زایدههای اجتماعی یک لقاح مصنوعی
•
حالا دیگر چند سالی میشود که با پدیده نوظهوری مواجه هستیم که در ابتدای امر در لباس و قامت زن سنتی/مذهبی ایران ظاهر میشود، اما در نخستین برخورد چنان زیر و بالای حریف را میکشد که روح مرحوم شعبانجعفری «احسنت» بگوید و چهارستون بدن «طیب تاجبخش» در گور بلرزد! خاستگاه این گروه، ابدا با خاستگاه محافطهکاران سنتی قابل قیاس نیست. این پدیده اجتماعی، محصول دستکاریها و جراحیهای اجتماعی است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۹ خرداد ۱٣۹۴ -
٣۰ می ۲۰۱۵
عکس از تظاهرات "ما اجازه نمی دهیم" در مشهد
زن سنتی/مذهبی ایرانی، تا همین چند سال پیش تصویر دقیق و گویایی داشت. محجوب بود. یعنی در محیط عمومی حتیالمقدور حاضر نمیشد و یا در صورت حضور خودنمایی نمیکرد. در خیابان با صدای بلند حرف نمیزد. از اینکه در کانون توجه مردان قرار گیرد شرم داشت. همین ویژگی باعث میشد که ای بسا در محیطهای خشن حق او به سادگی تضییع شود. برای حقاش میتوانست با زنها وارد گفت و گو شود. اما از گفت و گو با مردان ابا داشت و این گفت و گو را صرفا تا سطحی میتوانست ادامه دهد که از دایره ادب و ادبیات رسمی خارج نشود. طبیعتا اگر مردی میخواست حق او را ضایع کند کافی بود کلمه زشتی به کار ببرد و یا صرفا نیشخند و شیشکی بارش کند تا زن محجوب و سنتی میدان را ترک کند.
اینها که عرض میکنم «تمجید» یا «انتقاد» نیست. اینها صرفا توصیفاتی از یک تیپ شناخته شده ایرانی است که تا همین چند سال پیش آشنا و ملموس بود اما این روزها دارد به دست فراموشی سپرده میشود. زن سنتی/مذهبی ایرانی طی یک دهه گذشته به یک گونه نادر جمعیتی، در آشفته بازار اجتماع ایرانی بدل شده است و در مقابل جای خود را به رقبایی داده که ریشه تاریخی چندانی ندارند.
زن مدرن ایرانی، یا دستکم بخشی از زنان که قدم در راه مدرنیته و برابری اجتماعی گذاشته بودند، در کشور ما دست کم برای ۱۰۰ سال سابقه حضور دارند. طبیعتا درصد آنها ۱۰۰ سال پیش بسیار اندک بوده و به مرور رشد یافته است. بسیاری این گروه را نقطه مقابل زن سنتی/مذهبی قلمداد میکنند، اما به باور من این تقابل کاذب است. جنس این دو رویکرد با هم متفاوت است، اما هر دو در یک اصل با یکدیگر تشابه دارند «ریشه و اصالت». خاستگاه هر یک از این دو قابل پیگیری و شناخت است. هویت آنان در این خاستگاه قابل تحقیق و البته قابل درک است. تفاوتها و تمایزهای آنان از جنس تمایزهای انسانی/اجتماعی است. از جنس تغییر در محیطهای رشد، بنیانهای فکری، خوراک آموزشی و در نهایت اهداف و معیارهای ارزشی است.
به صورت مشخص اگر بخواهیم بحث را تا حدودی به سیاست پیوند بزنیم، زن سنتی/مذهبی ایرانی به صورت معمول به اردوگاه «محافظهکاران» سابق، یا «اصولگرایان سنتی» تعلق دارد. اردوگاهی که معمولا خاستگاه آن در دوگانه بازار/حوزه نهفته است. با این حال، در موارد بسیاری شاهد حمایت این بخش از جریان اصلاحات هم بودهایم. به ویژه زمانی که اصلاحات با چهرههایی چون یک «سید روحانی» وارد رقابت سیاسی شده است. در نقطه مقابل، زن مدرن/تجددگرای ایرانی به صورت معمول خواستار اصلاح/تغییر است. به دلیل مطالباتی که دارد و وضعیت نابرابری که در سطح اجتماع مشاهده میکند، تقریبا تحت هیچ شرایطی به اردوگاه محافظهکاران نمیپیوندد. حال یا از اصلاحطلبان حمایت میکند و یا به خطوطی افراطیتر، چون انقلابیون میپیوندد. این تقسیمبندی کلاسیک و بسیار سادهسازی شده، از نزدیک به یک دهه پیش در کشور ما دستخوش یک تحول بنیادین شد.
تصویر زنان چادر به سری که در خیابان ممکن است بر سر یک مرد غریبه فریاد بزنند، از الفاظ رکیک استفاده کنند و حتی وارد درگیری فیزیکی شوند، تصویر تازهای است که هنوز هم درک و هضم آن برای بسیاری از ایرانیان مقدور نیست! چادر، به صورت کلاسیک لباس و نماد زن سنتی/مذهبی ایرانی بوده است. تمایلی برای پرهیز او از هرگونه برخورد با نامحرمان. حجابی برای مستور داشتن هرآنچه نباید در ملاء عام عرضه داشت. حجب و حیایی که گرایش به سکوت اندرونی و اکراه از جنجال بیرونی داشت. بیرق کردن این نماد سنتی در جدالهایی «هل من مبارز» طلبانه اتفاق جدیدی است که ناظر ایرانی را به تعجب وا میدارد!
پدیده جدید را احتمالا باید با شکست تاریخی محافظهکاران در دهه هفتاد و ناامیدی راس هرم قدرت از ثمربخش بودن حمایت آنان دانست. نتیجهای که به پوست اندازی تاریخی هرم قدرت در کشور انجامید تا ماهیت سنتی/مذهبی آن جای خود را به یک خاستگاه نظامی/رانتیر بدهد. بدین ترتیب، بجز اصلاحطلبانی که همواره یک جریان آلترناتیو و مزاحم محسوب میشدند، حالا هسته مرکزی قدرت به مرور از انحصار جناح سنتی/اصولگرای نظام هم خالی و عاری میشود و جای خود را به چکمهپوشها و نیروهای تازهنفسی میدهد که در ازای دریافت رانت کافی، توانایی هرگونه تحرک شبهانقلابی هم داشته باشند.
در عرصه اجتماعی، تصویر بسیجی مومن و نورانی که از فرط ایمان و تقوا همواره با صدای پایین سخن میگوید و از فرط فروتنی سر به زیر دارد، جای خود را به عربدهکشهایی میدهد که آمادگی کامل برای تکهپاره کردن هرآنکس که خم ابروی «آقا» به سمتاش اشاره کند را دارند. (ولو آنکه طرف، پاره تن شهید مطهری باشد که خودش پاره تن امام بود!) متناظر با این جریان جدید، ارتش زنان هم باید بازآرایی شوند. حجب و حیای زن سنتی/مذهبی ایرانی به کار قرق کردن خیابانها و رعب افکنی در دل منتقدان و مخالفان نمیآید. در مقابل، نیروی جدیدی لازم است که در فرهنگ سنتی ایرانیان به «پاچه ور مالیده» شهرت دارد تا توانایی هر آن اقدامی را داشته باشد که پیش از این «سلیطهبازی» خوانده میشد.
حالا دیگر چند سالی میشود که با پدیده نوظهوری مواجه هستیم که در ابتدای امر در لباس و قامت زن سنتی/مذهبی ایران ظاهر میشود، اما در نخستین برخورد چنان زیر و بالای حریف را میکشد که روح مرحوم شعبانجعفری «احسنت» بگوید و چهارستون بدن «طیب تاجبخش» در گور بلرزد! گروهی که در پلاکاردهای مکتوب خود به «دهن سرویس کردن» افتخار میکنند، در یک برخورد رو در رو آمادگی آن را دارند که هر عضو داشته و نداشتهای را به شما و خانواده گرامیتان حواله دهند. طبیعتا خاستگاه این گروه، ابدا با خاستگاه محافطهکاران سنتی قابل قیاس نیست. این پدیده اجتماعی، هرچه داشته باشد یک ریشه و اصل و نسب طبیعی ندارد. محصول دستکاریها و جراحیهای اجتماعی است از جانب تیمهای اطلاعاتی و پروژههای امنیتی. چیزی شبیه یک لقاح مصنوعی که محصول نهاییاش گوسالهای با چند سر اما بدون چشم باشد! البته فعلا برای قرق کردن خیابانها و عربدهجویی در فضای سیاسی کاربردهایی دارند، اما باید دید در آینده و در برخورد با نخستین نسیم تغییر چه واکنش خارقالعادهای از خود بروز خواهند داد.
منبع: divanesara۲.blogspot.de
|