدعملی و نوبر نکردن «تدابیر جهادی» به اثبات برسانند، اقتضای حضور خود را در دولت از دست داده اند و سالبه به انتفای موضوع هستند.
شجاعت ساماندهی دخل و خرج عمومی بر مبنای بازتوزیع عادلانه تر ثروت ها و درآمدهای ملی، مسئولیت همه دولت هاست که امروز با توجه به تحرک دشمن اولویت مضاعف یافته است. دست دولت از سوی نظام برای چنین مجاهدت بزرگی باز است همچنان که مردم نیز قطعاً حمایت می کنند. دست دولت وقتی بسته می شود که برخی مدعیان همراهی- به قصد زدن دولت قبلی- گرای تحریم ها را به دشمن داده باشند یا در مصاحبه ها و اظهارنظرهای نابه جا به قصد سیاه نمایی علیه گذشتگان، دولت فعلی را بیچاره و مستأصل و دست و پا بسته نشان دهند. این دوستی خاله خرسه با دولت است. ما به وعده لایتخلف الهی می توانیم با سربلندی از عهده تهدیدهای دشمن برآییم، اگر که به قاعده ضمانت پیروزی ها (ولایت و رهبری) وفادار باشیم.
خراسان:آمریکا قادر است مذاکرات را ترک کند؟
«آمریکا قادر است مذاکرات را ترک کند؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیرحسین یزدان پناه است که در آن می خوانید؛آمریکا روز گذشته تهدید کرد که میز مذاکرات هسته ای را ترک خواهد کرد؛ منطق مذاکراتی می گوید که ترک میز مذاکره وقتی اتفاق می افتد که همه راه ها به بن بست رسیده باشد و از این رو ترک میز به معنی به شکست کشاندن آن است. اکنون سوال این است که آمریکا چرا به این تهدید روی آورده و آیا این تهدید جدی است؟ و اصولا آیا اجرای این تهدید عملی است؟
شرایط مذاکرات هسته ای در ژنو
رویدادهای ٣،۲ روز اخیر مذاکرات هسته ای ایران و ۱+۵ در ژنو، به خصوص اضافه شدن «علی اکبر صالحی» رئیس سازمان انرژی اتمی کشورمان و «ارنست مونیز» وزیر انرژی آمریکا، حضور حسین فریدون در ژنو، دیدار روزهای آتی سیدعباس عراقچی با یوکیا آمانو در وین و نیز جزئیات تایید نشده ای که برخی رسانه ها درباره مذاکرات مطرح می کنند این طور می گوید که مذاکرات به نقاط حساس تری رسیده است. به خصوص مذاکرات فنی در سطح آژانس و تصمیم گیران حوزه انرژی اتمی ایران و آمریکا، حاکی از «فنی شدن» مذاکرات و رسیدن به جزئیات بسیار مهم در حوزه عملیاتی است و نه صرفا سیاسی.
آیا آمریکا برای شکست مذاکرات آماده است؟
واقعیت این است که به این سوال باید از ۲ منظر پاسخ داد. نگاه اول این است که طی ۱۷ ماه اخیر که مذاکرات هسته ای در دولت یازدهم شدت گرفته و مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا نیز پس از ٣۵ سال دیگر به یک اقدام تکراری تبدیل شده، آمریکایی ها هرگز خود را مشتاق توافق با ایران نشان نداده اند و برعکس در رسانه ها، در جلسه های استماع با سناتورها؛ در گفت و گوهای مطبوعاتی و ... همیشه گفته اند هرگز پای یک توافق به زعم خود بد را با ایران امضا نخواهند کرد. بنابراین اکنون اگر آمریکایی ها مذاکرات را ترک کنند، مقابل افکار عمومی، قهرمانند چرا که به تصور آنها، آمریکایی ها پای یک توافق بد را امضا نکرده اند. نگاه دوم به پرسش بالا از منظر واقعیت های دولت این کشور است. جایی که تعیین می کند که آیا آمریکا برای شکست مذاکره با ایران آماده است یا نه؟ در مقابل این پرسش باید این سوال را مطرح کرد که اگر مذاکرات شکست بخورد چه اتفاقی می افتد؟ یک گزینه روی میز آمریکایی ها، جنگ با ایران است. این گزینه به دلایل متعدد اقتصادی، سیاسی و نظامی و نیز شرایط این روزهای خاورمیانه، از هم اکنون عملی نیست.
بنابراین باید روی گزینه دوم تمرکز کرد؛ تحریم بیشتر. دراین باره، با توجه به رویکردهای سایر اعضای ۱+۵ ازجمله اروپایی ها که از ماه ها پیش درباره احتمال فروپاشی ۱+۵ به اوباما هشدار داده اند(۱) و نیزشرایط خاص روسیه در موضوع اوکراین، به نظر می رسد، اعمال تحریم های بیشتر چندان مسیر راحتی را دنبال نخواهد کرد. آمریکا نیز نه تنها برای فروپاشی ۱+۵ آماده نیست بلکه حتی شکست دیپلماسی با ایران، برای دموکرات ها نیز در سالی که قرار است آغاز تلاش های انتخاباتی آن ها برای ریاست جمهوری باشد، شکست مضاعفی خواهد بود که پازل شکست های داخلی اوباما در امور عمومی این کشور را تکمیل می کند. بنابراین در قبال کشوری که خود اوباما به عالی ترین مقامش نامه می نویسد و در آن برای آن چه آن را مبارزه با داعش نامیده، از این کشور یعنی ایران، کمک می خواهد، آمریکا چه چاره ای دارد جز نگه داشتن ایران پای میز مذاکره؟ واقعیت های ژئوپلتیکی منطقه دست های آمریکا برای هر اقدام دیگر را علیه ایران بسته است که اگر اقدام دیگری ممکن بود، اوباما تابستان ۲۰۱٣، تهدید حمله به سوریه را عملی می کرد.
با این شرایط چرا آمریکا تهدید به ترک مذاکرات کرد؟
براساس شرایطی که دربالا توصیف شد، آمریکا اساسا در شرایطی نیست که برای شکست مذاکرات آماده باشد. بنابراین چرا این تهدید را مطرح می کند؟
۱ - حدود ۲ ماه پیش سنای آمریکا تصویب طرح تحریم های جدید علیه ایران را تا اوایل فروردین به تعویق انداخت. آمریکایی ها به دنبال آن بودند که تا این تاریخ توافق سیاسی با ایران امضا کنند و پس از آن با چماق تحریم های کنگره یا در جزئیات، خواسته های استعماری خود را به ایران دیکته کنند یا توافق دوم در جزئیات را به جای ٣ ماه چند سال طولانی کنند. به نظر می رسد، با تصریح ایران بر این که توافق جامع باید در یک مرحله حاصل شود و ایران توافق ۲ مرحله بدون جزئیات را نمی پذیرد، آمریکایی ها که پازل ۲ مرحله ای شدن توافق و امتیاز گرفتن در جزئیات فنی را عملا شکست خورده می بینند، راهی جز بیان این تهدید برای کوتاه آمدن ایران نمی بینند. با این وجود واضح است که بنا به دلایل آشکار متعدد که بخشی از آن را رویدادهای تاریخی همچون توافق اسلو(۲) ثابت می کند، ایران هرگز وارد مسیر ۲ مرحله ای شدن توافق با آمریکا نخواهد شد. نکته ای که محمد جواد ظریف، وزیر خارجه کشورمان نیز طی ۲ هفته گذشته به آن اشاره کرده است.
۲ - از منظر دیگر تهدید روز گذشته آمریکا را باید یک تاکتیک مذاکراتی دانست. از این تاکتیک سال گذشته نیز در جریان توافق ژنو توسط فرانسوی ها استفاده شد. تاکتیکی که در شرایط حساس استفاده می شود تا به وسیله آن امتیازهای اساسی از طرف مقابل بگیرند. براین اساس، این تهدید را باید در راستای چماق ۲ ماه پیش کنگره دانست که باهدف تحت فشار قرار دادن ایران مطرح می شود.
٣ - آمریکایی ها چند ماهی است که افکار عمومی را برای مقصر جلوه دادن ایران در شکست احتمالی مذاکرات آماده می کنند. براین اساس، تهدید روز گذشته را همچنین می توان چارچوبی برای بازی جدید رسانه ای علیه ایران و تیم هسته ای کشورمان تحلیل کرد که با هدف برجسته کردن نام ایران در به شکست کشاندن مذاکرات مطرح می شود. علی القاعده افکار عمومی جهان که از ماه ها پیش برای مقصرسازی ایران به صورت هدف مند هدایت شده اند، هرگز از خود نخواهند پرسید کشوری که به تصریح دست کم ۱۰ گزارش آژانس به توافقاتش در توافق ژنو عمل کرده و در بسیاری از نقاط انعطاف های باورنکردنی در مذاکرات نشان داده، مقصر شکست است یا کشوری که بر خلاف نص صریح توافق ژنو، حدود ۷۰ تحریم جدید علیه ایران اعمال کرده است! واقعیت این است که در شرایط حساس مذاکرات هسته ای نباید از فشارهای تاکتیکی آمریکا که با اهداف راهبردی علیه ایران استفاده می شود غفلت کرد. آمریکا نه می تواند و نه می خواهد مذاکرات را ترک کند مهم این است مقابل این تاکتیک، هوشمندانه و هوشیارانه عمل کنیم.
۱ - رجوع کنید به نامه ۶ نوامبر ۲۰۱۴، ۷ تن از دیپلمات های ارشد و برجسته اروپا خطاب به باراک اوباما و نیز سخنرانی جک استراو وزیرخارجه اسبق انگلیس درباره احتمال فروپاشی ۱+۵ درصورت عدم توافق با ایران.
۲ - رجوع کنید به توضیحات علی اکبر ولایتی درباره توافق اسلو که در سال۱۹۹۲ بین عرفات و رژیم صهیونیستی در کاخ سفید امضاشد.
جمهوری اسلامی:تروریسم پروری برای مقابله با حزب الله
«تروریسم پروری برای مقابله با حزب الله»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛فرمانده آمریکایی اسبق نیروهای ناتو در مصاحبه با شبکه خبری «سی. ان. ان» ضمن اعتراف به نقش متحدان آمریکا در شکل گیری گروه تروریستی داعش با صراحت گفت: «این اقدام با هدف مبارزه با حزب الله لبنان صورت گرفته است.»
وسلی کلارک، که اکنون بازنشسته شده و به همین علت می تواند بخش هایی از واقعیت هائی را که قبلاً اجازه سخن گفتن از آنرا نداشت بر زبان جاری سازد، در مورد درخواست اوباما از کنگره برای دریافت مجوز مبارزه با داعش گفت: «داعش با منابع مالی دوستان و متحدان ما شکل گرفت... چرا که وقتی شما به کسانی نیاز دارید که تا پای جان بتوانند با حزب الله بجنگند، نمی توانید اطلاعیه بدهید و بگوئید بیایید در جنگ ثبت نام کنید چون می خواهیم جهان را به مکانی بهتر تبدیل کنیم، بلکه شما می روید دنبال آدم های متعصب و بنیادگراهای مذهبی زیرا فقط آنها حاضرند با حزب الله مبارزه کنند.»
این اظهارات، یک اعتراف واحد و نادر در زمینه نقش آمریکا و متحدان منطقه ای آن در شکل گیری داعش نیست بلکه صرفاً برگ کوچکی از اسناد قطعی رابطه آمریکا با این گروه تروریستی می باشد که این روزها از خلال اظهارنظرهای مقامات آمریکایی به بیرون درز می کند و اعترافی است به اینکه این تروریسم پروری با هدف مقابله با حزب الله لبنان و از پا در آوردن مقاومت اسلامی در منطقه بوده است. والاّ پیش از این فرمانده نظامی آمریکایی، جوبایدن معاون رئیس جمهور آمریکا طی سخنانی در دانشگاه هاروارد که بسیار نیز خبرساز شد و وی را به سه بار عذرخواهی بعدی وادار کرد، اعتراف نمود که متحدان آمریکا در خاورمیانه برای تغییر نظام سوریه اقدام به شکل گیری داعش کرده اند.
پیش از این نیز هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا در کتاب جدید خاطرات خود به نقش آمریکا در ظهور داعش اعتراف کرده و به عنوان یک مقام بلندپایه آمریکایی تاکید کرده بود «ما قرار گذاشتیم دولت اسلامی تشکیل شود و بر همین اساس من به ۱۱۲ کشور سفر کردم تا نقش آمریکا و توافق با بعضی از دوستان درباره به رسمیت شناختن دولت خلافت اسلامی را بلافاصله پس از تشکیل آن توضیح دهم و قرار بود در روز پنجم جولای سال ۲۰۱٣ (۱۴ تیر ۱٣۹۲) در نشستی با دوستان اروپایی خود، دولت اسلامی را به رسمیت بشناسیم و کلید تغییر در جغرافیای منطقه و تقسیم خاورمیانه را بزنیم اما به یکباره همه چیز در برابر چشمان ما فرو ریخت.»
او به ارتباط با ابوبکر بغدادی سرکرده دولت موسوم به اسلامی داعش در عراق اشاره می کند که پس از دستگیری توسط نیروهای آمریکایی در سال ۱٣٨٣ در عراق در زندان اردوگاه «بوکا» تحت نظر آمریکائیها بوده و ارتباطات لازم با او برقرار شده تا اینکه در سال ۱٣٨٨ به دستور باراک اوباما آزاد شد.
این، نمونه کوچکی از اعترافات مقامات بلندپایه سیاسی آمریکایی به نقش کاخ سفید در شکل گیری داعش و اهداف پشت پرده آن بود و پیش از این نیز صاحبنظران سیاسی و مسئولان آمریکا به این نکته اعتراف کرده بودند. از جمله «ویبستر تاربلی» نویسنده و محقق مشهور آمریکایی و نویسنده کتاب «یازدهم سپتامبر» اعلام کرده است تروریسم، ساخته و پرداخته آمریکاست و گروهک تروریستی داعش در حقیقت ارتش سری واشنگتن است و ابوبکر بغدادی سرگروه این گروه نیز دوست صمیمی جان مک کین سناتور معروف آمریکایی می باشد.
کما اینکه «والت مانتو» تحلیلگر و نویسنده آمریکایی با تاکید بر اینکه «داعش محصول و ساخته غرب است» توضیح داد: «منظورم از غرب آمریکا، انگلیس، اتحادیه اروپا، ناتو، اسرائیل، ترکیه، قطر و عربستان است.»
از سوی دیگر «ادوارد اسنودن» پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا در اسناد خود در این باره می گوید: «سازمان های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل در شکل گیری گروه موسوم به دولت اسامی عراق و شام – داعش – نقش داشتند و در عملیاتی به نام «لانه زنبور»، گروه داعش را تشکیل دادند.» وی طبق اسناد فاش شده صراحتاً معتقد است گروه داعش برای حمایت از اسرائیل ایجاد شده و هدف عملیات لانه زنبور، تشکیل گروهی با شعارهای اسلامی بود تا تندروها را از سراسر جهان جذب کنند و براساس اندیشه های تکفیری، سلاح را به سوی کشورهای مخالف موجودیت اسرائیل نشانه بگیرند.
واقعیت اینست که هرچه زمان می گذرد، ابعاد بیشتری از نحوه ایجاد گروه تروریستی داعش و حامیان غربی و عربی آن آشکار می شود و اهداف تشکیل آن بیش از پیش برملا می گردد تا بدانجا که ناظران سازمان ملل در جولان نیز در گزارش دی ماه خود که شاهد ارتباط نظامیان اسرائیلی با تروریست ها در مرز سوریه بوده اند، جزئیات این تماس های دائم میان رهبران تروریست ها با افسران رژیم صهیونیستی را تایید و اعلام کردند در فاصله فروردین و اردیبهشت ۵۹ دیدار بین این دو صورت گرفته و ٨۹ زخمی داعشی از سوریه برای درمان به اراضی اشغالی منتقل شده اند.
براساس این گزارش، ارتش رژیم صهیونیستی در تماس منظم با تروریست های داعش بوده و از آنها با ارسال سلاح و تجهیزات نظامی پشتیبانی می کند و شاید به همین علت باشد که تاکنون حتی یک گلوله از سوی داعش به سمت دشمن اصلی مسلمانان یعنی اسرائیل غاصب شلیک نشده و تمامی جنایات تروریست های تکفیری متوجه مسلمانان و کشورهای خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی بویژه مقاومت اسلامی لبنان است.
اکنون دیگر هیچ ضرورتی برای جا انداختن این واقعیت که تروریست های داعش پیمانکاران نظامی آمریکا در جهان اسلام برای صیانت از موجودیت نامشروع رژیم صهیونیستی هستند، وجود ندارد زیرا اعترافات مقامات آمریکایی در این زمینه آنچنان گویاست که جای هیچ شبهه و تردیدی را باقی نگذاشته است.
آمریکا و رژیم صهیونیستی از مدت ها پیش و پس از شکست طرح مداخله مستقیم نظامی در افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم، از شیوه کم هزینه دیگری برای حضور در جهان اسلام و تعقیب اهداف استعماری خود استفاده می کنند و بی گمان ساده ترین راه، استفاده از بازوی اجرایی تکفیری و گروه های تروریستی مثل داعش است که جنگ نیابتی واشنگتن وتل آویو علیه کشورهای اسلامی را سازماندهی کنند.
برهمین اساس امروز دولت آمریکا به گسترش دهنده اصلی تروریسم در جهان تبدیل شده و در این راه از تکفیری ها به عنوان ابزار اجرایی محور آمریکایی صهیونیستی در جهت بی ثباتی منطقه استفاده می کند که گاهی اوقات به افغانستان و پاکستان و زمانی به عراق و سوریه و زمان دیگری به لبنان و لیبی اعزام می شوند و تروریسم را گسترش می دهند، تروریسمی که در عمل، هیچ اقدام موثری در سطح بین المللی برای توقف آن صورت نپذیرفته و حتی موجبات دامن زدن به آن نیز فراهم شده است. به همین دلیل تروریست های داعش علیرغم تشکیل ائتلاف غربی – عربی علیه آنها همچنان از راه زمین و هوا، مواد غذایی، سوخت، سلاح و مهمات دریافت کرده و در راستای استراتژی «لانه زنبور»، برای حفاظت از رژیم صهیونیستی به کشتار مسلمانان، تخریب ظرفیت های کشورهای اسلامی و مبارزه با رزمندگان حزب الله و خط مقاومت اسلامی در منطقه مشغول هستند، توطئه ای که تاکنون محقق نشده و با تداوم پایمردیها به شکست منتهی خواهد شد
رسالت:پاسداران امنیت ملی
«پاسداران امنیت ملی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن می خوانید؛عملیات دستگیری عبدالمالک ریگی، یکی از بزرگ ترین و پیچیده ترین عملیات های دستگاه های امنیتی جهان محسوب می شود. دستگاه امنیتی کشور و سربازان گمنام امام زمان (عج) در وزارت اطلاعات ثابت کردند برای ثبت یک رکورد تاریخی در حفظ امنیت ملی، شایستگی های فراوانی دارند.
گروهک ریگی با ارتکاب شنیع ترین و خشن ترین جنایات با حمایت مستقیم سیا و سرویس های اطلاعاتی منطقه، کارآمدی دستگاه امنیتی کشور را زیر سئوال برده بود. گروهک ریگی از انفجار بمب در یکی از مساجد زاهدان که ۲۵ نفر شهید و ۱۲۰ نفر مجروح به جا گذاشت، تا بستن جاده ها و به گلوله بستن ده ها مسافر بی گناه را در کارنامه سیاه خود داشت.
گروگان گیری و باج خواهی و شهادت گروگان ها به دست ناپاک آنها و بمب گذاری در محل های مختلف از جمله اقدامات تروریستی آنها بود. این اقدامات یک تست برای آزمودن توان امنیتی کشور محسوب می شد. دشمنان اسلام و ایران می خواستند بلایی که امروز بر سر مردم مظلوم سوریه، عراق و... آورده اند، بر سر ملت ایران بیاورند و تروریست های تکفیری به صورت دستگرمی، کارشان را از ایران شروع کردند.
اما چهارم اسفند ٨٨ در تاریخ فداکاری و جانبازی سربازان گمنام ایران زمین، یک نقطه عطف و یک روز بزرگ محسوب می شود.
عبدالمالک ریگی از مدت ها پیش در تور امنیتی سربازان گمنام بود. دشمن هرگز فکر نمی کرد بین زمین و آسمان، دست های قدرتمند مأمورین امنیتی ما گلوی این جنایتکار جنگی را بفشارد. دستگیری ریگی در چهارم اسفند ٨٨ به جنایات سازمان یافته مورد حمایت بیگانگان به ویژه سرویس های موساد و سیا و برخی کشورهای عربی منطقه پایان داد. عملیات موفقیت آمیز دستگیری ریگی، حاکی از هماهنگی دستگاه های امنیتی کشور با نهادهای نظامی به ویژه نیروی هوایی و نیز شجاعت وزیر اطلاعات وقت در فرمان حمله و پذیرش مسئولیت های خطیر ناشی از آن بود.
امروز امنیتی که در کشور حکمفرماست محصول فداکاری و جانفشانی سربازان گمنام امام زمان (عج) است. دستگیری شمار زیادی از تکفیری ها و کشف اسلحه و مهمات و مواد انفجاری از آنها در ماه های اخیر، نشانگر دیده بیدار دستگاه امنیتی کشور است.
این روز بزرگ را به سربازان گمنام امام زمان (عج) تبریک می گوییم و توفیق روزافزون آنها را در خدمت به مردم و حفظ امنیت و اقتدار ملی، از خداوند متعال خواستاریم.
قدس:یک توافق جنگ طلبانه دیگر!
«یک توافق جنگ طلبانه دیگر!»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم محمد علی پاشا بیگی است که در آن می خوانید؛توافق آمریکا و ترکیه برای تسلیح مخالفان بشار اسد، در حالی صورت می گیرد که آنها مدعی هستند، هدف اصلی از آموزش این شبه نظامیان، مقابله با تهدیدهای داعش است.
داعش از سال ۲۰۱۲ میلادی تاکنون علیه دولت بشار اسد در سوریه می جنگد و از ژوئن ۲۰۱۴ میلادی نیز حملات خود را به عراق گسترش داده و بخشهای زیادی از شمال و غرب این کشور را تصرف کرده است و در این بین ترکیه به عنوان میزبان منطقه ای برای آموزش و تجهیز داعش، فعالیت زیادی از خود نشان داده است، این در حالی است که پیش از این پنتاگون نیز اعلام کرده بود، بیش از ۱۰۰ مربی نظامی برای آموزش تروریستهای سوری به عربستان سعودی، ترکیه و قطر خواهد فرستاد.
در این برنامه آموزشی که به احتمال زیاد از ماه مارس آغاز خواهد شد، در مجموع ۱۵ هزار تروریست سوری در یک برنامه زمانی سه ساله در ترکیه، اردن و عربستان آموزش می بینند. اضافه بر این مقامهای دفاعی آمریکا اعلام کرده اند که این کشور تصمیم گرفته است تروریستهای فعال در سوریه را به خودروهای مجهز به مسلسلهای سنگین و دستگاه های بی سیم برای درخواست انجام حملات هوایی از سوی جنگنده های آمریکایی تجهیز کند.این طرح پس از آن به میان آمد که آمریکا خود را آماده آموزش نظامی تروریستهای ارتش آزاد کرده است.
از طرفی کشورهای مرتجع عربی حمایتهای خود از تروریستها را همزمان با پیشروی های ارتش و نیروهای مردمی سوریه افزایش داده اند. سران گروه های تکفیری نیز در مناطق مرزی سوریه و فلسطین اشغالی برای رایزنی و گرفتن راهنمایی از ارتش اسراییل به جولان رفته اند تا راه های مقابله با پیشروی ارتش سوریه را مورد بررسی قرار دهند. این در حالی است که آمریکا برای اعزام بیش از ۴۰۰ سرباز برای آموزش چندین هزار جنگجوی سوری برنامه ریزی می کند. در همین حال ترکیه پیشنهاد کرده است که میزبان مراکز آموزشی برای این برنامه باشد. در واقع این کشور آشکارا در پی برکناری بشار اسد رئیس جمهور سوریه از قدرت است. به هر حال توافق آمریکا و سوریه از یک سو تحولی مثبت در روابط گاه متشنج میان آمریکا و ترکیه است واز سوی دیگر حاکی از آن است که ترکیه به دنبال استحکام رد پای خویش در سوریه است.
در حال حاضر پایگاه های آموزش مخالفان سوریه در جنوب ترکیه وظیفه شناسایی نیروهای قابل اعتماد برای حضور در برنامه تربیت و تجهیز هزاران مخالف معتدل علیه حکومت بشار اسد و نیز نیروهای داعش در ترکیه را بر عهده گرفته اند، این در حالی است که آمریکا و ناتو دارای بیش از ۲۰ پایگاه نظامی برای نیروهای هوایی، زمینی و دریایی در خاک ترکیه هستند و تمام این پایگاه ها در حال فعالیتهای اطلاعاتی و نظامی علیه دولت بشار اسد هستند. آنچه مسلم است آنکه برنامه های بلند مدت ترکیه در خاک سوریه در آینده ای نزدیک بر پیچیدگی اوضاع منطقه خواهد افزود.
سیاست روز:گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من...
«گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من...»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم مهدی رجبی است که در آن می خوانید؛قابل توجه آقایان مسئول: از زمان ابلاغ سیاست های اقتصاد مقاومتی ۳۷۰ روز گذشت.
باور نمی کنید؟ سری به تقویم های رومیزی تان بزنید. ببینید از ۳۰ بهمن پارسال تا الآن بر آن ابلاغیه چه گذشته است.
ببینید، چند همایش برگزار کرده اید و در چند همایش به عنوان سخنران حضور یافته اید. بررسی کنید و ببینید که چقدر این سخنرانی های تکراری در تبیین و اجرایی شدن آن ابلاغیه اثرگذار بوده است.
اقتصاد مقاومتی برای ما ملت، از روز روشن تر است، اما برای دست اندرکاران اجرای آن ظاهرا هنوز به طور کامل شفاف نشده است!
همین چندوقت پیش بود که از همایش های غیر موثر گفتیم و تیتر زدیم: «همایش و ما ادراک الهمایش» اما ظاهرا چنین تیترها و گزارش هایی تنها سبب شد تا برخی از دستگاه ها یادشان بیفتد که نام نهادشان در سیاهه ی بلندبالای برگزارکنندگان همایش های مرتبط با اقتصاد مقاومتی از قلم افتاده است.
با عرض معذرت از محضر ملت، گویی ما برخی ها را بیدار! کردیم.
آقایان مسئول که کلا از «حماسه اقتصادی» و «اقتصاد مقاومتی» تنها برای سخنرانی در پشت تریبون ها استفاده کردند. سال ۹۳ هم که دارد نفس های آخرش را می کشد. از مدیریت جهادی هم که خبری نشد. اما در عوض برخی دستگاه ها این فرصت را یافتند تا از تتمه بودجه سال جاری خود نهایت استفاده را ببرند و گامی موثر در جهت خرج بودجه شان بردارند.
بودجه ای که به هرحال طبق عادت دستگاه های دولتی و اجرایی نباید برای سال بعد باقی بماند.
متاسفیم که بگوییم می توانیم برای سال بعد هم پیش بینی کنیم که اتفاق خاصی نمی افتد. انواع و اقسام موضوعات و درگیری های ذهنی در افکار برخی مسئولان هست که دیگر اجازه ای برای اجرایی شدن اقتصاد مقاومتی نمی دهد. به هرحال سال بعد، زمان برگزاری انتخابات مجلس دهم فرا می رسد و آن وقت می توان به راحتی عزم جدی برخی ها را برای کسب حداکثری کرسی های سبزرنگ مجلس دید. عزمی که اگر چنددرصد از آن سهم اجرایی شدن ابلاغیه اقتصاد مقاومتی می شد، دیگر نیازی به برگزاری همایش های رنگارنگ دستگاه های مختلف نبود.
با عرض معذرت از همه آقایان و بانوان مسئول باید اعلام کنیم، آنچه این روزها شاهد آن هستیم، سرِ سوزنی شباهت به اجرای اقتصاد مقاومتی ندارد و برعکس در برخی نهادها دقیقا برخلاف اجرای آن گام های بلندی برداشته شده است.
متاسفیم که بگوییم برخی ها تنها در کلام خود را تابع هدایت های رهبر انقلاب می دانند و تنها کارکرد شعاری آن را حفظ می کنند. متاسفیم که بگوییم برخی ها مردم را فقط برای جذب رای می خواهند و پیش و پس از برگزاری انتخابات، دردها و مشکلات مردم فقط به درد شعارهای دهان پُرکن می خورد.
متاسفیم که باید اعتراف کنیم نمی توانیم دلگرم و دلخوش به برخی مسئولانی باشیم که دست و دلشان به کار جدی نمی رود.
و البته از همین مسئولان هم عذر می خواهیم که مجبوریم تلخ بنویسیم و از تلخی ها! شاید به این سبب برخی کمی (فقط کمی) با مردم همذات پنداری کنند.
وطن امروز:چگونه یک توافق خوب بکنیم؟
«چگونه یک توافق خوب بکنیم؟»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که ر آن می خوانید؛ نشانه های کمی از اینکه مذاکرات هسته ای در حال حرکت به سمت یک توافق خوب باشد وجود دارد. اصطلاح توافق خوب در هفته های گذشته بارها به کار برده شده ولی تاکنون یک تعریف سرراست از آن به دست داده نشده است. اگر نخواهیم وارد جزئیات شویم، یک توافق خوب، توافقی است که:
۱- ایران را به عنوان یک عضو کامل NPT در نظر بگیرد نه یک استثنا.
۲- حق غنی سازی صنعتی را همین حالا –نه زمانی مبهم در آینده- برای ایران به رسمیت بشناسد.
٣- امکان اعمال این حق را به ایران بدهد.
۴- همه تحریم ها را بلافاصله پس از امضای توافق نهایی لغو کند.
ما اکنون شواهد اندکی از این امر در دست داریم که مذاکرات هسته ای در حال حرکت به سمت چنین صورتبندی از توافق یا چیزی هم جهت با آن باشد.
وضعیت فعلی به طور بسیار خلاصه اینگونه است:
۱- آمریکا قصد ندارد نه اکنون و نه در آینده، ایران را به عنوان یک عضو نرمال معاهده به رسمیت بشناسد. اساس مذاکرات فعلی مبتنی بر این پیش فرض است که ایران به دلیل ماهیت اهداف، کارنامه و رفتارش یک استثناست و از این وضعیت خارج نخواهد شد مگر اینکه یک فرآیند طولانی مدت اعتمادسازی را به طور موفق و کامل پشت سر بگذارد. در این مدت، یعنی در زمانی که ایران مشغول اعتمادسازی است، حقوق آن بسیار کمتر از اعضای معاهده و تکالیفش بسیار بیشتر از آنها خواهد بود. آمریکایی ها اکنون مایلند این وضعیت را در زمانی نزدیک ۱۵ سال بر ایران تحمیل کنند. تا زمانی که تیم مذاکره کننده ایرانی پذیرفته باشد آمریکایی ها با ایران به مثابه یک استثنا رفتار کنند، انتظار رسیدن به یک توافق خوب انتظاری عبث خواهد بود. تن دادن به همین استثناپنداری ایران است که موجب شده آمریکایی ها به جای اینکه نیاز واقعی ایران را مبنای محاسبه اندازه برنامه غنی سازی قرار دهند که ایران می تواند در گام نهایی حفظ کند، مفهومی من درآوردی و بی معنا به نام Break out را ملاک این کار قرار داده اند. همین استثنا شدن ایران از NPT است که به آمریکا اجازه داده مفهومی به نام misuse (سوء استفاده) را اختراع کرده و با اتکا به آن انبوهی از امتیازهای اضافی را از ایران مطالبه کند. اگر تیم ایرانی خواهان دستیابی به یک توافق خوب است ابتدا باید خود را از وضعیت یک استثنا که قرار است یک رژیم ویژه از حقوق و محدودیت ها برای آن تراشیده شود خارج کند و این میسر نیست مگر اینکه توافق ژنو به عنوان پایه ای برای مذاکرات فعلی کنار گذاشته شود.
۲- در حوزه غنی سازی، به عنوان مهم ترین مساله روی میز، آمریکایی ها مایلند برنامه غنی سازی ایران به گونه ای تغییر پیدا کند که در بلندمدت ظرفیت آن بیش از ۶۰۰۰ سو نباشد البته این عدد قطعی نیست و ممکن است تا پایان مذاکرات اندکی جابه جا شود ولی بعید است که یک تغییر عمده در آن ایجاد شود. برای رسیدن به این هدف، آمریکایی ها روی دستکاری مجموعه پارامترهایی متمرکز شده اند که می تواند ظرفیت غنی سازی ایران را تا این حد کاهش داده و در همان حال نگه دارد.
برای اینکه ظرفیت غنی سازی ایران دچار چنین سقوطی شود باید چندعامل به صورت جداجدا یا در ترکیب با یکدیگر تغییر کند:
اول- نوع ماشین ها
دوم- تعداد ماشین ها
سوم- میزان موادی که در واحد زمان به تاسیسات تزریق می شود
چهارم- چیدمان ماشین ها در یک آبشار غنی سازی
ظاهرا پیشنهاد فعلی آمریکایی ها این است که درباره تعداد ماشین ها انعطاف به خرج دهند به شرطی که چیدمان آنها تغییر کند و میزان موادی که ایران می تواند به صورت گاز ذخیره کند از حد معینی فراتر نرود.
این بازی فنی که به نظر می رسد تیم مذاکره کننده بی میل به پذیرش آن نیست، در واقع معنایی جز منهدم کردن و برچیدن زیرساخت غنی سازی در نطنز ندارد، چرا که تغییر چیدمان ۱۶۴تایی در نطنز یا ۱۷۴تایی در فردو، به معنای برچیدن حجم زیادی از اتصالات مکانیکی و الکتریکی است که تاسیسات را برای سال های طولانی دچار مشکل خواهد کرد و ضمنا زودتر از ۵ سال هم بازگشت پذیر نیست.
جالب است که آمریکایی ها می خواهند همین غنی سازی منهدم شده، زیر نظارت فراپروتکلی باشد، تحقیق و توسعه در آن به چند ماشین خاص محدود شود و برای مدت زمانی بسیار طولانی هم در همین حال بماند.
دیروز وزیر امور اطلاعاتی و راهبردی رژیم صهیونیستی گفته است علت اینکه آمریکا روی زمانی حدود ۱۵ سال اصرار دارد، این است که باور دارد – یا طراحی کرده- که در این مدت دست جریان غربگرا در ایران بازتر می شود و در این مدت آنها می توانند تغییراتی در ایران ایجاد کنند که اساسا توسعه برنامه هایی شبیه به برنامه هسته ای در ایران از اساس منتفی شود.
بنابراین تا آنجا که به موضوعات فنی مربوط می شود، آنچه روی میز است محروم سازی بلندمدت و بازگشت ناپذیر ایران از حق غنی سازی است نه آنچنان که آقایان ادعا می کنند تثبیت آن.
٣- بیایید فرض کنیم اساسا مهم نیست در فرمولی که در حال مذاکره است اساسا چه بلایی سر برنامه غنی سازی می آید. سوال این است: اگر دقیقا همه آن امتیازهایی که آمریکایی ها می خواهند به آنها داده شود، آیا رژیم تحریم ها برچیده خواهد شد؟ تامل در آنچه درون مذاکرات می گذرد -و آمریکایی ها هم البته علنا گفته اند - به ما می گوید مطلقا چنین اتفاقی رخ نخواهد داد. پیشنهاد آمریکا اکنون این است که تحریم ها را در زمانی حدودا ۱۵ ساله به تدریج و براساس میزان پایبندی ایران به تعهداتش تعلیق کند و پس از طی این زمان، به شرط گزارش دهی آژانس در ٣ موضوع پروتکل، موشک و PMD آنها را به تدریج طی ۱۵ سال دیگر لغو کند (مجموعا ٣۰ سال). این یعنی ایران فناوری استراتژیک غنی سازی را تقدیم آمریکا می کند و در ازای آن تنها چیزی که به دست می آورد یک مذاکره طولانی مدت درباره تحریم هاست نه لغو آنی و یکپارچه آن. هیچ نشانه ای از اینکه آمریکا این دیدگاه خود را تعدیل کرده باشد وجود ندارد. در واقع، من معتقدم به چند دلیل اساسا منطقی هم نیست که کسی تصور کند آمریکا از طریق مکانیسمی به نام مذاکره، رژیم تحریم ها را برخواهد چید. این امر چند دلیل روشن دارد:
اول- رفتار دولت آقای روحانی این اشتباه محاسباتی را در آمریکا ایجاد کرده است که رژیم تحریم ها کارآمد است. طبیعی است که تا چنین محاسبه ای وجود دارد تحریم ها برچیده نخواهد شد.
دوم- آمریکا می داند که از یک سو وارد دورانی از ضعف راهبردی در تاریخ خود شده و از سوی دیگر رقابت و هماوردی راهبردی آن با ایران ادامه دارد. در حالی که آمریکا بشدت ضعیف شده، ابزار تحریم تنها دارایی آن در مقابل رشد شتابان قدرت راهبردی ایران است بنابراین منطقی نیست که تصور کنیم این ابزار به سادگی کنار گذاشته خواهد شد بلکه اتفاقا منطقی این است که بپذیریم آمریکا استفاده از این ابزار را به دیگر حوزه های درگیری خود با ایران بسط خواهد داد.
به این دلایل و به دلیل خو گرفتن سیستم دیپلماتیک، اطلاعاتی و مالی آمریکا به تحریم ها، هیچ شیوه مذاکراتی برای لغو تحریم ها وجود ندارد. فقط یک روش وجود دارد که واقعا رژیم تحریم ها را برخواهد چید و آن هم این است که آمریکا در عمل ببیند ایران در حال دور زدن تحریم هاست و تحریم ها کارآیی خود را از دست داده است. اگر آمریکا آمادگی ایران را برای پیشرفت از دل تحریم ها مشاهده کند، آن وقت مذاکره هم که نکنیم رژیم تحریم ها خود به خود و بی سر و صدا برچیده خواهد شد.
اکنون زمان طرح این سوال است که آیا راهی برای تصحیح مسیر مذاکرات وجود دارد؟ من فکر می کنم راهی هست ولی بسیار بعید است که تیم مذاکره کننده فعلی بتواند سیستم خود را با چنین روشی منطبق کند.
به طور بسیار خلاصه، اگر تیم ایرانی خواهان امتیازگیری از آمریکاست باید:
۱- نشان بدهد هیچ هراسی از شکست مذاکرات ندارد و ویژگی های وضعیتی را که در آن وضعیت دیگر مذاکره نخواهد کرد کاملا برای آمریکا شفاف کند.
۲- برخی از مهم ترین پیشنهادهایی را که تاکنون روی میز گذاشته بویژه در حوزه خروج مواد هسته ای از روی میز بردارد.
٣- مذاکرات هسته ای را مستقیما به پرونده های منطقه ای گره بزند.
۴- از ارسال آدرس های غلط و حاکی از ضعف و دستپاچگی از سوی مقام های ارشد اجرایی که موجب ایجاد اشتباه محاسباتی در ذهن دشمن می شود دست بردارد.
۵- مجموعه برنامه هایی را که نشان می دهد دولت بدون لغو تحریم ها آماده اداره کشور است، علنا منتشر کند.
۶- مذاکرات پنهانی در مسیر ۲ را متوقف کند.
۷- و در نهایت در حوزه های فنی به رفتار های خصمانه آمریکا پاسخ دهد.
آن وقت خواهیم دید که اگرچه ممکن است مذاکرات به طور موقت دچار بحران شود اما بار دیگر که از سرگرفته شد، با الگو، دستور کار و در فضایی متفاوت آغاز خواهد شد که در دل آن توافق خوب هم میسر است.
جوان:پایان انعطاف
«پایان انعطاف»عنوان یادداشت روزروزنامه جوان به قلم محمد اسکندری است که در آن می خوانید؛مذاکرات هسته ای این روزها به نقطه حساسی رسیده است و به نظر می رسد به تدریج باید منتظر پایان ماه های جدال دیپلماتیک بین ایران و امریکا و همچنین شرکای اروپایی اش باشیم. اما آنطور که شواهد و قرائن نشان می دهد غرب در این وهله پایانی به شدت در تلاش است بیشترین امتیازات را با چانه زنی های ممتد خود از طرف ایرانی کسب کند و از سوی دیگر کمترین امتیاز را به هیئت ایرانی دهد.
به غیر از فضای داخلی مذاکرات، در پیرامون نیز رسانه های خارجی جنگ روانی سنگینی علیه هیئت مذاکره کننده به راه انداخته اند که خوشبختانه با مواضع قاطع و دقیق مقام معظم رهبری حجم عمده ای از فشار روانی از بین رفته است.
در چنین شرایطی نکته ای که تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان باید به شدت به آن توجه داشته باشد موضوع « حفظ اراده معطوف به قدرت» است. تعبیر «جنگ اراده ها» از رویارویی غرب با ملت ایران یک تعبیر ظریف و دقیق ارائه می کند که به خوبی صحنه این پیکار را ترسیم می نماید.
به هر تقدیر امروز ما در میانه میدان یک جنگ کامل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و اطلاعاتی قرار داریم و سرنوشت این پیکار در هم پیچیده به غیر از واقعیت هایی که در صحنه وجود دارد، معطوف به ذهنیتی است که طرفین نسبت به این واقعیات دارند.
هم کشور ما و هم امریکا در مذاکرات هسته ای دارای ضعف ها، قدرت ها، فرصت ها و تهدیدات مختلفی هستند. حال اگر در این عرصه عوامل تصمیم گیری مبتنی بر واقعیت ها تدبیر نکنند و بر «واقع نمایی» های طرف مقابل تکیه داشته باشند، بدون شک دچار یک شکست راهبردی خواهند شد.
غرب طی چند سال گذشته سعی کرده است کنار آمدن را تنها و بهترین راه پیش روی ایران اسلامی وانمود کند، در حالی که این راه تنها واقع نمایی است و در عرصه عمل گزینه های دیگری نیز وجود دارد.
ایران از ظرفیت های متعددی برای تحت فشار قرار دادن غربی ها و حفظ حقوق مسلم ملت برخوردار است اما طرف مقابل به شدت سعی دارد خود را ابرقدرت و ایران را یک بازنده عنوان کند.
امروز در عرصه سیاستگذاری و تصمیم گیری در مذاکرات هسته ای باید به این مسئله توجه داشت که اساساً هدف مذاکره با غرب در مسئله هسته ای چه بوده است؟
نگارنده معتقد است هدف اصلی در این زمینه روشن کردن منطق ایران و انسداد راه بهانه جویی های طرف مقابل بوده است و اهداف دیگری همچون دستیابی به توافق جامع یک هدف ثانویه محسوب می شود. اگر از این بعد به مسئله مذاکرات هسته ای نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد اکنون و طی مدتی که دولت آقای روحانی روی کار آمده، ایران به خوبی توانسته است به این هدف اولیه دست یابد و در واقع ما در مذاکرات به پیروزی دست یافته ایم اما اگر بخواهیم هدف اصلی مذاکرات هسته ای را دستیابی به یک توافق عنوان کنیم، باید بدانیم احتمال تحقق چنین امری بسیار اندک است. گو اینکه رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بارها در بیاناتشان اشاره داشته اند که به مذاکرات خوشبین نیستند.
حال در چنین فضایی و در برهه ای که تقریباً ما به هدف اصلی خود در مذاکرات رسیده ایم باید بیش از گذشته روی قدرت خود و مسئله اراده مان تأکید ورزیم. دوران انعطاف به پایان رسیده است و ما به حد کافی برای روشن کردن رفتار منطقی ایران در مسئله هسته ای انعطاف به خرج داده ایم و امروز نوبت آن است که با اتکال بر توان داخلی عزم و اراده خود را برای نمایش قهرمانی ملت ایران به کار ببریم.
واقع امر آن است که غرب محتاج مذاکره و توافق با تهران است اما «واقعیت نماها» درصدد هستند اینگونه القا کنند که اگر توافق با غرب به دست نیاید، کشور در یک بن بست قرار خواهد گرفت. اگر اراده طرف ایرانی جزم نباشد و تحت تأثیر این فضاسازی ها قرار گیرد، بدون شک ما نمی توانیم به یک توافق خوب دست یابیم اما اگر با عزم و اراده قهرمانی در این روزهای پایانی مذاکره کنیم، مطمئناً طرف مقابل مجبور خواهد شد امتیازات بیشتری به ما دهد و یک توافق خوب از منظر تهران رقم بخورد. ان شاءالله
حمایت:بانکداری اسلامی چاره کار است
«بانکداری اسلامی چاره کار است»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم عبدالمجید شیخی است که در آن می خوانید؛ قانون بانکداری اسلامی بدون ربا که در سال ۱٣۶۲ به تصویب رسید، قانون جامع و کاملی است که عدم اجرای مناسب آن، باعث به وجود آمدن مشکلات عدیده ای در سیستم بانکی و نظامی پولی کشور از جمله معوقات بانکی گردیده است. یکی از لطمات عدم اجرای ساز و کار بانکداری اسلامی، به وجود آمدن معوقات بانکی است که هر از چندگاهی اخبار مختلفی از آن به گوش می رسد. بر اساس بند اول ماده یک قانون عملیات بانکی بدون ربای کشور، اولین هدف نظام بانکی «استقرار نظام پولی و اعتباری بر مبنای حق و عدل (با ضوابط اسلامی) به منظور تنظیم گردش صحیح پول و اعتبار در جهت سلامت و رشد اقتصاد کشور» است. مسلماً فراهم نمودن زمینه های تحقّق چنین هدفی در وهله اول بر عهده بانک مرکزی بوده و لازم است این بانک زمینه های نظارت بر اجرای صحیح این قانون را فراهم نماید.
اگر چه مسائل و مشکلات مختلف از جمله فقدان اعتبارسنجی، اعطای تسهیلات به افراد خاص، تغییر قوانین و شرایط اقتصادی از عوامل تاثیرگذار در شکل گیری معوقات و بدهی های بانکی هستند اما عدم اجرای صحیح قانون و فقدان تعهد در مرحله نخست و عدم نظارت در قدم بعدی، از عوامل بسیار مهم به وجود آمدن این مشکل قدیمی است. عدم تعهد و تقید به اجرای قوانین بانکی زمینه ساز مشکلاتی شده است که بعد از گذشت چندین سال متمادی از تصویب قانون بانکداری بدون ربا، هنوز آنگونه که باید و شاید و آنچنان که در شان جمهوری اسلامی ایران است، این قانون عملی نشده است.
نگاهی به این قانون مترقی نشان می دهد که حتی کشورهای دیگر از قانون بانکداری ما الگو گرفته و در حال آموزش آن هستند؛ قانونی که برای اولین بار، ایران مبدع آن بود. پاکستان، مالزی، اندونزی، اردن، مصر، قطر، بحرین، کویت، امارات، ترکیه و نیز بسیاری از کشورهای غیراسلامی نظیر ایالات متحده آمریکا، سوئیس، آلمان، انگلستان و از این قبیل به اجرای بانکداری اسلامی اهتمام ورزیده اند. ایالات متحده آمریکا امروز ۴۴ مرکز آموزش دانشگاهی و غیردانشگاهی دارد که بانکداری اسلامی را آموزش می دهند که در این باره می توان به آموزش بانکداری اسلامی در دانشگاه هاروارد اشاره کرد.
در انگلستان ٨۶ مرکز دانشگاهی و غیردانشگاهی بانکداری اسلامی را آموزش می دهند. در یکی از مقاله های رسانه های معتبر دنیا به نقل از یکی از مسئولان کشور انگلستان عنوان شده بود که لندن را کانون اشاعه بانکداری اسلامی در دنیا خواهند کرد. حتی در دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد بیش از ٣۰ کتاب پربار در حیطه بانکداری اسلامی نوشته شده است.همه این شواهد نشان می دهد که قانون بانکداری اسلامی آنقدر جذابیت دارد که کشورهای منفعت طلب غربی، آن را ابزاری ممتاز برای پیشبرد اهداف مالی خود تلقی می کنند.متاسفانه در کشور ما این قانون که می تواند سرمنشاء مشکلات بانکی از جمله معوقات را بخشکاند یا اجرایی نشده و یا عزمی برای اجرای آن وجود ندارد.
بخشی از مشکل معوقات بانکی به مدیریت در سیستم بانکداری باز می گردد و لازم است برای جلوگیری از بروز چنین مشکلاتی، افرادی مدیر و متعهد به کار گمارده شوند. اگر مدیران بانکی، ملزم به اجرای متن آیه تداین (آیه ۲۸۲ سوره بقره) باشند، یقیناً مشکلاتی از این دست را شاهد نخواهیم بود. این آیه طولانی ترین متن را در بین آیات قرآن دارا است و راجع به لزوم کتابت سند برای وام میباشد. هنگامی که رئیس بانک و یا یک قسمت مهم مالی، احساس مسئولیت نسبت به امانات مردم نداشته باشد، در نتیجه تحت تاثیر گرایشات شخصی و یا جناحی و مادّی، بدون ضابطه و نظارت، مبالغ سپرده شده را بدون اینکه از پازپرداخت آن مطمئن باشد، واگذار خواهد نمود. زیرا مطمئن است پس از اتمام دوره خدمتش، عملکرد او مورد مداقّه و بازخواست قرار نخواهد گرفت. مدیران بانک ها، علاوه بر قانون دانی، باید توانایی اجرای صحیح قانون را هم داشته باشند.
ممکن است، مدیری از ریزه کاری های قانون مطلع باشد اما در مقام عمل، به وظایف خود عمل نکند، خیانت در امانت نموده و یا فشارهای گوناگونی به وی وارد آورده شود و نتواند آنگونه که باید، بر حیطه مسئولیت خود مسلط گردد. اگر در اعطای تسهیلات جزیی و ناچیز برای شهروندان عادی سختگیری می شود اما برای خواص و رانت خواران، چنین مشقتی وجود ندارد، نشان دهنده این واقعیت است که نظارت ناکافی و ضعف در سطوح بالای مدیریت مالی و پولی وجود دارد. اخیراً یک پژوهشکده پولی و بانکی، کتابی تحت عنوان «نظارت شرعی بر بانک ها و موسسات مالی اسلامی» منتشر کرده است و سیمناری به این نام نیز برگزار گردید. اما با وجود این مشکلات، هنوز بحث بر سر نظارت استحبابی و نظارت وجوبی است.
هر کاری نیازمند نظارت وجوبی است و اگر عناصر انسانی به بهانه طبیعی بودن برخی مشکلات، به حال خود رها شوند، ممکن است، انحراف از خطوط حاصل شده و خبط و خطا رخ دهد. ضرورت نظارت و برخورد قاطعانه با تخلفات از سرمنشاء در نظام پولی و بانکی ضروری تر به نظر می رسد. سوال اینجاست که چرا در نحوه تخصیص منابع بانکی، کسی از مدیران بانکی سوال و بازخواست نمی کند و سوال دیگر آنکه چرا بانک ها از عدم بازپرداخت بدهی ها شکایت نمی کنند؟ اگر بستر عفونت آمیز این مشکلات در سامانه بانکی کشور خشکانده شود، سیل پرونده های اینچنینی به قوه قضائیه سرازیر نمی شود و در نتیجه انتظارات بعضاً نابجا از این قوه به وجود نمیاد.
اگر در جایی که لازم است در مورد وثیقه ها سختگیری شود و در جایی که لازم نیست، سختگیری بی مورد صورت نگیرد، در نتیجه پرونده های تخلفات بانکی بر روی میز دستگاه قضا کمتر دیده می شود و کار به جایی نمی رسد که به جای شکایت مسئول بانک از دیون پرداخت نشده، قوه قضائیه رأساً ورود کند. روشن است که بانک ها باید از راهکارهای قانونی، معوقات خود را پیگیری نموده و پس از طی مراحل لازم، اسامی افرادی که جرم آنها اثبات شده است را از طریق رسانه ها اعلام رسمی نمایند تا قاطعیت آنان در حفظ و حراست از نقدینگی کشور به نفع تولید و اقتصاد مقاومتی اثبات گردد.
آفرینش:ماسک های اجتماعی، نتیجه عدم شناخت کافی
«ماسک های اجتماعی، نتیجه عدم شناخت کافی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛طرح و برنامه ریزی صحیح در عرصه های مختلف اجتماعی از ضروریات تحقق یک جامعه پویا و معتدل شناخته می شود. اما داشتن برنامه و چشم انداز بلند مدت، نیازمند "شناخت کافی" از محیط پیرامون می باشد. شناختی که بر اساس آن بتوان خواسته ها، نیازها، علقه ها، تفاوت ها و سایر وجوه زندگی افراد، در آن لحاظ شود و براساس این معیارها، ملاک های رفتاری را برای جامعه تجویز کرد.
اما اشکال بزرگ در جامعه ما، "ماسک هایی" است که بسیاری افراد جامعه در طی زندگی روزانه خود از آنها استفاده می کنند. به عبارتی تجویز های دستوری برنامه ریزان اجتماعی ما سبب شده تا مردم جامعه بجای عمل کردن به الگوهای ارائه شده، صرفاً تظاهر به این رفتارها نمایند و از ماسک های مختلف برای امورات زندگی اجتماعی استفاده کنند.
این واکنش های تظاهری بدین سبب است که ما شناخت کافی از واقعیت ها و خواسته های اصلی جامعه نداریم و صرفاً آنچه را که براساس معیارهای مورد تایید خود قبول کرده ایم را برای تمام جامعه تجویز و حتی تحمیل نمودیم. باید به روح، ذهن، هنر، خلاقیت، گرایشات و تمایلات افراد فرصت داد تا خود را بروز دهند و شکوفا شوند، تا بتوانیم فضایی مناسب را برای تضارب آرا و دیدگاه ها فراهم کنیم. نمی توانیم جدای از اندیشه، اعتقادات و باورهای جامعه، رفتار و عادتی اجباری را تحمیل کنیم. نتیجه آن می شود که امروز با جامعه ای چند شخصیتی روبه رو هستیم. برای تمام ما ملموس است که در طول روز با چند مدل رفتاری و شخصیتی با یکدیگر در تعاملیم. در محل کار اموراتی را به ظاهر انجام می دهیم که شاید در منزل به هیچ کدام از آنها اعتقاد و باور نداشته باشیم. در منزل با خانواده رفتار نامناسبی داریم اما در بیرون تظاهر به اخلاق مداری می کنیم. در دانشگاه و بیرون از دانشگاه، در رستوران، پارک، سینما، مسجد، و به طور کلی در میان جامعه طوری عمل می کنیم که در باطن آنچنان که تظاهر می کنیم، نیستیم!.
تمام این تضادها به این علت است که ما آنطور که باید و متناسب با مقتضیات زمان به افراد و خصوصاً قشر جوان حق انتخاب نداده ایم و صرفاً برای آنها مشخص کرده ایم که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد، چگونه رفتارکند، چگونه لباس بپوشد، چگونه تفریح کند و...، اما این روش نتیجه ای عکس به دنبال داشته و دارد. مسلماً بسیاری از بایدها و نباید ها از پشتوانه های عقلی مناسبی برخوردارند، اما اشکال کار ما اینجاست که آنها را به جامعه دیکته و تحمیل می کنیم، لذا افراد در مقابل آن بدون اینکه از محتوای آن باخبر باشند جبهه گیری می کنند.
واقعیت این است که در اساس و اصل دین و شریعت اسلامی نیز، اختیار و آزادی عمیقاً مورد تاکید قرار گرفته و خداوند تعالی نیز برای این اختیار و حق انتخاب انسان احترام قائل است. مراد از اختیار و آزادی، تمسک بر بی قانونی و هرج و مرج نیست، چراکه در هر مسلک و دینی و در هر مدل اجتماعی، مجازات تخطی از قانون محترم و واجب الاجراست. اما باید طوری به افراد جامعه آزادی عمل داد و گزینه های انتخاب را در دسترس آنها گذاشت که با حفظ کرامت انسانی بتوانند راه صحیح را تشخیص دهند.
به عنوان مثال درجوامعی مثل، ترکیه، مصر، مالزی، سوریه، لبنان، و حتی جوامع غربی، که سکولاریسم در آنها نهادینه شده، دیده می شود که گرایش زنان و دختران جوان به حجاب بسیار بیشتر و مناسب تر از برخی کشورهای اسلامی است. درهیچیک از کشورهای یاد شده دولت حامی حجاب نبوده چه برسد به اینکه بخواهد اجباری داشته باشد، اما می بینیم که در جامعه ای همچون ترکیه حتی نمایندگان مجلس این کشور نیز به استفاده از حجاب روی آورند.
لذا باید بازنگری درستی در سیاست های رفتاری جامعه داشته باشیم، باید به اصل عزت نفس افراد جامعه احترام گذاشت و در عین تعیین چارچوب های کلی برای آنها حق انتخاب و آزادی عمل قائل شد. اساس تعلیم و تربیت دینی و اجتماعی ما باید طوری پایه ریزی شود که دیگر شاهد تئوری و اصطلاحاتی همچون " دین دولتی" و "رفتار حکومتی" نباشیم، چرا که اساس این انقلاب از سوی جوانان و جامعه ای شکل گرفت که به دنبال آزادی و حق انتخاب بودند. امروز باید فضارا برای نسل های بعدی انقلاب آماده کرد تا آنها نیزهمچون پدران و مادران خود روحیه انتقادی و مشرب آزادی خواهی را حفظ کنند، تا صلابت و سلامت انقلاب تضمین و ارتقا یابد.
شرق:فقدان پاسخگویی
«فقدان پاسخگویی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن می خوانید؛شعار طرفداران رییس دولت سابق که هفته گذشته به مناسبت فوت مادر ایشان به دیدار او رفته بودند با صدای بلند سر داده می شد: به جان هرچی مرده/ احمدی برمی گرده»! به نظر نمی رسد کسانی که این شعار را سر می دادند، شناخت خیلی درستی از مناسبات عالم سیاست در ایران داشته باشند.
زیرا اگر غیر از این می بود، می دانستند خیلی نیازی به ادای سوگند به «جان هرچی مرد» در تاکید اینکه محمود احمدی نژاد به قدرت بازمی گردد، نداشتند. اتفاقا احتمال آنچه می گویند خیلی هم کم نیست و نیازی به قسم یادکردن ندارد. نظام اجرایی ما دو ویژگی دارد که اتفاقا بازگشت رییس دولت های نهم و دهم را محتمل می کند؛ نخست آنکه پاسخگویی خیلی در نظام اجرایی ایران، جدی گرفته نمی شود.
مسوولان اجرایی هرکاری کردند، کرده اند و هرکاری هم نکرده اند، دیگر گذشته است. پاسخگویی در کار نیست، بنابراین چندان اهمیتی ندارد که رییس دولت سابق درهشت سال مدیریت خود بر قوه مجریه، چه کرده و چه نکرده است؟ از دید حامیان وی، هرچه در آن مقطع صورت گرفته درست، لازم و ضروری بوده و همچنین هرچه را هم از قلم انداخته اند لازم و ضروری بوده که چنین شود. کشور هم بعد از هشت سال مدیریت ایشان به هر وضعیتی که درآمده، آن وضعیت خیلی خوب و شایسته است.
بر این اساس هیچ کس نبایستی این فکر را به ذهن خودش راه دهد که آخر چگونه ممکن است با آن کارنامه عجیب هشت ساله، فردی مانند احمدی نژاد بار دیگر هوس بازگشت به فعالیت اجرایی کلان داشته باشد؟ ویژگی دوم نظام اجرایی ما که بازگشت احمدی نژاد را خیلی هم محتمل می کند، عنصر آینده نگری یا درست تر گفته باشیم نبود آن است. مدیران دستگاه اجرایی، اغلب در لحظه و به روز زندگی می کنند. اینکه سیاست های امروزین آنان چه نتایج و تبعاتی برای ١٠سال و یا حتی پنج سال آینده کشور به بار می آورد، چندان موضوعیت نمی یابد.
اینکه سیاست ها و عملکرد رییس سابق دولت در سال های ٨٤ تا ٩٢، در داخل کشور و در عرصه بین المللی چه آثار و تبعات بلندمدتی برای کشور به بارآورد، خیلی اهمیتی ندارد. مهم «حال» است. به عنوان مثال او تصمیم گرفت به ٧٥ میلیون جمعیت کشور، ماهانه ٤٥هزارو٥٠٠تومان پرداخت کند. اینکه این پول در بلندمدت از کجا باید تامین می شد و مهم تر آنکه در طولانی مدت، چه لطماتی به رشد و توسعه کشور وارد می کرد -همچنان که امروز این اتفاق افتاده است- خیلی اهمیتی نداشت. صرفا جهت نشان دادن تبعات همین تصمیم پرداخت یارانه فله ای، باید بگوییم که با احتساب ٧٦میلیون یارانه بگیر (رقم پرداختی دی ماه)، پولی که دولت آقای روحانی می بایستی بابت یارانه بپردازد، از کل بودجه عمرانی یک ساله کشور که ٤٢هزارمیلیاردتومان است بیشتر خواهد بود. اما از آنجا که نظام برنامه ریزی ما نه خیلی مجهز به سیستم پاسخگویی و نه همچنین مجهز به آینده نگری است، بنابراین احمدی نژاد هرگز مجبور نشد در قبال این سیاست خود، پاسخگو باشد. بنابراین برای دوستانی که آرزوی بازگشت رییس دولت را در سر دارند، نه این تصمیم وی و نه هیچ یک از تصمیمات دیگر آن هشت سال، چندان موضوعیتی پیدا نمی کند.
گویی رییس دولت در آن هشت سال در کشور دیگری، رییس قوه مجریه بوده و در ایران برای نخستین بار است که قرار است مسوولیت اجرایی پیدا کند! می ماند نکته ظریفی که به نظر می رسد «آن طرف آب»ی ها برای بازگشت وی به عرصه اجرایی قایل هستند و هر حرکت وی که حاوی نشانه ای از تمایل او به بازگشت باشد را معمولا با آب وتاب فراوان پوشش می دهند. نگارنده آدم بدبینی نیست و بیش از دودهه است که دانشجویانم شاهد هستند چگونه با بندبند وجودم سعی می کنم با «تئوری های توطئه» و «فرضیه های دایی جان ناپلئونی» بجنگم. اما به راستی برای کسانی که خیر و سعادت ایران اسلامی را در بلندمدت نمی خواهند، آیا سناریویی بهتر از بازگشت مجدد احمدی نژاد به دولت وجود دارد؟
مردم سالاری:گودیِ مه آلود!
«گودیِ مه آلود!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی مال میر است که در آن می خوانید؛سخنان اخیر رحمانی فضلی وزیر کشور مبنی بر ورود پول کثیف وقاچاق به عرصه سیاست، خبری بود که ظرف یکی دوروز گذشته در رسانه های داخلی وخارجی سر وصدای زیادی بر پا کرد.با شنیدن این خبر، می توان بی معطلی این نتیجه را گرفت که ویروس پول های بی حساب وکتاب تنها به فوتبال و تیمداری ما بسنده نکرده و با جهشی به بالاترین رده های مدیریت سیاسی نیز رسوخ کرده است، تا آنجا که حتی به گفته وزیر کشور نقشی انکار ناشدنی در چرخه قدرت پیدا کرده است! حال پرسش ناگزیر این جاست: چرا آشِ فساد مالی در برخی عرصه های مدیریت سیاسی چنان شور می شود که وزیر کشور دولت تدبیر وامید چاره ای جز اعتراف به فساد وهشدار نمی یابد؟ پاسخ این سوال اما چنان روشن است ومکرر در مکرر گفته شده که از فرط تکرار ملال انگیز می نماید و آن اینکه : میدان سیاست و اقتصاد ما از شفافیت وآشکارگی لازم برخوردارنیست.
به عبارت دیگر، میزان درآمد کشور ونیز چگونگی هزینه کردن این درآمد در کشور ما تا حدود زیادی ناروشن است.این همه به کنار، در میدان سیاست نیز به سبب خلاء احزاب ونهادهای مدنی که نقش تربیت سیاستمدار کارآزموده و حرفه ای وهمچنین شفاف ساختن پهنه سیاست را بر عهده دارند ، هستند سیاستمداران خام دستی که برداشت سالمی از سیاست ندارند وسیاست ورزی را پیمودنِ یک شبه راه صدساله به هر طریق و به هر بها (حتی تزریق پول های کثیف مواد مخدر به سیاست!) می دانند و تنها چیزی که در نگاهشان سر مویی اهمیت ندارد منافع ملی و رنج ها وشکنج های مردمی است که از آن ها رای گرفته اند! به سخن دیگر، شرایط سیاست و اقتصاد در کشورما نرم نرمک به سوی وضعیتی رهسپار است که فرنگیان بدان «گودی مه آلود» foggy bottom می گویند.گودی مه آلودی که لازم به در آمدن از آن لزوما به توانایی، دانش، فضیلت های مدنی وجز این ها بسته نیست وفرصت طلبی، رندی، ارتشاء و... در آن نقش پنهان ناشدنی بازی می کنند.
باری، می گویند طبیعت از خلاء بیزار است و سعی می کند آن را در کمترین زمان ممکن با نیروی دیگری پر کند. در یک نگاه کلی ، سیاست نیز همانند طبیعت از خلاء ها بیزار است و به تندی به جبران خلاء پیش آمده برمی خیزد. هم از این رو، در میدان سیاست خلاء برآمده از ناکارایی احزاب و مطبوعات حرفه ای که وظیفه تندرست نگه داشتن پیکر سیاست را بر دوش دارند، بی درنگ با ویروسِ پول های کثیف وسرمایه های آلوده به انواع بزه ها و نابکاری ها و صد البته با سیاستمداران فرصت طلب و نا آشنا با فوت و فن سیاست پر می شود!
با این تفصیل،نمی باید از سخنان اخیر وزیر کشور چندان شگفت زده و برآشفته شد چراکه سیاست بر اساس طبیعت خود در کار جبران کردن فضاهای خالی پیکرش با نیروهایی است که در تحلیل نهایی البته به زیان منافع مردم وبه سود گروه هایی تمام خواهد شد که با هزار گره منافعشان به گودی مه آلود سیاست و اقتصاد متصل است!
مردم سالاری:جهان نیازمند توافق
«جهان نیازمند توافق»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی روزبهانی است که در آن می خوانید؛توافق نهایی منتظر "اراده و تصمیم سیاسی" اتاق فرمان مذاکرات است. در این چند وقت اخیر محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان بارها طی سخنان مختلف بر این موضوع تاکید کرده است که به شرایطی در مذاکرات رسیده ایم که بحث های هسته ای نیاز به تصمیم گیری جدی در سطح عالی کشور دارد. پیش از این نیز ظریف در دیدار با وزیر خارجه چین گفته بود که اطمینان داریم با وجود اراده سیاسی زمینه برای رسیدن به یک راه حل جامع در آینده نزدیک فراهم است. اما در عین حال هر یک از مذاکره کنندگان توپ اراده و تصمیم گیری را در زمین دیگری می اندازند.
هرچند به گفته دیپلمات های مذاکره کننده هنوز اختلافاتی وجود دارد اما تاکید بر تصمیم گیری از سوی وزرای خارجی ایران و آمریکا به عنوان دو طرف اصلی مذاکرات نشان دهنده این است که اراده تصمیم گیری تکلیف را مشخص می کند و اختلافی باقی نمی گذارد. گویا چارچوب ها تعیین شده و طرح های پیشنهادی برای دستیابی به توافق مورد نظر دو طرف به اندازه کافی بررسی شده است و حالا بر سر پذیرفتن یا رد آن ها نیازمند دستورات لازم هستند. چون با توجه به زمان باقی مانده، فرصتی برای طرح پیشنهادات جدید وجود ندارد و از سوی دیگر طرف های مذاکره کننده و بویژه آمریکایی ها هم اعلام کرده اند که در صورت عدم تصمیم گیری در این برهه، ضرورتی برای ادامه کار نمی بینند.
اما در همین حال حضور مقامات جدید و بلند پایه در مذاکرات گمانه زنی های مختلفی را مطرح کرده است. هرچند دیپلمات ها توضیحاتی در مورد علت حضور این افراد داده اند که حاکی از حساسیت در رایزنی هاست اما در همین حال کارشناسان معتقدند که حضور صالحی و حسین فریدون به معنای تغییر در روند مذاکرات نیست بلکه می توان اینگونه تحلیل کرد که جدیت برای پیشبرد مذاکرات بیشتر شده است. با وجود این بر مبنای بحث اراده سیاسی برای تصمیم گیری، می توان حضور معاون و دستیار ویژه رئیس جمهوری کشورمان و نیز وزیر انرژی آمریکا در مذاکرات را این گونه تفسیر کرد که اتاق فرمان ها برای روشن تر شدن مباحث افراد جدیدی اعزام کرده اند تا بلکه گزارش های موثق تری را برای تصمیم گیری دریافت کنند.
نکته دیگر اینکه بیش از یک دهه از تلاش های دیپلماتیک برای حل این مسئله می گذرد و همگان منتظر پایان یافتن این مناقشه بین المللی هستند. اما برخلاف تلاشهای فشرده ای که برای حل این موضوع صورت می گیرد برخی از دیپلمات ها برای پیش گیری از تاثیرات منفی هرگونه اتفاقی در جریان مذاکرات، اظهارات متفاوتی دارند. اینکه جان کری و یا دیگر مذاکره کنندگان تهدید به ترک میز مذاکره می کنند از یک سو نشان دهنده نزدیک شدن مذاکرات به لحظات حساس تصمیم گیری است و از سوی دیگر تلاش سیاست مداران برای کم کردن اثرات عدم دستیابی به توافق را نشان می دهد.
مسلم است که این تهدیدها اگر خللی به مذاکرات وارد نکند بی شک سودی هم ندارد. از این رو ای کاش سیاست مداران به جای آینده سیاسی خود لحظه ای به ضرورت حل این پرونده بیندیشند و گام های مثبت بیشتری برای حل آن بردارند، خواه این سیاست مدار دموکراتی چون اوباما باشد یا اعتدال گرایی چون حسن روحانی. از طرف دیگر این اظهارات اهمیت دستیابی به توافق را نمایان می کند و نشان می دهد که عدم دستیابی به آن برای همه نگران کننده است. چرا که امروز برای همگان روشن است که نه تنها منطقه خاورمیانه بلکه جهان نیازمند توافق هسته ای است. در این حال آنان که خود را بی نیاز از توافق می دانند در واقع یک شوخی سیاسی را مطرح می کنند. چون مقامات که به ضرورت توافق واقف هستند و عموم مردم نیز به خوبی آن را درک کرده اند. هرچند ممکن است عده ای به خاطر منافع حزبی و جناحی خود آرزوی دیگری کنند اما مصالح عمومی چیزی دیگری را اقتضا می کند. با این حال امید است که اتاق فرمان ها هرچه زودتر اراده سیاسی را در جهت خواست ملت ها که چیزی جز صلح و آرامش نیست به کار گیرند.
دنیای اقتصاد:تحقق هدف پولی و سناریوهای آتی
«تحقق هدف پولی و سناریوهای آتی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم حمید زمان زاده است که در آن می خوانید؛بر اساس آخرین گزارش رسمی، بانک مرکزی موفق به تحقق هدف پولی خود در راستای مهار رشد نقدینگی در سطوح ۲۳ تا ۲۵ درصد در پاییز سال جاری شده و به نظر می رسد با توجه به تداوم سیاست جاری در فصل زمستان، بانک مرکزی می تواند تحقق اهداف اعلامی سیاست پولی را تا پایان سال تداوم بخشد. روشن است که سیاست مهار و حفظ ثبات پولی که در سال جاری در دستور کار بانک مرکزی قرار گرفت، یکی از کلیدهای اصلی تثبیت شرایط اقتصادی و مهار تورمی بود، اما مساله مهم در شرایط فعلی این است که اهداف آتی سیاست پولی در سال آینده بر چه اساسی تنظیم خواهد شد؟
در این راستا مهم ترین موضوعی که سیاست گذار پولی باید مدنظر قرار دهد، تنظیم اهداف سیاست پولی بر اساس شرایط اقتصادی آتی است. در واقع هدف گذاری سیاست پولی فارغ از شرایطی که اقتصاد در آن قرار دارد، می تواند به ناکارآمدی سیاست پولی بینجامد. در سال ۱۳۹۳، با وجود اینکه اقتصاد کشور در شرایط خروج از رکود اقتصادی قرار داشت، اما رژیم تحریم های اقتصادی به قوت خود باقی بود. در شرایط محدودیت طرف عرضه اقتصاد به دلیل تحریم اقتصادی، سیاست پولی انبساطی از کارآیی چندانی برای تحریک رشد اقتصادی برخوردار نبود و حتی می توانست از مسیر تشدید تورم و اختلالات قیمتی، اثرات تقویت کننده بر رکود اقتصادی بر جا گذارد.
در مقابل انقباض پولی نیز اگرچه می توانست به کاهش بیشتر نرخ تورم کمک کند؛ اما در مقابل اثرات مخربی بر رشد اقتصادی داشت و به کندشدن آهنگ خروج از رکود اقتصادی می انجامید؛ بنابراین بهترین گزینه بانک مرکزی در سال جاری، اعمال سیاست پولی محافظه کارانه (نه انبساطی و نه انقباضی) در راستای دستیابی به ثبات پولی در کوتاه مدت بود که با توجه به سابقه تاریخی رشد نقدینگی، در هدفگذاری ۲۳ تا ۲۵ درصدی برای رشد نقدینگی نمود یافت. اما سال آینده آبستن تحولات بزرگی خواهد بود. به نظر می رسد مهم ترین متغیر موثر در تعیین اهداف آتی سیاست پولی در سال ۱۳۹۴، تحولات مذاکرات هسته ای خواهد بود.
در صورت عدم حصول توافق و تداوم شرایط جاری، روشن است که سقف ۲۵ درصدی برای رشد نقدینگی هدف در سال ۹۴ نیز معتبر خواهد بود، چراکه انبساط پولی در چنین شرایطی محرک چندانی برای رشد اقتصادی نخواهد بود، در حالی که می تواند محرک قوی برای افزایش تورم باشد. در همین حال کف ۲۲ تا ۲۳ درصدی رشد نقدینگی هدف نیز معتبر خواهد بود چراکه انقباض بیشتر پولی در چنین شرایطی با وجود اثرات کاهنده بر تورم می تواند اثرات مخربی بر رشد اقتصادی دربر داشته باشد.
اما آنچه می تواند تغییرات قابل توجه در اهداف پولی را ضروری سازد، حصول توافق جامع در مذاکرات است. در صورت حصول توافق، نرخ رشد اقتصادی در سایه گشایش در تجارت خارجی، تقویت شدید سرمایه گذاری و بهبود قابل توجه امنیت اقتصادی، در مسیر افزایش سریعی قرار خواهد گرفت. در مقابل نرخ تورم در سایه کاهش و ثبات نرخ ارز و نیز انتظارات تورمی در مسیر کاهنده قرار می گیرد. چنین شرایطی بهترین زمان برای ایجاد تغییر ساختاری در سیاست پولی به معنای کاهش قابل توجه و پایدار نرخ رشد نقدینگی است.
اگرچه انقباض شدید پولی آهنگ صعودی رشد اقتصادی پس از حصول توافق جامع را در کوتاه مدت کند خواهد کرد، اما در عین حال طول دوره رونق اقتصادی را افزایش خواهد داد. به علاوه کاهش قابل توجه و پایدار نرخ رشد نقدینگی، حصول تحقق تورم تک رقمی پایدار را در اقتصاد کشور ممکن خواهد کرد. بنابراین سیاست گذار پولی باید آماده انقباض شدید پولی و حفظ مستحکم آن در صورت حصول توافق در مذاکرات هسته ای باشد. اگرچه میزان انقباض پولی جای بحث دارد، اما به نظر می رسد سقف ۱۵ درصدی برای رشد نقدینگی هدف، گزینه مناسبی خواهد بود.
جام جم آنلاین
|