یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تکرار دروغی بزرگ


مسعود دانشجو


• برای من جای سوال است در شرایطی که نیروهای اپوزیسیون ـ هر چند کند و با تاخیرـ به تعامل و همکاری نزدیک می شوند. نیت آقای سرکوهی از برافروختن این آتش کذایی چیست؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۴ آبان ۱٣٨۵ -  ۱۵ نوامبر ۲۰۰۶


در نقد مقاله ی آقای فرج سرکوهی در واکنش روشنفکران داخل کشور در برابر کشتار ۶۷» چندین نقد و نوشتار در سایت ها منعکس گردید. از جمله ی اندک نقدهای در خور توّجه که در این رابطه به نکات اساسی و خواستگاه اندیشه های سرکوهی پرداخت، نوشته ی خانم خیرآبی بود. برخی از این نوشته ها از دیدگاه نگارنده، سبُک و غیرمنطقی بودند و در عمل موجب مظلوم نمایی اوگشتند. اتهاماتی از قبیل "بیسوادی سیاسی"، " هیچ ندانستن از ژورنالیسم " و " نداشتن ارزش خواندن " و... دور از شان هر فعال سیاسی و روشنفکر است و بدتر از همه، اتهامات اخلاقی می باشند که از برخوردهای   بکار گرفته شده توسط جمهوری اسلامی است.
ارجاع پرونده به مقامات قضایی اروپای غربی که " شهر هرت " هم نیست. از آن حرفهایی است که نزدنش بهتر است. انتظار ما برخورد مستند و واکاوی علل و ریشه های این جریانات فکری است. و آنگاه که آقای سرکوهی در مقابل این تهدید کوتاه آمدند و به تلویح فدائیان اکثریت را از اتهامات های خود مبری دانسته و تمامی اتهامات را به استناد و افشای کودتای نوژه، متوجه حزب توده کردند؛ من نیز متوجه شدم که انگار اروپای غربی " شهر هرت" نیست.
با این مقدمه کوتاه می خواهم   فرازهایی از نوشته ی ایشان را   مورد بررسی قرار دهم:
الف - تمامی جناح های جمهوری اسلامی به استثنای آقای منتظری، در " کشتار ۶۷ " اتفاق نظر و مشارکت داشته و مدتها قبل از آن برنامه ی قتل عام زندانیان سیاسی را تدارک دیده بودند.
ب- روشنفکران و هنرمندان داخل کشور در قبال کشتار ۶۷ واکنشی شایسته از خود نشان ندادند و این فاجعه در آثار هنری و ادبی داخل کشور بازتابی در خور نیافت. فرصت برای روشنفکران برای همیشه از بین رفته ولی برای هنر و ادبیات میتوان به انتظار نشست. بعد از سال ۶۵ احساس همبستگی و هم ذات پنداری قبل از انقلاب به احساس همدردی تقلیل یافت. از دلایل عمده ی سکوت می توان به اقتدار ترس، بی تاثیر ماندن اعتراضات، سیاست زدایی، تحول فضای فکری روشنفکران و بی اعتبار شدن فراـ روایتهای بزرگی چون کمونیزم اشاره   نمود.
ج - شکست خوردگان سیاسی ایران که خطاهای ایدلوژیک، سیاسی و سازمانی را در کارنامه خود ثبت کرده اند در شکست خود بی تقصیر نبوده و اعتراف به اشتباه و انتقاد کلی از خود کافی نیست. این جریانات بایستی از ادعای رهبری و رهنمایی چشم پوشیده و از صحنه سیاسی جامعه کنار روند. بطور مشخص حزب توده و فدائیان اکثریت که در سرکوب رقبا سهیم بوده و تا پای همکاری با پلیس امنیتی و لودادن آنها پیش رفته بودند و از بنیادگرایان مذهبی حمایت و با استبداد همکاری کرده اند؛ شامل این اصل می شوند. ذهنیت ایدولوژیک این دو جریان   از علل همکاری با پلیس امنیتی بوده است.
د – دولتی کردن اقتصاد، مصادره اموال سرمایه داران بزرگ، سیاست های اقتصادی مبتنی بر حمایت از فرو دستان و خود کفایی اقتصادی، مبارزه با امپریالیسم و سرمایه داری از نظر وی موجب به بن بست کشاندن و انهدام اقتصاد کشور گردیده است. ایشان نفی لیبرالیزم و دموکراسی و الویت دادن به مبارزه امپریالیستی را تقبیح و معتقد است که چپ سنتی با تحقیر و نفی دمکراسی با صفت   بورژوایی و دشمن شمردن لیبرالیسم به بیراهه رفته است. و از نظر وی جمهوری اسلامی کپی دیکتاتوری خلقی و پرولتاریایی است.
 
من نیز با آن قسمت از سخنان فرج سرکوهی موافقم که تمامی جناح های حکومت اعم از اصلاح طلب و محافظه کار در این فاجعه شریک بوده و از مدتها قبل به اتفاق و تحت رهبری خمینی آنرا تدارک و برنامه ریزی کرده بودند. به رغم گذشت دو دهه از این فاجعه دهشتناک هنوز هم هیچ کدام از جناح های فوق حاضر به باز شدن پرونده ی کشتار ۶۷ نیستند اگر در مورد مسائلی چون ادامه جنگ و سلاح هسته ای اختلافاتی به بیرون درز می کند. ولی در مورد فاجعه ملی قتل عام زندانیان سیاسی همگی سکوت اختیار کرده اند.
فاجعه ای در این ابعاد در هنر و ادبیات داخل و خارج بازتابی شایسته نداشت است. استناد به چند اثر جسته و گریخته، چند شعر و داستان کوتاه، تک سرود خاوران و یا فیلمی با انعکاس محدود نمی تواند توجیه گر سکوت و کم کاری هنرمندان و نویسندگان گردد. دو دهه به انتظار نشسته ایم، و باز به انتظار می مانیم؛ ولی، این سکوت را آیندگان بر ما نخواهند بخشید. تک ـ تک هنرمندان و نویسندگان بایستی در مورد این کم کاری پاسخگو باشند. هر چند که فرصت برای روشنفکران و سیاسیون تنگ تر از هنرمندان و نویسندگان است؛ ولی به جبران مافات این طیف نیز   می توان امیدوار بود.
تغییر ارزشها واقعیتی دیالکتیکی است، نمی توان انتظار داشت در برهه ای که جهانی سازی سرمایه داری ارزشهای انسانی و مترقی را مورد هجوم قرارداده و سرمایه داری برای مردم جهان ارزش سازی می کند، ارزش های جامعه ی روشنفکری ایران در مواجهه با مسئله ی قربانیان سرکوب همچون دهه ۴۰ و ۵۰ باشد.
فرهنگ مصرفی و استفاده از تمامی پدیده ها برای کسب سود بیشتر تمامی مرزهای و ارزشها را درهم کوبیده است. سرمایه داری برای کسب سود بیشتر حتی حاضر به فروش تی شرت های چه گوارا این دشمن قسم خورده اش می باشد. بخاطر واقعیت وجودی مبارزه طبقاتی مردم هنوز هم برای آزادیخواهان عدالت طلب ارزش والایی قائل هستند. تقیل این همبستگی به ابراز تاسف، توهمی لیبرالیستی است. طبقه ی کارگر و زحمتکشان جهان از رزمندگان خود به نحوی شایسته تقدیر میکنند.
در مورد دلایل سکوت می توان مواردی دیگری را نیز بدان افزود. این مسئله قابل تعمق و بازکاوی است. ولی " بی اعتبار شدن فراروایت هایی چون کمونیزم" وسط دعوا نرخ تعیین کردن است.   گو اینکه هدف اصلی این مقاله پرداختن به این امر و دفاع از این تفکر می باشد. آقای سرکوهی نمی تواند ادعا کنند که موضوع اصلی نوشته ایشان به عدم بازتاب شایسته ی کشتار ۶۷ در هنر و ادبیات داخل کشور معطوف بوده؛ چرا که حداقل ۵۰ درصد آن نوشته به مسئله همکاری حزب توده و فدائیان اکثریت با پلیس امنیتی، شکست اقتصاد برنامه ریزی شده و تبلیغ ایده های لیبرالی در اقتصاد پرداخته و بخش قابل توجه ای از مقاله نیز به سکوت هنرمندان مربوط می شود؛ دلیل صحت این ادعا واکنش هایی است که این مقاله در بین روشنفکران داشته است. عمده کسانی که در مقام پاسخ برآمده اند، به این وجه قضیه پر بها داده اند. پس، موضوع اصلی و محوری مقاله نیز همان است که گفته شد. با هم بخشی از موضوعات را بررسی می کنیم.
همکاری حزب توده ایران و فدائیان اکثریت در سرکوب گروه های رقیب با پلیس امنیتی، آهنگی است که توسط ارکستر مشترک جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین خلق، بخشی از جریانات چپ و سلطنت طلبان به رهبری امپریالیسم امریکا نواخته می شود. علی رغم تکرار وقفه ناپذیر این دروغ بزرگ، تاکنون سندی در اثبات   آن ارائه نشده ولی آنقدر تکرار گردیده که حتی سازندگان آن نیز باورشان گشته است. ما می توانیم صدها مورد   را مثال بیآوریم که، رفقای ما توسط هواداران و اعضای آنها لو داده شده یا در زندانها توسط آنها بازجویی و شکنجه و حتی اعدام گشته اند. رفقای ما بیشتر از آنکه زندانی جمهوری اسلامی باشند زندانی توابین این جریانات بوده اند. آیا تمامی این جریانات می توانند به تعداد انگشتان خود در خصوص ادعایشان مثال بیاورند؟ رفتار توابین آن جریانات بی دلیل نبود آنها توجیه ایدولوژیک شده بودند که، ضربه زدن به توده ای ها و اکثریتی ها و به تبع آن به زندانیان این دو جریان، ضربه زدن به جمهوری اسلامی است. و شکنجه و فشار بر آنها مبارزه در راه اهداف و آرمان های سازمان متبوع شان می باشد. رهبران این جریانات نمی توانند مسئولیت خود را در هدایت هوادارانشان به لو دادن و فشار و شکنجه فدائیان اکثریت و توده ای ها را انکار کنند. خیلی از همین توابین بعد از رهایی از زندان از اردوگاههای نظامی و خانه های تیمی همان سازمانها سر برآوردند. پس بی   صبرانه منتظر فروافتادن پرده ها می مانیم.
اعضاء و هواداران فدائیان اکثریت با اطمینان می توانند ادعا کنند که از طرف سازمان شان به آنها موکدا تاکید گردیده بود که هیچ کس حق ندارد در صورت دستگیری، اطلاعاتی از جریانات سیاسی دیگر را علیرغم داشتن اختلاف نظر با آنها در اختیار رژیم جمهوری اسلامی قرار بدهند. ما، به مبارزه ی   شرافمندانه اعتقاد داشته و داریم و بهای گزافی هم به پای آن پرداخته ایم. آیا اعضاء و هواردان سازمانهای یاد شده هم می توانند شرافت مبارزاتی و سیاسی خود را گرو بگذراند که آنها نیز از طرف سازمان هایشان از چنین کاری منع شده بودند.
ما حاضریم در هر دادگاهی به این ادعای کذب و این لجن مالی جواب بدهیم و اگر کسی از ما و رهبری   سازمان جرمی را مرتکب گشته مواخذه کنیم. اما، در مورد جریانات مدعی مایل به واکاوی انتقام جویانه نیستیم. و در این بحبوحه نمی خواهیم دعوای حیدر نعمتی راه بیاندازیم تا موجب خشنودی و دوام جمهوری اسلامی گردد. و از سایرین نیز چنین انتظاری را داریم. برای من جای سوال است در شرایطی که نیروهای اپوزیسیون ـ هر چند کند و با تاخیرـ به تعامل و همکاری نزدیک می شوند. نیت آقای سرکوهی از برافروختن این آتش کذایی چیست؟ ایشان با کمونیست ستیزی و دفاع از نئولیبرالیسم و انتظار حذف فدائیان اکثریت و حزب توده از صحنه ی سیاسی ـ در پشت این تفکر گرایشات ضد دموکراتیک و انحصار طلبانه نهفته است ـ و نشخوار دروغی تاریخی به دنبال چه هدفی می باشند؟
 
در پشت این دروغ چه کسانی ایستاده اند؟ و با چه هدفی آنرا تکرار می کنند؟
جمهوری اسلامی : هدف جمهوری اسلامی یافتن شریک جرم و ایجاد تفرقه بین نیروهای اپوزیسیون و ممانعت از شکل گیری آلترناتیوی توانمند و دموکراتیک می باشد. بیهوده نیست که یونسی وزیراطلاعات خاتمی ادعا میکرد ما در ایجاد تفرقه و خصومت میان نیروهای مخالف در این بیست وشش سال موفق بوده ایم.
مجاهدین خلق و برخی جریانات چپ: تکرار چندش آور این دروغ بزرگ در طی۲۵ سال گذشته توسط مجاهدین و جریانات چپ چون پیکار و... صرف نظر از اختلافات سیاسی،ایدئولوژیک و تشکیلاتی، محملی است برای فرافکنی در مورد شکست های سیاسی نظامی ناشی از سیاست های جاه طلبانه و قربانی کردن اعضاء و هوادران در پای این جاه طلبی، همچنین سرپوش گذاشتن به مشارکت در بازی های سیاسی امپریالیسم و آلت دست صدام و امریکا بودن.
سلطنت طلبان: خصومت تاریخی آنها نسبت به کمونیست ها و بویژه حزب توده، که ریشه در تعلقات طبقاتی شان دارد، عامل اصلی دروغ پردازی های آنها است.
امپریالیسم وسرمایه داری جهانی: فدائیان اکثریت و حزب توده برخلاف انتظار و خواست قلبی آقای سر کوهی همچنان از ارکان چپ سوسیالیستی کشورمان می باشند.و تکرار بی پایان این دروغ بزرگ دلیلی بر درستی این ادعا است. کنار رفتن این دو جریان آرزوی دیرینه ی اردوگاه سرمایه می باشد. ماهیت سرمایه ستیز این دو جریان عامل اصلی دشمنی امپریالیسم و سرمایه داری با آنها است. امپریالیسم شکل گیری آلترناتیو چپ سوسیالیستی در مقابل جمهوری اسلامی را دور از واقعیت نمی بیند. امریکا خطر بالقوه ی چپ ایران را حس کرده و بخوبی واقف است که چپ ایران مجددا ً سر برافراشته و با قدرتی مضاعف و بهره گیری از تجربه های تاریخی و بینش دمکراتیک خطری واقعی است. از همین روی است که چپ ایران در کانون حملات امپریالیسم و کشورهای سرمایه داری قرار گرفته و ایجاد انشقاق در صفوف آنها و جلو گیری از شکل گیری اتحاد آنها و سایر نیروهای دموکرات و عدالت طلب را در سرلوحه ی برنامه های خود قرار داده اند.
 
تاملی در نکته نظرات سیاسی اقتصادی
آقای سرکوهی در ادامه مقاله ی خود پس از نقد سکوت روشنفکران   وهنرمندان و فراغت از اتهام زنی به   سازمان فدائیان اکثریت و حزب توده به بیان نکته نظرات سیاسی و اقتصادی خود پرداخته اند. در زمینه ی سیاسی ایشان خود را سوسیال دموکراتی همانند شاهپور بختیار، مخالف کمونیزم و دیکتاتوری پرولتاریا، طرفدار نفی ایدلوژی از عرصه سیاست و حکومت ومخالف مبارزات ضدامپریالیستی بشمار می رود. سوسیال دموکراسی مورد نظر ایشان مدت زمانی است که همراه با دولت رفاه کینز در اروپای غربی به خاک سپرده شده است، آنچه باقی مانده هم سازی بلری با هارترین و طفیلی ترین جناح امپریالیسم و همراهی بی چون و چرا با سیاست های جهانی سازی سرمایه داری است.   برخلاف آرزوی ایشان نه تاریخ به پایان رسیده و نه کمونیزم به عنوان فراروایتی به موزه های تاریخ انتقال یافته، کمونیزم و انترناسیونالیسم پرولتری از شوک فروپاشی شوروی و شکست سوسیال دموکراسی اروپای غربی به درآمده است و درصدد سازماندهی مجدد اردوی کار در مقابل تعرض سرمایه می باشد. سوسیال فورم های جهانی سرآغازی برای پیوند جنبش طبقه ی کارگر با جنبش های خلقی است. هرچه این مبارزات در راستای ضدجهانی سازی تعمیق می یابد، شرکت کنندگان در آن فورم ها بیشتر متقاعد می گردند که چاره ای جز مبارزه با سیاست های امپریالیستی جهانی سازی و ارتقاء   آن به جنبش ضدسرمایه داری ندارند. ایدولوژی زدایی نه در جهت تلطیف عرصه سیاست و ارتقاء دمکراسی بلکه ترفندی برای خلع سلاح مخالفین سرمایه داری و طبقه ی کارگر است وگرنه سرمایه داری در برخورد با جهان و   طبقه ی کارگر همواره   ایدئولوژیک برخورد می کند.
در زمینه ی اقتصادی   ایشان مخالف اقتصاد دولتی و برنامه ریزی شده و سیاستهای حمایتی از فرودستان بوده و مدافع خصوصی سازی و آزاد سازی می باشند. دقیقا همان سیاستهای تعدیل ساختاری که بانک جهانی و صندوق بین المللی پول طی دو دهه گذشته به کشورهای در حال توسعه تجویزکرده است. و در تمامی موراد چیزی جز تعمیق شکاف طبقاتی، گسترش فقر، سقوط شاخص های آموزشی، بهداشتی و تامین اجتماعی، برچیدن حقوق بازنشستگی برای آنها به ارمغان نیاورده است. خصوصی سازی بنا به گزارشات توسعه ی انسانی سازمان ملل در تمامی موارد و بدون استثناء چیزی جز غارت ثروت کشورها به دست عده ای سرمایه دار و رانت خوار سیاسی بیش نبوده است. اقتصاد دولتی که این همه در مذمت آن تبلیغ می گردد بنا به پژوهش های مستقل- و البته غیر کمونیستی ـ دارای بازدهی بیشتری نسبت به اقتصاد خصوصی شده داشته است. اگر مبارزه و اتهام زنی به حزب توده و فدائیان اکثریت و کوبیدن کمونیزم از آبشخور نئولیبرالیزم   سر در می آورد جای تعجب نیست. چرا که مبارزه با کمونیزم و دفاع از نئولیبرالیسم در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند. و درک ارتباط این دو ما را در یافتن علل دروغ گفتن فرج سرکوهی و تکرار پایان ناپذیرِ چنین اتهاماتی یاری خواهد نمود.
 
اتهام همکاری حزب توده در سرکوب ائتلاف سوسیال دموکرات ها و سلطنت طلبان در کودتای نوژه
اینکه سوسیال دموکرات ها برای رسیدن به قدرت، کودتا هم می کنند، موضوع تازه و در خور تامل است. و این وظیفه ی مدعیان سوسیال دموکراسی است که به این اتهام پاسخ دهند. حداقل نگارنده سوسیال دموکراسی دهه های ۷۰ ،۱۹٨۰ را با این دید نمی نگرد. اینکه حزب توده و چپ سنتی بقول آقای فرج سرکوهی ـ البته ایشان اتهام مشارکت فدائیان در سرکوب کودتای نوژه را پس گرفتندـ با افشاگری و لودادن   اطلاعات عملیات کودتاگران موجب کشف و سرکوب آنان گردید، بحثی نیست. حتی، اگر چنین امری واقعیت هم نداشته باشد به لحاظ منطقی در صورت داشتن چنین اطلاعاتی در افشای عاملین و جلوگیری ازکودتا تلاش می نمودیم. ولی سوال من این است انتظار شما از حزب توده به فرض داشتن چنین اطلاعاتی از کودتای در حال شرف چه بود؟ در این خصوص سه گزینه می تواند مطرح شود:۱ـ   ارائه ی اطلاعات و افشای کودتا و مقابله با آن. ۲ـ همکاری و حمایت از کودتاچیان. ٣- انفعال و سکوت در قبال این ماجرا.
شما و جریان مورد علاقه تان که ادعا می کنید منطقی ترین رفتار را در آن زمان داشته اید، در صورت بدست آوردن چنین اطلاعاتی چه واکنشی از خود نشان می دادید؟ همکاری با کودتاگران وسکوت در قبال آنها نتیجه ای واحد داشت : مساعدت به پیروزی کودتا، که حاصل نهایی آن بازگشت مجدد سلطنت و سرکوب نیروهای انقلابی ومترقی، از جمله نیروهای چپ بویژه حزب توده و فدائیان بود. اگر بگوئید که کودتاگران در سرکوب حزب توده و فدائیان و دیگر نیروهای چپ و دموکرات درنگ می نمودند؛ آگاهانه دروغ گفته اید و یا خود را به حماقت زده اید. شما انتظار چنین حماقتی را نباید از ما داشته باشید. شاید مدعی شوید که جمهوری اسلامی هم ما را سرکوب نمود. ولی قبول این ادعا قصاص قبل از جنایت بود، هرچند در آن صورت هم توجیهی برای همکاری ما با کودتا گران وجود نداشت. جنایت جمهوری اسلامی نه توجیه گر جنایات قبلی رژیم پهلوی است و نه رفتارهای غیر انسانی و ضد دموکراتیک آنها را در آینده می تواند توجیه کند.  
البته چپ ایران می بایستی تحلیل علمی و مارکسیستی از اوضاع سیاسی کشور می داشت، تا این چنین چشم بسته در دام جمهوری اسلامی نمی افتاد و چنین تاوان سنگینی را برای آن اشتباهات نمی پرداخت.
  در پایان می خواهم به موضوع دیگری اشاره کنم؛ ایشان جهت خوش آیند سردمداران نئولیبرالیزم با توسل به ترفند های ژورنالیستی، رندانه سعی نموده اند دفاع - نادرست- ما از جمهوری اسلامی را به حمایت از بنیادگرایی تفسیر کنند. و با القاء این پیش فرض اهداف دیگری را که قبلا از آنها سخن راندیم به پیش برند. گرچه گشاده دستی ما در حمایت از جمهوری اسلامی اشتباه بود، ولی ما همواره به عنوان جریانی سوسیالیستی مدافع دموکراسی و عدالت اجتماعی بوده ایم. همواره در دو جبهه علیه سرمایه داری و ارتجاع تلاش کرده ایم؛ امروزه نیز در دو جبهه، علیه پروژه ی امپریالیستی جهانی سازی و... و بنیادگرایی مذهبی مخالف جهانی سازی مبارزه می کنیم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست