در حلقه ی رندان
علیرضا بزرگ قلاتی
•
میانِ جمعِ رندان خودپرستی
به شعرش بود اندک مایه دستی
بشد در جمعِ رندانی چنانه
به وصفِ خود چو سوسن ده زبانه
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۴ -
۹ می ۲۰۱۵
میانِ جمعِ رندان خودپرستی
به شعرش بود اندک مایه دستی
بشد در جمعِ رندانی چنانه
به وصفِ خود چو سوسن ده زبانه
دهان را چون اناری برکفیده
ز شادی تا بناگوشش کشیده
بگفتا دوش آن خضرِ پیمبر
به خواب اندر،مرا گفت ای سکندر
که از ما بر تو صدها آفرین باد
هماره رخشِ حُسنت زیرِ زین باد
که شعری تو گویی آبِ حیوان
کشی بر ظلمتِ تاریکِ انسان
همو خود لختی از آبِ دهانش
فکند اندر دهانِ من ز کامش
چو از وی جمعِ رندان این شنیدند
ز پندارش چنین پرده دریدند
که بی شک آن خدو را ای هنرمند
خِضِر در خرمنِ ریشت در افکند
ولی چون پرده ی پندار داری
نشاندی در دهان آنرا تو باری
سیه کاسه تو گو از کاسه لیسی
چه دم داری که خوانی خود چو عیسی
چه از مانی شنیدی ای همه ننگ
که دانی مهملِ خود را تو ارتنگ
یکی را گنجِ حکمت فخرِ گرگان
یکی هم ژاژ و مهمل کرده طیّان
چه ای در بندِ تشبیه و کنایات
بدیع و محسنات و استعارات
پیِ معنی رو ای حاتم جوایز
که دعوی تا ابد زو ماند عاجز
هر آن شعری که خامان را کمال است
چو نیکو بنگری حیض الرجال است
اگر بر سوزنی داری تعلق
بُوَد بر عیسیِ جانت تملّق
به دریایِ هنر آنگه شوی دُر
که چون یونس برون آیی ازو حُر
هلا عرفان رو اندر جمعِ رندان
که از ظلمت جهی در آبِ حیوان
به دریا افکنی تن پوشِ عادات
که التوحیدُ اِسقاطُ الاضافات
کسی در جمعِ رندان دَر نمانَد
که از دریایِ دل او دُر چکاند
خِضِر باشی میانِ جمعِ رندان
به اشکِ صدق گیری آبِ حیوان
|