سعی در هسته شکافی از مسئله هسته ای - اومود مهدیان( ائورن)
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۹ فروردين ۱٣۹۴ -
٨ آوريل ۲۰۱۵
بعد از سرکوب خونین حرکت دمکراتیک فرقه دمکرات آذربایجان و کردستان با حمایت آمریکا و عقب نشینی استراتژیک اتحاد جماهیر شوروی و به دنبال آن، کودتای ۲٨ مرداد با طراحی و اجرای سازمان سیا، امیدهای یک حکومت نشات گرفته از اراده مردم برچیده شد. دولت – ملت ایرانی در ۱۹۲۵ توسط قدرتهای جهانی وقت که امپریالست و استعمارگر خوانده می شدند شکل گرفت. شکلی حکومتی پادشاهی دیکتاتوری با استبداد، مرکزی گرائی شدید، مدرنیزاسیون آمرانه همراه با قتل –عام و قوم گرائی فارسی که به نژادپرستی آریائی منتج می شود از خصایص بارز دولت – ملت ایرانی بود . بعد از انقلاب اکتبر بلشویک در روسیه، ایران در حوزه نفود انگلستان و بعد از جنگ جهانی دوم در حوزه نفوذ غرب به رهبری آمریکا قرار گرفته بود. بنابر مقتضیات جنگ سرد، غرب به رهبری آمریکا حمایت های وسیعی را ازشریک استراتژیک خود ایران به عمل می آورد. پادشاهی پهلوی بعنوان یکی از مهره های اساسی و استراتژیک آمریکا با شوروی در محور خاورمیانه عمل می کرد و لقب ژاندارم را از آن خود کرده بود. ولی برغم قدرت مطلق پادشاهی پهلوی و حمایتهای غرب پهلوی ها با مشکلات بزرگ و اعتراضات و نارضایت های داخلی در گیر بود و نتوانسته بود ساکنان کشور را به دروازهای تمدنی راهنمائی کند که ادعا می کرد نژاد آریائی پایه گذار آن بوده است. همسایگی با شوروی و حمایت های روسیه از برخی جریانات چپ گرا نیز بر این مشکلات می افزود.
دکترین حقوق بشری کارتر که محصول مبارزه ایدئولوژیک و گفتمانی کاپیتالیزم و سوسیالیزم پیرامون فلسفه سیاسی و اقتصادی در بعد فلسفی و تمهیدی بود برای باز کردن فضای سیاسی و رهائی از اتهام اینکه آمریکا و لیبرالیزم در کنار حکومت های مستبد قرار دارد. این دکترین که در مقابل کمونیزم، دولتهای دیکتاتوری قرار گرفته در حوزه نفوذ شوروی و حرکت های انقلابی گروهای چپ بود، فضای دیگری را بر روابط بین المل و کشورهای درگیر در جنگ سرد تحمیل می کرد. عدم وجود جامعه مدنی و وجود شبکه سنتی از دین و مذهب در جوامع شرق وخصوصا اسلامی این شبکه ها را متفق، همکار طبیعی لیبرالیزم غربی قرار می داد. نیروهای لیبرال و مذهبی در مقابل جبهه سیوسیالیزم مرکزگرا و دولت گرا یک جبهه مشترک را تشکیل و در کشورهای مختلف اسلامی با کودتا و در ایران با انقلاب از پیشروی سیوسیالیزم جلوگیری می کردند. این اتفاق به امریکا این اجازه را می داد که بتواند از نیروی دین در مقابل کمونیزم بعنوان یک ایزار استفاده کند. ولی دین سنتی و دینداران سنتی توان و قدرت جذب نیروهای اجتماعی جوان و انقلابی را که خواهان تغیر ساختارهای سنتی بودند را نداشت. برای این منظور گفتمان اسلامی جدید و سیاسی باید تولید می شد که خواهان اقتدار سیاسی و مدیریت سیاسی باشد. با حرکت از این نقطه بود که ادبیات اسلامی در کشورهای اسلامی دچار تغییر شد . آزادهای وسیعی بر این گفتمان اسلامی باز شد. حتی ملی گرایان مدرنیست در ایران، ترکیه، پاکستان و دیگری کشورهای اسلامی ، اسلام را هم جزئی از ایدئولوژهای ملی خود کردند. نمونه بارز این را می توان در ادبیاتی که در ایران توسط دکتر علی شریعتی تولید شده است را مشاهده کرد.
در ۱۹۷۷ ژنرال ضیا الحق که معروف به اسلام گرایی بود طی کودتایی حکومت را در پاکستان بدست گرفت. در سال ۱۹۷٨ در پی درگیرهای شدید در افغانستان بین حکومت داوود خان و حزب دمکراتیک خلق محمد ترکی و ببرک کارمل طی یک کودتا حکومت بدست حزب دمکراتیک خلق افتاد و بعدا به دعوت حکومت این حزب نیروهای شوروی وارد افغانستان شدند. بدین ترتیب پاکستان درحوزه نفوذ بلوک غرب و افغانستان در حوزه نفوذ بلوک شرق قرار گرفته بود. همراه با این تحولات مبارزه بر سر ایران و ترکیه نیز در جریان بود. در ۱۹۷۹ طی انقلابی که انقلاب اسلامی نامیده شد، پادشاهی پهلوی که در حوزه نفوذ بلوک غرب بود و با فشار روز افزون نیروهای چپ ، لیبرال و اسلامی برای تغییر روبرو بود، برچیده و جمهوری اسلامی برقرار گردید. با برقراری جمهوری اسلامی ، خطر قرار گرفتن ایران در حوزه نفوذ شوروی برای غرب برطرف شد. ولی در ایران غرب با یک مشکل عمده مواجه شد. اسلام گراهای ایرانی متفق غرب برای اینکه بتواند اقتدار سیاسی را در کنترل خود بگیرند باید حریفان چپ خود را نیز در نظر می گرفتنند. اشغال سفارت آمریکا و گفتمان ضد امپریالیستی اسلامگرا کافی بود تا بتواند اکثریت چپ ها را به همکاری با خود متقاعد کنند. بدین طریق جمهوری اسلامی شوروی را هم به این متقاعد می کرد که ایران در جبهه غرب قرار نخواهد گرفت. با شروع جنگ ایران و عراق مسئله ابعاد دیگری به خود گرفت و جمهوری اسلامی توانست چپ و دیگر مخالفان خود را تصفیه کند.
در ۱۹٨۰ طی کودتای دیگری در ترکیه نظامیان طرفدار غرب که بعد از کودتا زمینه برای رشد ادبیات اسلام سیاسی فضا را باز کردند، سکان دولت را بدست گرفته و از بهم خوردن معادله استراتژیک به نفع شوروی جلوگیری کردند.. این وضعیت ژئوپولیتیک منطقه در دهه پایانی جنگ سرد بود.
با عقب نشینی جبهه سوسیالیزم دولتی در مقابل جبهه لیبرالیزم، در مورد آینده و شکل روابط بین المل تئورهای مختلفی چون پایان تاریخ، برخورد تمدنها، دنیای تک قطبی، دنیای ائتلاف ها وغیره مطرح شد. جنگ سرد همراه بود با پیروزی گروههای اسلامی در افغانستان و گسترش نفوذ احزاب و گروهای اسلامی در منطقه از یک طرف که در دوران جنگ سرد برای جلوگیری از گسترش کمونیسم از آنان حمایت شده بود. از طرف دیگر نیز قدرت گرفتن احزاب بعث و کنترل دولت توسط دیکتاتورها متعلق به این ایدئولوژی. با شکست بلوک شرق به رهبری شوروی گروهای اسلامی سهم اشتراک خود در این جنگ استراتژیک را با خواست کنترل دولت ها بر اساس شریعت اسلامی و سنت ها به میان گذاشتند. از طرف دیگر نیز کشورهایی که توسط ایدئولوژی بعثی اداره می شدند نیز به طرف گفتمان اسلامی رایج روی آوردند.
تلاش غرب برای تسویه برخی از این گروه ها اسلامی و در مقابل خواست این گروه برای توسعه دایره نفوذ خود و بدست گیری دولتها بنوعی به یک برخورد تمدنی که هانینگتون مطرح کرده بود انجامیده بود. در این بین آمریکا برغم روسیه و چین در بسیاری از نقاط جهان با تشکیل ائتلاف های مختلف، در کویت بر علیه صدام، در افغانستان بر علیه طالبان و امروزه بر علیه دولت اسلامی شام- عراق اقدامات
نظامی را ترتیب داده است. در همین حال آمریکا در ائتلافی دیگر تلاش دارد تا از توسعه نفوذ روسیه و باز پس گیری حوزه نفوذ سنتی روسیه نیز جلوگیری کند. در همین حال آمریکا برای جلوگیری از به هم خوردن تعادل در خاورمیانه، امنیت جهانی و امنیت اسرائیل و جلوگیری از رقابت اتمی با تشکیل ائتلافی دیگری به رهبری خود از دست یابی ایران به بمب اتم و نیز جلوگیری کند.
دست یابی به بمب اتمی یک پروژه ملی برای دولت فارس( ایران) بوده است. پادشاهی پهلوی که محصول پروژه ساخت دولتی حائل در رقابت بین المل اواخر قرن نوزدهم بجای حکومت قاجار بود. مشروعیت خود را از تاریخ افسانه و باستانی می گرفت که متشرقان اروپائی کشف و بر اساس گفتمان استعماری آن روز اروپا نوشته بودند. دولت پادشاهی پهلوی که با پرش ۲۵۰ ساله به عقب خود را ادامه پادشاهی باستانی پارس می دانست. او مدعی بود که وارث امپراطوری جهانی می باشد که عنصر اصلی آن امپراطوری نژاد برتر آریا یعنی فارسهای امروز هستند. او در صدد آن بود که امپراطوری افسانه ای مورد ادعای خود را در قرن بیستم برپا کند. بعد از کودتای ۲٨ مرداد و محکم شدن پایه های حکومت پادشاهی محمد رضا پهلوی و حمایت همه جانبه غرب مبنی بر ژاندارم قراردادن وی در خاورمیانه و خلیج فارس ، محمد رضا شاه از سال ۱۹۷۲ به فکر ساخت بمب اتمی برآمد تا موقعیت استراتژیک خود در منطقه را تثبت و بی رقیب کند. بعد از انقلاب اسلامی دولت جدید درگیر جنگی فرسایشی با عراق شد. شعار راه قدس از کربلا می گذرد شعاری بود، که استراتژی جنگی حکومت اسلامی را نشان می داد و سران جمهوری اسلامی در صدد بودند که جنگ را جنگ اسلام واقعی یعنی شیعه فارسی در مقابل اسرائیل و امریکا نشان دهند. اما جنگ طولانی، فرسایشی شده بود و احتمال اینکه برنده ای داشته باشد هر روز کمتر می شد. علاوه بر اینها انتشارخبری هایی مبنی بر احتمال دست یابی صدام به سلاحهای غیر متعارف، پروژه دست یابی به سلاح هسته ای را دوباره وارد استراتژی جمهوری اسلامی کرده بود. البته فکر دست یابی به سلاح هسته ای در جمهوری اسلامی برای تضمین ادامه رژیم سیاسی حاکم که با مشکل عدم مشروعیت مردمی درگیر بود، نیز امری حیاتی می نمود. اگر چه مقامات ایران مدعی هستند که قصدی برای دست یابی به سلاح هسته ای ندارند ولی یک تحلیل درست و واقعه گرایانه از دولت در ایران و اهداف استراتژیک آن برای تبدیل شدن به قدرت برتر منطقه، بازدارندگی، تداوم و حتی گسترش رژیم حاکی است که ایران هیچوقت از این پروژه دست برنخواهد داشت.
همانطور که مشاهده می شود رژیم سیاسی پهلوی که با کودتا و کمک نیروهای خارجی بر کشور حاکم شده بود و برای ادامه حاکمیت آن کودتای دومی نیز بدست نیروهای اجنبی علیه حکومت منتخب مردم، مصدق انجام گرفت . سلطنت پهلوی برای ادامه حاکمیت غیر مشروع خود و تحمیل خود بر مردم با استفاده از حمایت قدرتهای جهانی دست به پروژه های بلند پروازانه فاشیستی می زد که هیچ دردی از شهروند را برای رسیدن به یک زندگی در استاندارهای جهانی را درمان نمی کرد. این سیاست های پوپولیستی و فریبکارانه وسیله بودنند تا رژیم بتواند با دست- پا کردن مشروعیت ملی برای خود، هم بتواند حاکمیت غیر مشروع خود را ادامه داده و از برقراری حکومت رژیم دمکراتیک جلو گیری کند و هم بتواند منافع قدرتهای جهانی حامی خود را برآورده کند. شگرد مهم سلطنت پهلوی برای بسیج توده های مردم استفاده از احساسات ملی گرایانه انسانهای کشوری بود که از تحقیر تاریخی رنج می برنند. سلطنت پهلوی با ساختن تاریخی پر افتخار افسانه ای و باستانی به این مردم تحقیر شده مدعی رهنمون شدن آنان به دورازه های تمدن می شد.
جمهوری اسلامی برغم مخالفت شدید گروهای مختلف سیاسی و خصوصا ترکان آذربایجان با قانون اساسی که نهادهای غیر دمکراتیک چون ولایت فقیه و حاکمیت اقلیت را بر اکثریت نهادینه می کرد، با استفاده از فضای انقلابی حاکم بر جامعه در یک رفراندم مشروعیت رقمی اکثریت مطلق مردم را از آن خود کرده و بلافاضله به قلع و قم مخالفان خود پرداخت. این رویه قلع و قم مخالفان با شروع جنگ ایران- عراق و به بهانه وضعیت جنگی به ابعاد وحشتناک تری رسید. بعد از پایان جنگ که با تبلیغات گسترده یک پیروزی جلوه داده می شد. جنگ جهانی سرد نیز علایم پایان یافتن را نشان می داد. ماشین جنگی سپاه پاسداران که در دوران جنگ ایران و عراق مشروعیت و موقعیت ممتازی بدست آورده بود. در دوران هاشمی رفسنجانی که به دوران سازندگی معروف شد بر شریانهای اقتصادی کشور و بواسطه آن بر شریانهای فرهنگی و سیاست های کلی کشور نیز سلطه پیدا کرد. ساختار سپاه پاسداران در همان دوران جنگ طوری بود که بر سیستم امنیتی کشور و سیاست خارجه کشور هم نفوذ عمیقی داشت. سپاه که در وضعیت جنگی کشور رشد و نمو کرده بود. حاضر نبود که به پادگانها برگردد. چون خود را محافظ رژیم جمهوری اسلامی می دانست و خواهان سهم بزرگ سیاسی و اقتصادی بود.
۱۹۹۷-۱۹٨۷ ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی
دوره ریاست جمهوری رفسنجانی که دوران سازندگی لقب گرفته بود. دوره مبارزه برای تقسیم کشور و منابع آن بین جناحهای مختلف قدرت بود. همین دوران مصادف بود با شروع دوباره برنامه هسته ای ایران برای راه اندازی نیروگاه هسته ای بوشهر و طرحهای دیگر هسته ای و تلاش برای پیدا کردن شریکی بین الملی در اجرای پروژه هسته ای بود، که برای بقای رژیم سیاسی جمهوری اسلامی حیاتی و برای برتری ژئو-پولیتیک جمهوری اسلامی در منطقه ضروری دیده می شد.
حکومت تکنوکرات رفسنجانی در صدد بود که ایران بعد از جنگ را با سرمایه های خارجی بسازد. بدین طریق با هماهنگ شدن ایران با بازار جهانی سیستم سیاسی نیز دچار تغیرات اساسی می شد. در اینکه رفسنجانی و تکنوکراتهای او چنین قصد و نیتی داشتند مطمئن نیستم. ولی این رویه ممکن بود به این نتیجه منتهی گردد. ولی نیروهای که حاضر نبودنند صحنه سیاسی کشور را به رقابت دمکراتیک باز کنند و شورای نگهبانی، برای نگهبانی از قدرت خود در قانون اساسی تعبیه کرده بودنند بی شک می دانستند که باز شدن فضای اقتصادی به رقابت می تواند، فضای سیاسی را نیز به رقابت باز کند و این رویه هم قدرت سیاسی آنان و هم قدرت اقتصادی آنان را به خطر بی اندازد.
دوران هاشمی همراه با تحولی بزرگ در عرصه ساختار ژئوپولیتیک جهان بود. بلوک سوسیالیزم و نظام دو قطبی به پایان رسیده بود. تجارت سلاح و تکنولوژیهای حساس نظامی و اتمی به سختی قابل کنترل شده بود. اقتصاد ورشکسته روسیه شدیدا به منابع مالی احتیاج داشت. علاوه بر آن برغم اتمام جنگ سرد هنوز رقابت بر سر حوزه نفوذ باقی بود.
در پی امتناع آلمان از همکاری با ایران برای ادامه پروژه ساخت نیروگاه هستی بوشهر، ایران در سال ۱۹۹۲ قراردادی را با روسیه در این زمینه امضا کرد. در پی سفر هاشمی رفسنجانی به مسکو قراردادن همکاریها با روسیه رسمی شد. ایران علاوه بر روسیه با چین نیز قرارداد همکاری را امضا کرد. ولی قرارداد ایران با چین بر اثر فشارهای آمریکا به مرحله عمل نرسید.
حمله عراق به کویت و متعاقب آن حمله آمریکا در ۱۹۹۱ به کویت برای بیرون کردن عراق، پیام مشخصی برای ایران نیز داشت و مقامات ایرانی بخوبی درک می کردند، که در نبود نظام دوقطبی آمریکا می تواند از نیروی نظامی بر علیه آنان نیز استفاده کند. از طرف دیگردولت جمهوری اسلامی که باعث نگرانی همسایگان خود بود و می دانست که برای برتری خود در منطقه و ادامه رژیمی که گفتمان توسعه طلبانه دارد، احتیاج به یک برگ برنده قوی دارد، عزم خود را برای بدست آوردن تکنولوژی هسته ای و در دوام آن سلاح های هسته جمع کرده بود. به فعالیت های خود در این زمینه سرعت بخشید. در همان پایان دوره ریاست جمهوری هاشمی علائمی دال برپیشرفت ایران در راه دست یابی به تکتولوژی هسته وجود داشت.
دوران رفسنجانی همراه بود با اعتراض دانشجویان و روشنفکران کشور به مناسبات اقتصادی فاسد کشور و باز تولید استبداد سیاسی. با برخواستن بهانه جنگ برخی از طبقات اجتماعی فکر می کرنند که می توان به شعارهای دوران انقلاب چون عدالت و آزادی دست یافت. ولی باز تولید استبداد مداوام در ایران چنان ریشه ای و تنیده در هویت ایرانی بود که روشنفکران مرکزگرا از دیدن آن عاجز بودنند. این اعتراضات که می رفت رژیم سیاسی حاکم را با مشکلات بزرگی همراه کند، با انتخاب محمد خاتمی بعنوان رئیس جمهور شکل دیگری به خود گرفت .
۲۰۰۵-۱۹۹۷ محمد خاتمی
مطالبات سیاسی گروه های مختلف اجتماعی مبنی بر آزادیهای سیاسی، فرهنگی و مبارزه با فاسد اقتصادی که در دوران سازندگی هاشمی به نام مسئله آقازاده ها در جامعه برسر زبانها بود. از طرف دیگر اختلاف اساسی در فهم از تحولات دنیا و چگونگی اداره کشور بین دو جناح داخلی رژیم سیاسی جمهوری اسلامی هم فرصتی بود برای مردم تا بتواند به رغم تمام محدویت های سیستم سیاسی جمهوری اسلامی در وضع موجود تغیری ایجاد کند. هم فرصتی بود برای رژیم سیاسی تا اپوزیسیون برانداز را ناکار آمد کند. از طرفی دیگر نظام جمهوری اسلامی با انتخاب یکی از جریانهای سیاسی داخل نظام بعنوان اپوزیسیون هم مدیریت اجرائی کشور هم رهبری مخالفت اجتماعی و سیاسی را بر عهده گرفته و دورنی می کرد. بدین ترتیب بود که جمهوری اسلامی از داخل نیروهای خودی جناح سیاسی را اپوزیسیون خود قرار داد و انتخاب محمد خاتمی بعنوان رئیس جمهور شکل گرفت.
دوران محمد خاتمی همراه بود با نقد جهانی تئوری برخورد تمدنهای هانینگتون وتئوری گفتگوی تمدنها که نخست وزیر اسپانیا در سخنرانی سازمان ملل خود آن را مطرح کرده بود. البته بعدا طرفداران محمد خاتمی و ایرانیان ادعا کردنند، که این یک طرح ایرانی هست. در حالی که ایرانیان هنوز نتوانسته بودنند، بین ائتنیک ها و اقلیت ها و طبقات مختلف جامعه خود دیالوگی را بنا نهند.
اواخر دوره اول ریاست جمهوری خاتمی حادثه یازدهم سپتامبر و متعاقب آن حمله آمریکا به گروه حکومت طالبان در افغانستان و در دوره دوم اشغال عراق ارتباط ایران با آمریکا را بیشتر می کرد. این ارتباط اگر چه خصمانه دیده می شد. ولی سیاست خارجی تنش زادئی خاتمی و منافع مشترک در برابر دشمن مشترک طالبان افغانستان، القاعده و صدام همکاری مخفیانه را بین دو کشور متخاصم رقم می زد. جناح محافظه کار رژیم به دلیل اینکه آمریکا می توانند اقتدار آنرا را هدف قرار دهد. این همکاریها را بلوکه می کرده و اجازه نمی دادند تا این همکاریها به شکل گفتگو در آید. البته در همین دوره زمزمه های مبنی بر لزوم گفتگو با آمریکا مطرح بود و گفتگو با کشورهای اورپائی نسبت به گذشته در سطح بالای بود. علاوه بر اینها در همین دوره سعی در شکل دهی گفتگو و دیالوگی بین نیروهای اوپوزیسیون و نیروهای خودی از رژیم شد. می توان گفت در این دوره بود که برخی از مخالفان رژیم و جریان اصلاح طلبی در هم ادغام شدند.
این دوران همراه بود با وجهه بین الملی بهتری نسبت به گذشته از ایران در جامعه جهانی و امید جامعه جهانی به تغییر رویه رژیم سیاسی ایران در قبال شهروندان خود و جامعه جهانی. در چنین وضعیتی سازمان مجاهدین خلق ایران مدعی فعالیت های هسته ای ایران در نطنز شد. در پی این ادعا بازرسان آژانس در سال ۲۰۰٣ بازدیدی از ایران کرده و ادعاها را را با دلیل و نمونه ای که کشف کرده بودند تایید کردنند. بعد از این حادثه، واکنش کشورهای غربی و آژانس بین الملی انژری اتمی بیانه شدید الحنی بود در سال ۲۰۰٣ مبنی بر متوقف کردن تمام فعالیت های هسته ای ایران و امضا پروتکل الحاقی۹٣+۲ . ایران در همان سال طی قراردادی که به قرارداد سعدآباد مشهور شد. پروتکل الحاقی را که کشورهای طرف را موظف می کرد بازرسی های سرزده و غیر محدود را قبول کنند امضاء کرد.
در سال ۲۰۰۴ بازرسان به مواردی از فعالیت های غیر متعارف ایران که مغایر قراردادها بین ایران و آژانس بین الملی انرژی اتمی بود دست یافتنند. آمریکا و برخی کشورها در صدد بر آمدند تا پرونده ایران را به شورای امنیت ببرند. در فوریه ۲۰۰۴ ایران با قبول توافق نامه بروکسل که حاوی تعلیق ساخت قطعات و مونتاژ سانتیفورژها می شد، دست به عقب نشینی زد. در دوران ریاست جمهوری خاتمی غرب با سیاستی که به چماق و هویچ معروف شده بود، می خواست ایران را از فعالیت های هسته ای غیر متعارف بازدارد. ایران نیز با مذاکرات سرسختانه ای سعی می کرد مسئله به شورای امنیت انتقال پیدا نکرده ومسئله با مذاکرات ادامه یابد تا ایران بتواند با اعتماد سازی در سیاست داخلی و خارجی در مسئله هسته نیز راه را باز کند. ولی مدیریت دو سر در ایران و تعین محور اصلی سیاست های داخلی و خارجی از سوی ولایت فقیه کار را برای رئیس جمهور مشکل می کرد بطوری که محمد خاتمی صراحتا اعلام می کرد که خود را منشی حس می کند تا رئیس جمهور.
دوران محمد خاتمی فضای سیاسی، سطح مطالبات اجتماعی، سیاسی رشد و گسترش پیدا کرده بود، بطوری که برخی از بندهای قانون اساسی چون شورای های محلی که معوق مانده بودنند، اجرا شدند. در کنار این سطح مطالبات زیر سوال بردند نظارت استصوابی و ولایت فقیه نیز در جامعه روشنفکری و اجتماع شکل گرفته بود. در چنین فضای نیروهای محافظه کار تحت کنترل رهبری و نیروهای امنیتی تحت کنترل او در یک کودتای پست مدرن خاتمی و حکومت او را خلع سلاح و غیر کار آمد کردند. سکوت خاتمی در مقابل این کودتا پایانی بود برجریان اصلاح طلبی و قطع امید مردم از این جریان.
۲۰۱٣- ۲۰۰۵ احمدی نژاد
در انتخابات ۲۰۰۵ بدنبال نا امیدی طبقه متوسط شهری از سیاست، اشتراک فعال نیروهای کودتا گر در وارد کردن نیروهای نظامی در انتخابات، تقلب در صندوق ها و شمارش آرا و یک پارچه عمل نکردن جبه اصلاحات احمدی نژاد رئیس جمهور شد. او که با شعارهای شدیدا پوپولیستی و وعدهای مبنی بر عدالت اجتماعی و کم کردن فاصله طبقاتی، عدم سخت گیریها در پوشش زنان و دیگر وعده های که قابلیت اجرائی آنان در نظام جمهوری اسلامی زیاد عملی دیده نمی شد برنده انتحابات ریاست جمهوری شد. او در سیاست خارجی نیز با گفتمان پوپولیستی ضد امپریالیستی و ضد اسرائیلی در دنیا طرفداران و مخالفان زیادی پیدا کرده و به چهره معروف جهانی تبدیل شده بود.
دوران احمدی نژاد همراه با درگیری شدید دیپلماتیک بین ایران و کشورهای غربی بود. در همین دوره ایران فعالیتهای هسته ای معوقه خود را دوباره شروع کرده و گسترش داد. احمدی نژاد در سال ۲۰۰۶ با اعلان خبر خوش هسته در کنار زیارتگاه امام هشتم شیعیان در مشهد بر اینکه ایران هیچ وقت به تعهدات خود در این زمینه عمل نکرده است صحه گذاشت. از طرف دیگر بر جامعه جهانی آشکار شد که مسئله هسته ای در ایران در کنترل قوه مجریه نبوده و مستقیما توسط سپاه و رهبری مدیریت می شود. فقط رفتار حکومت احمدی نژاد نسبت به حکومت قبلی که سعی در تعامل با جامعه جهانی داشت رفتاری تهاجمی و همسو با طرفداران دست یابی به تکنولوژی هسته ای خارج از کنترل جامعه توسط جهانی بود.
این رفتار تهاجمی چارچوبه گفتمانی خود را نیز داشت. بر اساس همین چارچوبه گفتمانی بود که احمدی نژاد خود و ایران را نامزد مدیریت جهانی می کرد. علاوه بر این او قتل –عام یهودیان در جنگ جهانی را منکر می شد. این طرز نگاه او به روابط بین المل که بنوعی در نقطه رد هژومونی موجود جهانی قرار می گرفت، طرفداران زیادی برای او در جهان و ایران رقم می زد. به همین دلیل بود که احمدی نژاد قراردادهای سازمانهای بین الملی، مشخصا قراردادهای شورای امنیت را تکه کاغذ می نامید. البته باید دقت داشت که این گفتمان رد هژومونی حاکم در روابط بین المل احمدی نژاد در مقابل پیشنهاد مدیریت جهان توسط خود را همراه داشت که، مدیریت احمدی نژاد در ایران بر اساس اعتقاد به تفسیر متحجری از شریعت شیعی و نژادپرستی آریائی را به همراه داشت.
دولت احمدی نژاد برای بسیج افکار عمومی ایرانیانی که با جمهوری اسلامی میانه خوبی نداشتند نیز چاره ای اندیشده بود. معاون اول و به نوعی استاد او رحیم مشائی تز اسلام – ایرانی را مطرح و کنگره جهانی ایرانیان را در تهران تشیکل داده بود تا نیروهای ملی گرای ایرانی در کشورهای غربی را نیز در حول محور سیاستهای خود بسیج کند. تا مسئله هسته ای را تبدیل به مسئله ملی و خارج از موضوع بحث اوپوزیسیون و جمهوری اسلامی کرده و خود را ملی ترین و فراگیرترین حکومت در دوران جمهوری اسلامی قرار دهد.
در دوران احمدی نژاد دو اعتراض بزرگ تاریخی در ایران بر علیه سیاست های رژیم حاکم انجام گرفت. یکی اعتراضات ترکها، خصوصا ترکهای ساکن در منطقه آذربایجان و استانهای ترک نشین بود، که بر علیه سیاستهای تبعیضی در زمیینه های اقتصادی، فرهنگی و قوم گرایانه دولت مرکزی بود. اعتراض دوم نیز به دلیل ادعای تقلب احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری در مقابل رقیب خود سید حسین موسوی بود، که تهران و برخی شهرهای فارس نشین اتفاق افتاد. هر دو این اعتراضات با شدت و خشونت نیروهای نظامی و نیروهای شبه نظامی سرکوب شدند.
نتیجه دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد تغیرات اساسی در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور بود. این دوران هشت ساله چرخش در گفتمان انقلاب اسلامی به اسلام ایرانی و نزدیکی گفتمان ملی گرای و اسلام گرائی شیعی را نیز به دنبال داشت.
بهار عربی و شروع جنگ داخلی سوریه در زمان احمدی نژاد و احتمال اینکه سوریه شروعی است برای تغییر رژیم در ایران. جمهوری اسلامی را وا می داشت که تلاش خود را برای بدست آوردن سلاح هسته انجام دهد تا بتواند رژیم در در مقابل تهدیدات خارجی و داخلی بیمه کند. ولی در نهایت امر محصول فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی تا پایان دوره احمدی نژاد، تحریمهای شدید و فلج کننده آمریکا و غرب بر علیه ایران بود. بطوری تحریم ها و راههای برون رفت از آن تبدیل به بزرگترین مشکل رژیم سیاسی حاکم شد.
البته اعتراضات خیابانی در دوران احمدی نژاد رژیم را مجبور می کرد که برای کنترل بحرانهای داخلی تمرکز افکار عمومی را به بحرانهای بزرگتر سوق دهد. از دیگر سو بحران اقتصادی حاصل از تحریمها که به بحرانهای اجتماعی و فردی برای شهروندان تبدیل شده بود. اگر چه این بحرانها امکان شورش را افزایش می داد ولی امکان یک حرکت سیاسی منتهی به نتیجه مطلوب را کم می کرد. از طرف دیگر نا امن شدن منطقه بیشتر از گذشته بدنبال حوادث عراق، سوریه و ناامنی موجود در افغانستان و حتی پاکستان شهروند را مجبور می کرد که به رغم تمام مشکلات شدید در زمینه آزادی های اجتماعی، فردی و مشکلات شدید معیشتی داشتند. باز با آلترنتویهای که ارگانهای کنترلی و امنیتی جمهوری اسلامی معرفی کرده بودند، در جستجوی راه خروجی باشند از بحران موجود. بی شک جمهوری اسلامی نیزبه دنبال راه کاری بود تا از این بحران عبور کرده و کشتی در حال غرق شدن حاکمیت خود را نجات دهد. در چنین فضای بود که دوباره طبقه متوسط شهری و حاکمیت به یم نقطه مشترک حداقلی رسیدند تا از این بحران خارج شوندو انتخابات ۲۰۱٣ شکل گرفت.
۲۰۱٣ به بعد دوره روحانی
روحانی که از کادرهای با سابقه جمهوری اسلامی بوده و در پستهای حساسی به جمهوری اسلامی خدمت کرده است. در دوران خاتمی به عنوان رئیس تیم مذاکرات هسته ای با غرب از رفتن پرونده ایران به شورای امنیت جلوگیری کرده است. او در جواب به عمده ترین مشکلات کشوربا شعارامید و تدبیرو قول بر حل این مشکلات برنده انتجابات شد. شعارها و وعده های روحانی به خوبی بیانگر عمده ترین مشکلات سیاسی و اقتصادی کشور و خواست های اساسی مردم کشور بود. از طرف دیگر وعده های او بیانگر دایره، قدرت تاثیر گذاری و نفوذ اجتماعی گروههای هستند که توانسته اند مشکلات خود از زبان رئیس جمهور در ایران بیان کنند.. رفع تحریم ها و بازگشت به وضع نرمال کشور، رفع حصر سران جنبش سبز، فرهنگستان ترکی و اقداماتی درجهت به رسمیت شناختن هویت ترک ها و دیگر ائتنیک های غیر فارس و اقلیت های مذهبی از عمده ترین مسائلی هست که روحانی وعده حل آنان را داده است. بی شک بزرگترین و استراتژیک ترین مشکل کشور که به مشکلی جهانی تبدیل شده است خواست جمهوری اسلامی در دسترسی به تکنولوژی هسته ای بوده است. غرب حاضر نیست این تکنولوژی در اختیار حاکمیتی قرار گیرد که در برابر ملت خود و جامعه جهانی مسولانه عمل نمی کند.
همراه با ریاست جمهوری روحانی در افغانستان یک رئیس جمهور طرفدار غرب بر سر کار است. در غرب ایران دولت عراق با بحران شدیدی روبرو است و قسمتی از این کشور در دست گروه دولت اسلامی است که ایران را دشمن خود می داند. در سوریه نیز رژیم اسد اتوریته خود در قسمت های بزرگی از کشور از دست داده است . جمهوری اسلامی که بواسطه حزب الله در لبنان و در سوریه جایگاه و نفوذ ویژه ای داشت، بعد از سقوط صدام و روی کارآمدن مالکی در عراق جایگاه و نفوذ خود در عراق را نیز افزایش و گسترش داد. بدنبال بهار عربی و سرایت آن به سوریه و متعاقب آن جنگ داخلی سوریه ، ایران برای جلوگیری از سقوط اسد به طور آشکار به نفع اسد وارد جنگ داخلی سوریه شد.
ورود ایران به جنگ داخلی سوریه و تلاش برای ایجاد حلال شیعی جنگ مذهبی در منطقه را تشدید غربستان و کشورهای عربی را وارد جنگ مذهبی در منطقه کرد. کشوردیگر منطقه ترکیه نیز که وارد این جنگ شد. فضای جنگی حاکم در منطقه و تلاش ایران برای بدست آوردن تکنولوژی هسته ای کشورهای منطقه را نیز از دست یابی احتمالی ایران به سلاح هسته ای نگران کرد. کشورهای منطقه بارها نگرانی خود را از اقدامات ایران به آمریکا و جامعه جهانی بیان گوشزد کردند. این کشورها به این بیانها بسنده نکرده بلکه در سوریه، عراق وبحرین عملا به درگیری رودررو با اقدام کرده اند. اسرائیل هر روز ایران را تهدید به اقدام نظامی می کند. از طرف دیگر یکی از بزرگترین بازیگران منطقه روسیه که سالهای اخیر در قبال امتیارات دریافتی از ایران، عاملی بود در حمایت از ایران در سازمان ملل و جامعه بین الملی ، خود با بحران تحریم غرب و کم شدن درآمد ملی به خاطر قیمت پائین نفت مواجه می باشد.
با تحلیل درست از شرایط جهانی و شرایط داخلی به راحتی می توان به این نتیجه رسید که ایران در آستانه جنگی عملی با کشورهای منطقه و امریکا قرار گرفته است. جنگی که می تواند ایران را نابود کند. ایران برای نجات از این وضع چاره ای جزء قبول شکست و عقب نشینی ندارد. ابعاد این تسلیم و نتایج این تسلیم بر روابط ژئو- پولیتیک منطقه مبحثی دیگری است که باید جداگانه به آن پرداخت.
اگر چه عده ای از مقامات ایرانی مدعی هستند که ایران با وارد شدن در این ماجرا توانسته است. به تکنولوژی هسته دست یابد. در این زمینه کادر تربیت کرده و در صورت مصاعد شدن شرایط بتواند برنامه هسته ای خود را اجرا کند. صرف نظر از اینکه این ادعاها چقدر صحیح است. به این مسئله باید دقت کرد که انرژی هستی ، انرژی است که بیشتر کشورهای پیشرفته جهان در حال کنار گذاشتن آن هستند و انواع دیگری از انرژی را که دارای ضریب امنیتی بالا تر و ضرر های کمتر برای طبیعت است را دنبال می کنند. اصرار در بدست آوردن تکنولوژی هسته ای در برابر این همه هزینه سیاسی، اقتصادی بی شک هدفی فراتر از انرژی را تعقیب می کند.
وضعیت موجود نشان می دهد که فکر دست یابی به سلاح های هسته ای در ایران فکر و پروژه ای است به قدمت نزدیک به ۵۰ سال که فعالا متوقع شده و قدرتهای جهانی و منطقه ای توانسته اند از برتری ژئوپولتیک ایران در منطقه جلوگیری کنند. این یک شکست بزرگ برای جمهوری اسلامی و ملی گرایان ایرانی است، که دست در دست جمهوری اسلامی سعی داشتن با دست یافتن به آن رویاهای مذهبی و ملی خود را محقق سازند. رویاهای که جز تثبیت استبداد در ایران نتیجه دیگری برای ساکنان آن سرزمین و درگیرهای شدیدتر برای منطقه نداشت.
|