ضرورت عبور از دروازه های بسته تاریخ برای کسب منافع ملی
اردشیر زارعی قنواتی
•
در کوبا به واسطه تحریم ها هیچ طبقه اقتصادی و الیگارشی سیاسی – اجتماعی مافوق قاعده هرم اجتماعی شکل نگرفت و به اصطلاح "کاسبان تحریم" موقعیتی چون مورد ایران که منافع خود را در تضاد با حل و فصل مناقشه می دانستند، منافع ملی را قربانی منافع شخصی و گروهی نکرده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۱ خرداد ۱٣۹۴ -
۱ ژوئن ۲۰۱۵
در حوزه دیپلماسی زمانی فرا می رسد که معادلات گذشته به دلیل تحولات جدید دچار دگرگونی و تغییر اساسی می شود و این یک نرم معمول و تا حدودی جبری، در عرصه سیاسی است. اهمیت چنین رخدادها و تحولاتی به خصوص در وضعیت بن بست ها و بحران هایی که از فضای مالوف روزمره و تاکتیکی به عرصه مناسبات تاریخی ربط پیدا می کند، از اهمیت فزون تری برخوردار می شود. به همین دلیل تغییر در معادلات سیاسی – تاریخی برای دو موجودیت متخاصم، مشخصا از نرم ها و کنش های معمول دیپلماتیک پیروی نکرده و به یک عزم جدی دوجانبه و بسترسازی چندبعدی برای عبور از "دیوارهای بی اعتمادی" و "تعادل بخشی" به کسب منافع ملی در یک فضای متفاوت و بستر مساعد بستگی خواهد داشت. بدون تردید چنین بستری فراهم نمی شود به غیر از آنکه از قبل هر دو بازیگر رقیب به این یقین رسیده باشند که تداوم راه و سیاست گذشته به سود منافع ملی دو طرف نیست و از طرف دیگر در افق سیاسی چشم انداز روشنی از مصلحت عمومی و منفعت ملی قابل مشاهده باشد. در موقعیت های این چنینی به دلیل سوابق دشمنی های تاریخی و معادلات با "حاصل جمع صفر" هیچ راه برون رفتی بدون بازگشت از این چرخه معیوب و تفاهم حول تنظیم مناسبات تازه در چارچوب "مصالحه" و پذیرش توازن مشروع در تامین منافع دوسویه برای حوزه دیپلماسی وجود ندارد. در واقع به تعبیر ساده تر می توان این تغییر را در چارچوب جنگ و صلح به تصویر کشید که در اولی شکست یا پیروزی منطق رقابت است و در دومی مصالحه یا بده و بستان تحت مدالیته موسوم به بازی برد – برد ترسیم کننده میدان بازی خواهد بود. در جهان سیاست هیچ موجودیت و جایگاهی بدون در نظر گرفتن منطق بازی های متفاوت در موقعیت های جنگی یا صلح نمی تواند به تصور کشیده شود ولی نکته مهم در این خصوص تشخیص درست و زمان مناسب برای اتخاذ تغییر در استراتژی و تاکتیک حول کسب منافع ملی است.
روز جمعه ۲۹ ماه مه یکی از دو خبر اصلی تمام رسانه های بین المللی (در کنار انتخاب چند باره سپ بلاتر به عنوان رئیس فیفا) به خروج کوبا از لیست حکومت های حامی تروریست توسط دولت "باراک اوباما" اختصاص داشت. این اقدام دستگاه سیاست خارجی آمریکا در راستای حدود یک سال دیپلماسی پنهان و آشکار با وساطت پاپ "فرانسیس" بین هاوانا و واشینگتن بود که گام به گام به سمت عادی سازی روابط بین دو کشور و پایان دادن به جنگ سرد بین دوطرف سوق یافته است. بیش از ۵۵ سال تحریم های کمرشکن و خصومت آشکار و همچنین ٣٣ سال بعد از گنجاندن کوبا در لیست تروریسم آمریکا، هم اکنون دو کشور با نگاه پراگماتیسم به حوزه سیاست ضمن عبور از فضای گذشته دشمنی، در مسیر مصالحه یی قدم برداشته اند که در آینده نزدیک می تواند با حفظ منافع ملی دو کشور پروسه عادی سازی روابط را در جهت درست تنظیم کند. به خلاف تصور بسیاری از تحلیلگران و ژورنالیست های غربگرا مبنی بر زانو زدن هاوانا در مقابل واشینگتن تا به امروز همیشه این آمریکا بوده است که از این سیاست شکست خورده برای در انزوا قرار دادن کوبا بهره برده و در هیچ مقطع تاریخی دولت هاوانا پیشگام این سیاست و موجویت نامشروع قطع روابط دوجانبه نبوده است. در تمام این سال ها کوبا در شرایطی که زیر شدیدترین نظام تحریم های ایالات متحده قرار داشته است اما به لحاظ عدم وجود فساد و شکاف عمده بین دولت – ملت موفق شده بود تا به طور نسبی عدالت اجتماعی در نظام سیاسی خود را حفظ کرده و به بالاترین استانداردها در زمینه آموزش، بهداشت و اشتغال دست پیدا کند. بدون تردید اعمال این تحریم ها و انزوای خردکننده کوبا در کنار کاستی های موجود هرگز موجب ایزوله شدن و تعمیق فساد در نظام حاکمیتی این کشور نشد و به خلاف اطلاعات غلطی که از سوی دشمنان "فیدل کاسترو" و تبعیدیان کوبایی با بهره گرفتن از جریان اصلی رسانه بین المللی ارائه می شد، با توجه به تمرکز ذره بین بزرگ نهادهای اطلاعاتی آمریکا از جمله سازمان "س آی ای" خانواده کاسترو پاک ترین حاکمان ده های گذشته تاریخ معاصر بوده اند. طبق اطلاعات مستندی که از سوی سازمان سیا در طی سالیان گذشته منتشر شده است تنها موردی که آنان در کارنامه فیدل بر آن انگشت می گذارند عدم وجود انتخابات آزاد و به تعبیر آنان موجودیت دیکتاتوری حکومت کوبا بوده است و در هیچ یک از این اسناد بر فساد مالی یا اخلاقی رهبران کوبایی کوچکترین اشاره یی نشده است.
عادی سازی روابط واشینگتن – هاوانا جدا از اصل موضوع در درون خود حاوی یک درس در حوزه روابط بین الملل و فعال سازی دستگاه دیپلماسی برای کسب منافع ملی در خط مقدم مبارزه سیاسی است. با توجه به همزمانی تحرکات دیپلماتیک کوبا – آمریکا با مذاکرات هسته یی ایران با گروه ۱+۵ که از قضای روزگار در اینجا هم اختلاف و مناسبات اصلی بین روابط متشنج تاریخی تهران – واشینگتن می باشد در مقایسه برای میزان ریسک و موفقیت می تواند قابل توجه باشد. اینکه چرا رهبران کوبا و آمریکا که سابقه دشمنی آنان به بیش از دو برابر نمونه مشابه در مورد ایران برمی گردد و اصولا به لحاظ ساخت و نظام کاملا متمایز سیاسی – اقتصادی فاصله بیشتری دارند، توانسته اند به سهولت در مسیر تفاهم حرکت کرده و در مورد ایران دیپلماسی همواره با منطق "یک گام به پیش دو گام به پس" به سختی روند حرکتی خود را طی می کند. برای بررسی این موضوع و چرایی موقعیت می توان چند دلیل عمده درونی و بیرونی را به اجمال بر شمرد که هر کدام در نوع خود بعضا تعیین کننده می باشند. اول اینکه در کوبا به واسطه تحریم ها هیچ طبقه اقتصادی و الیگارشی سیاسی – اجتماعی مافوق قاعده هرم اجتماعی شکل نگرفت و به اصطلاح "کاسبان تحریم" موقعیتی چون مورد ایران که منافع خود را در تضاد با حل و فصل مناقشه می دانستند، منافع ملی را قربانی منافع شخصی و گروهی نکرده اند. دوم میدان نبرد هاوانا – واشینگتن در نقشه جغرافیای سیاسی مدرن تعیین شده است و مناقشات فرقه یی و مذهبی جای چندانی برای آرایش میدان رزم نداشته در صورتی که تضاد تهران – واشینگتن در بیشتر مواقع در دایره بسته ایدئولوژیک اسیر بوده است. سوم برمی گردد به درک درست ساختار یکپارچه سیاسی حاکم از مفهوم منافع ملی که در کوبا بدون هیچ تردیدی پذیرفته می شود اما در ایران این مفهوم دستخوش اهداف و امیال شخصی و جناحی قرار می گیرد. چهارم اینکه مناقشه کوبا – آمریکا در منطقه آمریکای لاتین انجام می گیرد که تقریبا تمام کشورهای منطقه یک نزدیکی بنیادین یا حداقل سمپاتی مثبت نسبت به هاوانا دارند تا جایی که واشینگتن کوبا را دروازه ورود به منطقه می داند اما در مورد منطقه خاورمیانه این عکس می باشد و محور محافظه کار عربی به همراه ترکیه در چارچوب منازعات فرقه گرایانه، خود را در تقابل با تهران دانسته و چندان مایل به پذیرش تفاهم بین ایران – آمریکا نخواهند بود.
|