یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

به اندیشیدن خطر کن!


شهاب شباهنگ


• روش‌های بیشماری وجود دارد که اندیشیدن را از سر آدمی بیندازد: از زندان و شکنجه گرفته تا مواد مخدر، از وعده و وعید گرفته تا تهدید و ارعاب، از تخدیر ذهن گرفته تا تحمیل مرجعیت، از ترساندن از آتش جهنم گرفته تا نشان دادن سراب و ناکجاآباد و برانگیختن امیدهای کاذب. کسانی که اندیشیده‌اند، در همه‌ی ادوار تاریخ با موانع سخت و خطرات جدی روبرو بوده‌اند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۶ فروردين ۱٣۹۴ -  ۵ آوريل ۲۰۱۵



        سقراط پیش از نوشیدن جام شوکران، تابلوی «مرگ سقراط» اثر ژاک لویی دیود ۱۷٨۷

گفته می‌شود که اندیشیدن یکی از بزرگ‌ترین سرگرمی‌های آدمی است. شاید این سخن درستی باشد. ولی در مورد این سرگرمی هم باید مانند دیگر سرگرمی‌ها، همواره سه نکته‌ی مهم را درنظر داشت: نخست اینکه آدمی باید از پس آن برآید. دوم اینکه سرگرمی‌هایی وجود دارند که بی‌دردسرتر، آسان‌تر و کم‌خطرترند. و سوم اینکه همواره کسانی پیدا می‌شوند که با این سرگرمی مخالف‌اند؛ چرا که اندیشیدن دارای این ویژگی‌ست که می‌تواند پیامدهای محاسبه‌ناپذیری داشته باشد، هم برای اندیشنده و هم برای دیگران.

اندیشیدن در وهله‌ی نخست یعنی شک و تردید کردن و بدیهیات را معروض پرسش قرار دادن. پیش‌شرط اندیشیدن، احساس نادانی است. یعنی درست عکس آن احساسی که یک «فاضل» یا «علامه» دارد و خود را دانا و از دانستن بی‌نیاز می‌داند. البته امروزه برای اندیشیدن فقط کافی نیست که آدمی ـ بر خلاف آن حکایت معروفی که به سقراط نسبت می‌دهند ـ بداند که چیزی نمی‌داند و دانستن همین نکته یک عمر برایش کافی باشد. آگاهی آدمی نسبت به جهل خود طبعا دستاورد ذهنی مهمی است، ‌ولی فقط گامی کوچک در راه دشوار و بی‌پایان آگاهی واقعی است. در نتیجه، کسی که از دانسته‌های موجود خود با چنگ و دندان دفاع ‌‌کند، ناگزیر روش ابلهانه‌ای اتخاذ کرده است، حتا اگر خود را فرزانه جلوه دهد.

بر این پایه می‌توان گفت که اندیشیدن یک پیکار دائمی است: پیکار اندیشنده علیه زور و قدرت، پیکار اندیشنده علیه ممنوعیت تفکر، پیکار اندیشنده علیه اکثریت نیندیشا و پیش از هر چیز پیکار اندیشنده علیه راحت‌طلبی، آسان‌پنداری، درجا زدن و تخدیر و تخمیر فکری خود.

روش‌های بیشماری وجود دارد که اندیشیدن را از سر آدمی بیندازد: از زندان و شکنجه گرفته تا مواد مخدر، از وعده و وعید گرفته تا تهدید و ارعاب، از تخدیر ذهن گرفته تا تحمیل مرجعیت، از ترساندن از آتش جهنم گرفته تا نشان دادن سراب و ناکجاآباد و برانگیختن امیدهای کاذب.

کسانی که اندیشیده‌اند، در همه‌ی ادوار تاریخ با موانع سخت و خطرات جدی روبرو بوده‌اند. آنان را بدنام و بی‌آبرو کرده‌اند، از آنان توبه و اعتراف به «گناه» گرفته‌اند، آنان را آواره ساخته، به زندان انداخته و حتی کشته‌اند. آری، اندیشه در هر عصری بدنام شده، مورد سوء‌استفاده و تحت پیگرد قرار گرفته است. فقط اشکال این بدنامی، سوء‌استفاده و پیگرد متفاوت بوده‌اند.

یکی از راه‌های موثر مبارزه با اندیشیدن، «ممنوعیت تفکر» است. «ممنوعیت تفکر» مفهومی است برای توصیف سرکوب عقاید و جلوگیری از اظهارنظر آزاد آدمیان. با «ممنوعیت تفکر» در جایی روبرو هستیم که آموزه‌ای ـ اعم از دینی یا ایدئولوژیک ـ که همواره بر تفسیری ویژه از انسان و جهان مبتنی است، شک و پرسش را که ارکان اصلی اندیشیدن هستند، ممنوع اعلام کند. قلمرویی که در آن ممنوعیت فکری برقرار شود، مانند مناطق مین‌گذاری شده است که ورود به آن هر دم می‌تواند با خطر جانی همراه باشد. پس «پرسش ممنوع»، یعنی «تفکر ممنوع» و «تفکر ممنوع» یعنی گشودن فضا برای جزمیات چون و چراناپذیر و باورهای مقدس لایتغیر!

ولی اهمیت اندیشیدن برای آدمی چنان است که اگر از آن دست بردارد، ناچار است تحت سرپرستی دیگران بسر برد. تحت سرپرستی دیگران بسر بردن، یعنی هنوز از نظر روحی و فکری صغیر و نابالغ بودن و مآلا «پیرو» باقی ماندن. و آن زندگی که در پیروی از دیگران بگذرد، شایسته‌ی آدمی نیست. کسی که از فکر کردن دست می‌کشد و آن را به دیگری وامی‌گذارد، عملا عنان اختیار خود را به دیگری می‌سپارد و همواره در بند اوست. پس آزادی آدمی مستلزم آگاهی است و آگاهی نتیجه‌ی اندیشیدن.

ادیان بطور اعم و دین اسلام بطور اخص، بنا بر سرشت خود هرگونه اندیشیدن واقعی را در نطفه می‌کشند و با همه‌ی وجود مانع رشد و رویش آن می‌گردند. چرا که آزاد شدن واقعی نیروی پرسش و اندیشه در فرد مومن، بطور قانونمند پی‌آمدهای محاسبه‌ناپذیری برای باورهای ایمانی او به همراه می‌آورد. ما در ایران فقط با یک جامعه‌ و فرهنگ اسلامی سروکار نداریم، بلکه با حکومتی بدخیم نیز روبرو هستیم. بدخیمی این حکومت به دینی بودن آن است. حکومت دینی نه تنها در ذات و نهاد خود تام‌گرا، تجاوزگر، انسان‌ستیز و «ممنوع التفکر» است، بلکه از بنیاد با اندیشیدن مخالف است، از آن وحشت دارد و به آن کینه می‌ورزد.

نظام اسلامگرای شیعی حاکم بر ایران، دارای یک ایدئولوژی استیلاگرایانه‌ی افراطی است که از گذرگاه برقراری پیوندی از دین مطلق، جهان‌بینی مطلق، اخلاق مطلق و حقوق مطلق، برتری‌طلبی نظام ارزشی خود را به جامعه تحمیل می‌کند. این ایدئولوژی سرکوبگر، بر جزمیات دینی و خرافات آخرالزمانی استوار است و از «امت» خود جز اطاعت محض هیچ انتظاری ندارد. بدیهی است که چنین نظام اندیشه‌کشی، شهروند پرسشگر و اندیشه‌ورز را تهدیدی جدی برای خود به‌شمار می‌آورد، زیرا چنین شهروندی «خواب خوش اسلامی» جامعه را پریشان و به کابوس مبدل می‌کند.

رژیم اسلامگرای حاکم، برای مقابله با چنین شهروندی، بیش و پیش از هر چیز آنچه را که «فضای فکر» جامعه نام دارد، محدود و مسموم می‌سازد. «فضای فکر» اصطلاحی تصویری برای کلیت و جامعیت امکانات فکری فرد یا گروهی از افراد یا مردم است. محدودسازی و مسموم‌سازی این «فضای فکر» از طریق حاکم کردن «جبر فکری» صورت می‌پذیرد. در فضایی که «جبر فکری» حاکم است، آدمیان ناگزیر می‌شوند به روال فکری معین و فوق‌العاده محدودی که ایدئولوژی حاکم تحمیل کرده بسنده کنند. «جبر فکری» یعنی عادت دادن و پیوند زدن اشکال ویژه‌ای از اندیشه به قوانین منطق، به گونه‌ای که تنها آن شیوه‌ی تفکری اعتبار یابد که روند و روال و نتایج اندیشه را در چارچوبی تنگ محبوس می‌سازد.

با این همه، امروزه دانستن این موضوع که چنین رژیمی با اندیشه و آزاداندیشی و دگراندیشی از بنیاد مخالف است، به خودی خود دیگر به معنی «اندیشیدن» نیست و هر انسان غیرمغرضی با عقل سلیم و هوشی متوسط حتی صرفا با غریزه دریافته است که این رژیم دشمن اندیشه و خردورزی است. پس باید از اینگونه «اطلاعات عمومی» و «دانستنی‌های روزمره» فراتر رفت. باید کوشید و «جبر فکری» را درهم شکست و «فضای فکر» را دگرگون ساخت. ولی این کار چگونه میسر می‌شود؛ پادزهر مقابله با مسمومیت «فضای فکر» و زهری که در رگ‌های جامعه تزریق می‌شود چیست؟ این پادزهر، همانا اندیشیدن واقعی است. پس ببینیم اندیشیدن واقعی یعنی چه و جلوه‌های گوناگون آن برای ما چگونه می‌تواند باشد؟

گفتیم که اندیشیدن پیش از هر چیز یعنی شک کردن و بی ‌قید و شرط و با سماجت پرسیدن. اندیشیدن فراتر از آن یعنی بر جهل بیکران و آگاهی اندک خود واقف شدن و خود را «علامه» و «همه‌چیزدان» نپنداشتن. اندیشیدن یعنی در راه کسب مداوم و مستمر آگاهی از پای نایستادن و درجا نزدن. اندیشیدن یعنی از رسیدن به پاسخ‌های احتمالا ناخوشایند نهراسیدن و «ملاحظات و تدابیر احتیاطی» را در زمینه‌ی «پرسش‌های مزاحم» کنار گذاشتن. اندیشیدن یعنی در امور چون و چرا کردن و داده‌ها را هرگز بطور بدیهی نپذیرفتن. اندیشیدن یعنی در احادیث و نقالی‌ها و داستان‌سرایی‌ها و روایات کهن آرامش نپذیرفتن. اندیشیدن یعنی بر روی واضحات و دانسته‌های پیش‌پا افتاده‌ی روزمره لم ندادن و دائم در جستجو بودن. اندیشیدن یعنی از پندارهای دینی، اوهام خرافی و تصورات افسانه‌ای فاصله گرفتن و روش تفکر علّی و منطقی را جانشین آن‌ها ساختن. اندیشیدن یعنی در بسیاری از امور بدیهی مورد پذیرش همگانی مساله دیدن و بر تاریکخانه‌های تاریخی و فرهنگی نورتاباندن.

اندیشیدن یعنی فراسوی امور جزیی، به امور کلی نگریستن و اجزا را در ارتباط با هم نظم دادن و آنها را در وحدتی عالی‌تر پیوند زدن. اندیشیدن یعنی صرفا در پی فایده‌ی عملی نبودن. اندیشیدن یعنی شخصیت مستقل داشتن، بر تفرد خود پای فشردن و تصویر ذهنی خود را از جهان ساختن. اندیشیدن یعنی از طرح‌های غیرارادی و ناخودآگاه و تصویری گسستن و آنها را با صورت‌های آگاهانه، پیونددهنده و مفهومی تفکر جایگزین ساختن. اندیشیدن یعنی در سطح امور نلغزیدن و دلیری نفوذ به کنه و واپسین علت پدیده‌ها را داشتن. اندیشیدن یعنی تناسب و موازنه‌ای معقول میان تخیل و فهم و نیروی زنده‌ی تجسم و قابلیت انتزاع برقرار کردن. اندیشیدن یعنی زیاده‌روی‌ها و مبالغه‌ها و اغراق‌ها را تعدیل و مهار کردن و از درغلتیدن به خشک‌مغزی و انعطاف‌ناپذیری فکری از یکسو و نیروی انگارشی افراطی و احساسی از دیگرسو پرهیز نمودن.

اندیشیدن یعنی قاطعانه در برابر رسم و رسوم و سنت‌های پوسیده و ناسازگار با زمانه‌‌ی جامعه‌ی خود ایستادن و ضعف‌های فرهنگ خود را کاویدن و بی‌امان نقد کردن. اندیشیدن یعنی عدم التزام به سخنان «بزرگان» و در برابر «مفاخر فرهنگی» سرفرود نیاوردن. اندیشیدن یعنی خود را از بند اقتدار مضاعف دین و دولت از یکسو و آموزگاران کهن و نو از دیگرسو رهاندن. اندیشیدن یعنی از چهره‌ی واعظان فرقه‌های مذهبی و مبلغان قبیله‌های سیاسی نقاب برگرفتن و مشت همه‌ی کسانی را که وعده‌ی بهشت‌های آنجهانی و اینجهانی می‌دهند بازکردن. اندیشیدن یعنی همه‌ی مشاطه‌گران دینی و «سکولار» را که می‌کوشند با بزک کردن چهره‌ی عفریت اسلامگرایی حاکم بر میهن آن را تلطیف و «فرشته‌ای رحمانی» وانمود کنند رسواکردن و بی‌تزلزل رویاروی آنان ایستادن. اندیشیدن یعنی به منجی و امام و خلیفه و پیشوا و رهبر و سلطان امید نبستن و به شهروند صاحب فکر و قائم به ذات تکامل یافتن!

سال‌ها پیش یکی از شاعران نامدار معاصر ما در توصیف فضای اختناق حاکم بر جامعه‌‌ی ایران هشدار داده بود که: «به اندیشیدن خطر مکن!». به باور من اما به‌رغم همه‌ی خطرات موجود، ما برای برون‌رفت از مهلکه‌ی کنونی، هیچ چاره‌‌ای جز اندیشیدن و تکیه بر تفکر مستقل نداریم. از راه اندیشیدن است که می‌توان به آزادی رسید. آزادی آدمی با اندیشیدن می‌آغازد و اندیشیدن تنها راه ضروری برای رسیدن به آزادی درونی و برونی است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست