اوجالان، تکرار کمیک یک تراژدی-کاوان راشدی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۹ خرداد ۱٣۹۴ -
۱۹ ژوئن ۲۰۱۵
بعد از انتشار یادداشتی تحت عنوان “از اوجالان تا بوکچین..از هویت طلبی تا هویت گریزی” نوشته آسو صالح در سایت اخبار روز، بحث هایی در رابطه با اندیشه های اوجالان و مساله دولت ملت در فضای مجازی مطرح شدند. این مقاله قصد دارد که اندیشه اوجالان در رابطه با مساله دولت ملت را نقد کند.
یکی از غیر واقعبینانهترین ترکیب هایی که می توان ساخت، چسباندن واژه ی عملگرایی به اندیشه های عبدالله اوجالان است. اگر محوریت اندیشه های اوجالان را مخالفت با دولت ملت بدانیم، این خیال پردازی رمانتیک مساله نوینی نیست که وی آن را ارائه داده باشد. این اندیشه بار اول بصورت تراژیک در روسیه دنبال شد و تراژدی اتحادیه جماهیر شوروی و سرکوب انسانیت در آنجا را به دنبال آورد، در نهایت این اندیشه بدانجا رسید که یکی از بزرگترین و مخوف ترین دیکتاتوری های بشریت را در شوری ساخت و تولید کرد. البته تراژیک بودن این تجربه به دلیل فجایع انسانیی نیست که به بار آوردهاست بلکه به این دلیل است که اجراکنندهگان آن از همان روز اول به بهانه حضور در جامعه جهانی تسلیم شکست این ایده شدند و شوروی تبدیل به یک دولت به شدت هایرارشیک شد که در آن مفاهیمی چون ملت و شهروند در محاق فرو رفتند.
در اتحاد جماهیر شوروی، اندیشمندانی که این ایده را تئوریزه می کردند، آن را مدلی برای آلترناتیو دولت ملت معرفی می کردند و در واقع قبول کردن ساختار مرسوم را (conventional structure) که در آن برای مثال رئیس جمهور و یا مقاماتی مثل وزیرامور خارجه را داشتند تنها به واسطه حضور در جامعه بین الملل توجیه می کردند، و ادعا می کردند که فعلا" این شیوه را قبول کردهاند برای اینکه بتوانند در جامعه بین الملل حضور داشته باشند، اما در نهایت دنیا به این سمت خواهد رفت که نظام دولت ملت فرو خواهد پاشید. لذا مدعی بودند که برای مثال فردی را دارند که کارهای وزیر امور خارجه را انجام دهد که بتوانند در جامعه بین الملل حضور داشته باشند.
در واقع تکرار این ایده که از سوی عبدالله اوجالان و پ.ک.ک صورت گرفته، تکراری کمیک است. کمیک به این معنا که در واقع مطرح کردن این اندیشه مثل یک کاریکاتور قناس از خاورمیانه است که در آن همه چیز خارج از اندازه واقعی خود در نظر گرفته شده است. به همین دلیل بحث کردن از مخالفت با دولت ملت چیزی نیست جز یک کاریکاتور خنده دار از خاورمیانه.
اما بحث از دولت ملت برای ملت کرد از جهت دیگر اهمیت دارد و مخالفت با آن از آنجا اهمیت پیدا می کند که دولت ملت به عنوان یکی از دال های بنیادین گفتمان “کردایتی” همیشه در ادبیات انقلابی، شعر، رمان و تمام جنبه های ادبیات ما حضور چشمگیر و پررنگ دارد. در ادبیات ملت کرد از جنوبی ترین نقطه آن در کردستان عراق گرفته تا شمالی ترین نقطه آن در کردستان ترکیه، مساله دولت ملت یک دال بنیادین برای گفتمان “کردایتی” بوده است و به همین دلیل نقشی که دولت ملت در این گفتمان بازی می کند، یک نقش هویت بخش است، به این معنا که مطرح کردن مفهوم دولت ملت در ادبیات و آرزوهای ملت کرد به این مفهوم است که ملت کرد دارای ارادهای مشترک برای تعین سرنوشت جمعی خود است. به همین دلیل آرزو کردن دولت ملت و تقدیس دولت کردی در واقع به معنی بیان کردن این خواست مشترک و این اراده ی مشترک است.
بدین ترتیب بحث دولت ملت به مثابه یک رویای مشترک، به مثابه یک خواست مشترک، به ملت کرد به مثابه یک ملت زایش بخشیده و حداقل در ادبیات به آن استقلال بخشیده است.
اما احزاب و جریانات سیاسی که در برنامه های سیاسی خود به عنوان مثال از فدرالیسم در چاچوب ایران صحبت کرده اند یا بحث خودمختاری در چارچوب ایران را پیش کشیده اند، با پذیرفتن چارچوب های واقع بینانه از وضعیت خاورمیانه، برنامه های سیاسی خود را تئوریزه کرده اند که در آن حق تعیین سرنوشت در شقوق مختلف خود مورد توجه قرار گرفته است. اصطلاحا' حق تعیین سرنوشت به عنوان یک حق در شیوههای مختلف قابل استیفا است که یکی از این شیوه ها برپایی دولت ملت و دیگری خودمختاری یا فدرالیسم است. دولت ملت و فدرالیسم برای ملتی که چه در عرصه رویاهایش و هویتش و چه در عرصه سیاست توسط همسایگانش در معرض محو شدن است دو روی یک سکه اند. از یک سو رویای استقلال کوردستان به این ملت وجودی در رویاهایش در ادبیاتش و در فضای روانشناختیش بخشیده و خودمختاری مفهومی به دست این ملت داده که بتواند در چارچوب گفتمان غالب در عرصه بینالمللی فضایی برای حیات سیاسی برای خود دست و پا کند. مخالفت اوجلان با دولت ملت به معنی به قهقرا بردن روندیست که این ملت تا کنون برای زایش خود طی کرده است.
لذا این توسل به پسوند نام ایران در انتهای نام احزاب برای بی مایه جلوه دادن دفاع اعضای این احزاب از اندیشه دولت ملت تنها یک رویکردی ژورنالیستی و مغرضانه است و به هیچ وجه هیچ ارزش فکری و فلسفی در بر ندارد. فی الواقع آنچه که محرک این واکنش هیستریک به نقد اوجلان است چیزی نیست جز مسخ ایدئولوژیک.
قبل از هر چیز همانطور که گفته شد این مخالفت با دولت ملت به شدت کمیک می باشد، چرا که با واقعیت های دنیای امروز در تضادی آشکار قرار دارد، کما اینکه نمونه های تراژیک آن را قبلا برشمردیم و از آن یاد کردیم.
اما از جهت دیگر مخالفت با این رویای دیرینه ملت کرد، بازگرداندن سایکولوژی این ملت به زمان عشایری و قبیله ای است. رویایی که توانسته یک ملت را بوجود آورد و از ساختارهای قبیله ای و عشیره ای برهاند، اگر دچار خدشه شود، انسان “کرد” را به مناسبات عشیره ای و قبیله ای باز میگرداند، کما اینکه اگر نگاهی به ساختار پ.ک.ک بیاندازیم متوجه می شویم که مناسباتی که در پ.ک.ک به عنوان یک حزب با روکش مدرن وجود دارد، مناسباتی پاتریمونیالیستی است و اگر بدون تعصب به پکک نگاه شود تمام ژستهای مدرن آن اساسا" روکشی است بر این ساختار پاتریمونیالیستی. اوجالان به مثابه رئیس یک عشیره، نه تنها مشروعیت بلکه زندگی به اعضای این عشیره می دهد. اعضای عشیره ناچارند که بگویند “بدون رهبری (اوجالان) زندگی وجود ندارد” (بێ سهرۆک ژیان نابه) و این یکی از شعارهای اساسی است که در تمام تظاهرات پ.ک.ک تکرار می شود. این نشان دهنده این است که تا چه حد گریز از ملت شدن، ملت کرد را به سمت عشیره گرایی و ساختار قبیله ای پیش می فرستد. محصول مستقیم این ساختار فردی است که علی رغم آنچه که پکک مدعیست فردی در قید و بند و فردی از خود بیگانه است. هر گاه که پکک بخواهد نام، ساختار، اهداف، استراتژی، رویکرد و سیاستش را عوض می کند و هیچگاه هیچکدام از این حرکتها از سوی اعضای آن مورد سوال قرار نمی گیرند. بسیار مضحک خواهد بود اگر ادعا کنیم که همه بسیار خوب همه چیز را میفهند. تنها یک جواب برای این مسئله وجود دارد و آنهم اینکه یک عده بجای همه فکر میکنند و توان تعمق، تفکر و شناخت از اعضا صلب شده و هواداران نیز مسخ ایدئولوژیک شده اند. تقریبا" چیزی شبیه به مجاهدین خلق.
برای اینکه یک ملت خود را ملت بداند، لازم نیست که دولت داشته باشد، اما حتما لازم است که یک “رویای مشترک” داشته باشد. لازم است که اراده ای برای زندگی مشترک در چارچوب مشخص داشته باشد،. اگر ملت کرد این اراده را نداشته باشد، دیگر نمی توان نام ملت بر آن اطلاق کرد. پروژه اوجالان در واقع گرفتن این رویا از ملت کرد است.
ممکن است استدلال شود که خود پروژه اوجالان پروژه ای برای زندگی مشترک است، اما این مساله نیز قابل رد خواهد بود:
اگر در این پروژه اراده ای برای زیست مشترک وجود داشته باشد، این اراده برای ملت کرد نیست، برای مردمان خاورمیانه است و در نهایت محصولی که از درون آن بیرون خواهد آمد “ملت خاورمیانه” خواهد بود نه “ملت کرد” (که به ابعاد خیالپردازانه این نظریه می افزاید)! شاید باز استدلال شود که چه اشکالی دارد، بگذارید ملت خاورمیانه از آن استخراج شود. ولی مساله این است که با توجه به شرایط موجود و اینکه ملت های خاورمیانه سالهاست که دولت های خود را دارند و قدرت را به دست دارند، دوباره قادر خواهند بود با منابعی که در دست دارند این مناسبات سلطه را بر ما تحمیل کنند، لذا این مساله در نوع خود یک مساله ایست که نمی تواند پاسخ خواست ها و مطالبات ملت کرد باشد که همانا برهم زدن مناسبات سلطه و بوجود آوردن شرایط برابر است.
|