سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

با مدعی


علی اصغر راشدان


• حاجی حاجی مکه؟ اونهمه سال نگفتی خرت به چن، حالام که یه ندا دادی، سرمو میشکونی، بعد دامنمو پر گردو میکنی؟ با هر اسمی حرف بزنی، همون چن کلوم اول حالیمه کی هستی! لب تر کنی میفهمم خودتی. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۹ خرداد ۱٣۹۴ -  ۹ ژوئن ۲۰۱۵


 حاجی حاجی مکه؟اونهمه سال نگفتی خرت به چن،حالام که یه ندادادی،سرمومیشکونی،بعددامنموپرگردو میکنی؟باهراسمی حرف بزنی،همون چن کلوم اول حالیمه کی هستی!لب ترکنی میفهمم خودتی.تموم لغتاوتکیه کلوماتوازبهربهرم.حالادیگه ماروکه یه عمرهم منقل طل کشابودیم رنگ میکنی،رندروزگار؟اصلاتوکه تاهنوزفرق بین طل وطلارو نمیدونی،چیجوری به خودت اجازه میدی واسه من تعیین تکلیف کنی؟بهم بگی اینجورننویس،اونجوربنویس؟اونم بعدسالای آزگارقلم توتخم چشم زدن؟گفته بودی واسه چی یه دکترعینهولمپناحرف میزنه؟پس چیجوری میباس بهت حالی میکردم یه دکترسهمیه ئی که باهزارحقه توبیمارستان میخوابونه وبیهوشت میکنه که کلیه تودرآره وبفروشه،ازیه لمپن قاچاق فروشم پفیوزتروبیسوادتره؟اگه اینوصاف وساده میگفتم،نوشته میشدگزارش که.چیجوری میباس حالیت میکردم که نویسنده باهمین شگرداواشاره هابه خواننده ش میفهمونه که کاراکترداستانش چی جنم آدمیه؟عقلت قدندادبپرسی واسه چی انتشاراتچی ومثلاکتابفروش به دیوارمیگه دیفال؟یه دست اندرکارکتاب وفرهنگ میباس خیلی ازیه دکترکتابی ترحرف بزنه که،ها؟نویسنده روحرفا،اشاره ها،به کاربردن لغات،شکل هیکل،صورت،چشم،دهن،دندوناودست وپای کاراکتراش پافشاری عمدی میکنه که شخصیت اصلیشوتوضیح بده.نویسنده میخوادبگه این ناشروکتابفروش وعامل کلیدی فرهنگ این جامعه هنوزم همون دلارفروش وطل ردکن زیرزیرکی کنارخیابون فردوسیه.میخوادبه توحالی کنه به عوض گرفتن این ایرادای بنی اسرائیلی بروسرتوبکوب به دیفال که امروزاگلوگاه فرهنگی ممکلتت دست اینجورآدماست.فرهنگیای واقعی امثال دکترآریانپور،پرویزشهریاری وصدهاامثالشونودقمرگ کردن،حالاگلوگاه فرهنگودادن دست این جنم لمپنا!
       بعدازاونهمه غیبت کبرا،حالااومدی مثلامنوبکوبی؟اونم توکه فرق بین طل وطلارونمیدونی؟میخوای حاصل اونهمه سال قلم توتخم چشم زدنوازم بکیری؟خیال میکنی حاصل اونهمه سال شبانه روزمثل مارپوست انداختن واسه من چی بوده؟خیالتوتخت کنم،جزلعن ونفرین وفشارمضاعف ازشیش طرف وتنهائی مطلق هیچ چی واسه م نداشته.ازحکومتیا،ازجبارا،ازقدرت طلبا،ازحق کشاتادلت بخواد کشیده م.همقطارام برج سازشدن،من دربه دردیارونم.اطرافیام به آلاف واولوف رسیدن،من تیپاخورهرکس وناکسی شده م.اینابه جای خودش،ازاطرافیای نزدیک واعضای فامیلمم خیلی کشیده م.اون یکی تهدید میکنه که:
«ازهمون اول گفتم این بابابی اصل نسبه.کسی گوش به حرفم نداشت که.حالابیان ببینن.حیاروخورده یه آبم روش.پست فطرت تواون نوشته ش صاف رفته سراغ شرح دادن عشق بازیاش بافلان پتیاره!فعلاکه فرارکردی،گیرت بیارم خرخره تومیجوم!»
اون یکی میگه«منظورت ازتشریح اونهمه ریزه کاریای معاشقه اشاره به عشق من بوده،دماری ازروزگارت دربیارم که مرغای هوابه حالت گریه کنن،نارفیق ناکس!»
این یکی میگه«اون داستان واون داستاواون داستانتوازسایتت دیلیت کردم...»
«واسه چی وبااجازه کی داستانای منوپاک کردی؟»
«یکی اومده خواستگاریم.تواینترنت فامیلموسرچ میکنه،تووداستاناتوپیدامیکنه.اگه اونارومیخوندآبروم میرفت،دیگه محلم نمیگذاشت....»
«چیزبدی ننوشته بودم تابه بال قبات بربخوره که!»
«واسه چی نوشته بودی دختراکپل می جمبونن وقروقمیش میان؟»
«خب،مگه نمیان؟»
«بیان،توواسه چی نوشته بودی؟»
«حالا،چی میشه مگه؟»
«یارو خواستگاره خیال میکنه منم قروقمیش میام ومیره دنبال کارش.»
   اینایه مشت ازخروارمکافاتیه که ازنوشتن نصیبم شده ومیشه.واسه همینابعدازاونهمه سال اومدی سرموشکوندی وتودامنوپرگردو کردی که مثلاازم دلجوئی کنی؟بیا،تمومشودودستی تقدیمت میکنم.من دیگه خیلی داغون شده م.بفرما،این قلم وکاغذ،انگارجوونم هستی.گرتوبهترمیزنی،بستان بزن.....


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست