شادی از پایان یک نمایش و نگرانی از آغاز نمایشی دیگر - محمدحسین یحیایی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱٨ فروردين ۱٣۹۴ -
۷ آوريل ۲۰۱۵
همانگونه که انتظار می رفت، بعد از چند دوره دید و بازدید، گفتگو و مذاکرات طولانی در پشت در های بسته، بین مقامات جمهوری اسلامی از یک سو و پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل، جمهوری فدرال آلمان و نماینده اتحادیه اروپا از سوی دیگر در لوزان سویس تفاهم نامه ای بسیار کوتاه منتشر شد. هر دو سو راضی و خشنود از تفاهم به کشور های خود برگشتند، در ایران مردم به تنگ آمده و اسیر استبداد که خواهان برون رفت از بحران روز افزون اجتماعی و تنگنا های شدید اقتصادی است، از پایان این نمایش رژیم ساخته، به شادی و سرور پرداختند، آنان حتا توجه چندانی به متن تفاهم نامه نداشتند، خرسند از آن بودند که خطر جنگ کمتر و تحریم های کمر شکن که برای برخی از وابستگان رژیم، بویژه ذوب شدگان در ولایت نعمت و فرصت بود در آینده برداشته خواهد شد.
رژیم جمهوری اسلامی از سال های نخست برای رسیدن به اهداف خود، همواره بحران سازی می کند، نمایشی را به اجرا در می آورد، تا به اهداف از پیش تعیین شده خود برسد، هنگامی که مردم خسته از تکرار نمایش می شوند، صحنه را تغییر می دهد و با بازیگران جدید نمایش دیگری آغاز می کند. البته اغلب بازیگران همفکر و هم اندیشه در کاراکتر های گوناگون ظاهر می شوند. در این راستا حسن روحانی مرد امنیتی چندین ساله، حقوق دان می شود و دولت « تدبیر و امید » تشکیل می دهد و اغلب همکاران خود را هم از همان قماش خود در سیاست و اقتصاد گزینش می کند. نگاهی کوتاه و گذرا به تاریخ چند ساله این واقعیت تلخ و تکرار غم انگیز آن را نشان می دهد.
انقلاب 1357 با شرکت طبقات، اقشار، سازمان های گوناگون سیاسی با خاستگاه و خواسته های مختلف تحقق یافت، انقلاب را حزب و یا گروهی رهبری نمی کرد که ایدوئولوژی منسجم و راهبردی واحد داشته باشد. آپارات دولتی همراه با میلیارد ها ثروت مصادره شده در جستجوی صاحبان جدید خود بود، روحانیون، اقشار پیرامونی و بازار سنتی با تشکیل گروه های مسلح و سرکوب گر، چشم طمع به آن دوخته بودند، مبارزه و کشتار بی رحمانه برای دستیابی به آن از همان روز های نخست آغاز شد. گروگان گیری 444 روزه کارکنان سفارت ایالات متحده، جنگ ویرانگر 8 ساله با شعار های بی محتوا و تو خالی از یک سو دکترین شیعه گری را بعنوان ایدوئولوژی منسجم مطرح ساخت و از سوی دیگر میلیارد ها ثروت بادآورده از فروش نفت، رانت و دزدی از ادامه جنگ را انباشت و در دست نوکیسه گان و سرمایه داران جدید قرار داد. در این مدت رهبران و افراد احزاب و سازمان های مترقی دستگیر، کشته و یا زندانی شدند. رژیم برای تثبیت ایدولوژی خود زندان را دانشگاه خواند و افراد مجنون و بیماری مانند لاجوردی و دیگران را بعنوان استاد به جان مبارزین، فعالین اجتماعی، سیاسی و دانشمندان واقعی مردم انداخت تا جهل و جنایت را درهم آمیزد. شو های مضحک و مسخره تلویزیونی را برای ترویج جهل و خرافات راه انداخت، ولی در سال های پایانی جنگ، از فرستادن توده های مردمی به جبهه ها برای بازی در نمایش خود ساخته باز ماند. در این مدت سرمایه های کلانی با استفاده از شرایط جنگی و تامین سود از شرایط موجود از مناطق روستایی و دور افتاده به شهر های بزرگ روی آورد. انباشت در دست افراد و گروه های مشخص که ارتباط مستقیمی با رژیم داشتند به شدت افزایش یافت. بنابرین نعمتی که رهبری رژیم در سال های نخست جنگ مطرح کرده بود، به حقیقت پیوست و نمایش جنگ، جنگ تا پیروزی به پایان خود نزدیک شد. خمینی با یک جرعه جام زهر را سر کشید و همراه با آن میلیارد ها ثروت ملی را بر باد داد. رژیم برای پیشگیری از پرسش و چگونگی پذیرش قطعنامه همراه با عوام فریبی و نیرنگ، به خشم و خشونت بیشتری نیاز داشت، در این راستا برای هموار کردن راه چپاول و دزدی و ساماندهی سرمایه داران وابسطه بخود به پاک سازی و جنایت دیگری دست زد، در یک اقدام جنایتکارانه در سال 67 هزاران زندانی سیاسی را که ( نام فاجعه ملی بخود گرفت )، بکام مرگ فرستاد. هنوز پرونده این جنایت مفتوح و باید به آن رسیدگی شود.
دوران سازندگی رفسنجانی به فعال شدن سرمایه های بادآورده در دوران جنگ در حوزه های گوناگون اقتصاد بویژه در بخش ساختمان و فعالیت های زیربنایی انجامید. سرمایه داران جدید، با استفاده از رانت ها، هرج و مرگ حاکم بر اقتصاد و بازار و استثمار شدید کارگران و زحمتکشان که از حقوق اولیه خود نیز در سازماندهی تشکیلاتی محروم بودند، به سود و سرمایه های هنگفت رسیدند. در این میان سرمایه داران نو پا ( تازه به دوران رسیده ) برای ساماندهی و افزایش بازدهی، نیازمند مدیران و مهندسینی بودند که بتوانند سرمایه و سود خود را باز هم افزایش دهند و با گسترش عملکرد خود در حوزه های مختلف فعالیت کنند. تنها نگرانی آنان از فرماندهان جنگ بود که بعد از سال ها جنگ به پشت جبهه ها آمده ، به دنبال سهم خود از نعمت و رانت دولتی بودند، رفسنجانی برای تضمین و حفظ امنیت سرمایه داران جدید برخی از فرماندهان جبهه ها را به شراکت و فعالیت در حوزه اقتصاد و برخی دیگر را به سیاست فراخواند. اقتصاد در دو حوزه تجارت و ساخت و ساز که بسیار سودآور و زود بازده است، به شدت و سرعت رونق گرفت، در نتیجه بخش های دیگر اقتصاد رشد چندانی نیافت و تعادل در تولید و توزیع کالا های مصرفی و میانی برای صنایع بهم خورد. فاصله طبقاتی به شدت افزایش یافت و مهار تورم از کنترل خارج شد ولی انباشت سرمایه با فقر شدید توده ها و زحمتکشان تهیدست بازهم افزایش یافت. در این میان سرمایه دار و بوروکرات به همکاری نزدیک باهم پرداختند و دانش آموخته های خود رژیم را به خدمت گرفتند. در این دوره با راه اندازی دانشگاه آزاد، دانشگاه امام صادق و برخی دیگر از مراکز علمی، تربیت کادر های لازم برای پیشبرد اهداف رژیم آغاز شد. برخی از مقامات عالی کشور که در ظاهر به شدت از ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و دیگر کشور های پیشرفته اروپایی انتقاد می کردند و از تهاجم فرهنگی آنها سخن می گفتند، فرزندان خود را برای تحصیل به آن کشور ها فرستادند تا در آینده کادر اقتصادی و سیاسی رژیم را تشکیل دهند
در سال های پایانی دوره رفسنجانی، اتحاد و همکاری سرمایه دار و بوروکرات که به انباشت پیشتر سرمایه انجامیده بود، برای حفظ موقعیت، گسترش نفوذ و افزایش سرمایه، به ترفند تازه ای نیاز داشت تا نهاد های وابسطه به خود را بازسازی و یا برپا سازد و در راستای پیوند با سرمایه جهانی عمل کند، از آن رو احساس کرد که نیازمند دولت قانون گرا و قانون پذیر در راستای تقویت سرمایه خود است. با مطرح کردن شعار اصلاحات در جامعه، هیجان سیاسی و اجتماعی آفرید، در نتیجه مردم از اقشار مختلف به امید رهایی از استبداد و برون رفت از دایره ظلم و ستم به شکل وسیع و گسترده ای در انتخابات شرکت کرده، خاتمی را به ریاست جمهوری برگزیدند. در این دوره فاصله و شکاف محسوسی بین نظامی، امنیتی ها، بارگاه رهبری و سرمایه های آنان از یک سو، با بوروکرات سرمایه داران پیشین که پیرامون دولت اصلاحات گرد آمده بودند از سوی دیگر احساس و ظاهر شد. هر چند آن دو در سرکوب دگراندیشان هم نظر، هم فکر و هم تاکتیک بودند، ولی در تقسیم رانت و غنیمت اختلاف نظر و دیدگاه داشتند، از آن رو برای خودنمایی و قبضه قدرت سیاسی و اقتصادی در کار هم مداخله و یا کارشکنی می کردند که گاهی هم با خشونت همراه بود. در دو سال پایانی دولت اصلاحات، نظامی، امنیتی ها با همدلی و همراهی با بارگاه رهبری به سوی قدرت و تمرکز آن در دست خود قدم برداشتند. با برنامه ریزی دقیق مرد متوهم، با رفتار های جنون آمیز و خود شیفته ای را برای اجرای نمایش جدید به ریاست جمهوری رساندند.
این دوره که با افزایش شدید درآمد های نفتی همراه بود، زمینه جاه طلبی، گنده گویی و بازی های سیاسی نظامی، امنیتی ها را در منطقه فراهم کرد. نظامی، امنیتی ها در همه نهادها و ارگان های مدیریتی نفوذ کردند. بار دیگر به تقویت دکترین شیعه گری، آفرینش فراگیر هلال شیعه و گسترش آن در منطقه پرداختند. با هزینه میلیارد ها دلار از درآمد های نفتی سخن از بیداری و تمدن اسلامی و مدیریت امام زمانی به میان آوردند، برای پیشبرد این اهداف به فعالیت های اتمی و غنی سازی خود سرعت بخشیدند تا خود را در ردیف ابرقدرت ها قرار دهند. همزمان انصراف خود را از اجرای پروتکل الحاقی بیان داشته، زمینه صدور قطعنامه و اجرای تحریم های شدید و خرد کننده اقتصادی را از سوی سازمان ملل، اتحادیه اروپا، ایالات متحده و کشور های قدرتمند دیگر فراهم کردند. با این عملکرد رژیم در این دوره، میلیارد ها دلار از درآمد های هنگفت نفتی گم و گور شد، در نتیجه سرمایه دار های جدیدی با همکاری نظامی، امنیتی ها، با حمایت مستقیم رهبری و با استفاده از همه امکانات بانکی، رانتی، دزدی، قاچاق و... وارد میدان شدند. با آنکه مردم با شرکت در نمایش انتخابات سال 88 خواهان پایان این بازی مضحک و مسخره بودند، ولی رژیم همواره اصرار به ادامه آن راه داشت، در این راه از هیچ جنایتی فروگذاری نمی کرد. در این دوره گاهی تبلیغ دکترین شیعه گری با چاشنی ملی گرایی و باستان گرایی هم همراه می شد که غرور ملی گرایان را نوازش کند ولی این رفتار برخی از دولتمردان، خوشآیند روحانیت سنتی نبود زیرا با امت گرایی آنان در تضاد بود. به هر رو، این دوره تاریک در تاریخ سیاسی کشور، رو به پایان بود، دستآورد این دوره که با ماجراجویی آغاز شده بود، فقر عمومی، بیکاری گسترده، تورم و بحران های شدید اجتماعی و اقتصادی بود. در این دوره بسیاری از مراکز تولیدی نابود شدند، جنش های مردمی و هرگونه جنبش کارگری، اجتماعی، قومی و روشنفکری به شدت سرکوب شدند.
در سال های پایانی این دوره غم انگیز و ویرانگر، نگرانی از خیزش و شورش همگانی سران رژیم را به وحشت انداخت که باید برای پیشگیری از آن اقداماتی صورت می گرفت و تغییراتی رخ می داد. بنابرین دولت تدبیر و امید حسن روحانی که محصول این بینش و نگرانی از آینده بود شکل گرفت. از آن رو حسن روحانی و تیمش باید به این نمایش تکراری و خسته کننده و گاهی ویرانگر از نظر اقتصادی و سیاسی پایان می دادند. بنابرین از همان روز های نخست تشکیل دولت، مذاکرات فشرده ای برای پایان دادن به ماجرا آغاز شد. رژیم جمهوری اسلامی با هزینه میلیارد ها دلار از ثروت ملی مردم گرفتار در فقر و تنگدستی به نقطه ای رسیده بود که 12 سال پیش هم در همان نقطه بود. بنابرین بار دیگر جام زهر، این بار با تراژدی و خفت سر کشیده شد و در نهایت این نمایش طولانی با انتشار تفاهم نامه ای در لوزان سویس به پایان رسید.
آنچه مسلم است و تا کنون تجربه شده، نشان می دهد که بحران سازی و نمایش در رژیم جمهوری اسلامی پایان ناپذیر است، با پایان یکی، دیگری شروع می شود که بتواند به نارسایی ها و ناتوانی های خود در مدیریت جامعه سرپوش بگذارد و همواره شرایط را به بهانه های گوناگون برای سرکوب آماده نگهدارد. زیرا در سرکوب مردم بویژه توده های زحمتکش همواره ثابت قدم و پایدار است. هم اکنون نزدیک به 20 ماه از عمر دولت تدبیر و امید می گذرد، با همه وعده و وعید ها با هرگونه جنبش و سازماندهی کارگری و صنفی مخالفت می کند، در راستای اجرای خواسته های صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و دیگر نهاد های اقتصادی به هر دستور و پیشنهادی عمل می کند، ، اجرای این سیاست ها در اقتصاد بیشتر از گذشته به محرومین صدمه خواهد زد، با گسترش فقر، بیکاری و کسر بودجه و افزایش نقدینگی به افزایش مجدد تورم خواهد انجامید، بنابرین برای کنترل جامعه و پیشبرد اختناق سناریو و بازی دیگری در حال آماده سازی است. علائم و نشانه های آن از هم اکنون مشاهده می شود، تبلیغ ستایش گونه از یکی از فرماندهان نظامی در داخل و خارج از کشور ( سردار عارف از سوی مسعود بهنود، سردار صلح از سوی محمد قوچانی و آبروی ایرانیان از سوی ابراهیم نبوی ) نشان می دهد که بار دیگر نظامیان به سوی قدرت خیز برداشتند و در آینده نزدیک تنش در جامعه را گسترش خواهند داد...
محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.se
|