داستانِ بلندِ جدیدِ بهرام حیدری منتشر شد
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲٨ فروردين ۱٣۹۴ -
۱۷ آوريل ۲۰۱۵
داستانِ بلندِ جدیدِ بهرام حیدری منتشر شد
شامِ کفتار و چاشتِ پلنگ
نشرِ آرش، استکهلمِ سوئد
*
ـ ... پس جُوری که معلوم داده، تو شدهئی یه پیغمبری و ما خبر نداشتیم!
ـ نه، من پیغمبر نشدهئَم و نمیخوام هم که پیغمبر باشم، چون باز همونی که منو انداخت روی راهِ خیر، یادم داد که کارِ همهی پیر و پیغمبرها همیشه برعکس بود و فقط به فکرِ پُرکردنِ جیبای خودشون و طرفداراشون بودن و همهی عیشِ دنیا رو میکردن و برعکسی، به اسمِ خدا و دیانت همهی کوشششون این بود که مَردُمو گول بزنن و خر بکنن، یعنی بکنن داخلِ مغزِ سرشون که فقیری ـ دارائی فرمودهی خداس و آقائی ـ نوکری هم مقدّرِ الهیه و فقیرمردم هیچ نیاید بنالن و داد و شِکوِه بزنن تا به شرطی که راستیراستی گوشگیرِ دیانت باشن، به اون دنیا برن به بهشت، به حالی که نه اون دنیائی رو هست و نه بهشت و جهنمی رو!... حرفِ راست اینه که هم موسای یهودیها و هم زردشتِ گَبرها و هم عیسای نَصارا و هم محمّدِ عربها پیغمبر نبودن و کذّاب بودن و خدائی نفرستاده بودشون، چون هَموجُوری که مشخص میبینی که هرکدوم از این دستای من پنجتا انگشت دارن، مشخص هم دونسته باش که خدائی هم اصلاً نبوده و نیست، هردو!... از اثرِ زهرِ هَمی دیانت که رفته بود داخلِ رگ و ریشهمون، پاک دست از خودمون و عقلمون وَرداشتیم و هی اشتباه رفتیم... میگیم: «رزّاق خداس، بنده چکارهس»، میگیم: «خدا داده به فلانکس» و میگیم: «خدا فلانی رو فقیر کرده» و مثلاً این بیت رو هم بستیم که: «ستیزه مکن با خدادادگان ـ خدادادگان را خدا دادهشان» و خُلاصه بسیاری مثالها و مَثَلهای دیگه نَقلِ چیزای دیگه، مثلِ «شانس»، «کمشانسی»، «سرنوشت»، «تقدیر»، «مرگومِیر»، «گمراهی» و «افتادن روی راهِ خیر» رو هم خواست و فرمودهی خدا حساب کردیم و چنان افتادیم به راهِ وِل که هرگزی به عقلمون نمیرسید که خُب، خدائی که میگیم خداس و مُبینِ حقّه و کارش مروّت و نیکی و خیرخواهیه و بَری از ظلمه، پس چرا اینجُور کرده و میکنه و به چه حقی این فرقها رو نهاده مابَینِ اشخاص و اصلاً غلط کرده و گُه هم خورده که حسابش این بیحسابیِ سیاه شده و اگه اینجُوره، پس بنای همهی ظلم و بیحسابی و بیشرفیِ دنیا رو خودش نهاده و بنا به هَمی حرفا، معلوم داده که از خودش ظالمتر و بیکلّهتر و خرابتر گیر نیومده و نمیاد!... ... آسمونی که ما ستارههاشو به شب میبینیم، تازه فقط یه نقطه از آسمونه و به همهی زمین و این ستارهها و جاهائی مثلِ زمین میگن «کَهکَشان»؛ صحبت بر سرِ این نیست که کَهکَشانها هزار تا باشن یا صدهزار تا یا یه میلیون یا هزار میلیون که یه میلیارد باشه، بلکه دستِکم بیش از صد تا از هَمی میلیاردهائَن. پس به حالی که داخلِ هر کهکشانی صد میلیارد تا دویست میلیارد و بیشتر ستاره پیدا داده که وجودشون هیچ ثمری نداره، آیا دیگه حتّی یه آدمِ کمعقلی هم گیر میاد که باز بگه خدائی هست و بگه که این خدا همهی اون ستارهها رو بیخود و بیجهت خِلقت کرده و فقط میلِ خاطرش به جانبِ هَمی زمین بوده که یه سرِ سوزن هم به حساب نمیاد؟...
|