چه کسانی بر ایران حکومت می کنند؟ (۱)
میزان
•
در ایران، اقرار دولتمردان به وجود مافیا، لزوم بررسی در این مورد را منتفی نموده است. اما گستردگی این پدیده در ایران قابل تامل است. خود دولتمردان از مافیای نفت، مافیای چای، مافیای مواد مخدر و اسلحه، مافیای قاچاق انسان، و... و رسانه ها از مافیاهای خودرو، هواپیما، سینما، ورزش، سنگ، آثار باستانی، مخابراتی، و.... نام میبرند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۰ آبان ۱٣٨۵ -
۱۱ نوامبر ۲۰۰۶
ازلحاظ نظری، وطبق قانون اساسی، رهبر به عنوان حاکم مطلق باید زمام اموررا دردست داشته باشد. بااین وجود و به دلیل حضور فساد گسترده درکشور و نابسامانیهای موجود، طرفداران ذوب شده دراو، وی را تنها می دانند و حاکم واقعی را گروهی به رهبری هاشمی رفسنجانی معرفی میکنند. رهبر در علن شورای نگهبان را به گرفتن مواضعی فرامی خواند، اما آن شورا کاری دیگر میکند. در حالیکه همان شورا توسط خوداو منصوب شده است. جالب اینکه همان شورا است که کاندیداهای مجلس خبرگان وشورای اسلامی و ریاست جمهوری را برای رهبر دست چین می کند. بااین وجود، تا به حال یک کاندیدای ریاست جمهوری مورد نظر او نتوانسته است به پیروزی دست یابد. با وجود وزیرامورخارجه رسمی، خامنه ای یک شورای امور خارجی درست میکند، اما رئیس جمهور از پذیرفتن آن سربازمیزند و.... این تصویری کلی از حاکمیت در جمهوری اسلامی است. در نظامی که قانون محترم و مراعات شود، این حرف نشنوی ها می تواند به سود رعایت قانون پسندیده هم باشد. اما در نظامی که حتی قانون اساسی آن از سوی حاکمین به صورت مستمر نادیده گرفته میشود، و بجای قانون هرج و مرج حکمفرما است، این بی هویتی تصمیم گیرندگان در عمل، از اهمیت بالائی برخوردار میشود.
در این میان رئیس قوه مجریه در برابر دانشجویان دانشگاه امام صادق می گوید: " من کانون بحران را می شناسم. من می دانم کجا جلسه می گذارند و چه تصمیم هایی می گیرند. بسیاری از منابع اقتصادی دست خودشان است و با آن توطئه می کنند. وی ادامه میدهد " ما هر کجا که فسادی می بینیم و اقدام می کنیم، یک عده می گویند علیه ما کار شده است. شما هم محدوده تان را مشخص کنید؛ هر جا که ما می خواهیم اشکالی را برطرف کنیم می گویند دولت علیه ما شده است . شما کی هستید؟ ". جواب این سئوال محمود احمدی نژاد، از نظر مردم و اکثریت اپوزیسیون، "مافیاهای مالی_نظامی" هستند. اما مثل اینکه ایشان اخیرا توجیه شده و از بکار بردن کلمه "مافیا" پرهیز میکند و از واژه های "مفسدین"، متجاوزین به بیت المال" و... استفاده میکند. دلیلش هم اینست که گستره فعالیتهای مافیا، قوای قضائیه و مقننه و همچنین رهبری را هم در برمیگیرد که از محدوده اختیارات ریاست جمهوری فراترمیرود. برای یافتن جوابی روشن به سئوالی که در تیتر آمده است، لازم میشود ابتدا شناختی واقعی از چگونگی و عملکرد مافیاها در ایران داشته باشیم.
واژه مافیا از قرن نوزدهم میلادی در جنوب ایتالیا مورد استفاده قرا میگرفته است. در ابتدای امر، این گروهها تشکیل شده بودند برای دفاع از حقوق مردم تهی دستی که مورد آزار و اذیت حاکمان یا نیروهای خارجی قرارمی گرفتند و توان دفاع از خود را نداشتند. به این ترتیب آنها نقش حامیان مردم را بازی میکردند، به این دلیل همواره مورداحترام مردم بوده و از آنها به نیکی یاد میشده است. بعدها بر اثر انباشته شدن پول و قدرت، به فکر گسترش دامنه نفوذ خویش برآمدند تا جائی که نهایتا خود دربرابر مردم قرارگرفتند. آنها برای تامین امنیت خویش و فرار از قوانین، به ایجاد رابطه با مقامات حکومتی و قضائی برآمدند و به یک تشکیلات اقتصادی بزرگ جنایتکار تبدیل شدند. اکنون فعالیت آنها در برگیرنده امور مالی و اقتصادی موازی یا زیرزمینی، فروش سلاح، مواد مخدر، قاچاق انسان، قمارخانه، فحشاء، دزدی، و....میباشد. معمولا آنها برای رام کردن کسانی که در برابر خلافکاریهایشان ایستادگی میکنند، راههائی نظیر باج دادن و تطمیع و رشوه و تهدید را به خشونت ترجیح میدهند. زیرا تنها دشمنان واقعی و خطرناک خود را افکار عمومی تلقی میکنند، و برای مصون ماندن ازنظر منفی افکارعمومی نسبت به خود، ترجیح میدهند به صورت زیرزمینی و بی سروصدا عمل کنند. اما آنجا که لازم شد، از قتل و جنگ و بکاربردن انواع خشونت ابائی ندارند. نقطه قوت آنها در عدم تمرکزشان است. این عدم تمرکز به آنها اجازه میدهد که در زمان و مکان محدود نباشند و با جابجا کردن سرمایه و دگردیسی فعالیتهای خود، همواره از دست دولتهائی که تصمیم به برخورد با آنها را دارند فرار کنند.
درایران، اقرار دولتمردان به وجود مافیا ، لزوم بررسی در این مورد را منتفی نموده است. اما گستردگی این پدیده درایران قابل تامل است. خود دولتمردان از مافیای نفت، مافیای چای، مافیای مواد مخدر و اسلحه، مافیای قاچاق انسان، و...ورسانه ها از مافیاهای خودرو، هواپیما، سینما، ورزش، سنگ، آثار باستانی، مخابراتی، و.... نام میبرند
همانگونه که دیدیم، مبنای تشکیل مافیا در ایتالیا جنبه مردمی داشت و بعدها به باندهای فاسد و جنایتکار تبدیل شد و با نفوذ در دستگاههای دولتی، محدوده فعالیتهای خودراگسترش داد. اما در ایران برعکس شد، بدین معنا که تشکیل گروههای مافیائی ، بنا بر تصمیم وخواست نظام صورت گرفت. ازابتدای انقلاب که شیرازه همه فعالیتهای اقتصادی از هم پاشیده شده بود و بازار مصادره رونق داشت، دولت به ناگاه صاحب تمام ثروت کشور شد. اما هیچ ابزاری برای مدیریت در اختیار نداشت. تنها وسیله ماندن برقدرت، همان ثروت عظیمی بود که در اختیار داشت و می توانست مورداستفاده قراردهد. با بذل و بخشش ثروت ملی، برای خود حامی و پشتیبان و طرفداران از جان گذشته تدارک دید و پایه های تشکیلات مافیائی که اکنون گریبان خودش را هم گرفته است بنانهاد. برای نمونه، یک اتفاق که برای خود من رخ داد را می آورم تا چگونگی شکل گرفتن مافیا درابتدای انقلاب برای خواننده روشن تر شود. فقط چندماه از سقوط رژیم پهلوی نگذشته بود که برای راه اندازی یک نهاد صنعتی به مواد اولیه ای احتیاج شد. از وزارت صنایع گفتند مسئول این قلم در کشور، فلان حاجی است . ما به خدمت ایشان رسیدیم و ایشان با کلی تاسف و تاثر گفتند ازاین قلم جنس یک کیلو هم در کشور وجودندارد. ازسوی کارمندانش به ما اطلاع دادند که دروغ میگوید و صدها تن از این مواد را در فلانجا پنهان کرده است. مطلب را به آقای مهدوی کنی اطلاع دادیم. ایشان پیغام کردند "شما در این کارها دخالت نکنید". ما هم دخالت نکردیم تا آنها در زندگی ما دخالت کردند. به هرحال هم اکنون محال است شما یک روحانی در دستگاه پیداکنید که صاحب کارخانه یا شرکتهای بزرگی نباشد. آقای کرباسچی شهردار سابق تهران در دادگاه هنگام دفاع ازخود گفت "امام ۱٣ میلیون تومان به من دادند تا برای حاج احمد آقا سرمایه گذاری کنم". اهمیت این جمله در مبلغ آن نیست. اهمیت آن در رابطه ارگانیک خمینی- سرمایه- شهرداری- شهردار نهفته است. و الا روشن می باشد وقتی آقای خمینی به چنین شخصی (شهردار) پول (سرمایه) میدهد تا برای فرزندش "سرمایه گذاری" کند، معلوم میکند که اولا، از آنچه در شهرداری میگذشته بخوبی آگاه بوده و در ثانی، بازده "سود" آن را خواننده خود بجای آقای خمینی می تواند حدس بزند که به چندین میلیارد می توانسته است برسد. و یا جریان شهرام جزایری و رابطه اش با دولتمردان و نمایندگان مجلس و غیروه. رابطه ارگانیک بین مافیا و دولت در جمهوری اسلامی بدین صورت شکل گرفته، نهادینه و رسمی شده است. روشن تر اینکه، نظام زمینه را برای پدید آمدن مافیاها با به حراج گذاشتن مراکز تولیدی و مالی با تشویق آنان و آزاد گذاشتن رانت خواری و رشوه خواری وباز گذاشتن دست آنها در معاملات بزرگ ملی با خارج ، که از قبال آن معاملات به میلیاردها دلار رشوه دست یافتند و در اختیار قراردادن اطلاعات اقتصادی و مالی و... فراهم آورده است. و در برابر آن، مافیا زمینه ادامه حیات نظام را فراهم می آورد. این روابط، سازمان مافیاها را درایران بسیار پیچیده تر و مخوف تر از مافیاهای سنتی کرده است.
قبلا گفتیم که ترس بزرگ مافیا، از افکارعمومی و مردم است. در اروپا بیشترین قربانیان مافیاها، روزنامه نگاران، نویسندگان و قضات هستند. یعنی کسانی که می توانند اسرارآنها را فاش سازند یا به خاطر فسادشان آنها را محاکمه نمایند. به همین دلیل بزرگترین و مقدس ترین وظیفه آنها ایجاد سانسور و پوشاندن فعالیت های غیر قانونی خود از دیدگاه مردم است. در این راه از هیچ جنایتی فروگذاری نمی کنند. این وظیفه در ایران یک قسمت آن به عهده دولت است که با همکاری قوه مجریه و مخصوصا قوه قضائیه با بستن نشریات، تطمیع یا تهدید یا مجازات و حتی قتل روزنامه نگاران و نویسندگان و قضات شریف عملی میشود. قسمت دیگر آن برعهده گروههای فشار نظیر انصار حزب الله ، خواهران زینب، و محافل و گروههای امنیتی موازی زیرزمینی و هیئت های عزاداری و نمازهای جمعه و غیروه البته با کمک "لباس شخصیها" قرارداده شده است. عمده ترین کاررا اما همین گروهها انجام میدهند. زیرا در تماس مستقیم با مردم، بدون داشتن مسئولیت دولتی، به جنایات فجیعی دست می زنند. اول وظیفه آنها، ایجاد رعب و وحشت در درون جامعه است که در این کار بسیار موفق بوده اند. بطوریکه یک گروه صد نفره از این اراذل در مدت کوتاهی دانشگاهی با چند هزار دانشجورا مرعوب می کند. و تا حالا موفق به نهادینه کردن این ترس و مهمتر از آن، ایجاد دلسردی وناامیدی از گرفتن نتیجه مقاومت در برابر آنها ، بوده اند. محمود سالارکیا دبیر ستاد پیشگیری و مبارزه با مجرمان حرفه ای، نهم آبان امسال در یک مصاحبه با سایت بازتاب می گوید: " مهمترین معضل ما در موضوع اراذل و اوباش، بحث ناامنی روانی است که مردم جرأت ندارند نام آنان را به خاطر ترس و واهمهشان، فاش کرده و تحویل مأموران دهند " . روشن است که این ترس وواهمه از همین نیروی انتظامی و دستگاه قضائی است. زیرا درصورتیکه مردم به این دونهاد اعتماد داشتند، ترس وواهمه از اوباش چه معنی میتوانست داشته باشد؟ این "ناامنی روانی" را چه کسی بر این جامعه تحمیل کرده است؟ پس باید به دبیر ستاد پیشگیری گفت: درست یا نادرست، مردم از شما ترس وواهمه دارند زیرا شماراهم از همان اراذل و اوباش قلمداد میکنند.
کسانی را که زیر بار زورگوئی های آنها نمی روند و مقاومت می کنند، چنان سرگردان و تهی از خود کرده و سرجای خود می نشانند و دچار افسردگی می کنند که برای دیگران درس عبرت شود. برای مثال خلاصه داستان یک هموطن که ازقرارمعلوم یک فعال فرهنگی است را از قلم خودش اینجا می آورم که بصورت نامه در سال ۱٣٨٣برای مسئولین رسمی کشور ارسال داشته است: " چکیده: طی یک برنامهریزی قبلی توسط یک جمع خلافکار، ابتدا در مرحله نقشه مجرمانه تهاجم مسلحانه با سلاح سرد و تخریب و ضرب و شتم و خودزنی با هدف رسیدن به اغراض خود طراحی و با همکاری گروهی، این طرح مجرمانه در شب ۲۴/٣ با تهاجم به یکی از شعب انتشارات رایانهپرداز اجرا میگردد. و پس از آن با یاری مافیای نفوذ و با همکاری و همراهی ماموران بیمارستان (بنابر تائیدات رسمی) و نیروی انتظامی (با موارد تخلف انتظامی بررسی شده) مرحله پروندهسازی شکل میگیرد و سرانجام قاضی پرونده و مامور دایره قضایی و در مجموع ٣٣ نفر در مرحله اعمال فشار با اقدامات غیرقانونی و نشر اکاذیب و غیره، شاکیان واقعی پرونده را به سمت اهداف و خواستههای مجرمان هدایت میکنند. "
از خواننده محترم دعوت میکنم عین نامه را به این نشانی:
w٣-i.gigcities.com
بخواند تا روشن تر به رابطه های دولت- مافیا – خرده مافیا برای سرکوب کسانی که از حقوق اولیه خویش دفاع میکنند، پی ببرد. روشن شود نیروی انتظامی که برای برقراری نظم در جامعه و ایجاد امنیت برای مردم به وجود آمده است، قوه قضائیه که اولین وظیفه اش ایجاد امنیت قضائی در جامعه است، چگونه دست دردست هم با برنامه ریزی سیستماتیک، به مصاف مردم میروند تا آنها را رام مطامع مافیاها گردانند. و چگونه و با چه بودجه ای ٣٣ نفر را برای رام کردن یک نفر بسیج می کنند؟ پی ببرند که اهمیت سانسور تاکجا با سرنوشت مافیا گره خورده است. و در پناه همین سانسور است که هرفاسد و جنایتکاری میتواند با چاپلوسی و خوش خدمتی به حساس ترین مقام برسد و بدون دردسر ودر امنیت تمام دست به جنایت بزند.
حتما داستان سردار نقدی را فراموش نکرده ایم. این سردارپاسدار که از برگزیدگان نظام بود و به ریاست نیروی انتظامی هم رسیده بود، در اثر یک بی احتیاطی و در زمان اصلاح طلبان به عنوان بزه کار جنایت پیشه دستگیر شد و به زندان افتاد. پدیده گسترده "زورگیری" وپیدایش زور گو در هر محله، و تحمل این وضع از سوی مردم، خود نتیجه جا افتادن سیستم مافیائی حاکم برکشور است.
اهمیتی که کل نظام برای محدود کردن روزنامه نگاران و نویسندگان و مدافعان حقوق بشر و هرچه که درراستای احقاق حقوق مردم و آگاه نمودن آنهاست میدهد، نشانگر سیستم مافیائی آن نظام است. سانسور در این نظام تا آن حد از اهمیت و حساسیت برخورداراست که مجلس ششم بنا به قولی که به مردم داده بود ، قصد اندکی اصلاح در قانون مطبوعات در راستای محدودکردن تعطیلی فله ای آنها را داشت که با حکم حکومت ی رهبر، اصلاح آن قانون برای همیشه از دستور خارج شد و حتی پس از آن بسیاری طرح و لایحه مرتبط ، به استناد همان حکم در شورای نگهبان مخالف شرع و قانون اساسی شناخته شد . محمود احمدی نژاد در همان دیدار خطاب به دانشجویان میگوید: " از طرف دیگر رسانه هم دست خودشان است و گردن دولت می اندازند . " مسلم است که منظور از "رسانه"، وزارت ارشاد و رادیو وتلویزیون است.
وی در ادامه همان جلسه با دانشجویان میگوید " می شود زد و بند کرد. نه اینکه نیامدند سهم خواهی کنند. البته بله خیلی جاها به زور گرفته اند. البته نه از من! که انشاالله آنها را هم پس می گیریم ". در انتخاباتی که کل نظام در آن شرکت کرد و به ادعای خودشان شخصی با رای میلیونی مردم برسر کار آمده است، کارش را باید با معامله و دعوا بر سر تقسیم آراء رای دهندگان خودی شروع کند. بعداز یکسال با این سخنان بگوید که دعوا هنوز هم ادامه دارد! و آن چه دراین نظام ارزشی ندارد، همان رای شماست. حال خود تصور کنید وسعت باندبازیها و معاملات بین المافیائی و دادوستدها، فسادها تا چه اندازه ای در این نظام مافیائی گسترده است. در چنین شرایطی، آیا میتوان از قانون اساسی و یا بطورکلی، قانون سخن گفت؟ آیا میتوان از تفکیک قوا سخن به میان آورد؟ آیا میشود در این نظام حدود و ثغور مسئولیتها و آزادی عمل مسئولین را مشخص نمود؟ جایگاه ابهام آلود دولتمردان ، ابهام و پراکندگی در مسئولیتها، ابهام در قوانین و وجود نهادهای موازی و چند گونگی دادگاهها و سازمانهای اطلاعاتی موازی و ....قدرت عمل سیاسی و سازندگی را از این نظام گرفته است. در عوض، این ابهامات وپراکندگی و تداخل و عدم تمرکز مسئولیتها، وضعیتی را بوجود آورده اند که تداوم عمر نظام را قوت بخشیده است. سرمایه های ملی را که دراین چندساله به یغما برده اند، به جای بکاربردنشان در مراکز تولیدی، آنها را بصورت نقدینگی نگه داشته اند تا بابرخورداری از اصل عدم تمرکز و سیال بودن، بتوانند در موقعیت مقتضی از کشور خارج کنند. می بینیم که این خاصه مهم و حیاتی مافیا، یعنی عدم تمرکز و سیال بودن سرمایه و مدیریت ، که با تولید و توسعه صنعتی از لحاظ اقتصادی ومقیدبودن به اجرای قانون و توجه ورعایت حقوق مردم از لحاظ سیاسی، درتضاداست را نظام بطور کامل به مورد اجرا گذاشته است.
در آینده، "آن که برایران حکومت می کند" را شناسائی میکنیم و چگونگی برون رفتن از این وضعیت را مورد بررسی قرار میدهیم.
mizan۱٣۵۷@yahoo.com
|