پس از ۴۵ سال کار؛ بازنشستگی در ساختار تعدیل ساختاری و خصوصی سازی "جمهوری اسلامی"
ناصر آقاجری
•
به هر حال زندگی خانواده های کارگری به سختی می گذشت ولی نسبت به امروز یک امتیاز مهم داشت؛ در آن روزگار مستعمراتی حداقل؛ حقوق ماهانه را پایان هر ماه می پرداختند. نظام استعماری از مشاوران ارشد دولت های پس از جنگ بیشتر واقعیت ها را می فهمید و می دانست که کارگران برای زنده ماندن وابسته به همان چندرغاز حقوق هستند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۹ فروردين ۱٣۹۴ -
٨ آوريل ۲۰۱۵
درسال ۱٣۲۶ به دنیا آمد. همان سال هایی که اعتصابات کارگری به رهبری شورای متحده مرکزی نظام فئودالی شاه را به شدت به چالش گرفته بود. (مستندات از منابع لیبرالی) رویه ۱٣۱ از کتاب اتحادیه های کارگری وخود کامگی در ایران اثر حبیب لاجوردی:" یکی از بازرسان انبار بنگاه راه آهن یکی از باربران آن بنگاه را کتک زد. باربران انبار راه آهن که همگی اعضای شورای متحده مرکزی بودند،... در۱۹ آبان شمار عظیمی از آنان به بازرس مزبور حمله ور شده او را سخت مضروب کردند.... بنا بر گفته لوروژتل سفیر انگلستان، "اوباش حزب دموکرات (قوام )" حمله کردند و در نزاعی که در پی آن در گرفت ٨ باربر زخمی شدند و یک باربر کشته شد... شورای متحده مرکزی در ۲۰ آبان ماه اعتصاب عمومی در تهران اعلام کرد و... رویه ۱٣٣ بیست و پنج تن از رهبران شورای متحده مرکزی در مازندران دستگیرشدند... در آذرماه دولت حکومت نظامی اعلام کرد... در۱۷ آذر ماه سه تن از رهبران اعتصاب را در مازندران اعدام کردند." دولت فئودالی شاه و نخست وزیران فراماسیونش و یا بزعم خود باختگان سوسیال دموکرات امروز و تنها ره رهایی دیروز"دولت مترقی تر از نظام مطلقه ی امروزین؛عاقبت وادار شد تن به تدوین قانون کار و تامین اجتماعی بدهد. ولی با شکست مبارزات ضد امپریالیستی –استعماری ملت ایران و با کودتای امریکایی-انگلیسی ۲٨مرداد ٣۲ کارگران وخانواده های انها درمناطق نفت خیز و ابادان درترس و وحشت زندان و بیکاری و فقر فرو رفتند.عده ای از کارگران شناخته شده را به قلعه فلک الافلاک خرم اباد فرستادند تا دراین اثر باستانی به جا مانده از دوره ی ساسانیان زندان قرون وسطایی شاه "مدرن"را تجربه کنند, عده ی زیادی را اخراج کردند تا به روستا هایشان برگردند؛ جایی که در آنجا هم حکومت مطلقه شدیدتر از شهر ها در جریان بود. خان ها روستاییان سرکش را زنده زنده لای دیوار گچ می گرفتند تا دیگران عبرت بگیرند و یا چماق دارانشان در تاریکی شب لاشه ی خرد شده ی آنها را کنار دیوار گلی خانه های محقرشان می انداختند. خفقان و حکومت نظامی و نظام مطلقه جای حکومت مشروطه راگرفت. (امروزه در دنیا آن اندازه پیشرفت تکنولوژیکی صورت گرفته است که خفقان و سرکوب را در لعاب های شیرین آزادی به خورد کارگران می دهند؛ با مناسبات تعدیل ساختاری و خصوصی سازی؛ با بیکاری و فقر؛ از آنها مشتی در مانده می سازند) دراین شرایط رعب و وحشت شرکت غارتگر نفت انگلیس دایه مهربان تر از مادر شد و برخی خدمات را که جزو وظایفش بود در سطح حداقل ممکنه کاربردی نمود. در بیابان های امیدیه (آغاجاری) هر هفته یک شب یک سینمای سیار برای کارگران فیلم سینمایی پخش می کرد بدون صندلی و در فضای باز. خانواده کارگران و بچه ها برای دیدن فیلم و کارگران برای دیدن اخبار قبل از فیلم در حالی که یک حلب خالی ۲۰ لیتری برای نشستن حمل می کردند راهی دیدن این خدمات استعماری می شدند. ابتدا سرود به اصطلاح شاهنشاهی نواخته می شد باید همه بر می خاستند والا پاسبان ها در آغاجاری و ژاندارم ها در امیدیه به متخلف با فحاشی حمله می کردند، پس از سرود گزارش خبری این گونه آغاز می شد: "ابوالقاسم طاهری از انگلستان گزارش می دهد..." ولی به خدمات ضروری مانند وضعیت مسکن وحقوق کارگران و وضعیت کارگران قرارداد موقت بی اعتنایی می کردند چون شاه بزعم سوسیال دموکرات های پارلمانتاریست "مدرن" با تکیه به ارتش و سازمان امنیت که با آموزش آمریکایی - اسرائیلی به ساواک تغیر نام داد؛ چماق آمریکایی- قرون وسطایی را بر سر مرم کوفته بود. انگلیسی ها و هندی ها و کارمندان ارشد در منطقه ای جداگانه بنام "هفت بنگله "که هفت اتاق داشت یا هفت اتاق خوابه بود در شرایطی بسیار ایده آل جدا از مناطق کارگری زندگی می کردند. کارمندان در جی تیپ ها ساکن بودند که چهار اتاق داشت و دارای باغ و خدمات ویژه بود. منطقه کارگری هم طبقاتی بود استاد کاران در سه منزلی رده پایین تر در دو منزلی و خانه های ده فوتی به کارگران ساده ولی رسمی می رسید. ولی کارگران قراردادی درست مانند شرایط امروز جز دریافت حقوق هیچ حق دیگری نداشتند (البته بر خلاف وضعیت امروز، سر هر ماه حقوق شان را دریافت می کردند ازاین رو سلطنت طلبان متحد سوسیال دموکراسی می توانند مدعی شوند که آن دوران مترقی تر از وضعیت امروز کارگران قرارداد موقت می باشد زیرا قوانین مناطق آزاد تجاری- صنعتی این حق را در عمل برای کارگران قائل نیست.) حق مسکن آنها؛ حلبی آبادهای اطراف مناطق مسکونی شهرک های صنعتی بود و ازخدمات درمانی و تامین اجتماعی برای این گروه از کارگران خبری نبود. دولت های پس از جنگ نظام کنونی ایران هم با افتخار با قانون زدایی از قانون کار در قرن ۲۱ پا در جای پای ساختاری استعماری انگلیس می گذارند.
به هر حال زندگی خانواده های کارگری به سختی می گذشت ولی نسبت به امروز یک امتیاز مهم داشت؛ در آن روزگار مستعمراتی حداقل؛ حقوق ماهانه را پایان هر ماه می پرداختند (۱۴ روز ۱۴ روز حقوق به کاگران استخدام رسمی پرداخت می شد. و قرارداد موقتی ها هر ماه زیرا نظام استعماری از مشاوران ارشد دولت های پس از جنگ بیشتر واقعیت ها را می فهمیدند یا حداقل می دانستند که کارگران و خانواده های آنها برای زنده ماندن وابسته به همان چندرغاز حقوق هستند.) افتخار این عدم پرداخت حقوق نیروی کار قرارداد موقت هم در طول تاریخ ایران سهم همان دولت های پس ازجنگ شده است. در آن شرایط غیر انسانی غذای کارگران به طور کلی (اشکنه) بود. آرد تفت داده شده و پیاز داغ و اندکی ناردونگ (دانه های خشک انار) و آب، و یا آب ماش بود (ماش آب پز کوبیده شده و پیازداغ و یک عالمه آب جوش) که با نانی که زنان کارگران می پختند صرف می شد. با وجود این شرایط ناهنجار کارگران اخراجی از بازگشت به روستا خودداری می کردند زیرا زندگی در روستا با وجود مناسبات ملوک الطوایفی برای کارگران مبارز معنایی جز خود کشی نداشت. تا سالهای ۴۲- ۴٣ مناسبات مسلط مطلقه ی فئودالی در روستاهای ایران کشاورزان را دارای هیچ حقی نمی دانستند به گونه ای که خان شب اول آغاز یک زندگی مشترک را حق قانونی و الهی خود می دانست.
در کنار حلبی آباد های شرکت نفت چند روستای عرب نشین وجود داشت (چای سالم) که کشت دیم می کردند و آب سالم خوراکی نداشتند.اعتصاب های کارگری پیش از پیروزی کودتای شاه و امریکا، شرکت نفت را وادار نموده بود هفته ای یک بار آب خوردن را با تانکر های آب به این روستاها که اکثر کارگران موقت را تامین می کردند برسانند.
حسن کارگر سیم کش مخابرات آغاجاری بود، روستای خان گزیده، را رها کرده و برای زندگی بهتر به جامعه کارگری پیوسته بود. ولی در اینجا هم برایش جز فقر و ستم طبقاتی دستاوردی نداشت. در روستای آنها مکتب خانه ای به ابتکار طایفه ایجاد شده بود از این رو او سواد خواندن و نوشتن را داشت ولی این امتیاز هم زندگیش را دگرگون نکرد. او از فعالان مخفی شورای متحده مرکزی بود که در جریان سرکوب کودتا شناخته نشده بود، پس از شکست مبارزه جمعی به چاره جویی مبارزه فردی افتاد. شناسنامه افراد مرده و حتی زنده طایفه را جمع آوری می کرد و به رفقای اخراجی می داد. آنها هم با نام دیگری در مناطق دیگر نفت خیز به استخدام شرکت نفت در می آمدند. این تلاش محدویت های زیادی داشت. از سوی دیگر نمی خواست تسلیم شرایط اجتماعی بیمار گونه شود؛ لذا تنها راه باقی مانده برای بهتر کردن زندگی خانواده اش, کاری خلاف عرف و قانون بود که ساختار حکومتی شاه "مدرن" و مناسبات استعماری به او تحمیل کرد. با خود می اندیشید؛ کدام قانون؟ قانون استعماری- سرمایه داری یا قانون ملوک ا لطوایفی- شاهنشاهی و یا حدود شرعی که ایدئولوژی ساختار ملوک الطوایفی بود؟ او به این باور رسیده بود که همه ی این قراردادهای اجتماعی در خدمت استثمار هر چه بیشتر کارگران و کشاورزان ایران است؛ از این رو تصمیم خودش را عملی نمود و با بریدن سیم های مسی خطوط تلفن بین مناطق نفت خیز سرمایه اولیه را برای ایجاد یک گاو داری کوچک در چای سالم (ده کیلومتری امیدیه) با چهار گاو شیرده به وجود آورد. این ابتکار زندگی فردیش را دگرگون کرد و خانواده اش را از سوء تغذیه نجات داد. خبر به گوش رئیس ایرانی مخابرات رسید این فرد برای استخدام و یا واگذاری خانه به کارگران رشوه دریافت می کرد از این رو نمی پذیرفت کارگران بدون اجازه او کاری انجام بدهند. لذا برای مختل کردن کسب و کار دوم حسن؛ کارش را شیفتی نمود. سرمایه گذاری حسن با کار شیفتی به خطر افتاد.(یک هفته شب کار یک هفته روز کار و یک هفته عصر کار) او با خشم به رئیسش اعتراض کرد و این مدیریت که پس از سرپرست انگلیسی، خود را صاحب اختیار کارگران می دانست با فحاشی به او پاسخ داد و او را تهدید به اخراج کرد. همه ی ستم ساختار فئودالی- استعماری شاه وشرکت نفت انگلیسی در وجود این مدیر ایرانی تبلور یافت. حسن کنترل خود را از دست داد و با مشت های سنگین به او حمله ور شد پس از مضروب کردن او بند زیرین کرواتش را گرفت و باکشیدن آن او را به سوی مرگ برد، کارگران نه برای نجات آن مزدور بلکه برای نجات حسن از عواقب وحشتناک این عمل، با ضربه زدن به سرش رئیس را نجات دادند.
همان روز حکم اخراج حسن صادر شد و قرار شد پلیس شرکت نفت (معروف به ام, پی) او را به ژاندامری تحویل دهد. شب به خانه رئیس در منطقه هفت بنگله (محل مسکونی انگلیسی ها و کارمندان ارشد) رفت. خانواده ی این سرپرست ایرانی، وحشت زده بودند. خودش را معرفی نکرد و گفت از طرف کارگران برای عیادت رئیس آمده است. مزدور استعمار با سر و صورت ورم کرده در رختخوابش دراز کشیده بود و از درد های کمر و پهلو ناله می کرد، با دیدن حسن رنگش پرید و زبانش بند آمد. حسن کنار رختخوابش نشست و آرام و خونسرد گفت:- من از جای دوری برای کار به این جا نیامده ام؛ اینجا خانه اجداد من است. من لری از طایفه . . . هستم می دانی معنای این طایفه چیست؟ هیچ دولت و خانی نتوانسته افراد این فامیل را مهار کند، چون زندگی ما در کوه و کوچ و مبارزه است، می فهمی چی میگم؟ رئیس وحشت زده با تکان دادن سر تایید می کرد. - تفنگ برنو لول کوتاه من در کوه است؛ امیدیه هم که چسبیده به کوهه؛ می آیم و تو و خانواده ات را می کشم و می زنم به کوه. توی کوه دست خدا هم نمی تونه به من برسه تا چه رسد به ژاندارم های شاه که مزدور انگلیسی ها هستند، خوب فهمیدی چی گفتم؟ (با لکنت و سنگینی) - چه کنم؟ - همین حالا به رئیس انگلیسی ت زنگ می زنی و میگی من فردا باید سر کار باشم والا...
حسن سر کار برگشت ولی رتبه ای که قرار بود بگیرد عقب افتاد، پلیس خصوصی شرکت نفت انگلیس هم به ژاندارم های مترسک اجازه دخالت در این درگیری را نداد. ولی مشکل کار شیفتی حل نشده باقی مانده بود. همکار و همرزم دوران اعتصابات کارگریش به او پیشنهادی داد که مسئله را حل کرد. قرار شد پسر ۱٣ساله حسن آخر شب و صبح زود کارهای گاوداری کوچک را انجام دهد (حمل و نقل شیر و فروش آنها در ظرفهای بزرگ مربوطه) به این صورت از سال ۱٣٣۹پیش از به پایان رسیدن دبستان کار این پسربچه آغاز گردید. او می باید شب ها با دوچرخه ای که یک خورجین در پشت روی ترک بند داشت و یکی هم در جلو روی لوله ی بین زین و فرمان؛ بطری های شیشه ای و خالی را, به روستا عرب نشین ببرد و بامداد هر روز هم باید پیش از روشن شدن هوا شیر ها را ازروستا به منطقه کارگری برساند و بفروشد. پاهایش به رکاب های دوچرخه به دشواری می رسید به همین دلیل می باید برای رکاب زدن کامل به یک طرف خم شود و به سرعت به سوی دیگر، تا دوچرخه شتاب بگیرد، شتاب دوچرخه برای او خیلی ضروری بود چون می باید در تاریکی شب از میان زمین های شخم زده در جاده خاکی باریک روستایی پر از دست انداز به روستایی در ده کیلومتری مناطق مسکونی برود و از دره ای عبور کند که شغال ها و کفتارها از آنجا خود را به اطراف مناطق مسکونی می رساندند. (برای جستجوی غذا در ذباله ها و دزدیدن مرغ و خروس های کارگران) شتاب دوچرخه نور چراغ را شدت می داد و نور به او شهامت ادامه دادن را تزریق می کرد. ولی آن دره و آب باریکه ای که در آن جریان داشت و ناهمواری هایش او را وادار می نمود پیاده شود و با دویدن دوچرخه و بارش را به آن سوی دره برساند و آن؛ لحظه هایی بود که از وحشت همه ی موهای بدنش سیخ می شد و تا شتاب گرفتن دوباره ی دوچرخه در آن سوی دره آرام نمی گرفت. نرسیده به روستا سگ های کشاورزان با سر و صدای تهاجمی به استقبالش می آمدند و او با شتاب دادن به دوچرخه باز نور را زیاد می کرد تا از چنگ سگ ها نجات یابد. بدین صورت این کارگر امروزی و در شرف بازنشستگی؛ کار را از ۱٣ سالگی آغاز نمود. پگاهان در حالی که به شدت به خواب احتیاج داشت به کار می پرداخت و شیر می فروخت. تنها مزایایی که این کار برایش داشت آن ده ریالی بود که مادرش پنهان از دید پدر به او می داد. و در دنیای کودکانه او، بدترین وجه آن کار؛ نشنیدن برنامه کودک بود که سیما بینا یکی از مجریان آن بود. ولی آن ده ریال در میان کودکان آن دوران یک ثروت کلان بود. با ٣ ریال آن می شد سینما رفت و با دهشاهی آن می شد یک آب نبات درشت را مکید و با۵ ریال آن امکان داشت یک نان گرم تافتون با مقداری پنیر خرید و تا ظهر سیر شد، تازه هنوز هم باقی مانده قابل توجهی داشت...
کار رسمی با پرداخت حق بیمه نیروی کار را؛ در مهر ماه ۴٨ در آموزش و پرورش آغاز نمود. از این رو تا مهر ماه ۹٣ از شروع کارش ۴۵ سال می گذرد؛ در سالهای ۵۴- ۵۶ طبق لیست های بیمه تامین اجتماعی در پروژه های نفتی کار کرده و حق بیمه پرداخته است. در ٣۱ تیر ماه سال ۹٣ در سن ۶۷ سالگی از سازمان تامین اجتماعی شعبه ۲۵ تهران تقاضای بازنشستگی کرد. به او اعلام شد: "شما تنها ۲۴ سال و ۶ ماه سابقه کار دارید." پرسید: ۱۴ سال کار در آموزش و پرورش داشته ام چرا آن را محاسبه نمی کنید؟ - به دلیل اختلاف ارزش ریالی بیمه دولتی با تامین اجتماعی باید مبلغ این اختلاف را شما پرداخت کنید. محاسبه ۵ سال آن شد ٣۲ میلیون تومان.- حقوق بگیر که از این پول ها ندارد- این مشکل شماست ما طبق قانون عمل می کنیم. - مهم نیست این ۱۴ سال هم لگد کوب قوانین نئولیبرالی تان پس همان ۲۴ سال و ۶ ماه را محاسبه کنید. ماه ها دوندگی برای جمع آوری سوابق بیمه در شهرهای مختلف کشور به وسیله خود او صورت گرفت در حالی که لیست بیمه در سایت کامپیوتری تامین اجتماعی موجود است. به هر حال روند قرطاس بازی به پایان رسید. تامین اجتماعی می باید طبق قانون کار(که مدعی بودند به آن عمل می کنند) ۲ سال آخر باز نشستگی را محاسبه کند ولی رعایت قانون به نفع مدیران این سازمان نیست زیرا برای دریافت پاداشهای چند صد میلیون تومانی (بر اساس گزارش تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی- تاریخ انتشار۱۴ آذر ۹۲ به گفته ی نماینده مجلس، آقای محجوب - که خود را نماینده کارگران می داند.) مدیران سازمان تامین اجتماعی اما طبق ماده٣۱ قانون برنامه پنجم توسعه، مستمری بازنشستگی این کارگر را بر اساس دستمزد ۵ سال آخر محاسبه کردند. معنای واقعی این عمل کرد یعنی مردم یک قانون اساسی را تایید می کنند و براساس آن یک قانون کار سر و دم بریده را می پذیرند ولی دولت های پس از جنگ برای حمایت از دلالان کار یا همان انگل های اجتماعی از یک سو بازرسان تامین اجتماعی برای نظارت بر پرداخت حق بیمه کارگران توسط پیمان کاران را حذف می کنند (و دست پیمانکاران را برای عدم پرداخت حق بیمه کارگران مطابق دستمزد دریافتی باز می گذارند) و از سوی دیگر با مصوبات دولتی؛ قانون قبلی را فسخ می کنند تا کارگران از منابع مالی که به خود آنها تعلق دارد (سازمان تامین اجتماعی و همه ی کارخانه ها وسرمایه هایش) نتوانند حق قانونی خود را به دست آورند. در حالی که مدیران و تکنوکرات های رانت خوار و دست چین شده دولت از جیب کارگران پاداش میلیونی می گیرند. (بر اساس گروه تحقیق و تفحص مجلس به سرپرستی محجوب). مستمری بازنشستگی بر اساس دستمزد ۵ سال آخر این کارگر پس از محاسبه به صورت کسر ماهانه ۷۵۰ هزار تومان نسبت به حقوق وی، به ایشان ابلاغ شد. این کارگر ناچار، شکایت به دیوان عدالت اداری برد و اعلام نمود:" ۲ سال آخر در یک شرکت ۵۰ درصد سوئیسی ۵۰ درصد ایرانی کار کرده است و چون مدیر اصلی این شرکت یک کافر یا مشرک است حق بیمه ما را طبق حقوق دریافتی پرداخت می کرد؛ ولی مدیران شرکت های پیمان کاری اسلامی بر خلاف قانون کار حق بیمه کارگران را طبق حقوق دریافتی پرداخت نمی کنند و بر اساس حداقل حقوق محاسبه می کنند. این دزدی آشکار با اجازه ی دولت های پس از جنگ و با پذیرش اصول اقتصاد آمریکایی تعدیل ساختاری و خصوصی سازی امکان پذیر گردید. از این رو مقصر دولت های پس از جنگ و مدیران تحمیلی سازمان تامین اجتماعی است نه کارگران. این اصول و قوانین مناطق آزاد تجاری- صنعتی دیکته شده توسط نهادهای سرمایه داری جهانی مثل صندوق بین المللی پول است که به صورت مصوبات در دولت سازندگی تهیه و پردازش گردید؛ و در دولت های اصلاح طلب و اصول گرا و دولت اخیر کاربردی گشت تا قانون اساسی و قانون کار بر گرفته از آن؛ برای نیروی کار قرارداد موقت و کارگران شاغل در مناطق آزاد تجاری- صنعتی فسخ گردد. البته این حق شرعی دولت های پس از جنگ است که حقوق مسلمانان را پاسداری کند. ولی چون به جز "کارآفرینان" ببخشید منظور همان دلالان (محبوب دولتهای پس از جنگ) است، بقیه ملت همه لابد نامسلمان هستند که باید یاسای صندوق بین المللی پول در مورد آنها عملی گردد. بزعم این دولت ها همه ی آنهایی که با کار تولیدی و شرافت مندانه نعمات مادی را خلق می کنند و از نظر طبقاتی؛ دلال و واسطه محسوب نمی شوند می باید از حدود شرعی و "قوانین انقلابی" این دولت ها خارج شوند (خارج شدن از شمول قانون کار کارگاه های زیر ده نفر و مناطق آزاد تجاری- صنعتی). به همین دلیل بود که کارشناسان صندوق بین المللی پول در زمان دولت اصول گرا بار ها به ایران آمدند و روند امریکایی شدن اقتصاد ایران (نه شرقی نه غربی) را تایید کردند. آیا می شود این شیوه را هم نوعی آپارتاید؛ یا با جا بجایی یک واژه ی نژاد با دلال؛ آن را دلال پرستی تلقی نمود؟ این شرایط در حالی کاربردی می شود که برای جوانان ایران زمین هیچ آینده ی امیدوارکننده ای وجود ندارد؛ نه کار نه درآمد و نه امکان یک زندگی حداقلی؛ تنها امکان باقی مانده پناه بردن به دامان کشور های غربی است تا با دسترسی به کارهایی حقیر امکان زندگی مستقل را برای خود فراهم کنند. به این صورت سرمایه داری جهانی مغز ها را مالک می شود و ایران از آن تهی می گردد. برای شناخت ژرفای این ناهنجاری ها و ستم های طبقاتی با لعاب های سازندگی و اصلاح طلب و اصول گرا و... به اظهارات برخی آقایان توجه کنید: اظهاراتی که مرزهای واقعیت و طنز را در هم ریخته و باعث شده واکنش مردم نسبت به این اطلاعیه ها و آمارهای رسمی و نیمه رسمی توام با ریشخند و طنز باشد. پیامک های رد و بدل شده بین مردم، گواه این وضعیت استثنایی است.
دولت به مناسبت سال نو اعلام نموده: اقتصاد ایران از رکود خارج شده است. در نتیجه یک شنونده بیرون از مرز های ایران تصور می کند کشور به رونق اقتصادی رسیده است. ولی منظور آقایان از رونق اقتصادی که به صورت کلی اعلام می شود، توسعه تولید صنعتی یا رونق تولید کالایی که در نتیجه اشتغال را به دنبال دارد نیست. بلکه؛ اینک که بخشی از دارایی های ملت ایران آزاد شده است تجارت خارجی رونق یافته تا دلار های نفتی به جای سرمایه گذاری صنعتی؛ با کمک برادران دلال بین المللی، برنج های آلوده به سرب هند و ابزار و یراق و سیر و پیاز چینی و لباس های ترک و . . . وارد کنند. درحقیت دلالی رونق یافته است. البته با دلالی هم اشتغال اگر چه محدود ایجاد می شود؛ تا برخی از آقازاده ها از بیکاری رنج نبرند. باز بر اساس اظهارات مسوولان: امسال با ابتکار بانک مرکزی تورم" به ۱۴ درصد رسیده است" لذا دولت و نمایندگان "کارآفرینان" و نمایندگان به اصطلاح کارگران بزعم خودشان توانستند حداقل دستمزد را نسبت به نرخ تورم بیشتر تعیین کنند. با افزایش ۱۷ درصدی حداقل دستمزد کارگران، که بر اساس قوانین مناطق آزاد تجاری- صنعتی شامل اکثریت بزرگ کارگران قرارداد موقت نمی شود. در ظاهر حداقل حقوق کارگران را ٣ درصد بیش از رشد تورم بالا برده اند. در حالی که رشد نرخ نان؛ کالای عمده و اساسی زندگی کارگران پیش از این اعلام؛ از ۶۰۰ تومان به ٨۰۰ تومان رسیده بود که معادل٣٣ درصد (تورم) افزایش یافته است و چند روز پیش از عید نیز اعلام کردند: "نان هم آزاد می شود" از این رو بیش از ۵۰ درصد نانوا ها نان را به صورت "اّزاد" در اختیار مردم می گذارند و همان نان گران شده ٨۰۰ تومانی شده ۱۴۰۰ تومان (سنگک) یعنی یک رشد۱٣۰درصدی تورم نسبت به نرخ ۶۰۰ تومانی دی ماه ۹٣ با توجه به این واقعیت که نسبت به سال قبل همه ی کالاها رشدی بیش از۶۰ درصد و برخی حتی رشد ۱۰۰ درصد داشته اند. آیا با وجود چنین شرایطی توقع کارگر نام برده شده از دولت های پس از جنگ برای کاربردی کردن قانون کار پیشنهادی خودشان؛ انتظار بی جایی نیست!!!؟ البته باید جنبه های مثبت!!! این تحولات را هم دید، مثلا؛ همین چند درصد نا نواهایی که "آزاد" نشده اند حجم و وزن نانشان پایین آمده و پخت شان سریع تر شده بدین جهت نیمی از نان سوخته است و نیم دیگر خمیر(خمیر آن برای آنهایی است که معده سالمی دارند و بدین صورت زود سیر! می شوند و از نظر اقتصادی بنفع! آنهاست و سوخته ی نان هم برای افراد دیابتی و کسانی خوب! است که معده بیماری دارند) از سوی دیگر نان سنگک که می باید با سبوس باشد بدون سبوس پخت می شود چون دولت های پس از جنگ در ژرفای مناسباتشان به سلامت مردم توجه دارند! از این رو دستور داده اند سبوس لعنتی! را که موجب پوکی استخوان و دیابت و... می شود از آرد جدا کنند تاسلامت همه تضمین شود و سبوس را هم به برادران سرمایه دار در بازار(آزاد) یا همان الگوی مقدس آزادی نئولیبرالیستی با نرخ نجومی به دامداران بفروشند. با وجود این همه نعمت و آزادی بازاری؛ مشتی از خدا بی خبر هنوز هم نا شکری می کنند.
ناصر اقاجری
۱٣ فروردین ۹۴
|