در سوکِ رضا جانِ دانشور
اسماعیل خویی
•
همچو تنی نیم مُرده ، سردم و لَخت ام:
تا نگمانی که استوارم وسخت ام.
حس نکنم هیچ چیز: کز خبرِ بد
بس که خورم مُشت و تازیانه، کرخت ام.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱٣ خرداد ۱٣۹۴ -
٣ ژوئن ۲۰۱۵
۱
همچو تنی نیم مُرده ، سردم و لَخت ام:
تا نگمانی که استوارم وسخت ام.
حس نکنم هیچ چیز: کز خبرِ بد
بس که خورم مُشت و تازیانه، کرخت ام.
۲
آه، رضا جان! تو نیز رفتی؟ آه، آه!
مرگ تو را هم ربود، ناگه و بی گاه!
باشد! من نیز هم به راهِ تو آیم:
راه؟ چه راه است این سیاه ترین چاه؟!
٣
"راه" نهم باز نامِ چاه: شگفتا!
نوز ندانم ز چاه راه: شگفتا!
مرگ تو را هم ربود پیشتر از من:
آه، رضا جان ام! آه، آه: شگفتا!
چندم و خرداد۱٣۹۴،
بیدرکجای لندن
|