تناقضات و بلاهت سیاستِ دعوت به شرکت در انتخابات شورایاری محلات تهران
ی.ک.شفا
•
می خواهید شهرتان را نجات بدهید؟ بروید به عوض عکس سلفی گرفتن با کودکان و شرکت کردن در خیریه هایی برای رفع عذاب وجدان طبقاتی تان، آموزش شان دهید چطور جنبش کودکان کار راه بیندازند... می خواهید شهرتان را نجات دهید، با همسایه های تان جنبش جلوگیری از ساخت و ساز راه بیندازید... می خواهید شهرتان را نجات دهید، ابوذر-وار به دست کارتن خواب ها استخوان دهید تا بر سر قالیباف بکوبند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲٣ اسفند ۱٣۹٣ -
۱۴ مارس ۲۰۱۵
اخیراً مشاهده کردیم که جو رسانه ای از سوی به اصطلاح فعالان مدنی و کنشگران دگراندیش مبنی بر دعوت به شرکت در انتخابات شورایاری محلات تهران شکل گرفت که ادعایش این بود که "کار را باید از همین جاها جدی گرفت: اگر من موفق شدم همسایه ام را برای نجات محله ام ترغیب کنم، حتماً در سطحی دیگر قادر به بسیج عمومی برای اهدافی ملی و بین المللی خواهم بود"، یا "شهروندی یعنی قدرت تصمیم گیری و تأثیرگذاری بر فضایی که در آن می زی ایم؛ و کوچکترین واحد فضایی ما چیزی نیست جز محله ی مان" و دست آخر با برانگیختن حس نوستالژیک به سریال "خانه ی سبز" (که این روزها بار دیگر در حال پخش شدن از تلویزیون است) و "جنبش سبز" از این در سخن گفته می شد که "بیایید، محله ای، چون خانه ای و چون جنبشی سبز بسازیم" و آخرش هم به سلیقه ی خودتان چندتا سرود و ترانه ی "سبزِ سبزم ریشه دارم" یا "یار دبستانی" (اینجا استعاره از همسایه ی سبز) اضافه کنید که بسته ی تبلیغاتی کامل شود.
احتیاج نیست به سراغ تحلیل های به زعم این جماعت حاضر در پای کلیه ی صندوق های انتخاباتی، نخ نما و کلیشه ی طبقاتی برویم تا بلاهت نهفته در چنین دعوت و فراخوانی را افشا کنیم، بلکه کافی ست تا از مفروضات و باورهای خودشان بهره بگیریم:
یک. محله ی زیبا حق من است.
می گویند به لیست "شهرساز-معمارها" به عوض "مدیر-دلال ها" رأی بدهیم تا جلوی ساخت و سازهای بی رویه و برج سازی از یک سو، و ساماندهی تکدی گری و کارتن خوابی به شیوه ای بشر دوستانه (همراه با عکس سلفی گرفتن دستفروش ها با هنرمندان) گرفته شود. باید پرسید: می بخشید وقتی وزارت فرهنگ دولت تدبیر و امیدتان قادر نیست از یک مجوز ساده ی کنسرت موسیقی صیانت کند، وقتی استاندارن دولت مطبوع تان قادر به مهار چماق به دستان نیستند، چرا باید به توانمندی های چهارتا تحصیل کرده ی خوش تیپ دانشگاهی معماری و شهرسازی برای ایستادگی در برابر بورژوازی مستغلات اطمینان کرد؟ آیا غیر از این است که کاندیداهای این لیست ها، در حال طی طریق دوران آمادگی برای رسیدن به سمت "نمایندگی مجلس" اند؟ منتها آسیاب به نوبت: اول شورایاری محلات، بعد شورای حل اختلاف، بعد شورا شهر و دست آخر مجلس. حداقلش این است که اگر هم کاری از دستم برنیامد می توانم بگویم "نگذاشتند"؛ چطور خاتمی بگوید "هر نه روز یک بحران داشتم" همه برایش کف می زنند، بعد من نتوانم ژست رادیکال بگیرم؟
دو. جنبش از پایین.
می گویند "این یک آزمایش است برای آنکه ببینم چقدر می توانیم مشارکت اجتماعی را از سطوح کوچکتر تمرین کنیم. دموکراسی یعنی هم اندیشی با همسایه برای بهبود کیفیت محل زندگی مشترک مان. اینگونه است که دلها برای جنبش هایی عظیم تر آماده می شود." باید پرسید: این مشارکت کجاست؟ آیا غیر از این است که پس از اینکه من و همسایه ام باهم سر صندوق حاضر شدیم و به دانشجوی دکتری شهرسازی خوش تیپ مان رای دادیم، و بعد سه تایی باهم رفتیم و یک ساندویچ به افتخار این حرکت ارزشی (رای دادن) در راستای تقویت مفهوم شهروندی نوش جان کردیم، دیگر کاری به کار محمدباقر برج ساز(همان قالیباف) و شرکا نداریم؟ دیگر امکان ندارد پلاکارد به دست برویم جلوی ساخت و سازش تحصن کنیم. دیگر امکان ندارد وقتی برای نابودی فضای سبزمان به اسم پهن تر کردن خیابان برای حل معضل ترافیک آمدند، از درخت محبوبمان بالا برویم و بگوییم اگر می خواهید قطع اش کنید، من هم با او خواهم افتاد. نه، نه؛ ما همه چیز را به دانشجوی خوش تیپ مان سپردیم، و احیاناً اگر روزی در مترو یا بی.آر.تی ببینیمش و علت تداوم وضعیت پش از رفتن او به شورایاری را بپرسیم، اسم چند دلال و پیمانکار را بهمان خواهد گفت که به این سادگی ها نمی شود حریف شان شد و احتمالاً ماجرای تلفن های تهدید آمیزی هم که شب های قبل از رای گیری برای صدور اجازه ی ساخت و سازها از طرف آدم های طرف بهش می شود را هم برای مان تعریف می کند، و ما با شنیدن این داستان های پلیسی هرچه بیشتر به این حرف دانشجوی خوش تیپ مان ایمان می آوریم که "باید دست این ها را از جایی بالاتر مثل شورای شهر یا مجلس قطع کرد"؛ و ما بی درنگ می گوییم "کی از تو بهتر؟ تو کاندید شو، رای از من". و اینطوری می شود که ما هی رأی می دهیم: ... و رأی می دهد، و رأی می دهد، و رأی می دهد، و ...
سه. دوگانه ی همیشگی: خیابان یا صندوق؟
و حالا اجازه دهید کمی هم به سراغ تحلیل های نخ نما شده ی طبقاتی خودمان برویم: در میان مبلغان این کارزار انتخاباتی کسانی بودند که می توان در صفحات فیسبوک شان سراغ اسم هایی چون "دیوید هاروی" (جغرافی دان مارکسیست و از ایده پردازان "جنبش حق به شهر" که اخیرا چندین کتاب از او پیرامون نسبت شهر و سرمایه داری ترجمه شده) یا "مایک دیویس" (جامعه شناس شهری مارکسیست متخصص در بحث زاغه نشینی) و یا تحلیل گران وطنی مسائل شهری، نظیر "پرویز پیران"، "پرویز صداقت" یا "کمال اطهای" را گرفت. چهره هایی شاخص با انبوهی از تحلیل هایی درباره چرایی و چگونگی نابودی شهرها. حاصل اما دعوت به شرکت در مراسم تحمیق توده ها (انتخابات)، مراسم گردن زنی شهر (انتخابات)، مراسم گردهمایی شهروندان لیبرالِ بی خاصیتِ خوش تیپ (انتخابات)، مراسم آمادگی برای مسابقه ی "چقدر می تونم چشم ام رو روی همه چیز ببندم و شهروند نمونه بشم" (انتخابات).
می خواهید شهرتان را نجات بدهید؟ بروید به عوض عکس سلفی گرفتن با کودکان و شرکت کردن در خیریه هایی برای رفع عذاب وجدان طبقاتی تان، آموزش شان دهید چطور جنبش کودکان کار راه بیندازند تا پدر آن وزیر کار بی شرف را دربیاورند.
می خواهید شهرتان را نجات دهید، با همسایه های تان جنبش جلوگیری از ساخت و ساز راه بیندازید. به فلسطینی ها بنگرید که برای مقابله با شهرک سازی های صهیونیستی چه می کنند.
می خواهید شهرتان را نجات دهید، ابوذر-وار به دست کارتن خواب ها استخوان دهید تا بر سر قالیباف بکوبند نه آنکه علی وار، شبانه طعامی جلوی شان بگذارید.
می خواهید شهرتان را نجات دهید، از امشب در فضاهای سبز در حال تخریب محله تان بخوابید، به بالای درختان در لیست قطع شدن پناه بگیرید، شب ها وقتی کارگران شهرداری برای جمع آوری آشغال ها می آیند، به عوض دادن پول ماهیانه (که حقش بیش از آن است و شهرداری باید زندگی اش را تامین کند)، کتاب "مانیفست کمونیست" مارکس و انگلس یا "آموزش سندیکایی" حسین سمنانی به آنها بده.
|