آزادی، مسئولیت و خوشبختی
فرخ نعمت پور
•
می شود گله وار زیست و احساس خوشبختی کرد، به همان نسبت که می شود احساس خوشبختی هم نکرد. می توان مدرن زیست و احساس خوشبختی کرد، به همان نسبت که می توان هم نکرد. شاید آنچه که ما خوشبختی می نامیمش همان دوری از حس اضطراب، تنهائی، تهی بودن و مسئولیت می باشد، اما صرف این دوری هم به شیوه خودبخودی به معنای تضمین خوشبختی نیست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۹ فروردين ۱٣۹۴ -
٨ آوريل ۲۰۱۵
داستایفسکی نوشت که اگر خدا وجود نداشته باشد در غیابش همه چیز مجاز می شود. اگزیستانسیالیستها (وجودگرایان) نیز گفتند که در حقیقت در بیرون از وجود آدمی هیچ تکیهگاهی پیدا نمی شود و به همین جهت انسان در حقیقت موجودی تنهاست، و ضمن تاکید بر اینکه در غیاب خدا همه چیز در واقع مجاز می شود، و انسان به موجودی کاملا رها شده که از حق آزادی بهرهمند می باشد، فرا می روید، همزمان تصریح کردند که مقوله آزادی همراه با مسئولیت می آید. ژان پل سارتر اعتقاد داشت که آزادی تنها یک حق دلپسند و لذیذ نیست، بلکه مقولهای است که همراه با خودش، اضطراب، تنهائی، مسئولیت و احساس تهی بودن می آورد.
بنابراین احساس آزادی یا آزادگی یا آزاده بودن احساسی از بن دشوار است. احساسی است که با خود "انتخاب" می آورد، و چون، انتخابهای آدمیان، حاوی حس مسئولیت است، پس احساس اضطراب جز لاینفک آن می باشد.
خیلی ها از "انتخاب" که یک امر مستمر و مداوم در جریان زندگیست (آدمی تنها یک بار در جریان زندگی خودش انتخاب نمی کند)، دوری می جویند. از آنجائی که لازمه انتخاب، تفکر، قدرت پذیرش نتایج، قبول اضطراب و مسئولیت، بویژه در حوزه کلان می باشد، کار را به دست تبعیت (سرسپردگی) می دهند، یعنی اینکه یک بار با انتخاب یک مرجع، یک کاریزما و یا شخصیت (زمینی یا آسمانی)، امر انتخاب را در واقع به وی سپرده و خود سرسپرده انتخابهای شخص یا مرجع مذکور می شوند و به این ترتیب، هم خود را از اضطراب حق انتخاب دائم و مسئولیت رها می سازند، و هم بار تنهائی و تهی بودن را از روی دوش خود بر می دارند. چنین فرد یا افرادی با تعلق گرفتن به توده کثیرتری که همین راه را برگزیدهاند، هم از طریق این بودگی با دیگران احساس امنیت بیشتر می کنند و هم با سپردن امر مسئولیت به کاریزما، خود را از مسئولیت نتایج کارهایشان می رهانند، و بدین ترتیب به ظاهر زندگی آسودهتری را برای خود بر می گزینند.
اما آیا به راستی سپردن امر انتخاب و حس مسئولیت به دیگران، با خود، زندگی مطلوب و یا مطلوبتری به همراه می آورد؟ شاید در یک مفهوم نسبی گرایانه و پست مدرنیستی بتوان گفت که همه انتخابها آنگاه که احساس خوشبختی به میان می آید امری کنتکست وار (مربوط به زمینه) می باشند، یعنی اینکه کاملا به احساس خود آدمها و یا زمینه فرهنگی ای که در آن قرار گرفتهاند، وابسته می باشد. از این لحاظ یک فرد بودائی با یک فرد اروپائی به یکسان می توانند خوشبخت باشند آنگاه که احساس آنان از خوشبختی مطرح است. اما از لحاظ یک دیدگاه مدرنیستی که یک پروژه شمولی تر و برخاسته از یک سری معیارهای فرا سنتی می باشد، خوشبختی و یا تحقق شخصیت آدمی (انسانیت) نمی تواند صرفا نسبی باشد، و در واقع معیارهائی وجود دارند که می توانند این تحقق و به همراه آن خوشبختی آدمی را تعریف کنند. و این معیارها همانطور که در فلسفه کانت آمدهاند عبارتند از امر خودمختاری انسان و جرات در اندیشیدن. اموری که بدون آنان نمی توان آزادی و امر انتخاب حقیقی را به انسان بازگرداند. و درست در ادامه همین سنت است که مارکس با نقد آزادی صوری بورژوازی که امر را تنها بر روبنا قرار می دهد (خواستن آدمیان)، امر تغییرات در بنیانهای مادی زندگی را پیش می کشد تا با ایجاد یک زندگی عادلانهتر در بنیانهای مادی، امر انتخاب و آزادی حقیقی تری را برای انسانها رقم بزند.
می شود گلهوار زیست و احساس خوشبختی کرد، به همان نسبت که می شود احساس خوشبختی هم نکرد. می توان مدرن زیست و احساس خوشبختی کرد، به همان نسبت که می توان هم نکرد. شاید آنچه که ما خوشبختی می نامیمش همان دوری از حس اضطراب، تنهائی، تهی بودن و مسئولیت می باشد، اما صرف این دوری هم به شیوه خودبخودی به معنای تضمین خوشبختی نیست. آنی که خود را به دست مرجعی بیرون از خود می سپرد، همیشه از احتمال مجازاتهای وی می ترسد، و آنی که خود را به نوعی مرجع خود قرار می دهد، از نتایج غیر قابل پیش بینی کارهای خود. بنابراین شاید نتوان هیچ وقت از خوشبختی انسانها آنچنانکه مد نظر است، گفت. شاید تنها بتوان از حس خوشبختی انسان از انتخابهایش گفت. اگر قرار است انتخابهای ما مسئولیت داشته باشند، پس باید طوری انتخاب کرد که انتخاب ما دارای احتمال حداکثر تاثیر مثبت بر دیگران باشد. و چه معیاری بهتر از گفته مشهور کانت که، آنی را بر دیگران روا بداریم که بر خود روا می داریم.
|