یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اگر فرخنده زن نبود…
تهیه و تنظیم: سمیرا حاتمی


• این فاجعه در روز روشن و در فاصله نزدیکی از کاخ ریاست جمهوری اتفاق افتاد... فصل مشترک این اتفاقات خشونت‌بار و این مناسبات، تنازعی است میان صاحبان قدرت و عاملان خشونت که هر دو تحت یک منطق شکل گرفته و رفتار می‌کنند. هر ساختار قدرتی منابعی مادی و ایدئولوژیک برای بازتولید و تحکیم خود دارد و زن هم ابزاری پنداشته می‌شود برای تداوم ساخت ایدئولوژیک و ساختار قدرت. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۴ ارديبهشت ۱٣۹۴ -  ۱۴ می ۲۰۱۵



عصر یکی از آخرین روزهای سال گذشته، دختری به نام فرخنده در نزدیکی کاخ ریاست جمهوری کابل به اتهام توهین به مقدسات، مورد ضرب و شتم واقع و به قتل رسید و جسدش سوزانده شد. مردان خشمگینی که به او حمله کردند شنیده بودند که او طلسم یک دعانویس را که محتوی آیات قرآن بوده، سوزانده است.

بعدازظهر روز گذشته در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نشستی با عنوان پدیده‌شناسی فاجعه و خشونت؛ «فرخنده» عدالت‌خواهی به درازای تاریخ، با سخنرانی فاطیما مهدوی، علی معظمی، صدیقه بختیاری، ضیا صبوری و لیزا غبار توسط جمعی از فعالان افغانستانی مقیم ایران برگزار شد.

در آغاز فاطیما مهدوی به ساختارهای مبتنی بر خشونت و خشونت نهادینه‌شده در جامعه افغانستان اشاره کرد و گفت خشونت امری نیست که یک‌باره و به‌سادگی از بین برود چرا که ماحصل روندی تاریخی است که طی آن انسان‌ها این حق را به خود می‌دهند که با اعمال زور خواسته‌های خود را بر دیگران تحمیل کنند. فاجعه قتل فرخنده در روند اعمال خشونت علیه زنان در تاریخ معاصر افغانستان یک نقطه با اهمیت است، زیرا که پس از این واقعه واکنشی عمومی به رفتارهای خشونت‌آمیز ایجاد شد. اما از سوی دیگر نیز فرخنده قربانی سکوت افرادی شد که نظاره‌گر این واقعه بودند. قاتلان فرخنده، او را بدون هیچ مزاحمتی مورد ضرب و شتم قرار دادند و سپس آتش زدند. از یک منظر اعتراض‌های گسترده پس از این واقعه، به نوعی می‌تواند تبرئه کردن روح جمعی نظاره‌گر باشد.

در بخش بعدی پس از پخش کلیپ کوتاهی از اعتراضات مردمی گسترده علیه قتل فرخنده و خشونت در افغانستان، علی معظمی، بحث خود را با طرح این پرسش که وقتی از خشونت حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟ شروع کرد. او با اشاره به سخنان یکی از زنان تشییع‌کننده جسد فرخنده، گفت: اظهارات این زن در بخشی از مصاحبه که با دست، مردان پشت سر خود را در مراسم تشییع‌جنازه نشان می‌دهد و می‌گوید: «من از همه این مردان می‌ترسم» بیانگر واقعیتی جدی در خاورمیانه است؛ واقعیتِ ترس. او با تاکید بر این‌که چنین ترسی موجه است گفت، جمعیت کثیری که با توجیه یا بی‌هیچ توجیهی اطراف مکان واقعه بودند، با تماشا و بی‌عملی خود، به یک معنا در حال مشارکت در این اتفاق بودند. حتی پس از این واقعه پلیس از خانواده فرخنده خواست تا مدتی پنهان شوند تا مردم خشمگین کاری به آن‌ها نداشته باشند. اما چرا ترس آن زن موجه بود؟ فرخنده دانش‌آموخته مدرسه علوم دینی بود و گرایش‌های مذهبی راست‌کیشانه داشت و مرد دعانویس را از رواج خرافاتی که ریشه در دین ندارند بر حذر می‌داشته است، اگر نقش‌های جنسیتی را تغییر دهیم، یعنی یک مرد را به‌جای فرخنده تصور کنیم که دانش‌آموخته مدرسه علوم دینی است، خواهیم دید که او حتی در موقعیتی فرادستانه‌تر از مرد دعانویس قرار خواهد گرفت و بالطبع از موضع بالاتری به انتقاد از ترویج خرافه‌پرستی خواهد پرداخت و به‌احتمال زیاد گفت گوی آن‌ها نهایتا به مشاجره لفظی ختم خواهد شد. جابه‌جایی نقش زن و مرد در جایگاه خشونت دیده و قربانی شده، می‌تواند به ما نشان دهد که زن بودن است که به مردان اجازه اعمال خشونت و قربانی کردن می‌دهد.

به یک معنا نمی‌شود گفت که همه مردان مسئول قتل فرخنده بوده‌اند، اما اگر مسئولیت را از دوش جامعه برداریم و بر روی عده‌ای محدود بیاندازیم معنای مسئولیت را لوث کرده‌ایم. خشونت در این فاجعه به سایر مشارکت‌کنندگان هم تعلق داشت. اگر از چارچوب‌های فردی بیرون بیاییم و به‌صورت جمعی به موضوع نگاه کنیم، با مقوله سیاست طرفیم، سیاستی که اراده و خواست خودش را بر سایر عوامل تحمیل می‌کند. این سیاست نقطه مقابل جریان عادی صحبت کردن و مبادله کلمات -که به آن گفت‌وگو می‌گوییم-، در زبان است. در گفت‌وگو نوعی برابری وجود دارد اما خشونت، حاصل وضعیتی است که در بطن خودش نابرابر است، یا می‌خواهد نوعی از نابرابری را از طریق قطع کردن جریان عادی و آزادِ گفت گو کردن، تحمیل و یا تثبیت ‌کند.

عاملان این ماجرا، گویی که در حال انجام کار موجهی بودند. پلیس نیز به‌عنوان نماینده قانون، هم حاضر بود و هم غایب، این فاجعه در روز روشن و در فاصله نزدیکی از کاخ ریاست جمهوری اتفاق افتاد بی آن‌که پلیس هیچ مداخله مستقیمی در جلوگیری از ادامه رفتار خشونت‌ورزان داشته باشد. فصل مشترک این اتفاقات خشونت‌بار و این مناسبات، تنازعی است میان صاحبان قدرت و عاملان خشونت که هر دو تحت یک منطق شکل گرفته و رفتار می‌کنند. هر ساختار قدرتی منابعی مادی و ایدئولوژیک برای بازتولید و تحکیم خود دارد و زن هم ابزاری پنداشته می‌شود برای تداوم ساخت ایدئولوژیک و ساختار قدرت.

خشونت؛ انسانیت زدایی از قربانی و خشونت‌گر

در ادامه صدیقه بختیاری به تحلیل استراتژی‌هایی پرداخت که به کار گرفته می‌شوند تا از قربانی خشونت، انسانیت زدایی کنند. یکی از این استراتژی‌ها توجیه خشونت سرکوبگر است که با استفاده از ادبیاتی که وضعیت را تعدیل می‌کند، خشونت را تلطیف می‌کند.

استراتژی دیگر فرار از مسئولیت است که با تاکید یک‌جانبه بر توزیع مسئولیت در عمل باعث می‌شود عاملان خشونت از زیر بار مسئولیت فرار کنند. مقایسه سودمحور نیز یکی دیگر از این روش‌هاست؛ سرکوبگر به‌وسیله مقایسه کردن رفتار خشونت‌بار خود با دیگر رفتارهای خشونت‌گرایانه، خود را موجه نشان می‌دهد. نادیده گرفتن پیامدهای خشونت در قربانی نیز باعث می‌شود قربانی در نظر خشونت گر تهی از معنا و احساسات انسانی همچون درد و رنج تلقی شود و این شی‌وارگی موجب از بین رفتن هرگونه همدلی با قربانی می‌شود که ممکن بود در نهاد سرکوبگر وجود داشته باشد.

در سه واقعه قتل فرخنده، گروگان‌گیری مسافران هزاره و قتل سربازان ارتش افغانستان توسط طالبان، ما با این استراتژی‌های انسانیت‌زدا روبرو بوده‌ایم که همگی توجیه‌گر خشونت بوده‌اند تا جایی که حتی فردای روز فاجعه یکی از مقامات رسمی زن در افغانستان به همراه عده‌ای دیگر از مجریان قانون با عاملان قتل فرخنده موضع همدلانه اتخاذ کردند.

بختیاری در پایان صحبت‌هایش تاکید کرد خشونت‌ورزان همزمان که عامل انسانیت زدایی هستند، قربانیانِ انسانیت زدایی نیز هستند، همچنان که قربانیان. پس برای مبارزه با این وضعیت انسانیت زدا، خشونت علیه خشونت‌ورزان خود نیز توجیهی برآمده از استراتژی‌های انسانیت زدا است و به این روند خشونت‌آمیز دامن می‌زند و موجب بازتولید وضعیت انسانیت زدا می‌شود.

او تلاش‌های فعالان مدنی افغانستان را در این زمینه قابل‌تحسین خواند و گفت امیدواریم با اعتراضات و واکنش‌هایی از این دست و محاکمه عاملین قتل فرخنده، بار دیگر شاهد دور باطل انسانیت زدایی نباشیم.

افزایش آگاهی؛ افزایش توان اجتماعی

ضیا صبوری با اشاره به نقش تکنولوژی و رسانه در شکل‌گیری نگرش‌ها به کارکرد دوگانه‌ای تاکید کرد که هم می‌تواند آگاهی بخشی را در پی داشته باشد و هم می‌تواند عامل بازتولید خشونت و رفتارهای غیرانسانی باشد.

او در ادامه با طرح این پرسش که آیا جنبش برابری خواهی زنان در افغانستان اساسا وجود دارد؟ گفت قطعا چنین جنبشی وجود دارد اما اینکه تا چه میزان توانسته است خواسته‌های واقعی طبقات مختلف زنان را مطرح کند و با توجه به وضعیت هر یک از گروه‌ها بر روی آن‌ها تاثیرگذار باشد، چالش‌هایی است که باید بررسی شود.

او سپس با انتقاد از نابرابری آموزشی میان مردان و زنان، بر نقش مهم دسترسی به اطلاعات در افزایش آگاهی عمومی و توان اجتماعی زنان تاکید کرد.

لیزا غبار در انتهای نشست به خشونتی اشاره کرد که از جنس جهل و نادانی بود و فرخنده را قربانی خود کرد. او گفت که من از مردان افغانستان می‌پرسم آیا شما در دامن عایشه، لطیف، کبری و دیگر زنان نامدار افغانستانی بزرگ نشده‌اید که این‌طور دست به خشونت می‌زنید؟

منبع:بیدارزنی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست