•
هرگونه ارتباط زن با مرد، ازجمله گفتگو حداقل دوسویه دارد. زن و مرد . زن و مردی که به واسطهی اجتماعی شدن، جنسیت زنانگی و مردانگی را درونی کردهاند. آگاهی بر زبانی که استفاده میکنیم و خواست تغییر و تحول آن در راستای ایجاد زبانی غیرسلطهگر یکی از پیشنیازهای اساسی تغییر زبان است. اما برای تغییر زبان، بستری که مرد را تبدیل به مرد و زن را تبدیل به زن کرده است نیزنقشی بنیادین دارد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۱ خرداد ۱٣۹۴ -
۱ ژوئن ۲۰۱۵
سیمون دوبوار۱ در مقدمه جلد دوم کتاب معروفش «جنس دوم» اعلام میکند که هیچکس از بدو تولد مرد یا زن آفریده نمیشود، بلکه این جامعه است که به او نقش زن یا مرد میدهد، به عبارتی انسانها زن یا مرد نیستند، زن یا مرد میشوند. سادهتر اینکه زنانگی و مردانگی اموری صرفا زیستشناختی و ذاتی نیستند بلکه در هر عصرتاریخی و تحت روابط مشخص اقتصادی – اجتماعی ویژگیهای مشخصی دارند. زبان نیز به عنوان امری تاریخی- اقتصادی- اجتماعی، یکی از ابزارهای تبدیل فرد به مرد یا زن و در عین حال نمود جنسیت یعنی زنانگی و مردانگی است. زبان به عنوان ابزاری برای ساختن، تعیین و تجلی جنسیت به شکلهای متفاوتی عمل میکند: ابتدا و مهمتراز همه به عنوان ابزاری تاریخی-اجتماعی جنسها را از ابتدای تولد، درعرصههای مختلف به عنوان زن و مرد پرورش میدهد. و سپس این زن و مرد، مدام خود، یکدیگر و زبان زنانه و مردانه را به عنوان ابزاری تاریخی- اجتماعی- فرهنگی بازتولید میکنند. جدا کردن این عوامل از یکدیگر اساسا نه امکانپذیر است و نه دیالکتیکی. این عوامل یعنی جامعه- به عنوان مجموعهای از عوامل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، تاریخی، حقوقی و...، زن و مرد به عنوان پدیدههایی تاریخی- اجتماعی، و روابط متقابل این سه، نه تنها نقش اساسی در بقا و بازتولید زبان به عنوان ابزاری تاریخی – اجتماعی دارند بلکه تنها در صورت تغییر این مجموعه عوامل امکان تحول و تغییر در زبان وجود دارد. بنابراین برای تحول و دگرگونی زبان نه تنها ساختار جامعه به طور کل و اساسی باید تغییر کند بلکه زنان و مردان۲ و روابط آنان نیز باید دگرگون شود.
زبانشناسان بسیاری بر تاریخی – اجتماعی بودن زبان تاکید کرده و علت تفاوت زبانهای زنانه ومردانه را سلسلهمراتب قدرت میدانند. از جمله رابین لکاف٣ علت تفاوت گفتاری زنان و مردان را «قدرت» و یا به عبارتی تسلط مردان بر زنان میداند. وی با برشمردن نشانههای گفتاری زنان، زبان آنان را «زبان ناتوان»۴ مینامد(١٩٧٥). به نظر وی اجتماعی شدن و تثبیت موقعیت برتر و قویتر مردان باعث تفاوت گفتار زنان از مردان و ایجاد زبانی زنانه شده است. او با برشمردن ویژگیهای گفتاری زنان از جمله استفاده از کلماتی که نشانهی تردید است: مثل شاید، اما، اگر، برخی، گاهی و...، طفرهرفتن در گفتار و عدم قطعیت، وسواس در استفاده از علائم و نشانههای زبانی، تاکید بیش از حد بر برخی کلمات، فقدان طنز، نقل قول مستقیم و استفاده از زبانی ویژه و خاص، زبان زنانه را حاکی از عدم اطمینان، متفاوت بودن و فقدان اقتدار میداند. به نظر وی تجلی نابرابری زنان و مردان در حوزه زبان به دو شکل است: اول نحوهی برخورد زبان با زنان و دوم آموزش زنان در چگونگی استفاده از زبان. وی معتقد است جامعه زنان را به کاربرد زبان زنانه، به عنوان بخشی از جایگاه اجتماعیاشان ملزم میکند.
زیمرمن و وست میگویند علاوه بر نشانههای گفتاری متفاوت بین دوجنس رفتارهای گفتاری متفاوت نیز بین آن دو وجود دارد. به عنوان مثال در بررسی که آن دو در مورد قطع گفتار در محیطهای تک جنسیتی و مختلط انجام دادهاند به این نتیجه رسیدهاند که در محیطهای مختلط ٩٦ درصد قطع گفتارها به مردان و ٤ درصد مربوط به زنان است.۵ و بدینگونه این دو ثابت میکنند که احتمال اینکه مردان حق سخنگفتن را از زنان بگیرند بسیار بیشتر از همین احتمال برای زنان است.
مطالعات انجام شده در بارهی مکالمه بین مردان زیردست و زنان بالادست در محل کار نشان داده است که جنسیت مهمترین عامل تعیین کنندهی رفتار زبانی است و درمواردی حتی جایگاه مهمتری از مقام و منصب پیدا میکند.۶ سپندر معتقد است مردان سکوت زنان را طراحی میکنند. او میگوید هرزنی که تلاش کند کلام مردی را قطع کند، زنی بیادب، سلیطه و سلطهجو تلقی میشود.۷
دوتن از زبانشناسان٨ در تحقیقی در مورد نوبت سخن گفتن به این نتیجه رسیدند که مردان نوبتهای بیشتری برای صحبت کردن دارند و طول گفتار مردان در هرنوبت بیش از طول گفتار زنان است و همانطور که گفته شد بیشتر قطعکنندهی گفتارند و کمتر گفتگویشان قطع میشود.۹ در تحقیقی در مورد زن و شوهرها در محیطهای مختلط نشان داده شده است که علاوه براینکه مردان گفتار طرف مقابل را بیشتر قطع میکنند، بیشتر اوقات نیز از پاسخگویی امتناع میکنند.۱۰
بدیهی است که هرگونه ارتباط زن با مرد، ازجمله گفتگو حداقل دوسویه دارد. زن و مرد.۱۱ زن و مردی که بواسطهی اجتماعی شدن، جنسیت زنانگی و مردانگی را درونی کردهاند. بنابراین هردوی آنها در شکلگیری ویژگیهای گفتگو موثرند. در افراطیترین شکل یک طرف زنانگی قرار دارد که احتمالا خود را فرودستتر، ناتوانتر، ناآگاهترو... سویه دیگر را برتر، تواناتر، آگاهتر و ... میپندارد. و در طرف دیگر مرد قرار دارد که درست عکس این میپندارد: خود را برتر، تواناتر، آگاهتر و ... زن را فرودستتر، ناتوانتر، ناآگاهتر و.... میپندارد. بنابراین در این ارتباط- یعنی ارتباطی گفتاری- مثل هر ارتباط دیگر هردوطرف ارتباط باید تغییر اساسی کنند، به عبارتی آگاهی بر زبانی که استفاده میکنیم و خواست تغییر و تحول آن در راستای ایجاد زبانی غیرسلطهگر یکی از پیشنیازهای اساسی تغییر زبان است. اما برای تغییر زبان، بستری که مرد را تبدیل به مرد و زن را تبدیل به زن کرده است نیزنقشی بنیادین دارد. این بستر همانطور که ابتدا گفته شد مجموعه عوامل تاریخی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نابرابر است که بر شکلگیری، بقا و تحمیل زبانهای زنانه و مردانه تاثیر اساسی دارند. نابرابریهای طبقاتی، نژادی، مذهبی و جنسیتی نه تنها باعث جایگاههای متفاوت و نابرابر در جامعه میشوند بلکه باعث شکلگیری و تحمیل زبانهای متفاوت نیز در بین طبقات، جنسها، مذاهب و قومیت و ملتهای متفاوت میشوند. زبان زنانه و مردانه فقط دو نمونه از بسیار زبانهایی است که در عصر نابرابر و مبتنی برقدرتِ کنونی وجود دارد که تازه اینهم خود مقولهای کلی است، چرا که زنانگی و مردانگی نیز در طبقات، قومیت و ملتها ، مذاهب و... متفاوت است. این زبانها نه تنها با هم متفاوتند بلکه به عنوان اموری پویا و اجتماعی مدام در حال تغییرند. یکی از عواملِ تغییر و تحول در زبانها بهطورکلی و زبان زنانه به طور خاص ، مبارزات اقلیتها بهطورکلی و مبارزات زنان به طورخاص، در یک قرن اخیر بوده است.
با اینکه هنوز حتی خواست برابری حقوقی زنان و مردان، چه در کشورهای «پیشرفته« و چه در کشورهای عقبنگه داشته شده کماکان همچنان یکی از خواستهای محوری در جنبشهای زنان است، اما امروزه در بسیاری از کشورهای مدرنتر ومرفهتر زنان از منظر حقوقی تا حدی برابر نگریسته میشوند و در کشورهای عقب نگهداشته شده نیز زنان در طی این دههها دستاوردهایی در این رابطه داشتهاند. دههها مبارزات زنان در جوامع مختلف تاثیر بسیاری در تحول و ارتقا جایگاه اجتماعی زنان و به تبع آن بر زبان، به عنوان امری اجتماعی و پویا، و روابط آنان بامردان داشته است.
زمانی مردان خدایان تولید و بازتولید۱۲ بودند. آنان هم نانآور خانواده بودند و هم رئیس خانواده و بر زن و فرزند خود حاکمیت بلامنازع داشتند. حضور زنان در عرصهی تولید و اجتماع، فرسایش نهاد سنتی خانواده و کمرنگ شدن نقش پدر و شوهر در آن، و انقلاب ارتباطات که باعث تاثیرپذیری فرهنگها از یکدیگر شده است، در تمامی جوامع به نسبتهای متفاوت بر شکل زبان و ارتباط کلامی جنسها تاثیر گذاشته است. مردان که پیشتر خود را قادر مطلق میدیدند حالا واقعبینتر شدهاند و زنان که خود را بردهی صرف میدیدند نیز اعتماد بنفس بیشتری یافتهاند. این تغییرات بر زبان آنان، نشانههای گفتاریشان و چگونگی ارتباط کلامیشان تاثیر بسزایی داشته است. البته بگذریم از برخی افراط و تفریطهایی که این روزها از جانب برخی دختران جوان در بهکاربردن زبان و تقلید از زبان مردانه و آنهم نه زبان مردان فرهیخته بلکه لومپنها یا به اصطلاح عامه «چالهمیدانیها» صورت میگیرد.
در پژوهشهای اخیر ثابت شده است زبان زنان هنوزهم مودبانهتر از زبان مردان است و این خود یک ارزش است و باید حفظش کرد. برخی از محققان زبانشناسی در تحلیل تفاوتهای زبانی زنان و مردان مینویسند برای سخنوران مرد ارتباط کلامی به معنای اظهار موقعیت اجتماعی در گروه تفسیر میشود. آنها با حرف زدن قصد دارند استقلال و موقعیت خود را حفظ کنند، اما سخنوران زن با حرف زدن قصد اظهار صمیمیت و دوستی دارند. بدیهی است که در این فضای صمیمیت و دوستی اندیشهها بهتر و بیشتر ارتقا مییابند و با ارتقای اندیشهها انسانها فراتر و بالاتر خواهند رفت. به هرحال فضای رقابت و ستیزه در ارتباط مردان حاکمیت بیشتری دارد و این یکی از ارزشهای حاکم در عصر مبتنی بر رقابت است و لزوما مثبت نیست. به نظر این پژوهشگران تفاوتهای فرهنگی بین زنان ومردان باعث تفاوت در سبکارتباط گیری این دو جنسیت شده که میتواند باعث سوءتفاهم شود. کتاب «مردان مریخی، زنان ونوسی» کتابی است که به زبانی عامه فهم به این مسئله و سوءتفاهمهای ناشی از آن میپردازد. درحالی که مردان در گفتگو هدفشان رقابت و برنده شدن است، زنان هدف برقراری ارتباط، حمایت، تایید دیگران و رسیدن به اتفاق نظر را در سر دارند. به هرحال چه این احکام صادق باشد، چه نباشد، چه جهانشمول باشد، چه نباشد، آنکه در گفتگو هدفش را صمیمت، حمایت، تایید و اتفاق نظر قرار میدهد هدفهای بهتری را مورد نظر قرار داده است.
مبارزه با مصداقهای عینی و واقعی تبعیض در زبان جاری و بهکارگیری زبان توسط نهادها و افراد و ... باید مبارزهای همهجانبه و لحظه به لحظه باشد. این مبارزه در جامعه ما بهطور مشخص سه هدف عمده دارد: مناسبات سرمایهداری، مردسالاری و آموزههای اسلام، چه به عنوان روشهای حکومتی و چه به عنوان عرفها وسنتهای جاری.
- مناسبات سرمایهداری که همه چیز را تبدیل به کالا کرده است و زن و زنانگی نیز از این امر مستثنا نیستند؛
- مردسالاری که زن را جنس دوم و فرودستتر از مرد میداند؛
- و آموزههای اسلام که یکی از زنستیزترین آموزههای موجود در عصر کنونی است و عملا هم این را اثبات کرده است.۱٣
بررسی و تحقیق همهجانبه در مورد مصداقهای عینی و واقعی این سه عامل در زبان فارسی کاری دیگر میطلبد. در زیر صرفا برای نمونه، به برخی از موارد آن در زبان فارسی امروزه ایران اشاره میشود. این نمونهها میتواند خواننده را در شناسایی موارد دیگر یاری رساند:
میگویند در زبان فارسی جنس وجود ندارد. و این امر صرفا به خاطر نداشتن ضمایر مونث و مذکر و سایر نشانههای دستوری است که بر مذکر و مونث دلالت کند. این امر به خنثی بودن زبان فارسی تعبیر میشود. گرچه این امر میتواند برای زبان فارسی یک امتیاز محسوب شود، اما ندیدنی بودن جنسیت در زبان را نمیتوان به معنای نبودن آن تعبیر کرد. نبودِ ضمایر مونث و مذکر و یا نشانهایی که دال بر جنسیت باشد باعث شده است که ساختار جنسیت مدار و مردسالار جامعه خود را به شکل دیگر نشان دهد. مثلا استفاده از کلماتی مثل وکیل، دکتر، مهندس، استاد و شاید بسیاری مشاغل دیگر بدون پسوند جنسیت، جنس مذکر را به ذهن متبادر میکند و اغلب هم هدف همین است. و یا در صورت استفاده از ضمایر اشارهِ شخصی، در صورت قید نشدن جنسیت همواره هدف نگارنده/گان مرد است. به هر حال «او» همیشه مرد است. مگر اینکه به گونهای مشخص شده باشد. درهرصورت در زبان فارسی در مورد بسیاری حرفهها و یا ضمایر، هرجا که مورد نظر زن است باید قید شود، درغیر اینصورت انسان عام برداشت میشود که برابر با مرد است.
در اغلب زبانهای هندواروپایی واژهی مرد (man) به معنای انسان است. در فارسی نیز دستکم در لغتنامه دهخدا یکی از تعاریف مرد از این قرار است: « شخص مفرد، کَس، انسان، آدمی، آدمیزاد». در بسیاری نوشتهها بویژه نوشتههای حقوقی و یا قانونی هدف از نگارش مرد همان انسان است....واژههایی همچون ملت، دولت، تا همین اواخر و بعضا تا امروز مردان را برای مخاطب تداعی میکرد و میکند. وقتی گفته میشود «ملت باید از زن و فرزند و ناموس خود دفاع کند...» بطور مشخص اشاره به مردان است....در بسیاری از متون قدیمیتر و حتی حقوقی زنان را در ردیف دیوانگان، مستان، عوام و کودکان قلمداد میکردهاند... در زبان فارسی زنان شوهر میکنند، اما مردان زن میگیرند، زنان طلاق میگیرند اما مردان طلاق میدهند، مردان همواره در نقش فاعل هستند و زنان در نقش مفعول... معنای مستتر در عباراتی مثل «آقا رئیس» و «خانمرئیس»، «مثل زنها» و «مثل مردها» و... اصلا با هم قابل قیاس نیستند. در جانب مردان به قدرت و منصب و شجاعت و مردانگی دلالت دارد و در طرف زنان به تنفروشی و فرودستی...؛ واژههایی همچون «عروسک»، «ملوسک» و... عمدتا برای دختران و زنان بکار برده میشود. این واژه بروجه کالایی جنس مونث و ارزشگذاری وی برحسب زیبایی و منفعل بودن دلالت دارد. اسامی زنانه در اکثر زبانها بیانگر زیبایی، فتانی، عشوهگری و انفعال هستند و اسامی مردان بر قدرت، شجاعت، استحکام و فاعلیت دلالت دارند. زبان فارسی نیز ازاین امر مستثنی نیست.
در فرهنگ عامه این موارد آنقدر زیاد است که خود نیاز به یک پژوهش مستقل دارد. در دعواهای خیابانی مردان، آنانی که همواره مورد حمله و تحقیر قرار میگیرند مادر و خواهر دو طرف هستند.... همین مردان که در کوی وبرزن هرچیزی را حوالهی مادر و خواهر یکدیگر میکنند و با صراحت و وقاحت از آلت تناسلی زنان نام میبرند در نقش پدر برای آلت تناسلی دختر کوچکشان نامی ندارند و در بسیاری موارد آن را «عیبی» میدانند که همواره باید پوشانده شود، درحالی که «دودول طلای» پسرکشان را توی بشقاب سرسفره هم حاضرند بگذارند! در بسیاری خردهفرهنگها و در بین طبقاتمتوسط سنتی زن، دختر و مادر خانواده «عورت»، «ناموس» و غیره نامیده میشوند و درواقع زن را به آلت تناسلیاش تقلیل میدهند.... و یا آنان را «ضعیفه» و کمی محترمانهتر«منزل»، «خانه» یا «خانواده» مینامند و اگر بخواهند در ملاء عام آنها را صدا کنند به نام فرزندان مذکرشان صدایشان میکنند. رواج لطیفههای جنسیتی با هدف قرار دادن زنان به عنوان موضوع و مفعول جنسی یکی از انواع رایج طنز در ارتباطهای شفاهی و کتبی است.... زنان میانسال و سالمند یکی از موضوعات جذاب برای طنزپردازی در بین مردان و حتی زنان هستند.... همواره «یک پیرزنی بود...» که کار ابلهانهای میکرد و توقعات عجیب و غریب نامتناسب با سنش داشت و.... اوست که عجوزه، جادوگر، مادرفولادزره، و... خوانده میشود. در حالی که مردان سالمند همیشه «کنده»هایی هستند که دود ازآنها بلند میشود! تجمعات و گفتگوهای جمعی زنانه با عناوینی همچون «حمام زنانه»، مجالس «چس و غصه» و .... مورد بیحرمتی قرار گرفته وبیارزش جلوه داده میشوند.... زنانی که جسارت کنند و صدایشان را کمی بالا ببرنند «سلیطه»، «آپارتی» و... خوانده میشوند که با شلاق باید «رامشان» کرد.... مردی که به زنش احترام میگذارد «زن زلیل»، «زن مرید» و به گفتهی عامیانه تر «زی زی» است.... کلمهی «زائیدن» که مردسالاران برایش سینهچاک میکنند و آنهمه برایش ارزش قائلند نه تنها خودبهخود باری جنسی داشته و کلمهای جنسیتی است، در برخی از خرده فرهنگهای عامیانه و عمدتا در بین مردان برای عمل دفع مدفوع بهکار برده میشود، و.... بکارگیری این واژهها، عبارت و تعبیرات نه تنها نشان از بستر مردسالار و زن ستیز موجود دارد بلکه خود باعث بازسازی و تداوم این بستر و روابط میشود.
در فرهنگ اسلامی احتمالا زبان جنسی را بسیار بیشتر خواهید دید: هنوز این بحث داغ است که «رجل» به مردان اشاره دارد یا به زنان هم دلالت دارد. خطاب قرآن اساسا به مردان است و زنان همواره دیگری هستند: «زنانتان را...» «با زنانتان...»، «کنیزانتان را...» آنچه که در بهشت وعده داده میشود برای مردان است. مدتی زنان متقی تصور میکردند میتوانند در بهشت برین گناهان ناکرده در این دنیا را بکنند و با «غلمان»های خوش بروبالا به عیش و نوش بپردازند ولی مفسران اسلامی آبپاکی را روی دستشان ریختند واعلام کردند «غلمان»ها به مردانی اختصاص دارند که در این دنیا شهوتشان به «لواط» را افسار زدند ودر آن دنیا به خاطر این «کفِ نفس» پاداششان عیش و نوش با «غلمان»ها خواهد بود و ....
هرچه مردسالاری حاکمیت وگستردگی بیشتری در جامعه داشته باشد و هرچه زنان بیشتر از عرصهی اجتماعی رانده شوند زبان مردانه تر میشود و واژهها و کلمات خنثی که به دوجنس دلالت دارند، بیشتر به مردان دلالت خواهند داشت. با توجه به آمار بالای بیکاری و تلاشهای حاکمیت برای خانهنشین کردن زنان به شیوههای مختلف و به بهانههای مختلف، درصد بیکاری زنان در سال اخیر به حد هشدار رسیده است. ۱۴ علاوه بر اضطرارهای اقتصادی، حاکمیت اسلامی با تبلیغ، ترویج و تحمیل آموزههای اسلامی در مورد تقدس نقش مادری، همسری و فرزند آوری هرچه بیشتر، در جهت مردانهکردن عرصهی اجتماعی به پیش میرود و این عاملی موثر در مردانه کردن زبان خواهد بود.
راهحل عدهای از فمینیستها برای مبارزه با مردانه کردن زبان نامگذاری دوبارهی مفاهیم و اشیا است. به زعم آنان این تغییر در زبان باعث تغییر معنا میشود و ادعا دارند با وارد کردن عبارتهای جدید در زبان میتوان معنایی مثبت آفرید. برای مثال میتوان به جای استفاده از واژهی «زنان بیسرپرست» برای زنان تنهایی که شوهر ندارند و دلالت بر ناتوانی و ضعف و نیاز به سرپرست دارد، از «زنان سرپرست خانواده»۱۵ استفاده کرد که بیانگر استقلال و توانایی این زنان است. گرچه به هرحال این زنان باید مورد حمایت قرار گیرند چرا که بسیاری از این زنان هرگز استقلال مالی نداشته و به رغم اینکه تمامی سالهای زندگی زناشوئیاشان کارخانگی انجام دادهاند، بعد از اینکه همسر خود را به دلایلی از دست دادند هیچ دارائیای از خود نداشته، و به خاطر یک عمر خانهنشینی تمامی مهارت و توانایی خود را برای کار در عرصهی تولیدی از دست دادهاند. و این شرایط را به قطعویقین صرفا با تغییر واژهها و عبارات نمیتوان تغییر داد. به هرحال گرچه تغییر واژهها و عبارات زنستیزانه میتواند به عنوان یک کنش/ واکنش روز به روز و هرلحظه مورد استفاده قرار گیرد اما همانطور که گفته شد تغییر اساسی و بنیادین زبان نیازمند تغییری بنیادین در روابط مبتنی بر سلطه، نابرابری و قدرت است. اما این تغییر بنیادین اتفاقی یک شبه نیست و مستلزم مبارزهای طولانی و انقلابی همه جانبه است که از مدتها قبل شروع شده و باید آگاهانه ادامهاش داد. آگاهانه بدین معنا که هم برعلل این نابرابری آگاهی داشتهباشیم، هم راه مقابله و مبارزه با آن را بدانیم و هم بدانیم چه چیزی را میخواهیم جایگزین آن کنیم.
زیرنویس:
۱سیمون دوبوار(Simone de Beauvoir) با نام اصلی سیمون لوسی ارنستین (١٩٠٨-١٩٨٦) نویسنده و فیلسوف فرانسوی از سال ١٩٦٨ به بعد به عنوان مادر فمینیسم شناخته شده است. معروفترین اثر او جنس دوم (Le Deuxieme Sexe) در سال ١٩٤٩ نوشته شد. این کتاب به تفصیل به تجزیه و تحلیل ستمی میپردازد که در طول تاریخ به جنس زن وارد شده است. این کتاب را به عنوان مانیفست فمینیسم میشناسند.
۲در اینجا برای ادامهی بحث از جنسیتهای متنوعی که در بین این دو نهایت (زن و مرد) وجود دارند صرفنظر میکنیم.
٣رابین لکاف (R. lakeff) نویسنده، پرفسور واستاد زبانشناسی در دانشگاه برکلی. وی در مورد جنسیت و زبان مینویسد و تدریس میکند. .وی تاکنون دستکم ده جلد کتاب دراین زمینه نوشته است.
۴- Powerless Language
۵- Zimmerman & West, ١٩٧٥:١١٤
۶- Woods, ١٩٩٨:١٠٥-١٢٩
۷- Spender, ١٩٨٠:١٧
٨- J.Eakins & F.Eakins
۹- Githens, ١٩٩١:٧
۱۰- Defrancisco, ١٩٩٨:١٨٣
۱۱- دوباره تاکید میشود که صرفا برای ادامهی بحث از جنسیتهای متنوعی که در بین این دو نهایت (زن و مرد) وجود دارند صرفنظر کردهایم.
۱۲-منظور از بازتولید فرزند آوری است.
۱٣-نیازی به برشمردن تبعیضهای موجود در قوانین جاری و برخوردهای حاکمیت اسلامی در کشورخودمان نیست. علاوه براین حضور دهشتناک جریاناتی مثل طالبان، داعش، بوکوحرام و... در منطقه و رشد آموزههای ارتجاعی اسلام حتی در کشورهای به اصطلاح پیشرفته شاهدهایی براین مدعا هستند.
۱۴-بنابرآمارهای رسمی نرخ بیکاری در بین زنان ١٥ تا ٢٤ سال در بهار ١٩٣٩ معادل ٤/٤٣ درصد بوده است که این نرخ در فصل تابستان به ٦/٤٣ افزایش یافته است. البته آمارهای غیررسمی این درصد را بالاتر از ٥٠ میدانند و فراموش نکنیم که زنان خانهدار اساسا در این آمارها حضور ندارند.
۱۵-گرچه این واژه هم مورد انتقاد است چرا که این امر را به ذهن متبادر میکند که گویا زنانی که با همسرانشان زندگی میکنند در سرپرستی خانواده نقشی ندارند و حال که شوهرانشان را از دست دادهاند مقام سرپرستی را به ضرورت کسب کردهاند. عدهای برای آن «خانوادهی تک والد» را پیشنهاد میدهند یا «خانوادهی تک سرپرست». به هرحال اگر از ساختار ارتجاعی خانواده بگذریم شاید این گزینهی بهتری باشد.
*(در «تریبونی برای زنان چپ» از «پروژه ی تبعیض علیه زنان در ایران»)
|