"چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند"
پاسخی به نوشته (افسانه تسلیم) به قلم اقای ایرج فرزاد مسعود میرخود
•
آقای فرزاد! از غول غداری که با ضرب سلاح در کردستان رها کردید گریختید، اما تلخی فاجعه ای را که بر پا کردید هرگز نمی توانید با افسانه سرائی شیرین کنید. تاریخ نه سکوی نمایش، نه کارگاه سینماست که بتوان بازیگرانش را به دلخواه جابجا نمود. فانوس قهرمانان فقط در غرفه ی تاریخی خود می درخشد. نه کوانتم را میتوان در برابر نیوتن گذاشت نه انقلاب ایران را در برابر جزنی
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۴ -
۹ می ۲۰۱۵
" جناب ایرج فرزاد با بهم دوختن چند عبارت تحت عنوان "افسانه ی تسلیم" تخیلات مهجور خود را به مقاله ای از آقای نگهدار آویخته تا شاید دوباره بادی در بادبان فاجعه های گذشته افکند. دفاع ازآقای نگهدار قصد این نوشته نیست.زیرا نه هیچگاه زبر پرچم ایشان بوده ام و نه تحقیقی بنیادی در عقایدیشان دارم. مزید بر اینها، ایشان خود زنده اند و پاسخگو. روی سخن باذرّیه فکر فجیعی است که تا کمر در خونزار کردارهایش فروست، امابی اندک رعشه ی وجدانی، هنوز روی سخن دارد.
اگر چه آقای فرزاد با گریز به افسانه و توسل به سمر نخواسته است کمی بیشتراز مخروبه ی بجا مانده از این فضاحت پندار برایمان بگوید،. اما در همان چند بند نیز، بند پنهان را به باد داده است.
ایشان بر آشفته اند که "فرخ نگهدار... نفس دست بردن به اسلحه در برابردشمنی به مراتب بیرحم تر و بی ملاحظه تر را مسخره میکند" (۱) نمیدانم آقای نگهدار این "نفس" لامکان ولا زمان را مسخره کرده اند یا نه. که اگر نکرده اند ایکاش میکردند. زیرا که یک وجدان مسئول، تجلیل از یک چنین "نفس" مطلق و تجویز آنرا برای جامعه، منفک از ویژگی های زمانی و مکانی، نه تنها مهمل بافی، بلکه یک هرزه درایی تبه کارانه نیز می داند.
با یقین می توان گفت که این جمله از قلم آقای فرزاد در نرفته است. زیرا که بدون این عبارت محوری، مناسبتی برای "افسانه" ایشان باقی نمی ماند. اما در تردیدم که آقای فرزاد خبر از اوضاع بیرحم جهان دارند یا نه؟ آیا نمی دانند که یک در صد از مردم بیرحم و بی ملا حظه ی این جهان زندگی ۹۹% بقیه ی انسانها را به تباهی میبرند؟ آیا همه ی انسان های این جهان "ناقهرمان" و "سانتی مانتال" هستند که در برابر این زورگویی و بیرحمی بنا به آن فرمایش دست به اسلحه نمی برند؟ و اساسا ایشان که چنین شیفته ی این "نفس" لایزال هستند و از نحله ی "سانتی مانتال" ها نیستند چرا در این مغلوبه ی زورگوئی و بیرحمی کنج افسانه سرایی گزیده اند؟ راه که هموار و بازار باروت پررونق! پس این تعلل پر عشوه برای چیست؟ مگر نمی بینند که امواج جنگ و جور و بیرحمی چگونه جان انسان ها را بر سواحل اروپا می کوبد؟ مگر در همین اروپائی که ایشان در آن به پناه آمده اند نمی بینند زیر چرخ سود میلیاردی تنی چند، فوج فوج انسانها برای چندر قاز حداقل دستمزد هر روز در خیابانها گلو پاره می کنند؟ نکند معتقدند که رحم و عدالت بعد از قهرمانی های ایشان به جهان برگشته است که اکنون سلاحشان را در گنجه گذاشته اند؟
خیر آقای فرزاد جهان هنوز سخت بر مدار سخیف بیداد میگردد. این "نفس قهرمانی" است که در بلوغ خود از قهرمانانش نه تنها فشار یک ماشه، و پرتاب یک نارنجک، بلکه بسیار فراتر از آن یک وجدان تاریخی و خرد پر وجوه علمی را می طلبد. تنها یک فکر مفلوج و عملا مخدوم "تسلیم" است که هنوز میکوشد اندام فراخ و وجیه "مقاومت" را همواره و فقط در پوکه ی یک فشنگ جا دهد.
شما که فجیعت و هزیمت اینگونه "دست به اسلحه بردن ها" را در بقچه ی خود دارید باید خوب بدانید که در چرخه ی این تفکر بیمار و فضیح، چگونه استخوان های خرد، خرد گشت و همه چیز در آن، حتی قهرمانی و مقاومت، کتک خورده و حقیر و واژگون سر به گور و گورستان بر داشت. هنگامیکه اینگونه "نفس دست بردن به اسلحه" از اضلاع تاریخی آن جدا میشود و چون آیه ای مبارک تمجید میگردد، از رستاخیز داعش تحیری نباید کرد. آیا این همان انتحار مقدس طالبانی نیست که رفتن در حلقوم دشمنی سراپا قدرت و شناعت را "نفس قهرمانی" می داند؟ تقدسی که فراست انسان را در گشایش کم هزینه ی معضلات تحقیر میکند واو را با ورد و افسانه به کام مرگ می فرستد.
آقای فرزاد! پیش از ابلاغ این فرمان های مقدس نگاهی به خرجین تاریخ خود بیاندازید. هنوز انقلاب بهمن آغشته به خون زهدان بود که شما با چکاچاک سلاحتان چیزی را از او می طلبیدید که در توان انقلابی برومند و بالغ می توانست باشد. شما که الفت خاصی با ادوات جنگی دارید میدانید که با بیل نمی شود یک مین را خنثی کرد. همچنانکه با تازیانه نمیتوان یک تانک را به پیش برد. تحولات اجتماعی نیز قوانین خود را دارند و تلاش قلدرانه برای تازاندن تاریخ همان حکایت بیل و مین است که سرنوشتی جز خسارت و ویرانی ندارد. و شما از انقلابی نارسیده با ضرب سلاح، میوه های درخت تنومند جوامع خیالی خود را می خواستید.
شاید شما در آن هنگامه نمی دانستید که ماشه ی چه فاجعه ئی را می فشارید اما آنانکه با گشاده دستی بیل را به دست شما دادند میدانستند چه می کنند. آنها خوب می دانستند که بند و زنجیر ناتمامی را که انقلاب بر پای استبداد بسته بود، با دست شما باز خواهند کرد. و همین هم شد. به هیچوجه تصادفی نبود که شما و آقای چمران و فاشیست های پنهان در صفوف انقلاب در حل نظامی مساله ی کردستان کاملا متفق القول بودید. زیرا آنچه را که آنان به دنبالش بودند شما دو دستی تقدیم میکردید. و آن کالای جنگ بود!
شما جنگ، این "نعمت اللهی" را شیداسرانه خلعت آنان کردید. پادگان ها را برای خروج فاشیسم و رژه ی مرگ بر کردستان شوراندید. آنان در تهران مرکب خلخالی را برای ایلغار زین کردند و شما در کردستان برای شکارش طعمه ساختید. امثال آقای فروهر را که در حل نظامی مساله ی کرد با طرفین شما هم رائی نبود از هر دو سو با بانگ سازشکار سازشکار، به خانه اش فرستادید تا در فرصت، طعمه ی تیغ همین نظامیان شود.
نمی دانم جرات دارید شبی شمار قربانیان این جنگی را که به آن نام "مقاومت" داده اید از کیسه ی دستاوردهایتان در آورید؟ شمار خانواده های متلاشی شده، زندانیان، اعدامیان و کشته شدگان گمنام را می دانید؟ از شمار کودکان آواره یعنی همین معتادان و تن فروشان کنونی که لعنت شدگان این "نعمت الهی" اند، خبر دارید؟
آیا تنتان از شمارش این دستاورد های عظیم نمی لرزد؟ هیچگاه در خلوت خود فکر کرده اید که آن سرمایه ی از دست رفته ی انسانی را میشد از مرگ رهانید و از آنان پشتوانه ای برای تعمیق انقلاب ساخت؟ نه، شما نه تنها اینکار را نکردید، بلکه آنان را به آرواره ی گرگی بیرحم و بی ملاحظه و بس تواناتر از خود سپردید تا با مرگ بی تردیدشان با افتخار بگویید "ما با خون انسانها ثابت کردیم که گرگ حیوانی آدمخوار است".
گویی در پهنه ی ایران جز شما برگزیدگان اسلحه بدوش، کسی از درندگی گرگ خبر نداشت. غافل از آنکه وجود ضد انقلاب خزیده در حکومت و حضور گرگ پنهان در صفوف انقلاب محرز بود و شما بی توجه به هلابانگ هر روزه ی نیروهای آگاه در گرگ و میش انقلاب، سرمست از خیالات خود نه می توانستید گرگی را ببینید و نه میشی، تا اینگونه انقلاب را نزار و گرگ را پروار کردید. و اکنون دیگران را با عبارت مبهم و غلط انداز "شکوفائی جمهوری اسلامی" متهم می کنید. عبارتی فریبکارانه و مهمل از جنس ترفندی که مار و شکل مار را به ساده دلان نشان میدهد. از شکوفائی کدام جمهوری اسلامی می گویید؟ از ان جمهوری که فروهر را برای پرهیز از جنگ و حل غیر نظامی مسئله کردستان اعزام کرد سخن میگویید یا از ان جمهوری اسلامی که با شما در حل نظامی مسئله کردستان همدوش ومتفق القول بود! خوان و خیمه کدام جمهوری اکنون برقرار است؟ جمهوری همدوشان قداره بند شما یا خانه دلسوزان بدار اویخته.
پس لطفا آدرس مجعول ندهید .حرف بر سر سرنوشت یک حرکت مردمی و یاران و نایاران آن است. شما در کدام سوی این حرکت ایستادید و خادم کدام جبهه شدید؟ آن "نفس" افسانه ای شما که قرار بود در خیمه ی فاشیسم هراس و هزیمت افکند به شکوفایی کدام جبهه و جمهور خدمت کرد؟
آقای فرزاد! از غول غداری که با ضرب سلاح در کردستان رها کردید گریختید، اما تلخی فاجعه ای را که بر پا کردید هرگز نمی توانید با افسانه سرائی شیرین کنید. تاریخ نه سکوی نمایش، نه کارگاه سینماست که بتوان بازیگرانش را به دلخواه جابجا نمود. فانوس قهرمانان فقط در غرفه ی تاریخی خود می درخشد. نه کوانتم را میتوان در برابر نیوتن گذاشت نه انقلاب ایران را در برابر جزنی.
بر اسب افسانه ای (السید) اکنون نه تیر تفنگ شما، بلکه قامت خرد و دانش زمان رکاب میزند. در پستوی تاریک تخییلات خود، برای فریب داغ خوردگان پندارهایتان، از افسانه افیون نسازید.
مسعود میرخود
① البته سراسیمگی ایشان در تجلیل این "دلیری!" قاعده ی کلام را هم چنان از یادشان برده است که با افزودن تفضیل "تر" به صفات دشمن، آنگونه افاده ی معنی میکند که این "دلیران" یا به زعم ایشان این "مردم" هم بیرحم و بی ملاحظه اند اما در برابر دشمنی به مراتب بی رحم "تر" و بی ملاحظه "تر" دست به اسلحه می برند.
|