•
مطهری هم بخشی از وضعیت میان مایگی امروز جامعه ی ایران است: جامعه ی خاتمی پرستان متوسل به هاشمی، جامعه ی موسوی دوستان پیرو روحانی، جامعه ی عاشقان علیزاده ی دیوانه پاشایی، جامعه ی اسیر هژمونی گفتمان حرام زاده ی اعتدال، جامعه ی لطف الله میثمی (مجاهد مدافع وضع موجود)، جامعه ی سوگواران منتظری شیفته ی خمینی و...
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۶ ارديبهشت ۱٣۹۴ -
۱۶ می ۲۰۱۵
مطهری کیست؟ اصول گرایی فرهنگی با طعم اصلاح طلبی سیاسی.
سوال: آیا این دو عنوان (اصول گرایی فرهنگی با طعم اصلاح طلبی سیاسی) به هم مربوطند یا می توان به نفع یکی (اصلاح طلبی سیاسی)، دیگری (اصول گرایی فرهنگی) را نادیده گرفت؟
پاسخ: آه ای هگل! خدا به خاطر کشف مفهوم "امر کلی" بیامرزدت!
ماجرا این است که مطهری یک "کل بهم پیوسته" است و نمی شود زرنگی سیاسی به خرج داد و قسمت سیاسی اش را در نظر گرفت. اگر در بازی «شرق شناسی وارونه ی اخته» افتاده ایم، که قرار است از درون آن دوگانه ی «مای شرقی» و «آنهای غربی» بیرون بیاید، منطقاً باید داعش و القاعده را ضد امپریالیست دانست. ماجرای علی مطهری هم دقیقاً چیزی است از همین جنس. مطهری بدون شک خطری است برای دمکراسی.
مشکل «سبزها» این است که در زمین اقتدارگرایان به دنبال هویت یابی هستند. ژیژک بنیادگراها را به درستی به نقد می کشد و می گوید این ها عملاً شبه بنیادگرا هستند؛ چون بنیادی ندارند که به آن رجوع کنند؛ بلکه چشمشان به گفتمان ارباب استعمارگرشان است. جواب به سبزها مثل جوابی است که به «شبه چپ گرا»هایی که دنبال عناوینی همچون "دمکراسی" یا "ژورنالیسم" هستند، می دهیم: کافی نیست که فقط یک ضدنئولیبرال باشید (هویت سلبی)، بلکه باید کمونیست بودن را بیاموزید (هویت ایجابی)؛ با این تفاوت که ما از ایشان توقع کمونیست شدن نداریم، همان قدم گذاشتن در راه سوسیالیسم، بس شان است!
نمونه ی این حماقت را بر سر «اصرار به برگزاری دادگاه برای موسوی و کروبی» می بینیم: حصرشدگان می گویند "ما ترسی از مرگ نداریم و بر سر آرمان مان هستیم"، سبزها هم می گویند "دقیقاً! ما هم ترسی از کشته شدن شما نداریم"! این یعنی "ما از نظر ذهنی آمادگی داریم که این ها را اعدام کنید"! آنها می گویند "ما آمادگی حضور در یک دادگاه عادلانه را داریم"، این ها می گویند "ما هم پایه ایم"! توجیحاتی از قبیل "منظور ما این است که فقط تحت شرایط یک دادگاه عادلانه آنها محاکمه شوند" یا "منظور، نفس آماده بودن برای حضور در پیشگاه قانون است و این نکته که ما پایبند به قانونیم"! فقط بازی کردن با ترم های حقوقی است که آن هم به نفع کلیت قانونی است که حکمش از پیش معلوم است. قانون چیه؟! آنچه حاکم عملاً اعمال می کند. و شما با این مواضع تان پیشاپیش نفس برگزاری دادگاه را می پذیرید. در برابر این گفتمان اخته باید گفت "قانون حقیقی منم".
علی مطهری چیزی نیست مگر یک "داعشی شرمنده" که وقتی در حال فروش یک زن در مقام یک برده در بازار است، اشک میریزد و در چشمان بهت زده ی آن زن می گوید "مجبورم، می فهمی؟ مجبورم"!.
مطهری هم بخشی از وضعیت میان مایگی امروز جامعه ی ایران است: جامعه ی خاتمی پرستان متوسل به هاشمی، جامعه ی موسوی دوستان پیرو روحانی، جامعه ی عاشقان علیزاده ی دیوانه پاشایی، جامعه ی اسیر هژمونی گفتمان حرام زاده ی اعتدال، جامعه ی لطف الله میثمی (مجاهد مدافع وضع موجود)، جامعه ی سوگواران منتظری شیفته ی خمینی و ....
قطع یقین در هر انسانی تضادهایی در حال زیست است. این ذات دیالکتیکی نظام هستی است؛ اما مسئله اینجاست که شما می خواهید تضاد درونتان را به نفع چه سنتزی حل کنید؟ یا اگر هگلی تر بگویم تضاد درونتان را به نفع چه سنتزی قرار است ارتقا ببخشید که در دور جدید دیالکتیک هستی تان، رو به سوی رهایی داشته باشید؟
میان مایگان کسانی هستند که مرتجعانه سعی در فریز کردن دیالکتیک هستی در لحظه اند؛ و از اینروست که همواره بهترین عمله های فاشیسم اند. عمله به این معنا که لزوماً فاشیست نیستند، چرا که فاشیست های حقیقی تصمیم گیرنده اند، اما ذات مضطرب شخصیت فرد میان مایه او را همواره در موقعیت یک بسترگستر (جاکش) قرار می دهد.
|