یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ناکجا آباد "نقشه راه"


تانیا راین هارت - مترجم: صفار ساعد


• اریک هازان با تانیا راین هارت مصاحبه ای کرده است که در سایت کانتر پانچ به تاریخ دوم اکتبر ۲۰۰۶ به چاپ رسیده است. تانیا راین هارت, پروفسور بازنشسته زبان شناسی و مطالعات رسانه ای در دانشگاه تل آویو است. وی قراراست از ژانویه ۲۰۰۷ بعنوان یک پروفسور صاحب نام بین المللی, در دانشگاه نیویورک تدریس نماید. وی دارای یک ستون اختصاصی دائمی در بزرگترین روزنامه اسرائیلی به نام یدوئیت آهارونات بوده و نویسنده کتاب اسرائیل- فلسطین: چگونه به جنگ ۱۹۴۸ خاتمه دهیم می باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۱ آبان ۱٣٨۵ -  ۱۲ نوامبر ۲۰۰۶


اریک هازان (Eric Hazan)   با تانیا راین هارت (Tanya Reinhart)   مصاحبه ای کرده است که در سایت کانتر پانچ (CounterPunch) به تاریخ دوم اکتبر ۲۰۰۶ به چاپ رسیده است.
تانیا راین هارت, پروفسور بازنشسته زبان شناسی ومطالعات رسانه ای در دانشگاه تل آویو است.   وی قراراست   از ژانویه ۲۰۰۷ بعنوان یک پروفسور صاحب نام بین المللی, در دانشگاه نیویورک تدریس نماید.   وی دارای یک ستون اختصاصی دائمی در بزرگترین روزنامه اسرائیلی به نام یدوئیت آهارونات بوده و نویسنده کتاب   اسرائیل / فلسطین: چگونه به جنگ ۱۹۴٨ خاتمه دهیم می باشد .                  
 
س – کتاب شما تاریخ اشغال فلسطین را در سه سالی که تحت رهبری آریل شارون بود مورد مطالعه قرار میدهد.   شما استدلال میکنید که در این مدت, بجای سیاستمداران, ارتش در مورد وقایع تصمیم گیری میکرد.   آیا میتوانید این مسئله را توضیح دهید؟
 
ج – سیستم سیاسی اسرائیل و ارتش آن همیشه در هم تنیده بودند.   بدین صورت که ژنرال ها مستقیما از ارتش به دولت وارد میشوند. این امر به ویژه با قدرت یابی شارون تبلور بیشتری می یابد. به رسانه ها, افسران ارشد گزارش میدهند (نیمی از فضای خبری رسانه ها در اسرائیل بوسیله همین گزارشات پر میشود). این گزارشات, دیدگاه های دیپلمات هایی را که برای مأموریت به خارج میروند شکل میدهند و در ضمن نقشه های حکومتی و سیاست های آن را در هر مناسبتی تعیین میکنند.   برخلاف ارتش, سیستم سیاسی اسرائیل بتدریج در حال فروپاشی است.   در یک گزارش بانک جهانی به تاریخ آوریل ۲۰۰۵, اسرائیل بعنوان فاسد ترین و نالایق ترین کشور در دنیای غرب معرفی شده است. اسرائیل در فساد دولتی   دومین کشور بعد از ایتالیا است و از لحاظ   ثبات سیاسی دارای پائین ترین درجه است.   خود شارون به دستیاری پسرانش, متهم به بزرگترین ارتشاء می باشد. با این وجود هیچگاه به دادگاه کشانده نشده است.   حزب جدیدی که شارون پایه ریزی کرده است – کدیما- حزبی که اکنون حکومت را در دست دارد با رهبری اولمرت جانشین شارون, یک سلسله مراتب هرمی متشکل از   افراد است, بدون هیچ نهاد و یا سازمان محلی. راهنمای عمل این حزب که در ۲۲ نوامبر ۲۰۰۵ اعلام شد, رهبر حزب را قادر میسازد که استانداردهای دمکراتیک را زیرپا بگذارد و نامزدهای پارلمانی را خود انتخاب نماید, بدون اینکه این مسئله را با شرکت دادن بدنه حزب به رأی بگذارد.  
حزب کار اسرائیل قادر نشد که یک آلترناتیو ارائه دهد.   حزب کار در دو دوره انتخاباتی گذشته خود دو نخست وزیر بنام های آمرام میتسنا (Amram Mitzna)   در ۲۰۰٣ و امیر پرتز (Amir Peretz) در ۲۰۰۶ را انتخاب کرد. در ابتدا هردوی این دو نامزدها با هیجان فراوان پذیرفته شدند, اما آنها بفوریت چه بوسیله حزبشان و چه توسط مشاورین تبلیغاتی حزب و چه بوسیله خود سانسوری برای آنکه در مراکز قدرت سیاسی قرار بگیرند, به سکوت کشانده شدند.   سیاست حزب کار اسرائیل به فوریت با برنامه شارون همخوان شد.   پرتز حتی اعلام نمود که در " سیاست های خارجی و امنیت" دقیقا خواهان اجرای برنامه های شارون است (او قصد دارد تغییرات اجتماعی بوجود بیاورد).   در حقیقت نمایندگان این حزب سعی در قانع کردن رأی دهندگان بر این بودند که راه شارون درست ترین است.   در خلال سال های اخیر هیچگاه بعد از انتخابات یک اپوزیسیون چپ استخوان دار که با حکومت شارون و ژنرال ها در بیافتد وجود نداشته است. حزب کار همیشه به حکومت پیوسته است و این تصویر را میدهد که ژنرال ها برای نمایش بین المللی لازم هستند. با فروپاشی سیستم سیاسی, ارتش تنها ارگانی است که سیاست های اسرائیل را شکل داده و اجراء مینماید.   در خلال حمله اخیر اسرائیل به لبنان ( در کتاب از آن صحبت نکرده ام) بر همه آشکار شد که ارتش حکومت را میگرداند.   امیر پرتز وزیر دفاع فعلی که بدفعات در تلویزیون ظاهر میشود, به مانند عروسکی است که سرنخ آن در دست ژنرال هایی است که وی را احاطه کرده اند.  
 
س – شارون به نظرغربی ها و اسرائیلی ها بعنوان رهبری دیده شده است که از اعتقاد به فلسفه جنگ دائمی, به اعتدال و سازش تغییر کرده است. این آن تصویری نیست که شما دقیقا در کتابتان بیان کرده اید .
 
ج – یکی از سئولاتی که در کتاب مطرح شده است این است که شارون قسی القلب, بدگمان, نژادپرست و دغل باز که از بدترین رهبرانی است که اسرائیل تاکنون بخود دیده است, چگونه میتواند به مقام سیاسی خود بعنوان قهرمان افسانه صلح پایان دهد؟   استدلال من در جواب این است که شارون هیچگاه تغییر نیافته است.   تولد اسطوره ای شارون در نتیجه قدرت تام سیستم تبلیغانی زمان حال است که مخرب آگاهی هاست. در خلال ۴ سال فعالیتش در کابینه, شارون شانس هرگونه مذاکره ای با فلسطینی ها رامسدود کرد.   در سال ۲۰۰٣ - که دوره نقشه راه نام گرفت – فلسطینی ها این نقشه را پذیرفته و آتش بس اعلام کردند. در زمانیکه جهان غرب عصر جدید صلح را جشن میگرفت, ارتش اسرائیل در تحت رهبری شارون سیاست ترورهای سیاسی, اذیت و آزار فلسطینی های تحت اشغال را افزود و جنگ و کشتاری تمام عیار را بر علیه رهبران سیاسی و نظامی حماس اعلام کرد و عده بیشماری از آنان را ترور نمود.   بعد از آنکه جهان نفس هایش را دوباره در سینه حبس کرده بود تا ببیند پس از سپری شدن یکسال ونیم وقت تعیین شده برای خروج از نوار غزه شارون چه میکند, وی تمام کوشش را برای تضعیف پرزیدنت محمود عباس, که در ماه ژانویه ۲۰۰۵ انتخاب شده بود, بکار برد.   شارون اعلام کرد که عباس شریک مناسبی نیست (زیرا که علیه ترور مبارزه نمیکند) و تمامی درخواست های وی در مورد باز از سرگیری مذاکرات, رد نمود.
زندگی واقعی فلسطینی ها در مناطق اشغالی, هیچگاه به تباهی دوران شارون نیست.   شارون در کرانه باختری در مناطقی هم مرز با اسرائیل, دست به یک پاکسازی قومی زد.   پروژه دیوارسازی وی مناطقی از سرزمین فلسطینی ها را بسرقت برد.   یک شهر را به اسارت گرفت و معیشت آنان را معدوم ساخت.   اگر این پروژه ادامه یابد, بسیاری از ۴۰۰ هزار فلسطینی ای که خسارت می بینند مجبور خواهند شد به حاشیه کرانه باختری پناه ببرند و معیشت خویش را در آنجا بیابند.   چنین اتفاقی در شهر کالکی لیا در شمال کرانه باختری افتاد.   شهرک های یهودی نشین نوار غزه برچیده شد, اما این نوار همچنان یک زندان بزرگ است که به دنیای خارج راه ندارد, مردمانش در مرگ و گرسنگی دست و پا میزنند و ارتش اسرائیل از طریق هوا و دریا آنان را مورد حمله قرار میدهد.   میراث شارون یک جنگ ابدی است. همچنانکه در کتاب اشاره کرده ام نه تنها فلسطینی ها, بلکه کشورهایی که شارون فکر میکند حامیان فلسطینی ها هستند , چون لبنان در حال حاضر و سوریه و ایران در فردا,   نیز مورد حمله قراردارند.   همزمان میراث شارون به این وسیله تکمیل شد که جنگ همیشه قادر است به شکل خستگی ناپذیری صلح را به دنبال آورد.   شارون اثبات کرد که اسرائیل قادر است فلسطینی ها را در اسارت نگهدارد, از هوا بمبارانشان نماید, سرزمین آنها را در کرانه باختری بدزدد و هر شانس گفتگو برای صلح را مانع شود و هنوز هم از طرف جهان غرب بعنوان طرف صلح طلب در اختلاف اسرائیل – فلسطین تمجید شود.
 
س – آیا   نقشه راه   سال ۲۰۰٣ که شما کتابتان را با آن آغاز میکنید, دورنمایی از صلح را عرضه میکند؟
 
ج – در پاسخ به این سئوال بهتر است بیاد بیاوریم که این اختلاف برای چیست.   از بحث هایی که اسرائیلی ها میکنند ممکن است این برداشت شود که مسئله بر سر حیات اسرائیل است.   در ادامه همین نقطه نظر آنها میگویند که فلسطینی ها سعی دارند حق حیات کشور اسرائیل را با تقاضای بازگرداندن پناهندگان فلسطینی به کشورشان, سلب نمایند و میگویند که فلسطینی ها خواهان تحقق این امر از طریق ترور هستند. بنظر میآید که عملا اختلاف دیرینه سال های ۱۹۶۷ بر سر خاک و منابع (آب) به سادگی بدست فراموشی سپرده شده است.   اسناد نقشه راه, در خود نشانی و ذکری از اختلاف مربوط به مسئله ارضی ندارد.   در فاز سوم که آخرین بخش این نقشه است گفته میشود که به اشغال پایان داده خواهد شد, اما در همین بخش هیچ تقاضایی که اسرائیل را مجبور به انجام آن بنماید, نشده است. اسرائیلی های بسیاری میدانند که اختلافات پایان نخواهد گرفت تا زمانی که ارتش مناطق اشغالی را ترک گفته و شهرک های یهودی نشین برچیده گردند.   اما حتی به همین ایده های اولیه هم در اسناد نقشه راه   اشاره نشده است و تنها توقف گسترش شهرک های یهودی نشین و برچیده شدن پاسگاههای جدید را در فاز اول نقشه متذکر میشود.
با این وجود, نقشه راه بخاطر فاز اول آن مهم و اساسی است.   این فاز تکرار همان آتش بسی است که   جورج تنت رئیس سازمان سیا در ژوئن ۲۰۰۱ پینشهاد کرده بود.   اساس این فاز آن است که برای آرامش بایستی آتش بس برقرار شود و طرفین در آن شرکت کنند.   فلسطینی ها بایستی تمام فعالیت های ترور و نظامی را متوقف کنند و اسرائیل نیروهای خود را تا محدوده سپتامبر ۲۰۰۰, یعنی محدوده دوران قبل از خیزش فلسطینی ها, به عقب براند. این یک درخواست اساسی از اسرائیل بود, چرا که تا سپتامبر ۲۰۰۰ منطقه وسیعی از کرانه باختری در کنترل حکومت خودمختار فلسطین بود.   انجام این کار باعث میشد که شرایط موجود تغییر کند و پایگاههای ارتش و پاسگاههای کنترل جاده ها که اسرائیل برپاساخته بود, برچیده شوند.   شکی نیست که برآورده شدن چنین درخواستی به ایجاد آرامش کمک بزرگی مینمود و بالاخره شرایطی بوجود میآورد که مذاکره در آن امکانپذیر میشد.   اما همانطور که اشاره کردم اسرائیل از قبول همین حداقل سر باز زد و در مقابل نقشه راه سد ایجاد نمود, همچون سدی که قبلا در مقابل پیشنهاد جورج تنت ایجاد کرده بود.
 
س – حادثه مرکزی ای که شما در کتاب نوشته اید عقب نشینی از غزه و برچیدن شهرک های یهودی نشین در نوار غزه بود.   اما تحلیل شما در مورد اینکه در پس پرده عقب نشینی اسرائیل چه گذشت, با درک و دید محافل انتقادی فرق میکند.
 
ج – یک دید غالب در محافل انتقادی این است که شارون تصمیم بر ترک نوارغزه و برچیدن شهرک های یهودی نشین داشت, به دلیل اینکه خرج آن بسیار گران بود و کوشش مرکزی وی آن بود که کرانه باختری را همراه با گسترش شهرک های یهودی نشین در اختیار داشته باشد.   شکی نیست که شارون بطور آشکار نوار غزه را رها کرد تا گسترش در کرانه باختری را مستحکم سازد. اما استدلال من این است که هیچ نشانه ای که اسرائیل بدلیل پرخرج بودن تصمیم به ترک نوار غزه گرفت, به چشم نمیخورد.   البته اشغال غزه همیشه پرخرج بوده است.   حتی از نگاه غالب اسرائیلی های توسعه طلب هم داشتن این قطعه از زمین, که بیشترین تراکم جمعیت در جهان را داشته و دارای هیچگونه منابع طبیعی نیست, به صرفه نیست. اما مسئله این است که برای داشتن کرانه باختری, نمیتوان غزه را به حال خود رها کرد.   یک سوم از فلسطینی های تحت اشغال, در نوار غزه زندگی میکنند.   اگر به آنها آزادی داده شود, آنجا مرکز فعالیت های فلسطینی ها برای رهایی خواهد شد با دسترسی آزاد به جهان غرب و دنیای عرب.   برای کنترل کرانه باختری اسرائیل باید غزه را در تحت اشغال داشته باشد.   از این نظر مدل قبلی اشغال, انتخابی دلخواه است. این نوار از داخل بوسیله ارتش کنترل میشود و شهرک های یهودی نشین یک سیستم حمایتی برای ارتش ایجاد میکنند که در ضمن توجیه اخلاقی ای است برای عمل اشغال ظالمانه سربازان اسرائیلی.
حضور ارتش در این منطقه چنین وانمود میشود که گویا وظیفه حراست از وطن را بعهده دارند. کنترل از خارج ارزان تر است, اما هیچگونه تضمینی برای موفقیت در بین ندارد.   علاوه بر آن, از زمان سال های مذاکرات اسلو, به مسئله شهرک های یهودی نشین, چه از نظر محلی و چه از دید جهانی به عنوان مسئله ای دیده شده است که نمیتواند حل بشود, علیرغم نیت خوب اسرائیل در پایان بخشیدن به اشغال.   این افسانه, با تخلیه شهرک های یهودی نشین در غزه شکسته شد, امری که نشان داد چه آسان این عمل انجام شد و چه مقدار در حقیقت این تخلیه در خود جامعه اسرائیل مورد حمایت قرارگرفت.   استدلال من این است که شارون با رغبت از شهرک های یهودی نشین منطقه نوار غزه عقب نشینی نکرد, بلکه مجبور به این کار شد.   شارون دست به چنین عملی زد تا وقت بخرد, چرا که فشارهای جهانی بر اسرائیل زیاد شده بود.   اسرائیل در این زمان در نقشه راه خراب کاری مینماید و دست به ساختن دیوار در کرانه باختری میزند.   شارون به مانند قبل مشغول جستن راهی بود که به هر وسیله از تعهداتی که داده بود, فرار کند.   اما این بار با فشار دولت بوش مجبور به اجرای این تعهدات شد.   فشار بسیار زیاد بر شاورن و تهدید وی به تحریم نظامی, همه در پشت صحنه نگهداشته شد.   اولین بهانه برای تحریم نظامی اسرائیل, فروش اسلحه از طرف این دولت به کشور چین بود.   به مجرد آنکه اسرائیل معامله اسلحه با چین را ملغا کرد, مورد قبلی بحران فروکش کرد.   اما این بحران به شکل بی سابقه ای تا سال ۲۰۰۵ که قرار داد موافقت به عبور امضاء شد به طول کشید.  
 
س – آیا در حال حاضر هیچ فشاری از طرف آمریکا به اسرائیل وارد نمی آید؟
 
ج -   فشار آمریکا به مجرد آنکه شهرک های یهودی نشین تخلیه شدند, از بین رفت و به اسرائیل برای زیر پا گذاشتن مابقی تعهدات, در یک مقاوله نامه که در حضور کاندولیزا رایس به تاریخ نوامبر ۲۰۰۵ با شادی فراوان به امضاء رسید, چراغ سبز داده شد.   پس از آنکه آمریکا از اسرائیل حمایت کامل کرد, نوار غزه به زندانی در فضای باز تبدیل شد و مرتبا از طرف اسرائیل بمباران گردید و مردم تحت محاصره به گرسنگی افتادند.   باید متذکر شد که شارون هیچگاه قصد ترک کامل کنترل نوار غزه را نداشته است.   آنچه که در رسانه های اسرائیل به تاریخ ۱۶ آوریل ۲۰۰۴ منتشر شد این بود که اگرچه اسرائیل شهر را ترک میکند , اما ارتش اسرائیل غزه را از خارج کنترل خواهد کرد.
آمریکا پس از آنکه شهرهای یهودی نشین نوار غزه تخلیه شد به مقصود خود رسید.   با آرام نگهداشتن افکار جهانی, رنج و زجر فلسطینی ها دیگر هیچ نقشی در حساب و کتاب آمریکا بازی نکرد. برای آمریکا, در حالیکه خود را برای   قدم های بعدی در "جنگ بر علیه ترور" آماده میساخت, مهم بود که ضمن حفظ اشغال عراق, احساسات عمومی مردم دنیا را در رابطه با اینکه باید برای پایان بخشیدن به اشغالگری اسرائیل کاری انجام داد, فرو نشاند.   این هدف در آن زمان برآورده شد.   برای جهان غرب, حداقل برای رهبران و رسانه های غرب, این عملکرد در خاورمیانه دلپذیر بود.   تفکر حاکم در دنیای رسانه ای غرب چنین بود که اسرائیل سهم خود را انجام داده است و اکنون نوبت فلسطینی ها است که نیت صلح خواهی خود را نشان بدهند. با برنده شدن حماس در انتخابات فلسطین, ادعای همیشگی اسرائیل مبنی بر اینکه همپایی برای صلح ندارد, شدت یافته و جان تازه ای گرفت.   کسانی که سال ها ادعای اسرائیل را دال بر اینکه عرفات و عباس شرکای صلح نیستند پذیرفته بودند, مسلما مشتاقند بشنوند که حماس نیز شریک صلح نمی باشد.
از اواخر سال ۲۰۰۵ که بنظر رسید که دولت بوش مصمم است نقشه "کمپین ایران" خود را با شدت به جلو ببرد, فعالیت های تبلیغاتی اسرائیل نیز اوج گرفته است.   اسرائیل در کمپین همآهنگ خود در جلوگیری از برسمیت شناسی بین المللی دولت جدید حماس و همچنین در اعمال تحریم شدید خویش بر علیه فلسطین, ازجو ترس از اسلام که در آمریکا ظهور یافته بود بهره برداری کرد.   مقامات امنیتی اسرائیل گزارشاتی را به غرب سرازیز ساختند که خطرات ناشی از ارتباط آینده حماس با ایران و سوریه, بعنوان تهدیدی مختل کننده از سوی بنیادگرایی اسلامی در سطح جهان به تصویر میکشید. شرایط برای چنین تبلیغاتی آماده بود.   در تاریخ سوم فوریه ۲۰۰۶ پنتاگون گزارش بیلان چهارماهه اش را منتشر کرد و در آن نظرش را در مورد جنگ طولانی چنین بیان کرد: " در حال حاضر, عراق و افغانستان میادین مهم جنگی ما هستند.   اما منازعه ما تا آن طرف مرزها کشیده میشود.   آمریکا با متحدان و هم پیمانانش میبایستی خود را برای یک جنگ طولانی و همزمان در مناطق مختلف آماده سازند."
با کوبیدن بر طبل جنگ طولانی, نقطه نظر اسرائیل در مورد حماس پیاده شد.   دولت آمریکا از کشورهای اروپایی و عرب میخواهد که کمک های مستقیم به حکومت فلسطین را منجمد کنند و کنگره آمریکا در تاریخ   ۱۵ فوریه در همین راستا حرکت کرد.   مأموران امنیتی اسرائیل مدتها کوشیدند تا دولت آمریکا را مجاب کنند که فشار بر ایران را افزایش داده و سیاست تغییر رژیم را در دستور کار خویش قرار دهد.   بالاخره این فعالیت ها ثمره خود را در سال ۲۰۰۶ نشان داد.   همچنانکه سیمون هرش و دیگران افشاء کردند, دولت آمریکا جنگ اخیر اسرائیل علیه لبنان را بعنوان یک "آزمایش" در حمله به ایران مورد نظر داشت.
 
س - نقش لابی موافق اسرائیل در شکل دادن به سیاست های آمریکا چگونه است ؟
 
ج - جالب است بدانیم که در سال ۲۰۰۵ زمانیکه آمریکا فشار بسیار زیادی بر اسرائیل نهاده بود, کمیته آمریکایی امورعمومی اسرائیل AIPAC)(the American Israel Public Affairs Committee –   و دیگرگروههای لابی تماما سکوت اختیار کردند.   همچنانکه در کتاب خود مفصلا شرح داده ام, این امر به کمک تحقیق و بعدها از طریق محکومیت دوتن از مقامات این کمیته مورد تأیید قرار گرفت.   این دو عبارت بودند از مسئول سیاسی این کمیته استیون روزن (Steven Rosen) و همچنین مشاور مخصوص ایران کیت وایزمن (Keith Weissman)   .   چنین امری نشان داد که لابی اسرائیل چه آسان میتواند به سکوت کشانده شود اگر چنانچه کاخ سفید آنرا خواستار شود.
این مسئله گفته های چامسکی و دیگران مبنی بر اینکه لابی اسرائیل تا زمانی قدرتمند است که در خط سیاست های آمریکا حرکت کند را به اثبات میرساند.   اما موج جدید ترس از اسلام باعث تقویت و اعتماد بنفس بیشتر در این کمیته شد.   کنفرانس سیاست گذاری این کمیته که در ماه مارس ۲۰۰۶ برگزار شد, جوی مملو از شادمانی محافظه کاران نو بود. ستارگان این کنفرانس تنی چند از مقامات سرسخت دولت آمریکا از جمله معاون رئیس جمهور, دیک چینی و همچنین سفیر آمریکا در سازمان ملل, جان بولتن بود.   در زمان کنفرانس, روزنامه یهودی فوروارد نوشت که این کمیته "از موضع جامعه یهودی آمریکا در مورد عراق دارد دور می افتد.... بر طبق همه پرسی کمیته یهودی آمریکا در پایان سال ۲۰۰۵,   ۷۰ درصد یهودی های آمریکا مخالف جنگ عراق هستند." اما علیرغم اینکه چه نظراتی را جامعه یهودیان آمریکا قرار است نمایندگی کنند, رهبران لابی طرفدار اسرائیل برعکس " به این خوشبین هستند که پائین آمدن محبوبیت بوش در افکار عمومی آمریکا, وی را مجبور میکند که خط سرسختان را که توسط این کمینه و اسرائیل حمایت میشود, اتخاذ نماید."
 
س – با وجود شرح ماجراهای شومی که شما در کتاب آورده اید, باز هم احساس امید در سرتاسر آن به چشم میخورد.   چرا؟
 
ج -   به نظر من حتی فشارمحدودی را هم   که آمریکا برای اولین با ر در تاریخ معاصر بر اسرائیل آورد به آن دلیل بود که در آن برحه از تاریخ دیگر ممکن نبود عدم رضایت دنیا را ارسیاست کور دفاع از اسرائیل نادیده گرفت.   این امر نشان میدهد که پافشاری در مبارزه میتواند تأثیر داشته باشد و منجر به اقدام دولت شود. این پافشاری با مبارزات مردم فلسطین آغاز میشود, مردمی که   سالیان دراز با ستم های فراوانی زندگی کرده و هنوز روزانه مقاومت میکنند و با کوشش های مداوم شان و سازمان دادن این مقاومت ها باعث شده اند که مسئله فلسطین هنوز زنده بماند.   امری که همه ملتهای تحت ستم به آن دست نزده اند. این جنبش با همبستگی جهانی به مقاومتش ادامه میدهد.   جنبش همبستگی, افرادی را به مناطق اشغالی میفرستد و مردمان دیگر در کشورهای خود مسائل مقاومت را دنبال میکنند.   پروفسورهایی که طومارهای بایکوت اسرائیل را امضاء میکنند, خود را در معرض اذیت و آزار روزانه قرار میدهند. عده ای از خبرنگاران بی باک هستند که در پوشش دادن به حقایق پای میفشارند و بر علیه فشار رسانه های لب بسته و لابی های طرفدار اسرائیل هستند.   اغلب این مبارزه   برای عدالت بی ثمر به نظر میرسد.   با این وجود این مبارزات به درون آگاهی های جهان نفوذ کرده است.   آگاهی های جمعی بتدریج آمریکا را مجبور ساخت که به اسرائیل فشار وارد نماید تا به برخی از خواسته, حتی بطور محدود, گردن نهد.   مسئله فلسطین میتواند برای مدتی به سکوت واگذارده شود, همچنانکه اکنون دارد اتفاق می افتد, اما دوباره سربرون خواهد آورد.
 
س – شما متذکر شدید که از سال ۲۰۰٣ یک مبارزه جدیدی حول مسئله دیوار کرانه غربی پا گرفته است .
 
ج – این مبارزات غالبا پخش نمیشود.   در این منطقه یک مبارزه توده ای غیر خشونت آمیز در حال رشد است.   این مبارزه میخواهد ساخت دیوار را متوقف,   یا حداقل کند نماید.   اگر این دیوار تکمیل شود, هستی ۴۰۰ هزار نفر فلسطینی برباد خواهد رفت.   در فاجعه ۱۹۴٨, ۷٣۰ هزار فلسطینی از خانه و کاشانه و شهرهای خود بیرون رانده شدند.   اما   فلسطینی ها در عوض اینکه صبر کنند تا این فاجعه دوم را در کتاب های تاریخ بخوانند, آنها اکنون در راستای این دیوار مبارزاتی را برای حفظ سرزمین خود برپا داشته اند.   مسلح به روحیه قهرمانانه, مردم این منطقه نسل اندر نسل از زمین های خود دفاع میکنند.   این مردم در مقابل سفاک ترین ارتش جهان مقاومت میکنند.   پیشرفت شگفت آور این است که در سه سال اخیر, اسرائیلی ها هم به این مبارزه مردم فلسطین پیوسته اند.   برای اولین بار در تاریخ اشغال, ما شاهد مبارزه متحد مردم اسرائیلی – فلسطینی هستیم. تقریبا به مدت دو سال است که کانون این مبارزه در دهکده ای بنام   بیل این (Bil’in) واقع در مرکز کرانه غربی, میباشد. دهکده ای که زمین هایش به شهرک نشینان یهودی در مودی این (Modi’in) علیا داده شده است. در این محل, هر جمعه یک تظاهرات مرکزی برگزار میشود که   کلیه اهالی دهکده و همچنین اسرائیلی ها و کسانی که از سایر نقاط جهان آمده اند را گرد هم میآورد. ارتش شنیع ترین فشار را اعمال میکند تا جلوی این اعتراض را بگیرد, اما تظاهرات همچنان ادامه می یابد.   در مقابل صف ارتش اسرائیل   و شهرک نشینان یهودی, صفی دیگر مرکب از فلسطینی – اسرائیلی در طول دیوار بوجود آمده است.   در آخرین بخش کتاب, پیشرفت این مبارزه مشترک از تاریخ مردمی که در مقابل تاریخ زورمندان سر برآورده است را به تفصیل شرح داده ام.
 
saffaars@hotmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست