یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

در ستایشِ هادی جانِ خرسندی
و شادباشی به همگان برای در آمدنِ کتابِ"شعرانه" ی او .


اسماعیل خویی


• درودم برتو، هادی جان! بنازم سوز و سازت را:
که شمعِ جمعِ ما کردی تو جانِ خود گدازت را.

بگو نوشابِ طنزت از کجا سر چشمه می گیرد:
خوشا من! گر بدانم روزگاری طُرفه رازت را. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٣ خرداد ۱٣۹۴ -  ۱٣ ژوئن ۲۰۱۵


 و شادباشی به همگان برای در آمدنِ کتابِ"شعرانه" ی او .
ولی چرا "شعرانه" یا "شعر واره"، هادی جان؟!
این، بی گمان، نخستین کتاب از دیوانِ شعرِ توست:
طنز آمیز بودنِ محتوا چیزی از، و بر،
"شعر "بودنِ شعر نه می کاهد و نه می افزاید.



درودم بر تو، هادی جان! بنازم سوز و سازت را:

که شمعِ جمعِ ما کردی تو جانِ خود گدازت را.

بگو نوشابِ طنزت از کجا سر چشمه می گیرد:

خوشا من! گر بدانم روزگاری طُرفه رازت را.

همین دانم که طنزِ شادت اندوهی نهان دارد:

تو خورشیدی،که پوشد نورِ تو سوز و گدازت را.

چنان کارِ فقیهان ساختی با طنزِ طنّازت ،

که یابم رشگِ صد ایرج زبانِ کارسازت را.

کتاب ات را به بالین ام نگه دارم: که می بینم

دوای رخوت و اندوه شعرِ دلنوازت را.

عُبید و دهخدا خود با الف.پ. آشنا درهم

شدند انگار تا سازند طنزِ تیز تازت را.

تو مُنعم بوده ای عمری"به درویشی و خرسندی*":

بنازم من دلِ بی آز و جانِ بی نیازت را.

خوشا که ترک گفتی خوی با یاران در افتادن:

فرودی نه، فراز آمد، پس از آن، هر فرازت را.

ندیدم دم زنی از خسته گشتن، چون بسی یاران:

ستایم همّتِ رو در ستیغِ سرفرازت را.

حکومت بر عبث کوشد که دورت دارد از مردم:

جوانان مان ز بر دارند شعرِ نا مُجازت را.

زمانی طنزِ تیزت بود خصمِ جان دینکاران:

که یعنی می فرستادی به جنگِ پشّه بازت را.

همه آن پرده ها را چون زدی با سازِ طنزت خوش،

دگر کردی، به روی سیمِ آخر،کوکِ سازت را:

تو هم با جمعِ بی دینان، که خود من نیزم از اینان،

بپیوستی و ، رقصان ، جان ام آمد پیشوازت را.

بمان تا با من و دیگر همآوردانِ پیگیرت

بخوانی بر سرِ گورِ همه دین ها نمازت را!

نمازت را همین یک آیه خواهد بود،هادی جان!

که:-"ای هر کس! به دانایی خداوَش کن طرازت را."

تو را بالی به نیرو باد تا، رو سوی آزادی،

ببینم همچنان در اوج پروازِ درازت را.

بمان کز صبحِ آزادی دَمَد صد کهکشان شادی:

که آرایند با خورشید ها آفاقِ بازت را.



چندم خردادماه۱٣۹۴،
بیدرکجای لندن


*از حافظ است


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست