یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

دولت-ملت در ایران و ناسیونالیسم کرد


شمال میرزا


• کردها ازشناخته‌ترین گروههای اجتماعی ایران بودند که‌ نه‌ تنها تسلیم هویت سازی مدرنیته‌ ایران نشدند بلکه برای حفظ و بقاء خود عناصر فرهنگ کرد را با حقوق و این حقوق را با قدرت مرتبط کردند و هویت ملی را پایه‌ گذاری نمودند که‌ ناسیونالیسم کرد در واقع بر روی آن بنیاد نهاده‌ شده‌ است. این ناسیونالیسم در جمهوری مهاباد به‌ اوج تکامل خود می رسید. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٣ خرداد ۱٣۹۴ -  ۱٣ ژوئن ۲۰۱۵


بنیاد دولت-ملت در ایران رابطه‌ مستقیمی با ناسیونالیسم کرد در این کشور دارد و کانون این رابطه در کنش و واکنشی است که‌ این دو به‌ هویت همدیگر دارند. ‌هویت چه‌ در فرم فردی آن و چه در فرم‌ گروهی به‌ خودی خود در خلاء‌ به‌ وجود نمی آید بلکه‌ هویت همیشه‌ انعکاس و واکنشی است به‌ وجود هویت دیگر و تا ''دیگری'' وجود نداشته‌ باشد در واقع هویت معنی پیدا نمی کند.
ناسیونالیسم و جنبش ناسیونالیستی کرد در ایران در واقع انعکاس و واکنشی است به‌ مدرنیته‌ ایرانی که‌ بر اساس‌ ناسیونالسیم فارس بنیاد نهاده‌ شده‌ است. هویت ناسیونالیسم کرد یا هویت ملی کرد نیز واکنشی است به‌ هویت ایران مدرن که‌ در هویت فارس تجلی پیدا می کند. اینجا بحث بر سر هویت فرهنگی و اتنیکی جامعه‌ نیست بلکه‌ بحث بر سر ''هویت ملی'' است، هویتی که از سیاسی کردن مولفه‌های فرهنگی ایجاد می شود و در واقع‌‌ ستوان فقرات ناسیونالیسم را پی ریزه‌ می کنند.
هویت ملی ایران مدرن و به‌ تبع آن ناسیونالیسم فارس و هویت ملی کرد و به‌ تبع آن ناسیونالیسم کرد تا پیش از آغاز پروسه‌ دولت-ملت رضاخانی وجود نداشتند و هر آنچه‌ که‌ بود هویتهای اتنیکی غیر سیاسی و محلی بودند. و حتی حکومتهای پیش از پهلوی با نام خاندانهایی که‌ حکومت می کردند شناخته‌ می شدند و دولت به‌ معنی مدرن آن وجود نداشت. با این وجود استدلال می شود که‌ بدون هویت سازی رضاخانی که‌ زمینه‌ پیدایش‌ دولت-ملت ایران مدرن به‌ حساب می آید نشو و نمای جنبش ناسیونالیستی کرد نیز ممکن نبوده‌ است زیرا به‌ ندرت می توان در ایران پیش از رضاخان از جنبش ناسیونالیستی کرد سخنی به‌ میان آورد همچنانکه‌ ناسیونالسیم فارس نیز وجود نداشته‌ است. البته‌ به‌ گمان عده‌ای بذر ناسیونالسیم فارس در سال ١٩٠٥ یعنی سال انقلاب مشروطه‌ در ایران کاشته‌ می شود؛ دوره‌ای که‌ مناسبات اقتصادی سرمایه‌داری جایگزین مناسبات اقتصاد مبتنی بر گله‌ داری و فلاحت در ایران می شود و سرمایه و بورژوازی باعث و زمینه‌ ساز ناسیونالسیم ایرانی در آن دوارن می شود.‌ تاریخ پیدایش ناسیونالیسم ایرانی هر زمانی باشد چندان در این موضوع که‌ ناسیونالیسم کرد در برابر ناسیونالیسم فارس قد علم کرده‌ است تغییری ایجاد نمی کند.
با آغاز دوره‌ مدرنیته‌ در ایران، هویت ملی ایران مدرن نیز باید تعریف می شد و این تعریف بدون وجود ''دیگری'' ممکن نبود. در این میان ‌هویت ملی ایرانی خود را در فرهنگ فارس و اساطیر باستانی می بیند و در نتیجه‌ برای پیدا کردن ''دیگر'' یا دیگری که از نیازمندیها و ضروریات فوری هویت سازی است خود را با کرد وترک و و دیگر فرهنگهای موجود در اقمار خود مقایسه‌ می کند تا بتواند تعریفی برای هویت خود بیابد و این پروسه چون توسط ناسیونالیسم اتنیکی به‌ پیش برده‌ می شود‌ تنها به‌ تفاوتها بسنده‌ نمی کند بلکه‌ برای اینکه‌ خود را به‌ بهترین وجه‌‌ تعریف کند می بایست به‌ پست و بی اعتبار کردن و یا به‌ بی ارزش کردن فرهنگهای دیگر مبادرت ورزد. در مقابل، ''فرهنگهای دیگر'' متناسب با قدرت ماندگاریشان یا تسلیم و به‌ زبان دیگر آسیمیله‌ می شدند و یا اینکه اگر قدرت ماندگاری داشتند‌ آنها‌ نیز به‌ همین منوال به‌ تعریف خود می پرداختند و از فرهنگ اتنیکی خود هویت ملی را به‌ وجود می آورد.
هویت اتنیکی هنگامی به‌ هویت ملی تبدیل می شود که‌ مولفه‌های هویت فرهنگی همانند زبان، لباس ،مذهب، آداب و رسوم و غیره‌ در یک پروسه‌ سیاسی به‌ حقوق مرتبط شوند. تبدیل عناصر فرهنگی در کردستان به‌ مولفه‌های حقوقی تا پیش از ایجاد پروسه‌ ملت سازی رضا خان در ایران وجود نداشت، با ایجاد دولت مدرن در ایران و تعریف مولفه‌های فرهنگ فارسی در قالبهای سیاسی و حقوقی آن ، ناسیونالیسم کرد نیز از زبان، لباس وفرهنگ کرد، نه‌ تنها به‌ عنوان بخشی از فرهنگ جامعه‌ بلکه‌ به‌ عنوان حقوقی که‌ بایستی از آنها صیانت کند به‌ ارکانهای ملی کرد تبدیل می شوند به این ترتیب به‌ مفاهیم فرهنگی و اجتماعی جامه‌ سیاسی پوشانیده‌ می شود. بنابراین کردها ازشناخته‌ترین گروههای اجتماعی ایران بودند که‌ نه‌ تنها تسلیم هویت سازی مدرنیته‌ ایران نشدند بلکه خود نیز برای حفظ بقاء خود عناصر فرهنگ کرد را با حقوق و این حقوق را با قدرت مرتبط کردند و هویت ملی را پایه‌ گذاری نمودند که‌ ناسیونالیسم کرد در واقع بر روی آن بنیاد نهاده‌ شده‌ است. این ناسیونالیسم در جمهوری مهاباد به‌ اوج تکامل خود   می رسید.
در جغرافیای ایران تکثر اتنیکی، مذهبی، ملی و زبانی مانع از آن شده‌‌ است که‌ پروسه‌ ملت-سازی تکامل یابد. پروسه‌ ملت سازی‌ به‌ تبعیت از ایجاد دولت- ملتهای اروپایی و بعد از پایان جنگ جهانی اول در سرتاسر جهان و در منطقه‌ خاورمیانه گسترش یافت به طوری که‌ در مدت زمان کوتاه بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی کشورهای نو ظهوری از شبه‌ جزیره‌ عربستان گرفته‌ تا ترکیه‌ و کشورهای بالکان و شاخ آفریقا اعلام موجودیدت کردند. از آنجا که‌ بستر و بافت جغرافیای بیشتر این کشورها متشکل از مردمانی با زبانهای متفاوت، مذاهب و فرهنگهای گوناگون بودند و دولت-ملتهای تازه‌ تاسیس نه‌ بر اساس حقوق شهروندی بلکه‌ بر اساس مختصات اتنیکی و غالبا فرهنگ گروه‌ اجتماعی غالب در جامعه‌ شکل می گرفتند، موجودیت به‌ عنوان دولت-ملت نیازمند ملت سازی بود. پروسه ملت سازی‌ برای جغرافیایی که‌ تا حدودی از همگونی فرهنگی برخوردار بودند‌ موفقیت آمیز و با نوعی از ثبات سیاسی‌ همراه بوده‌ است‌ اما این پروسه‌ برای کشورهایی چون ترکیه‌، عراق، ایران و سوریه‌ که‌ دارای مردمانی با بافت و ساختار ناهمگون فرهنگی، زبان و مذهبی بودند همیشه‌ بحرانهای سیاسی عمیقی را به دنبال داشته‌ است.
پروسه‌ ملت سازی در ایران همچنانکه‌ در بالا اشاره‌ شد با ظهور رضا خان آغاز می شود؛ خط فکری‌ او برای چنین پروسه‌ای همانند هم کیشان خود در منطقه‌ و به ویژه کمال اتاتورک با ایده‌های ناسیونالیستی که‌ بر همگونی جامعه‌ و باز گشت به‌ اسطوره‌های پیش از اسلام تاکید داشت عجین می شود. البته‌ که‌ این نوع نگرش به‌ ملت سازی یگانه‌ نگرش حاکم براندیشه‌ ناسیونالیستی آن دوران بود، بطوریکه‌ ناسیونالیسم مبتنی بر حقوق شهروندی گفتمان غالب در پروسه‌ ملت سازی آن زمان نبوده‌ و یا اینکه‌ کم رنگ و در واقع اندیشه‌ ناسیونالیسم مدنی‌ هنوز در مرحله‌ جنینی خود بوده‌ است. رضا خان در واقع به‌ نوعی‌ همگونی اجتماعی نیاز داشت که قادر باشد ملت را بر روی‌ ناسیونالیسم اتنیکی فارس بنیاد نهد. در این جهت به‌ متدولوژی های باستانی روی می آورد و نمادهای تخیلی و غیر واقعی را برای هویت بخشیدن به‌ ملت فارس تدارک می بیند. اگر در ترکیه‌ پروسه‌ ملت سازی ترک با استفاده‌ از پسیودو-علم با آسیمیلاسیون و حذف فرهنگهای غیر ترک آغاز شده‌ بود، در ایران جهت همگون سازی جامعه‌، دولت-ملت سعی در یکسان سازی جامعه از طریق رسمیت دادن به‌ فرهنگ‌ ملت غالب و تعمیم آن به‌ ملت ایران بود. رضاخان با واقف بودن به‌ اینکه‌ نمیتواند در مدت کوتاه‌ چنین پروسه‌ای را به‌ انجام برساند در نتیجه‌ به‌ زبان فارسی و مذهب شیعه متمرکز می شود. زبان فارسی و مذهب شیعه‌ در مرحله‌ اول به‌ عنوان ابزار غلبه و در مرحله‌ دوم به‌ عنوان وسیله‌ای برای همگون سازی جامعه موزائیکی ایران بکار گرفته ‌شد و در کنار این همگونی، رضا خان به‌ حذف بسیاری از سمبل های فرهنگی جامعه ایران‌ که به‌ زعم آنها مانع از پروسه‌ تکامل ملت سازی بودند روی می آورد.
چنین نگرشی به ''ملت'' با گذشت تقریبا بیش از یکصد سال هنوز گفتمان غالب در عرصه‌ سیاسی ایران است ودر این گفتمان ملت سازی نه‌ تنها تغییر مثبتی روی نداده‌ است بلکه‌ جامعه‌ ایران را بیش از پیش به‌ قطب بندیهای اتنیکی، مذهبی و زبانی تبدیل کرده‌ است. اما آنچه نگران کننده‌ به‌ نظر می رسد نگرشی تقلیدی‌ ‌ هر یک از قطبهای اتنیکی در ایران به‌ چنین پروسه‌ ی معیوبی است که‌ تا به‌ حال جوابگوی جامعه‌ ایران نبوده‌ است. به‌ عنوان مثال بلوچ ها سعی در برجسته‌ کردن هویت سیاسی خود از طریق مذهب سنی در مقابل مذهب فرمی شیعه‌ را دارند و جنبشهای ناسیونالیستی مبتنی بر ناسیونالیسم اتنیکی در میان گروهای اتنیکی در حال گسترش هستند و این تا زمانی ادامه‌ پیدا می کند که‌ پروسه‌ ملت سازی در ایران بر اساس ملت واحد به‌ پیش می رود.
اگر هویت ملی و ناسیونالیسم کرد واکنشی است به‌ مدرنیته‌ ایرانی ودر این خصوص به‌ ناسیونالیسم فارس، سوالی که‌ مطرح می شود این است که‌ آیا ناسیونالیسم فارس بعد از قریب به‌ یک قرن از ایجاد دولت مدرن در ایران توانسته‌ است پروسه‌ ملت سازی در ایران را بنا به آنچه‌ خود تعریف می کند تکامل دهد. و این سوال مطرح می شود که‌ آیا‌ ملت سازی رضاخانی در ایران موفق بوده‌ است تا ''دیگران'' را حذف و یا در خود جذب کند؟ اگر موفق بوده‌ است چگونه است که‌ بحث ملتهای ایران جای ملت ایران را گرفته‌ است؟ چگونه‌ است که‌ عدم ثبات سیاسی در ایران ناشی از بروز جنبشهای ناسیونالیستی اتنیکی غیر فارس در ایران است؟ چگونه‌‌ این ناسیونالیسم نتوانسته‌ است کردها، بلوچها، ترکها و عربها را در چهار چوب ناسیونالیسم ایرانی بگنجاند و اگر باز نتوانسته‌ است آیا ناسیونالیسم کرد بایستی پا در رکاب ناسیونالیسمی که‌ بر روی جعل تاریخی بنیاد نهاده‌ شده است بگذارد و آیا ناسیونالیسم کرد که‌ ‌ در واکنش به‌ کنش مجهول و معیوب تاریخی در گذشته‌ اتفاق افتاده‌ است از مشروعیت عقلی نمی اندازد؟ بدون شک ناسیونالیسمی که‌ نتواند در برگیرنده‌ ملت های دیگر باشد و مذاهب و فرهنگهای دیگر را در خود جای دهد قادر نخواهد بود ثبات دراز مدت را به‌ همراه‌ داشته‌ باشد.
برای گذار از یکصد سال بیهودگی برای ملت سازی (ملت ایران)، ناسیونالیسم نیز بایستی تعریفی دوباره‌ شود. با این برداشت که‌ ناسیونالیسم مدنی که‌ بر اساس حقوق شهروندی، ملت را تعریف می کند جایگزین ناسیونالیسم اتنیکی شود؛ در این صورت هویت ملی در بر گیرنده‌ همه‌ تفاوتهای فرهنگی جامعه‌ می شود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست