گونتر گراس درگذشت
«خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد»
•
گونتر گراس، نویسندهی مشهور آلمانی روز دوشنبه در شهر لوبک آلمان درگذشت - یادداشت هایی از مارال سعید و فرهاد قابوسی
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۴ فروردين ۱٣۹۴ -
۱٣ آوريل ۲۰۱۵
«خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد»
مارال سعید
با خبری کوتاه امروز خوابزده های آلمان از خواب برخاستند " گونتر گراس درگذشت"
او را وجدان بیدار آلمان نامیدند چرا که هیچگاه حاضر نشد تعهد و شعور انسانیش را فدای ادبیات کند. از منظر و جایگاهی که او ایستاده بود کمتر نویسنده ای را میتوان سراغ کرد که بی پروا بر مسئولیتهای اخلاقی پای فشرده باشد و در مقابل مسائل روز پا پس نکشد.
آن زمان که گراس طبل حلبی خویش بر دوش گرفت و با جیغهای کر کننده اش مردمان رخوت زده را به هوشیاری خواست دیگرانی بودند که نغمه های رخوت انگیز ساز میکردند. زمانی که برای جلو داشت از ناسیونالیسم نوین احساس مسئولیت کرد بی پروا در کسوت نویسنده ی دولتی درآمد و در کنار ویلی برانت ایستاد. و آنگاه که شروع به پوست کندن پیاز کرد اشک از چشم تمامی بزدلانی که خود را در پس پشت لفاظیهای ادبی پنهان کرده بودند و او را به سخن گفتن از زبان "سوم شخص مفرد" دعوت میکردند، جاری ساخت. آری او در تمام دوران با جسارتی مثال زدنی ما را به اعتماد بنفس و شعور انسانی فرا خواند و همچنان فرا خواهد خواند.
اینک که او ما را تنها گذارده جا دارد از زبان شعر برای بیان جان کلام مدد بخواهیم:
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد "ژاله سلطانی"
در رثای گونتر گراس
فرهاد قابوسی
با تاسف بسیار خبر آمد که گونتر گراس از دنیا رفته است. مرگ چنین خواجه نه کاریست است خرد!
وجدان آگاه فرهنگ آلمان بود، که مبادا پس از مرگ او، نظیر فرهنگ اروپا به زائدهی فرهنگ خرد و سطحی «آمریکا» بدل شود. وجدان آگاه فرهنگ جهان بود، که در حال احتضار شتابان بسوی فرهنگ مجعول «دیجیتال» ساختهی آمریکا میرود تا کوتوله های عقل که برخلاف گراس قادر به اندیشهی تحلیلی نیستند، عقل خرد اینترنتی شان را بر جهان مسلط سازند. روشنفکری آگاه در میانهی روشنفکران نا آگاه بود. در جهانی که عدالتی در هیچ گوشهی آن نیست، بدرستی تشخیص داده بود که باوجود بوق و کرنای "شکستن اتم" و "رفتن به ماه" نادرستی اساسی و اصولی «عقل جهانی» کنترل شده وسیلهی غرب، مسئول این نادرستی هاست. شکستن و رفتنی که عقل در آن راهی نداشته است. همچون آن فیلسوف می دانست که "عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی".
از انتقاد "همه" پرهیز نداشت، "آمریکا"، "اسرائیل" و "آلمان"؛ چون "همه" را بدرستی در این بی عدالتی عریان خطا کار می دید. طرفداران غرب و ظاهر گویان روزمره که بهانهی « خود شیفتگی» به او می گرفتند، در برابرش به کوتوله هایی می ماندند که بر خلاف کوتولهی رمان «طبل حلبی» او، نه که جسم بلکه عقلشان رشد نکرده بود. ضرورت عصیان و انتقاد بر علیه دنیای معاصر را در همین نوشته اش می توان دید که در اعتراض و عصیان دانشجویان اروپای دههی شصت سخت موثر بود. از مهمترین منقدین وطنپرستی و ناسیونالیسم اروپا و آلمان بود. همراه روشنفکران یهودی از شووینیسم ضد عرب و ضد اسلام اسرائیل و غرب به شدت انتقاد می کرد، چون در جوانی دیده بود که شووینیسم و نژاد پرستی ضد سامی، چه عریان کمر به قتل هموطنانش بست. دیده بود که ضد شرقی و ضد سامی گری چه سان قادر به فریفتن جوانان آلمانی چون او شده بود. تا آخر عمرش بیدار ماند و به درستی انتقاد کرد. غرض نمی داشت بلکه منطقی می اندیشید و اجازه نمی داد که جوّ غیر منطقی عربدهی کوتوله های عقل صدای اعتراض به حق مردم را به تبعیضات نژادی، قومی، اقتصادی وسیاسی در چهار گوشهی جهان خاموش سازد.
هنوز به یادم مانده است که ۱۹٨٣ وقتی از "حملهی" پلیس عقیدتی آلمان غربی به دفتر هفته نامهی «کونکرت» با او سخن گفته و آن را با "حملهی" پلیس به دفتر «اشپیگل» بیست سال پیش مقایسه کردم، که می بایستی مورد اعتراض اهل قلم واقع شود. با آن که قرابتی با «کونکرت» نداشت، بلافاصله موافق شد و به دنبال اعتراض رفت.
یادش گرامی و سخنش مستدام باد.
|