یک دم در زمین چکید و رفت...
کریم سهرابی
•
یک روزِ خوش، به چشمِ جوانی ندید و رفت
این گونه نامراد، به پیری رسید و رفت
نشنیده بودحرفِ محبت، به گوشِ دل
با گوشِ دل هزار ملامت شنید و رفت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۶ اسفند ۱٣۹٣ -
۲۵ فوريه ۲۰۱۵
برای دکتر مهندس،رخشا بهروز
-------------------------------
یک روزِ خوش، به چشمِ جوانی ندید و رفت
این گونه نامراد، به پیری رسید و رفت
نشنیده بودحرفِ محبت، به گوشِ دل
با گوشِ دل هزار ملامت شنید و رفت
عاشق که بود،سر به کفِ بیستون نهاد
کوهی به پُشتِ خویش کشید و خمید و رفت
جویای رازِ هستی و دانای راز بود
شد در غبارِ رازِ جهان، نا پدید و رفت
هر چند نور بود، به جائی نیافت راه
در متنِ شب، مسیرِ شهابی کشید و رفت
بی یار، و بی دیار ، تلف شد به راهِ عشق
خَیری ز عشق و دانش و کوشش ندید و رفت
در روزگارِ سِفله که، دل، مشتری نداشت
آن را به کیمیای جوانی خرید و رفت
در هفت شهرِ عشق، به عطار خنده کرد
شد امتدادِ رابعه و بایزید و رفت
حتی زبانِ گفتنِ ً من عاشقم ً نداشت
لال از تمامِ خلقِ خدا، دل بُرید و رفت
یاغی، خدا کُنَد، که نبینی و نشنوی
ننشسته،مرغ، از لبِ بامی پرید و رفت
کریم سهرابی-کالیفرنیا.
|