سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آقای زآگلادین و سایه گم شده اش!
جنبش تساوی طلبی دموکراتیک و جانبداری از فرهنگ و منافع طبقه کارگر!


فرهاد عاصمی


• آنچه برای بحث کنونی می توان از آن آموخت گم شدن محک جانبداری از فرهنگ و منافع طبقه کارگر نزد برخی از جریان های ”چپ“ مورد نظر است. هنگامی که نظریات بانیان سوسیالیسم علمی و اسلوب دیالکتیک ماتریالیستی محک ارزیابی نباشد، کدام محک را باید پیشنهاد نمود؟ کدام محک را ”چپ“ پیش گفته پیشنهاد می کند که باید زمینه عملکرد ”مشی مشخص دموکراتیک“ آن باشد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۹ خرداد ۱٣۹۴ -  ۱۹ ژوئن ۲۰۱۵


نه؟!، داستان آقای زآگلادین را نمی دانید، بگذارین براتون تعریف کنم.
آقای زآگلادین، آن طور که ماکسیم گورکی آن را در داستان کوتاهی ترسیم می کند، مرد نسبتا بلند قامت و نحیف اندام و میانه سالی است که کمی خمیده و با دست های پشت کمر گره زده، و در حالی که به نظر می رسد که در عمق تفکری فرورفته، تند در کوچه ها راه می رود و با حرکت سر به سلام این و آن پاسخ می دهد، بدون آنکه بگذارد رشته فکرش پاره شود و مسیر حرکتش تغییر یابد.
روزی بارانی او را بر سر دوراه ی دیدم که مثل همیشه کمی خمیده، ایستاده بود و زار زار گریه می کرد. پرسیدم، آقای زآگلادین، شما را چه شده است که چنین زار زار می گرید؟ سرش را کمی به سویم گرداند و در حالی که سعی می کرد بر هق هق ش غالب شود، گفت: «سایه م را گم کردم! فقط سایه م می دانست که باید به کدام سو بروم!؟»

با خواندن مقاله ی بهروز خسروی در اخبار روز (١٩ خرداد ١٣٩٤) داستان آقای زآگلادین تداعی شد. مقاله او نمونه وار است برای توصیف وضعی که «نیروهائی از چپ که با سوسیالیسمِ اردوگاهی [ی] گذشته مرزبندی دارند»، دچار آن هستند و به قول او، پس از هفت سال کوشش برای «وحدت»، با برداشتی از «وحدت» روبرو هستند که «معنایی جز وحدت با ”من“ و وحدت تنها در چارچوب ”نظر من“ ندارد»!
هدف این سطور بررسی عللی که وضع را برای این جریان های ”چپ“ به این بن بست کشانده نیست که در همین نوشتار قابل شناختند. به این نکته باید به طور مجزا پرداخت و پرداخته خواهد شد. تنها باید اینجا اشاره کرد که نارسایی اسلوبِ کوشش برای «وحدت»، ریشه ی سردرگمی است! انتخاب اسلوب نادرست، خود اما ریشه در درک نظری- فلسفی نادرست از مساله «وحدت» دارد. دیالکتیک مضمون و شکل (و بیش از آن)، شناخته و درک نشده است.
کمک سریع و هوشمندانه ی ”امیر ایرانی“ در همان روز انتشار مقاله نیز، گره کار را نمی گشاید. گرچه برجسته ساختن ”خرده کاری“ توسط آرمان شیرازی نزد ”چپ“ پیش گفته و در جستجوی «وحدت» که او آن را با جمله استه تیک «خرده اندیشی هراس آسا» در ابرازنظرش بر مقاله توصیف می کند، وارد است، اما علل سردرگمی را نشان نمی دهد.


سکتاریسم و حل شدن در جنبش تساوی طلبی ی دموکراتیک
فیلسوف مارکسیست معاصر مجاری، گاسپار میکلوس تاماس Gaspar Miklos Tamas، یکی از شاگردان جورج لوکاش، در مصاحبه ای با عنوان ”دو خطر بزرگ“، جنبش کمونیستی را از غلطیدن در آن ها برحذر می دارد. برای خواننده توده ای، گوشزد خطر توسط تاماس، شعر ”خطر“ زنده یاد سیاوش کسرائی را خطاب به توده ای ها تداعی می کند که نسبت به لغزندگی جاده و تاریکی شب هشدار می دهد و از سقوط «به چپ و راست» بر حذر می دارد (١).

فیلسوف مارکسیست مجاری در مصاحبه خود در ”جهان جوان“، ٤ جون ٢٠١٥ به تشریح دو خطر مورد نظرش می پردازد که چپ انقلابی با آن روبروست. او وضع کنونی چپ انقلابی را چنین برمی شمرد و می گوید در گذشته «روشنفکر چپ به فرهنگ جهانی ای تعلق داشت که طبقه کارگر آن را خلق کرده بود ... هنگامی که سخن می گفت، مخاطبش ”کلیسای“ جهانی انترناسیونالیسم بود که با آن با زبان فلسفی خود [مارکسیسم] سخن می راند ... فرهنگ طبقه کارگر، فرهنگی جانبدار و مشخص بود، مبتنی بر آگاهی طبقاتی!»
او دو خطرِ کنونی را از یک سو، «آوانگاردیسم- سکتاریسم و حل شدن در جنبش تساوی طلبی ی دموکراتیک»، از سوی دیگر می نامد «که گاهی همزمان بروز می کند». او بر خطر «حل شدن [چپ مارکسیست] در جنبش دموکراسی طلبی» انگشت می گذارد و در عین حال که برای «سیریزا و پودموس» بهترین آرزوها را ارزانی می دارد و آن ها را «چپ دموکرات آینده» می نامد، «مبارزه علیه نولیبرالیسم، بدون مبارزه علیه نظام سرمایه داری» را توسط آن ها برجسته می سازد و جنبش مارکسیستی را از آن برحذر می دارد. هدف، نقل همه نظرات تاماس در این سطور نیست.
عنوان مقاله ی ”مبارزه با بحران زیست محیطی، مستلزم مبارزه با سیستم سرمایه داری است“ که بانو آناهیتا اردوان آن را ترجمه کرده است (اخبار روز ٢٠ خرداد)، همین مضمون را در نظر نائویی کلاین قابل شناخت می سازد.
آنچه برای بحث کنونی می توان از آن آموخت و مضمون هشدار تاماس را در مصاحبه اش نیز تشکیل می دهد، گم شدن محک جانبداری از فرهنگ و منافع طبقه کارگر نزد برخی از جریان های ”چپ“ مورد نظر است. هنگامی که نظریات بانیان سوسیالیسم علمی و اسلوب دیالکتیک ماتریالیستی محک ارزیابی نباشد، کدام محک را باید پیشنهاد نمود؟ کدام محک را ”چپ“ پیش گفته پیشنهاد می کند که باید زمینه عملکرد ”مشی مشخص دموکراتیک“ آن باشد؟
در سخنان تاماس، درست وجود چنین وضع در جنبش انقلابی چپ مورد خطاب و انتقاد قرار می گیرد. او چپ را مورد انتقاد قرار می دهد که «فرهنگ طبقه کارگر» را بر باد داده است. فرهنگی که «جانبدار و مشخص» بوده و مبتنی است بر «آگاهی طبقاتی!»
همان طور که می بینید، انتقاد تاماس متوجه به اسلوب عملکرد ”چپ“ است که چپ را از مرکز جریان نظری در جنبش کارگری به حاشیه رانده و مورد تهدید «حل شدن در جنبش تساوی طلبی ی دموکراتیک» قرار داده است. او چپ دموکرات را چپ آینده می داند (موضعی که باید آن را به مثابه نقش آن در اتحادهای اجتماعی درک نمود)، اما مورد انتقاد قرار می دهد که این چپ تساوی طلبِ دموکرات می خواهد «مبارزه علیه نولیبرالیسم [را] بدون مبارزه علیه نظام سرمایه داری» به پیش ببرد و به ثمر برساند. به سخنی دیگر مساله کمبود و یا نبود «آگاهی ی طبقاتی» را نزد آن مورد انتقاد قرار می دهد.

چگونه چپ انقلابی در جنبش تساوی طلبی ی دموکراتیک حل می شود
نگارنده مایل است این امر را به کمک عملکرد و موضع نمونه ای از چپ انقلابی و مارکسیست مورد بررسی انتقادی قرار دهد. احمد سپیداری در پایگاه اینترنتی نویدنو مقاله ای با عنوان ”از کوبا هنوز هم باید بسیار آموخت“، منتشر کرده است (١٠ خرداد ١٣٩٤). ضرورت «عادی سازی روابط با آمریکا» موضوع بررسی مقاله است. سپیداری این امر را خواستی در سطح «یک خواست عمومی» در ایران ارزیابی می کند.
١- افشای تفاوت در «عادی سازی روابط با آمریکا» میان کوبا و ایران که او در مقاله خود دنبال می کند، ضروری و مثبت است. اما بدون طرح شرایطی که زمینه تفاوت سیاست کوبا و ایران را قابل شناخت می سازد، که نظریه پرداز توصیف می کند، افشاگری در سطح باقی می ماند. به سخنی دیگر، به همان مبارزه علیه نولیبرالیسم تبدیل می شود که با سکوت در مبارزه ضد سرمایه داری همراه است که تاماس مطرح می سازد.
آیا ایران می توانسته سیاستی مشابه کوبا در روند برقراری مناسبات با امپریالیسم آمریکا دنبال و ایفا کند که سپیداری به طور ضمنی خواستار آن است!؟ اگر خیر، علت چیست؟ طرح پرسش و پاسخ به آن از موضع «آگاهی طبقاتی» و فرهنگ پرولتاریایی می توانسته بحث جالب سپیداری را از نظر محتوایی، پر جوهر ساخته و آن را به سطح توضیح نظری- فلسفی موضع «آگاهی طبقاتی» طبقه کارگر ارتقا دهد که تاماس فقدان آن را نزد چپ تساوی طلب دموکرات گوشزد کرده و خواستار زنده کردن آن است: «... هنگامی که سخن می گفت، مخاطبش ”کلیسای“ جهانی انترناسیونالیسم بود که با آن با زبان فلسفی خود [مارکسیسم] سخن می راند ...»!
٢- نقش و تاثیر نبرد مردم کوبا و مقاومت قهرمانانه نیم قرنی آن ها در برابر یورش همه جانبه امپریالیسم و به ویژه علیه محاصره اقتصادی آن، در مبارزات مردم کشورهای آمریکای لاتین چیست؟ تنها با طرح تفاوت این نقش با نقش جمهوری اسلامی ایران در منطقه، می تواند مقاله از سطح نق زدن یک تساوی طلبی دموکرات، به ژرفش مبارزه طبقاتی تعمیق یابد! اوا مورالس که فیدل کاسترو را «پدر بزرگ انقلاب» می نامد، در کوتاه ترین ترکیب واژه ها، تفاوت نقش کوبای سوسیالیستی و ایران سرمایه داری را نشان می دهد!
٣- «گام برداشتن ... به طرف اقتصاد سرمایه داری» که سپیداری اصلاحات اقتصادی سال های اخیر دولت کوبا را از قول «برخی از چپ روها» چنین می نامد، کوشش کوبا برای یافتن مضمون واقع بینانه ی آن ”اقتصاد سیاسی“ است که هر کشوری، ازجمله ایران، برای مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب به آن نیاز دارد.
سخن احمد سپیداری، سخنی رواست هنگامی که می نویسد، «نقد این نظرات افراطی ... جایش اینجا نیست». اما مسکوت گذاشتن سرشت انقلابی گام های برداشته شده توسط دولت کوبا، در همین نوشتار روا نیست. این سکوت، تنها از این رو ناروا نیست که خصلت ضد امپریالیستی گام ها را مسکوت می گذارد، که بیان آن در همین سه واژه می توانسته پرچم «جهانی انترناسیونالیسم» را برافرازد. بلکه به ویژه از این رو نارواست که مسکوت گذاشتن آن، درست آن هنگامی عملی می شود که باید به صورتی مبارزه جویانه، پرچم پیش گفته را برافراخت و خصلت ضد امپریالیستی اصلاحات اقتصادی را در برابر ادعای پوچ «برخی از چپ روها» طرح و مورد دفاع قرار داد. او که خود این ادعای پوچ «برخی از چپ روها» را در نوشتارش مطرح می سازد، با سکوت خود در باره خصلت ضد امپریالیستی اصلاحات اقتصادی در کوبا، آن هنگام به «حل شدن در جنبش تساوی طلبی ی دموکراتیک» درمی غلطد که درست هنگامی است که باید بایستد و برزمد!
آیا باید این مشی را نزد برخی از نمایندگان چپ انقلابی یکی از علل ایجاد شدن سردرگمی آن ”چپ“ی ارزیابی نمود که اوج بازتاب بن بست وضعش را می توان در مقاله پیش گفته بهروز خسروی یافت؟ آیا باید لغزش و انحراف چپ انقلابی را از موضع جانبدارانه ی طبقاتی اش، انگیزه و «تکانه»ی کمکی (احسان طبری) برای ایجاد شدن شرایطی نزد ”چپ“ی پذیرفت که «در جنبش تساوی طلبی ی دموکراتیک حل شده» است؟ ”چپ“ی که تنها ویژگی مشترک سرشت خود را «مرزبندی» با اندیشه مارکسیستی اعلام می کند؟
--
١- خطـر
جاده لغزنده و شب تاریک است
بر فراز درّه ره باریک است
رهگذر!
در چنین گردنه صعب و چنان تنگه هول
با چراغی که نفس می بردش دم به دم
از یورش باد
کج نیفتی به چپ و راست، خطر!

سیاوش کسرائی
نهم بهمن ماه ١٣٦٤


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست