موج اعتصابات کارگری در آلمان
مارک برگفلد
پروین اشرفی
•
در آلمان چه خبر است؟ مختصرا بگویم، بزرگترین موج اعتصاب در چند دهه اخیر: تا همین سال جاری بیش از ۳۵۰ هزار روز کاری اعتصاب وجود داشته است. این رقم سال گذشته فقط ۱۵۶ هزار روز و در سال ۲۰۱۰ فقط ۲۸ هزار روز بود. این اقدامات کارگری بزرگترین تهدید در مقابل مدل اقتصادی آلمان از زمان اعتراضات بر علیه رفورمهای معروف به Hartz IV (رفورمهای مبتنی بر کاهش مزایای اجتماعی بیکاران) می باشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۶ خرداد ۱٣۹۴ -
۱۶ ژوئن ۲۰۱۵
مدل اقتصادی آلمان، وعده های مربوط به عدالت اجتماعی خود را عملی نکرد. آیا موج اعتصابات اخیر تهدیدی است به سیستم “co-determination” - یعنی حق مشارکت در اداره امور مربوط به کار؟
در چند هفته گذشته تیترهای پرشوری همچون "خوش آمدید، اعتصاب جمهوری آلمان" وبسایت های رسانه های خبری آلمان را آراستند. Süddeutsche Zeitung بزرگترین روزنامه آلمان، کاهش عضویت اتحادیه ای را در صفحه اول خود به نمایش گذاشت. و روزنامه گاردین لندن فکر کرد که نوشته جامعه شناس معروف آلمانی ولفگانگ اشترک، تحت عنوان "اعتصابات فراگیر آلمان قرار است همینجا بمانند"، باندازه کافی مهم هست که به چاپ برسد.
در آلمان چه خبر است؟
مختصرا بگویم، بزرگترین موج اعتصاب در چند دهه اخیر: تا همین سال جاری بیش از 350 هزار روز کاری اعتصاب وجود داشته است. این رقم سال گذشته فقط 156 هزار روز و در سال 2010 فقط 28 هزار روز بود.
فقط برای اینکه از چند اعتصاب نام برده شود، باید بگویم خلبانان هواپیمایی، لوکوموتیو رانان، کارگران اداره پست، معلمان پیش دبستانی و پرستاران، همه آنها اکنون در اعتصاب هستند. این اقدامات کارگری بزرگترین تهدید در مقابل مدل اقتصادی آلمان از زمان اعتراضات بر علیه رفورمهای معروف به Hartz IV (رفورمهای مبتنی بر کاهش مزایای اجتماعی بیکاران) می باشد. رفورمهایی که بیش از ده سال پیش توسط دولت آلمان تصویب شد تا بازار کار را لیبرالیزه نماید.
تا چندین نسل، ستیزه جویی اتحادیه های کارگری آلمان ناشناخته بود. اواخر سال های 1960 و اوایل سال های 1970، یعنی زمانی که بریتانیا، ایتالیا و فرانسه پایگاه های نزاع شدید در صنایع بزرگ بودند، آلمان در مقایسه با آنها ساکت بود. مدل "مشارکت اجتماعی" سرمایه داری، سرنوشت کارگران را به صراحت به اقتصاد صادراتی کشور محدود نمود و اتحادیه های کارگری منافع خود را تابع منافع شرکت ها کردند.
این مدل اقتصادی، بخاطر برخی از اقدامات، به آلمان خوب خدمت کرد. نرخ تولید آلمان بسیار بالا است، و کالاهای صادراتی آن، در خارج نسبتا ارزان باقی مانده اند. کارگران برخی از حقوق دمکراتیک را از طریق سیاست "حق مشارکت" کسب کردند که به آنها اجازه میدهد برای شوراهای کارگری شرکت، نمایندگان خود را انتخاب نمایند. و عضویت اتحادیه ای، نسبت به ایالات متحده بسیار بالاتر است.
با این وجود، کل این مدل اقتصادی بر روی فشردن دستمزدها و ایجاد امنیت کمتر در کار، طرح ریزی شده بود. در حالیکه بسیاری از لیبرال های آمریکایی مدل اقتصادی آلمان را بعنوان یک موفقیت نامحدود در بوق و کرنا کردند، در آلمان یک بخش کم مزد قابل توجهی وجود دارد. در طول سال های 1998 الی 2008، 800 هزار نفر از تعداد کارگران تمام وقت کاسته شد، در حالیکه بر تعداد کارگرانی که در مشاغل پرمخاطره مشغول به کار بودند، 2.4 میلیون افزوده شد. در سال 2012 کارگران "غیر معمول" 21.2% نیروی کار آلمان را تشکیل میدادند. امروز بیش از 2.6 میلیون نفر در شغل دوم هم کار میکنند.
عضویت اتحادیه ای تثبیت شده است، ولی تعداد نمایندگان محل کار همچنان رو به کاهش است. تنها 58% از محل های کار آلمان تحت پوشش قرارداد دسته جمعی قرار دارد. بدتر از همه اینکه، مجلس آلمان قانونی را اخیرا به تصویب رساند که هدف آن محدود کردن حق سازماندهی و اعتصاب می باشد.
این قانون یک حمله مستقیم به یکی از اصلی ترین بازیگران درگیر در موج اعتصابات می باشد : اتحادیه لوکوموتیو رانان قطار، که اعتصاب 34 هزار نفری اعضای آن، قدرت کوچک اما از نظر ساختاری قوی گروههایی از کارگران را نشان داد. از کار دست کشیدن آنها، بیش از 6 میلیون مسافر را به جای گذاشت و روزانه حرکت بیش از 600 هزار تن از مواد خام و محموله های کالا را متوقف ساخت. هزینه فقط یک روز اعتصاب شرکت راه آهن، در حدود 10 میلیون یورو بود، در حالیکه کل ضرر آن برای اقتصاد آلمان، روزانه تقریبا به 100 میلیون یورو میرسید.
بخاطر خصوصی سازی بخشی از شرکت راه آهن، کارگران لوکوموتیو ران کمتر از همتایان اروپایی خود دستمزد دریافت می کردند. اگرچه مطالبات آنها برای 5% افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار، بهبود شرایط کار و داشتن حق نمایندگی از سوی دیگر کارکنان راه آهن، کاملا منطقی بود، اما با خصومت مطلق سیاستمداران، روزنامه ها (با چند استثناء قابل توجه) و حتی با خصومت برخی از بخش های دیگر جنبش اتحادیه ای روبرو شد. (این واقعیت که اتحادیه لوکوموتیو رانان قطار، جزو اتحادیه رسمی کنفدراسیون اتحادیه ها نیست، باعث شد که این اتحادیه و رهبر آن، کلاوس وزلیسکی آسانتر مورد هدف قرار بگیرند).
اگر لوکوموتیو رانان قطار تکه بزرگتری از کیک را میخواهند، کارگران مراقبت های بیمارستانی در بیمارستان چاریته برلین، میخواهند بر کل شیرینی پزی مسلط شوند.
کارگران بیمارستان چاریته ففط با دو روز دست از کار کشیدن در ماه گذشته، بزرگترین اعتصاب بیمارستانی را در تاریخ آلمان براه انداختند. آنها پول بیشتری تقاضا نمیکردند. مطالبه آنها تناسب بهتر بین تعداد بیماران و کارکنان بود.
بعلاوه، این اعتصاب از اقدامات قبلی کارگران حرکت کرد، اقداماتی که توسط کارکنان اداری، باربرها و سایر پرسنل هدایت شده بود. کارگران بیمارستان ها بیشترین صدمه را از ساختار نئولیبرالی در بیمارستان ها خورده اند و بر همان اساس بود که آنها با گروه های بیمار، پزشکان، دانشجویان و مبتکران شهروند و حزب چپ گرای Die Linke، بطور موفقیت آمیزی ائتلاف هایی را بنا نهادند.
معلمان پیش دبستانی و کودکستان ها خواهان برسمیت شناختن اجتماعی کارهایشان هستند و یک افزایش 10 الی 15 درصدی دستمزد. برای انجام این کار، آنها یک بحث عمومی را براه انداختند در مورد اینکه یادگیری در دوران اولیه کودکی چگونه باید باشد و چرا بر نابرابری دستمزد سماجت میشود؟ چرا یک کارگر مرد ماهر بیشتر از یک آموزگار زن ارزش دارد؟ و اگر نخبگان سیاسی، مانند انگلا مرکل صدراعظم، بر اهمیت آموزش دوران اولیه کودکی تأکید دارند، چرا آموزگاران به همان نسبت دستمزد دریافت نمی کنند؟ این معلمان پیش دبستانی و کودکستان ها، آنگونه که تصور غالب نشان میدهد، فقط خیلی ساده با بچه ها بازی نمی کنند. کار آنها جنبه آموزشی دارد.
این اعتصاب همچنین سیاست مالی ریاضت کشی معروف به صفر سیاه (Schwarze Null) که توسط مرکل و وزیر دارایی ولفگانگ شویبله، اتخاذ شده است را نیز مورد سئوال قرار میدهد. هدف دولت برای اجتناب از بدهی به هر قیمتی، هزینه عظیمی را در بر داشته است. شهرستان ها و شهرداری های آلمان همه منابع را تا آخر استفاده کرده اند، مدارس در حال فروپاشی اند و پل ها نزدیک به سقوط هستند.
چنانچه کارگران پیروز شوند، این مدل اقتصادی میتواند فرو ریزد. شهرداری های آلمان به شروع پرداخت مزد مناسب به کارگران برای خدماتی که فراهم می سازند، مجبور میگردد و در مقابل کارگران برای تأمین مالی خدمات بهتر و بیشتر فشار می آورند. اما ورود به پروسه حکمیت – همانگونه که معلمان پیش دبستانی در اوج اعتصاب به آن دست زدند – این پیروزی را بعید مینماید.
این روند است که باید ما را در رابطه با اطلاعیه های فراوان در مورد ناآرامی های کارگری در آلمان به درنگ وادارد. امکانات بسیاری از دست رفت و امتیازات بیش از حدی در چند سال اخیر ایجاد شد تا یک چرخش 180 درجه ای را محتمل سازد. بالاخره اینکه، این کشوری است که در آن زمانی یک مأمور اتحادیه صنعتی کارگران فولاد، به نظارت در شرکت فولکس واگن گماشته شد، یعنی زمانی که صاحبان سهام و خانواده صاحبان فولکس واگن در مورد استراتژی در حال جروبحث بودند.
به نظر میرسد که ورود به حکمیت، حتی اگر خانواده ها و مردم از آن حمایت کردند، تأییدی است بر این دیدگاه که اتحادیه های آلمان به حفظ مدل "حق مشارکت" ادامه میدهند. مدلی که وعده های عدالت اجتماعی آن دیر افشاء شده است. امروز آلمان یکی از نابرابرترین جوامع اروپا است. رشد اقتصادی آن حتی به قیمت بیشترین هزینه انسانی و محیط زیستی تاکنونی می باشد.
تاکنون اعتصابات توسط گروه های کارگری ای که بخوبی سازمان یافته و دارای سنتهای اتحادیه ای طولانی هستند، فراخوانده شده است. در مقابل، بخش با دستمزد پائین، اساسا از سوی این ناآرامی ها دست نخورده باقی ماند. چنانچه قرار است دست از کار کشیدن گسترش یابد، کارگران اعتصابی باید به سودهای سرمایه چنگ بیاندازند، تا نشان بدهند که توقف تولید در چارچوب مفاهیم آلمانی موثر است - به جای اینکه فقط باور شود که مشارکت اجتماعی زمانی عملی خواهد شد.
این جنبش میتواند آغاز چیزی واقعی باشد اگر چنانچه کارگران جرئت گسست از منطق غالب و بسیار طویل المدت سیاست های رسمی اتحادیه ای آلمان را داشته باشند. بعلاوه، زمانی بود که زبان بین المللی جنبش کارگری، آلمانی بود.
منبع : www.jacobinmag.com
parvinashrafi@hotmail.com
|