زن، کهربای آزادیست!
رضا فرمند
•
زن، سرشار آبواژهی هستیست!
خاستگاه همهی خدایان نیز، پیکر شگفت زن است!
هیچ خدای دانایی به زیبایی زن فرمان نمی دهد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۹ آبان ۱٣٨۵ -
۱۰ نوامبر ۲۰۰۶
www.rezafarmand.com
۱
گذشت آن زمان سختی که مرد
دستِ راست خدا می نشست!
گذشت آن زمان سختی که مرد
گاواش را به نیرویاش، اسباش را به شتاباش،
و بلندای شمشیرش را به بالایاش می افزود.
اکنون زن از شتاب بیرون می زند!
اکنون زن، ساشی های کامپیوتر را
زیباتر از پیانو می نوازد.
اکنون زن، با چند پرسش ساده،
باور هایش را می تکاند؛
و خدایان خودسر را
به آنسوی زندگیاش پرت می کند.
اکنون اگر زنی دستاش را به مردی می دهد
برای آن نیست که نیافتد
برای آنست که چنین می خواهد.
۲
من فکر می کنم که از زن، راههای بزرگ می گذرد!
زن، کهربای آزادیست!
*
در زن است که آزادی آینهای بزرگ می شود!
در زن است که آزادی نازکترین پلهایش می آزماید؛
در زن است که هارمونی زیبایی به اوج می رسد؛
و چرخهای واژه، شتاب می گیرد.
*
زن است که زندگی را با کهربای توانمندِ اندامش
از میدان های مرگ به خویش کشیده است.
صلح هوشمند پیکر زن است که بارها
جنگ را شکست داده است!
۳
اکنون، زنان به واژه ها و پیکرهاشان آمدهاند!
و زندگی را در همهی گستره ها آراستهاند!
اکنون، زنان با سربلندی از نگاه مردان می دوند؛
از جهان مردان می دوند؛
و پرسشهای بلند را زیر پا می گذارند.
اکنون، زنان با هوش و نازکیهاشان
زندگی را می پالایند؛ و با آبهای برهنگیاشان
هوس ها را شاداب می کند.
۴
زنان با سرین و سینه هاشان
با سکساشان بر هوس جهان حمله کردهاند.
باسن هاشان را چون دژهایی گرد
از پشتشان برکشیدهاند.
و از پنجرهی گشودهی پستان هاشان
همه جا را می پایند.
اکنون زنان، یک نگاه هم، زیباییاشان را ترک نمی کنند.
و تیلهی هوسآمیز هیچ چشمی دیگر
زندگیاشان را نمی غلتاند
چرا که گودالهای ایمان را در واژه هاشان پُر کردهاند.
۵
اکنون زن، معنی اندامش را از هیچ خدایی نمی پرسد.
و شادمانیاش را در پرسش های بلند
از مُشترس ایمان دور کرده است.
اکنون زن، آب و آبروی و غریق را
واژه به واژه، قطره به قطره خوانده است
و مردی اگر در زیباییاش بیفند
آنرا به گناه خود نمی نویسد.
۶
اکنون، هشیارترین زمان ها
در واژه ها و پیکر زن بیدار است!
دیگر چه کسی می تواند به آزادی زن چیزی بیاموزد؟
اکنون چه کسی می تواند به لبخند زن چیزی بیاموزد؟
دیگر چه کسی می تواند پنجرهی برهنگی زن را ببندد؟
دیگر چه کسی می تواند پرسشهای رخشان زن را نبیند؛ نشنود؛
و آسمان ها را از نگاه و واژه ها و پرهایش بیرون کشد؟
اکنون، هشیارترین زمان ها
در واژه ها و پیکر زن بیدار است!
۷
زبان نرم و خوشاهنگِ این سرزمین
در ژرفاها با هوش و نازکی های زن،
و با پرسش های جسور در آمیخته است!
به زبان فارسی که دست می بری
دستات به ریش و پشم زاهدان می خورد؛
به خرقهی پُر شپش عارفان؛
و به لعابِ چسبناک و سیاه ایمان.
۸
زن، سرشار آبواژهی هستیست!
خاستگاه همهی خدایان نیز، پیکر شگفت زن است!
هیچ خدای دانایی به زیبایی زن فرمان نمی دهد
هیچ خدای دانایی
خاستگاهِ بلندِ خود را پَست نمی کند!
۹
وه...! وه...! چه زیباست که زنان
شاهپر واژه هاشان را باز می یابند.
وه...! وه...! چه زیباست که زنان
ایوان کهربایی اندامشان را کشف می کنند
۱۰
گذشت آن زمان سختی که مرد
دستِ راست خدا می نشست!
اکنون ، زن از شتاب بیرون می زند
و زمان، بی زن جایی نمی رود!
پاریس ژوئیه ۲۰۰۵-۲۰۰۶
|