روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲٨ آبان ۱٣٨۵ -
۱۹ نوامبر ۲۰۰۶
سکوت هزینه ساز در میان اصولگرایان و اصلاح طلبان!
حتی انگیزه های شرافتمندانه و خیرخواهانه نمی تواند دلیلی بر تحمیل دیدگاههای شخصی بر روند سیاسی و اجرایی کشور باشد
تحولاتی نامحسوس در لایه های زیرین جهان و سردرگمی قدرت ها!
هرگونه اقدام عجولانه به نفع طیف رادیکال و سدشدن راه دیپلماسی می شود
سه شرط در مذاکره با آمریکا
اظهارات رئیس جمهور در باب دو بچه کافی نیست نه تنها شوخی نیست، بسیار هم جدیست!
آیا تصمیم های انقلابی دولت پس از سازمان برنامه ریزی متوقف خواهد شد؟
مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره دانشگاه آزاد لغو شد
• روزنامه رسالت با عنوان: حرکت معکوس نوشته است:
بی نتیجه ماندن نشست کشورهای ۱+۵ در خصوص برنامه هسته ای ایران و عدم توافق شش کشور آمریکا، چین، روسیه، انگلستان، فرانسه و آلمان بر سر قطعنامه ای مشترک دغدغه های بسیاری را در اذهان کنجکاو ایجاد می نماید. به عبارت دیگر چرا شش کشوری که ابزارهای قدرت و فضاهای مانور در نظام بین الملل را در اختیار دارند، در مقابل معمای ایران تا این اندازه سردرگم مانده اند؟
فارغ از واکنش های موثر نظام جمهوری اسلامی و عزم راسخ دولت ایران در راستای نیل به اهداف هسته ای صلح آمیز، در سطوح و لایه های زیرین جهان امروز تحولاتی نامحسوس در حال وقوع هستند که باعث تغییر رفتارها و سردرگمی قدرت ها شده است.در قالب تسلسلی منطقی، یک کشور قدرتمند در جهان نخست اهداف کلان، بلندمدت و میان مدت خود را تعریف نموده و سپس به تعریف زیرساخت ها و ابزارهای خود در جهت نیل به این اهداف می پردازد و در نهایت مناسبات و رفتارهای خود را با توجه به اهداف و ابزارهایی که در اختیار دارد، شکل می دهد. پس بر اساس روال طبیعی، مناسبات معلول اهداف هستند و ابزارها نیز حکم واسطه میان این دو را دارد.
در دهه پایانی قرن گذشته این رابطه عینیتی کامل یافت، به عنوان مثال، کاخ سفید در جریان کشتار سربرنیتسا و فجایع بالکان، با هدف بلندمدت نفوذ در اروپا و حیاط خلوت روسیه وارد صحنه شد و امکانات و ابزارهای تسلیحاتی خود را در اختیار جلادان صرب قرار داد. واشنگتن، مناسبات خود را با دیگر کشورها نیز بر اساس تداوم بحران بالکان شکل داد.
در کاخ الیزه، برلین، کاخ کرملین، لندن و پکن نیز کمابیش چنین رابطه ای میان اهداف ، ابزارها و مناسبات برقرار بود. منتهی اهداف آنها استراتژیک، اقتصادی (در زمینه صنایع و انرژی) و… بود. در هر صورت مناسبات آنها نیز معلول اهدافشان بود.
در حال حاضر، علی رغم حفظ صورت ظاهری کشورها و سازمان های بین المللی شاهد شکل گیری یک حرکت معکوس و در عین حال غیرمحسوس هستیم و آن حرکت از مناسبات به سوی اهداف می باشد.
به عبارت دیگر مناسبات و رفتارهایی که در جو کنونی نظام بین الملل رخ می دهند به صورت مستقیم روی اهداف قدرت ها تاثیر می گذارد. به اندازه ای که کشورها از دایره رئالیسم در روابط بین الملل دورتر هستند این قاعده عینیت بیشتری دارد. مقامات روس تا دو سال قبل هدف نیل به قطبیت زودهنگام را در سر می پروراندند، ولی اکنون مناسبات جاری در نظام بین الملل این هدف را کم رنگ کرده و هدف بلندمدت ایجاد ثبات در حیاط خلوت کاخ کرملین را جایگزین آن ساخته است. سه کشور فرانسه، آلمان و انگلستان که در معادلات سیاست خارجی خود سردرگم مانده اند، تاکنون هدف افزایش فضای مانور خود در روابط فرامنطقه ای اروپا را داشتند. در حالی که مقامات جاری در جهان و آنچه در داخل پاریس، لندن، برلین و خارج از اروپا می گذرد مقامات این کشورها را به سوی تغییر هدف خود سوق داده است.
مناسبات شکل گرفته در خاور دور پس از تحریم کره شمالی نیز به گونه ای است که چین را از هدف اصلی نیل به قطبیت اقتصادی در جهان تا حدودی منحرف ساخته و هدف فرعی ایجاد ثبات در معادلات منطقه ای و فرامنطقه ای پکن را جایگزین آن ساخته است.
در کاخ سفید نیز این قاعده صادق است. شکست جمهوریخواهان افراطی از دموکرات ها و تغییر مناسبات و رفتار اعضای کنگره سنا نیز باعث تحول اهداف میان مدت و کوتاه مدت شده است. هرچند در اهداف بلندمدت و کلان، کبوترها و بازها رویه ای مشترک دارند ولی در دیگر اهداف که در جای خود تعیین کننده نیز هستند، تفاوت قابل توجهی بین این دو وجود دارد. حال شاهد هستیم که شش کشور با شش هدف مختلف در فضای پیچیده کنونی گرد هم آمده اند. مسلما اهداف این کشورها بر اساس مناسبات و وقایع جاری در جهان در حال تغییر و جابه جایی است. آیا می توان از این کشورها انتظار داشت که در نهایت در خصوص یک مسئله یک تصمیم جمعی موثر اتخاذ کنند و یا تصمیم اتخاذ شده آنها ضمانت اجرایی داشته باشد؟ این پرسش هنگامی جدی تر می شود که آن طرف معادله ایران باشد. کشوری که نسبت به تهدید قدرتها هیچ گونه واهمه ای ندارد. مطابق اظهارنظر معاون وزیر امور خارجه آمریکا، در آخرین نشست کشورهای ۱+۵، مواضع چین و روسیه و مخالفت صریح مسکو و پکن با رویکرد کاخ سفید و اتحادیه اروپا باعث عقب نشینی واشنگتن شده است. باید اذعان کرد که فضای کنونی نظام بین الملل در حال مسدودکردن فضاهای مانور به روی ایالات متحده آمریکاست. بر این اساس کاخ کرملین و پکن نسبت به تحولات بنیادین که در روابط بین الملل صورت می پذیرد آگاه شده و به هیچ عنوان خواهان تعریف شدن در جبهه طرفدار آمریکا نیستند. عقب نشینی کاخ سفید در حقیقت محصول آگاهی پکن و مسکو نسبت به ماهیت جهان امروز و ایران قدرتمند است و البته هنوز سه کشور اروپایی در درک این آگاهی عاجز مانده اند. در نهایت اینکه براساس حرکت معکوس ذکرشده، کبوترها و بازهای کاخ سفید چاره ای جز محاسبه ساختار واقعی نظام بین المللی را ندارند. عملی که از سال ۲۰۰۰ تاکنون به ندرت در واشنگتن صورت گرفته است.
• اقدام عجولانه به نفع رادیکالهاست
میانه روها و راههای میانه عنوان سرمقاله ایست در روزنامه اعتماد ملی که در پی آمده است:
مذاکره هدف نیست، وسیله ای است که از آن طریق می توان به هدف رسید. این حقیقتی آزموده شده در پرونده هسته ای است که یک طرف برای آغاز مذاکره پیش شرط ـ تعلیق غنی سازی ـ می گذارد و طرف دیگر پیش شرط را در جایگاه نتیجه مذاکره می نشاند و با آن از در مخالفت برمی آید؛ چنانکه در صورت تعلیق غنی سازی دیگر مذاکره موضوعیتی ندارد.
بن بست مذاکره هسته ای ایران و نماینده ۱+۵ در همین اختلاف نظر در خاستگاه یک خواسته نهفته است. تعلیق غنی سازی اگرچه برای اروپا در حکم موتور محرک مذاکره است اما ایران آن راترمز توقف گفتگو میداند چرا که با این اقدام نتیجه مطلوب غرب حاصل شده و از مذاکره سلب موضوعیت می شود.
در این میان یا باید سیاست راه حل میانه یا مرضی الطرفین به میدان آید که همانا انعطاف پذیری دو طرف است و یا معادله با تفوق یکی بر دیگری حل شود که از ردیف راه حل های دیپلماتیک خارج می شود. بر این اساس، هرگونه انعطافی خود ابتکاری است که روح تازه ای به کالبد مذاکرات میدمد و بر آن خوش می دارد که هنوزش از مجرای دیپلماسی نفسی می آید. اعلام اینکه تعلیق غنی سازی درون مذاکره قابل بحث است آن هم از جانب دبیر شورای عالی امنیت ملی در این شرایط حکم همان انعطاف را دارد. گرچه این گفته علی لاریجانی کم سابقه و برای نخستین بار نیست اما حکایت از عزم تهران در آزمون راه های دیپلماتیک برای نیل به توافقی اصولی دارد که موضع ۱+۵ را می طلبد؛ آن هم با چاشنی انعطاف.
الگوی ایران، مدل سوم چگونگی گفتگوی ایران و اروپاست. الگوهای دیگر به تعلیق غنی سازی به چشم شرط ـ نتیجه مذاکره می نگرد اما ایران به چشم موضوع گفتگوــ آمریکا قائل به الگوی اقدام به تعلیق ـ آغاز مذاکره است. اروپا و مشخصا فرانسه به الگوی آغاز مذاکره ـ آغاز تعلیق معتقد است که در جریان آن مذاکره آغاز شده، ایران غنی سازی را تعلیق کرده و ۱+۵ هم بررسی پرونده ایران در شورای امنیت را به حال تعلیق در می آورد که به مدل تعلیق در برابر تعلیق تعبیر شده است. ایران هم طبق اظهارات مسئولان هسته ای اش الگوی آغاز مذاکره ـ بررسی تعلیق را پیشنهاد می دهد که طی آن تهران طی مذاکره حتی درباره خط قرمز خود در برنامه هسته ای هم گفتگو می کند. این پیشنهاد نشان دهنده آن است که بخشی از حاکمیت ایران که سکان پرونده هسته ای را در دست دارد همچنان راه مذاکره را باز گذاشته است. آنگونه که غرب هم بر آن معترف است اتخاذ هرگونه روش های خصمانه و اقدامات عجولانه نه تنها به نفع طیف رادیکال در داخل انجامیده و راه دیپلماسی را سد می کند بلکه موضع طرفین حامی گفتگو با ایران در ۱+۵ ـ روسیه، چین و حتی اروپا ـ را هم تضعیف می کند که در نهایت به نفع هیچ یک از کنشگران پرونده هسته ای نیست. در الگوی پیشنهادی ایران انعطافی نهفته است که در صورت پاسخ متقابل ۱+۵ خواهد توانست مسیر جدیدی برای ریل قطار هسته ای تعبیه کند و این یعنی ادامه حاکمیت تعقل و تدبیر در صحنه با تقویت میانه روها و راه های میانه.
• سه شرط در مذاکره با آمریکا
دکتر پیروز مجتهدزاده در مقاله ای با عنوان: مذاکره در شرایط عادلانه در روزنامه جام جم نوشته است:
بگومگوی تکراری و نخ نمای گفتگو با ایران درباره عراق را امریکایی ها دوباره به راه انداخته اند. در این میان دیدار محمدجواد ظریف، نماینده ایران در سازمان ملل با جیمز بیکر، وزیر خارجه اسبق امریکا و گفتگو درباره مسائل عراق و نیز اظهارات جورج بوش، رئیس جمهوری امریکا و تونی بلر، نخست وزیر انگلیس درباره مذاکره با ایران، واکنش های گسترده ای را در داخل و خارج از کشور به دنبال داشته و نقل رسانه های غربی شده است. آشکار است که چنین تلاشی تنها می تواند موید احساس ضعف و شکستی باشد که به جورج بوش و دولت وی در حال حاضر دست داده است.
با این حال آنچه در این تحولات و تغییر سیاست به سوی ایران توجه لازم را می طلبد، آن است که نباید این تغییرات را به نفع ایران و در جهت منافع کشور تلقی کنیم، بلکه در این زمینه تنها اقدامی را لازم می دانیم که در جهت منافع ملی ایران باشد. اما جای سوال آن است که اصولا گفتگو در شرایط حاضر چه نفعی برای ایران در پی دارد؟ مذاکرات ظریف و بیکر در شرایط حاضر موضوع مهمی تلقی نمی شود؛ چراکه وی یک مقام رسمی اسبق ایالات متحده امریکا محسوب می شود که در گوشه ای از محیط سیاسی این کشور قرار دارد و در امور سیاسی نقشی جزیی ایفا می کند. در عین حال این گونه مذاکرات در مباحث سیاسی اقدامات زمینه سنجی فرض شده و گفتگو با چنین فردی آنقدر جدی نیست که بتوان آن را مبنای گفتگوی دو دولت قرار داد و تصور کرد تحولی اساسی در سیاست خارجی امریکا روی داده و واشنگتن مصمم شده تا مشکلات خود را با ایران حل کند. شواهد امر نیز حاکی از این ادعای روشن است که این تحولات در مسیر صلح، امنیت و تقویت روابط با ایران قرار نداشته و طراحان این سیاست به دنبال تقویت مواضع تضعیف شده خود در خاورمیانه هستند و براساس چنین شرایطی است که لاجرم در صحنه سیاست چراغ سبزهایی را نشان داده اند و حاصل آن سودی برای کشورمان به دنبال نخواهد داشت.
در عین حال همه می دانیم که اظهارات بوش و کاندولیزا رایس وزیر خارجه وی درخصوص مذاکره با ایران همواره با تاکیدی قدرتمند بر تحمیل پیش شرط تعلیق غنی سازی همراه بوده و آنها حرف جدید را برای ایران مطرح نکرده اند.
در حقیقت این پیشنهاد همان پیش شرط مذاکرات ۱+۵ است که مدتهاست جریان مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم ایران و اتحادیه اروپایی را به بن بست کشانده و تنها تکرار گذشته است که در آن صداقتی یافت نمی شود. باید به مدعیان این مذاکره یادآور شد مذاکره، پیش شرط نمی پذیرد و تنها در محیطی سالم، برابر و احترام متقابل صورت می گیرد. لازم است تا کسی به جورج بوش و وزیر خارجه اش بفهماند که لفظ پیش شرط عین بی احترامی به طرف مقابل است و ابتدا آنان باید نیاز ایران به مذاکره با امریکا را اثبات کنند، آنگاه مدعی وجود پیش شرط شوند. در حالی که از دید ایران، پیوستن امریکا به مذاکرات هسته ای در حقیقت نابود کردن این مذاکرات است.
اینجاست که می توان به دستگاه سیاست خارجی ایراد گرفت که اصولاً چرا باید پیوستن امریکا به مذاکرات اتحادیه اروپایی به گونه ای مطرح شود که ورود امریکا به این مذاکرات، امتیازی برای ایران تلقی شود؟ آنها باید بدانند که ورود امریکا نه تنها امتیازی برای ایران به شمار نمی رود بلکه به دلیل آن که سیاستمداران این کشور از ابتدا ایران را با جنگ، خونریزی و محرومیت از حقوق حقه آن تهدید کرده اند، قطعا حضورشان هرگونه مذاکرات را به بن بست می کشاند و نمی تواند امتیازی محسوب شود. حال چگونه می توان متصور شد که اگر ایالات متحده امریکا وارد این مذاکرات شود، همان سیاست قبلی خود را دنبال نکند؟ اگرچه نباید فراموش کرد که ایران در موارد دیگری از مذاکره ابایی ندارد و از ابتدا پذیرفته است که درباره حل مسائل و مشکلات عراق با هرکسی وارد مذاکره شود. با این حال ایالات متحده باید بداند که خود منبع اصلی مشکلات در عراق است و لازم است نقش آفرینی های خود را تغییر دهد و راه جدیدی را در هماهنگی با ایران، سوریه و دیگر همسایگان آن به منظور فراهم آمدن صلح شرافتمندانه در عراق و خاورمیانه در پیش گیرد. با این حال، در بیان دیپلماسی برتر می توان از ٣ شرط در مذاکره با امریکا بهره جست که آن ٣شرط عبارتند از:
۱ـ تضمین امنیت برای ایران: این تعریف به عدم دخالت امریکا در امور داخلی ایران محدود نمی شود بلکه آنچه این اصل را تضمین می کند، دوری جستن واشنگتن از اقدامات و بازیهایی است که علیه تمامیت ارضی ایران پیگیری می شود.
۲ـ جهتگیری خلاف سیاست های اسرائیل: در طرح مذاکره با ایران، دولتمردان امریکایی باید توجه داشته باشند که سیاست های اسرائیل در قبال تهران را نه تنها تایید نکنند، بلکه خلاف آن قدم بردارند و خلاف آن بازی کنند. اگر ایالات متحده به دنبال حقیقت در گفتگو با ایران است، باید مسیر صحیح را در بازی خلاف جهت اسرائیل جستجو کند.
٣ـ پذیرش حقوق ایران در استفاده از انرژی هسته ای: در عین حال دولت امریکا برای هموار کردن مسیر مذاکره با تهران لازم است از اقدامات خلاف قانون خود علیه منافع ملی ایران در موضوع انرژی هسته ای دست برداشته و روشی دیگر بجز آنچه تاکنون داشته است، برگزیند. امریکا از ابتدای برنامه هسته ای ایران اقداماتی غیرقانونی چون مذاکره ٣ کشور با یک کشور، بی اعتنایی به بازرسی های آژانس و نادیده گرفتن گزارش های آن، کشاندن پرونده ایران به سازمان ملل و شورای امنیت و صدور قطعنامه انجام داده است و اگر خواستار مذاکره با ایران است، باید چنین رفتارهایی را فراموش کند. در نهایت آنچه در ٣ اصل بالا آمد، می تواند شروط ایران برای مذاکره با امریکا باشد و نه پیش شرط، تا مذاکره در محیطی برابر، توام با توازن و احترام متقابل تعریف شود. امریکایی ها باید بدانند که نمی توانند از طرفی ایران را تهدید و رفتارهای خود را تکرار کنند و حقوق حقه مردم این کشور را زیر پا نهند و از طرف دیگر، توقع مذاکره با ایران را داشته باشند.
• تأیید کافی نبودن دو بچه
روزنامه اعتماد ملی با عنوان: جغرافیای گرسنگی! نوشته است:
رئیس مرکز بررسی های استراتژیک نهاد ریاست جمهوری، اظهارات آقای محمود احمدی نژاد در باب دو بچه کافی نیست! را که بسیاری از جراید محافظه کار و سایت های نزدیک به دولت مطایبه آمیز خوانده اند، نه تنها شوخی فرض نکرده، بلکه بسیار هم جدی دانسته اند.
ایشان خواستار تمرکز و کار علمی محققان بر این استراتژی جدید دولت شده اند. ضمن آنکه اظهار داشتند، مرکز تحت امرشان به صورت جدی به تحلیل این شعار جدید رئیس جمهور پرداخته است.البته بهتر بود که این رئیس محترم بررسی های استراتژیک توضیح می دادند، این اظهارات رئیس جمهور پس از انجام مطالعات عمیق علمی! و کارشناسی های همه جانبه صورت گرفته است، یا آنکه ابتدا این موضوع مهم به ذهن ایشان خطور کرده و آنگاه علما و دانشمندان می باید در صحت و علمی بودن آن جهد و کوشش نمایند؟!جدا از پرسش بالا، جای سوال دیگری باقی می ماند و آن اینکه، آیا رئیس دولت محترم بر این باور هستند که درترتیب اولویت معایب و معضلات و ناکارآمدی ها به تمام آنها پوشش داده و تنها مشکل کمبود جمعیت باقی مانده یا خیر؟
جامعه علمی از خود می پرسد آیا در حل و بررسی معضل فقر، بیکاری، آسیب های اجتماعی، رفع تنش های بین المللی، بالا بردن شاخص های بهداشت، مشارکت عمومی، حقوق شهروندی، آزادی مطبوعات، ارتقای سطح معیشت، اصلاح سیستم حمل و نقل، ترافیک، آلودگی هوا، قتل و جنایت، نابسامانی های اقتصادی، ناکارآمدی نظام بانکی، بوروکراسی افسارگسیخته، سطح نازل آموزشی… جای اولویت و شعار افزایش جمعیت در کجا قرار دارد؟ به راستی آیا سازمان مدیریت و برنامه ریزی با این نظرات موافق است؟ آیا در سند چشم انداز توسعه ۲۰ ساله به این موضوع اشارتی رفته است؟
در ترجیح نقش عوامل مختلف جایگاه بین المللی، قدرت اقتصادی، امنیت روانی، احترام جامعه جهانی، توان علمی، جایگاه تحقیقات، ارزش افزوده اقتصادی، نرخ تولید ناخالص داخلی، درآمد سرانه و افزایش جمعیت حقیقتا کدامیک معیار قدرتمندی یک نظام سیاسی و اجتماعی است؟
آیا امروز پاکستان و یا بنگلادش با ۱۴۰ میلیون جمعیت جایگاه بالاتری در جامعه جهانی دارند یا کره جنوبی با ۴۲ میلیون، تایوان با ۲۴ میلیون و سنگاپور با ۴ میلیون جمعیت!؟ به راستی در تحلیل جایگاه دو کشور همسایه و مسلمان اندونزی با بیش از ۲۲۰ میلیون جمعیت (پرجمعیت ترین کشور مسلمان) و مالزی با ٣۵ میلیون جمعیت کدامیک از رفاه، تجدد، آسایش و جایگاه جهانی احترام آمیزتری برخوردارند؟
آقای رئیس جمهور! از انجام تحقیقات علمی در این باب استقبال کرده اید. این جای خوشوقتی دارد. اما آیا به آمارهای بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، یونسکو و یونیسف درباره جایگاه کشورهای جهان و مشکلات و اولویت هایشان نگاهی انداخته اید؟ یا تمام این مراجع بین المللی را از عوامل استکبار جهانی می دانید؟
مخلص کلام آنکه، جامعه امروز ایران که با هزاران آسیب و بلیه روبه رو است و بخشی از آن مربوط به سیاست های غلط جمعیتی ابتدای انقلاب اسلامی است، بیش از افزایش جمعیت، به ارتقای آگاهی و دانش، پیشرفت و تجدد، دینداری آگاهانه و رفاه گسترده نیازمند است.
این کلام هوشمندانه خوزه دوکاسترو نویسنده کتاب خوب جغرافیای گرسنگی را به یاد داشته باشیم. فقرا همیشه سفره جمعیتی پر باری داشته اند! هر جا فقیرتر بوده اند، از جمعیت بیشتری نیز برخوردار بوده اند. مثل آن است که فقرا هیچ تفریح و لذت دیگری جز تکثیر اولاد در اختیار ندارند. مساله دیگر آن است که خانواده های مرفه که عموماً دارای جمعیت اندکی نیز هستند، در صورت افزایش جمعیت نیز سهم بیشتری از موقعیت و امکانات فقرا را خواهند بلعید. چون از توان و قدرت بیشتری نیز برخوردارند، جناب احمدی نژاد، عصر مالتوس مدت ها است سپری شده است.
• تصمیم های انقلابی در سیاست های پولی
روزنامه کارگزاران با عنوان: سرنوشت ناشناس نوشته است:
تغییر انقلابی رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی ایران از سوی رئیس جمهوری با واکنش کارشناسان و اقتصاددانان و برخی از اعضای مجلس قانونگذاری کشور روبه رو شده است. انتصاب فردی که فاقد تحصیلات اقتصادی آکادمیک است و فعالیت هرچند کوتاه مدت در سازمان برنامه ریزی کشور ندارد در زمانی که این سازمان نیاز به ثبات داشت، بر نگرانی ها می افزاید. رئیس جدید سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور درحالی می خواهد برنامه های خود را اعلام کند که اصولاً نیازی به برنامه های جدید در این سازمان احساس نمی شود. سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور باید پاسدار واقعی قانون برنامه چهارم باشد و براساس آن بودجه های سالانه را تنظیم و به دولت ارائه کند.
تا دیروز ساعت ۱۹ هیچ کدام از مقام های ارشد سیاسی دولت درباره تغییر ناگهانی رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی توضیح مشروحی نداده بودند و باید منتظر ماند و دلایل این تغییر را شنید. درحالی که برخی تناقض ها درباره حوزه اختیارات و وظایف سازمان مدیریت و برنامه ریزی در گفتار مسئولان سیاسی دیده می شود، اکنون فعالان اقتصادی و کارشناسان منتظرند تا پیامدهای بعدی در این سازمان را نظاره کنند.
دقت در ماهیت سخنان منتقدان این تغییر نشان می دهد آنها بیش از آنکه نگران رفتن یک رئیس یا آمدن یک رئیس تازه باشند، نگران سرنوشت سازمان بلندپایه برنامه ریزی ایران هستند. ۶۰ سال تجربه برنامه ریزی در ایران سابقه ای طولانی است که معلوم نیست در آینده با کدام تحولات مواجه خواهد شد. آیا رئیس جدید سازمان مدیریت و برنامه ریزی می تواند لایحه بودجه ۱٣٨۶ کل کشور را در چارچوب اصول قانون برنامه چهارم توسعه تهیه کند؟آیا او می خواهد یا می تواند مانع رفتن یا کاهش انگیزه بخشی از بدنه کارشناسی این سازمان که هنوز در دایره تغییر قرار نگرفته بودند شود و آنها را برای همکاری نگه دارد؟ سرنوشت یک نهاد ۶۰ ساله برنامه ریزی در اختیار دولتی قرار گرفته است که از ویژگی های اصلی آن اتخاذ تصمیم های انقلابی در عرصه های گوناگون از جمله میدان اقتصاد است. آیا تصمیم های انقلابی دولت که دامان سیاست های پولی را گرفت و آن را با تغییرات ناشناس مواجه کرد و به سازمان برنامه ریزی و تخصیص منابع رسید، در همین جا متوقف خواهد شد؟
• لغو مصوبه درباره دانشگاه آزاد
روزنامه جمهوری اسلامی در ستون خبرهای ویژه خود نوشته است: دکتر شهریار مشیری عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس از لغو مصوبه افزایش هیأت موسس دانشگاه آزاد تا ۹ نفر خبر داد. وی گفت: شورای عالی انقلاب فرهنگی به اصرار رئیس جمهور مصوبه ای را تصویب کرده است که براساس آن اعضای هیأت موسس دانشگاه آزاد از ۴ نفر به ۹ نفر می رسد. اعضای هیأت موسس دانشگاه آزاد را حضرات آیات خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و میرحسین موسوی و مرحوم حاج سید احمد خمینی تشکیل می دادند که با رهبر شدن حضرت آیت الله خامنه ای و در پی فوت حاج سید احمد خمینی، هیأت موسس را ۴ نفر باقیمانده تشکیل می دادند اما براساس پیشنهاد دکتر احمدی نژاد که توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شد این تعداد به ۹ نفر افزایش می یافت که ۵ نفر بعدی را نیز شورا تعیین می کند. مشیری در ادامه سخنانش خبر از لغو مصوبه داد و گفت: زمانی که شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوبه را تصویب کرد اعضای هیأت امنای دانشگاه آزاد در دیدار با مقامات ارشدنظام این اقدام را غیرقانونی اعلام کرده و خواستار توقف آن می شوند چرا که هیأت موسس به کسانی اطلاق می شود که از ابتدای تأسیس دانشگاه حضور داشته باشند و اضافه کردن افراد دیگر، آن هم ۲ دهه پس از تأسیس از عجایب روزگار است. ضمن آن که دانشگاه آزاد از نهادهای عمومی غیردولتی محسوب می شود و توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی نمی توان هیأت موسس آن را بیشتر کرد. به گفته دکتر مشیری پس از این دیدار به دستور مقامات بالای نظام این مصوبه لغو شده است.
• سکوتهای هزینه ساز
روزنامه آفتاب با عنوان: دیروز، امروز و فردا نوشته است:
فضای سیاسی و اجتماعی کشور در ماههای گذشته تفاوت عمده ای کرده است. یکی از اصلی ترین تفاوتها که برای بسیاری از فعالان سیاسی و نخبگان به راحتی قابل درک می باشد، تغییر تدریجی مبانی ائتلاف بین افراد و گروههاست، به طوری که اگر در گذشته نه چندان دور، وجود دشمن یا رقیب مشترک، مهمترین عامل برای قراردادن گروههای مختلف در کنار یکدیگر بود، امروز اکثر فعالان سیاسی اینگونه ائتلافها را بی حاصل می دانند و به این نتیجه رسیده اند که چنین ائتلافهایی نهایتاً به حذف یک رقیب و پس از آن تمرکز قدرت در دست عده ای معدود از مجموعه ائتلاف کنندگان منجر خواهد شد. همین برداشت صحیح، اکنون شرایطی ایجاد کرده است که گاه سخنان مشابهی از رقبای دیروز شنیده می شود و در نقطه مقابل، حجم انتقادات متقابل فراکسیونهای درونی دو جناح اصلی کشور، گاه از انتقادها نسبت به رقبای پیشین، بیشتر می شود. توجه به انتقادات گسترده موتلفان دیروز، نشان می دهد که بعضی از آنها قبلاً در راستای پیشبرد اهداف ائتلافهای رقیب محور بسیاری از واقعیات را نادیده گرفته اند و یا از انعکاس و انتشار عمومی آن جلوگیری کرده اند، درحالی که همین سکوت وحمایتهای غیرمنطقی، باعث مخفی ماندن بسیاری از نابسامانیها، از بین رفتن فرصتها و تحمیل هزینه های فراوان به ملت و کشور گردیده است.
این سکوتها، گاه ناشی از منفعت طلبی های گروهی و جناحی است، گاه از ناآگاهی فعالان سیاسی نشأت می گیرد و در بعضی از مقاطع، به این خاطر است که عده ای تشخیص خود از حق را معیاری لازم الاجرا برای دیگران می دانند و حتی ممکن است با نیتی کاملاً خیرخواهانه، در برابر یک کژی سکوت و حتی تلویحاً از آن حمایت کنند تا به خیال خود از نفوذ فساد بزرگتر جلوگیری نمایند.
اما امروز شاهد هستیم که تمایل به واقع گرایی، بشدت در حال افزایش است. البته شاید نگرانی ناشی از احتمال حذف کامل از صحنه سیاسی کشور، یکی از دلایلی باشد که بعضی از چشمها را باز کرده است، اما همین نگرانی نیز پسندیده است زیرا درسالهای گذشته،عده ای از چهره های سرد و گرم چشیده، چنین آینده ای را پیش بینی می کردند اما برخی از افراد با این تصور خام که روشهای حذفی، دامنگیر خود آنها نخواهد شد، دل خوش بودند که ائتلاف با دوستان، رقیب را برای همیشه از صحنه حذف و میدان را برای موتلفان ضد رقیب فراخ تر نموده است.
به هرحال، امروز بسیاری از حقایق بر مردم و فعالان سیاسی روشن شده است. آنها فهمیده اند که حتی انگیزه شرافتمندانه و خیرخواهانه نمی تواند دلیلی بر تحمیل دیدگاههای شخصی بر روند سیاسی و اجرایی کشور باشد. همچنین اکثر گروههای سیاسی به این درک صحیح رسیده اند که رواج روشهای حذفی، نهایتاً دامن بسیاری از حذف کنندگان را نیزخواهد گرفت و به نظر می رسد هم اکنون همه افراد بر رعایت استانداردهای عقلایی تأکید دارند.
دکتر حسن روحانی ـ که در سال ۱٣۵۶ با سخنرانی زیبای خود در ارتحال مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، شوری عجیب در مسجد امام حسین(ع) تهران آفرید و پس از آن نیز در طی بیش از ۲ دهه، خدمات ارزنده ای به کشور ونظام ارائه نمود ـ روز گذشته سخنان ارزشمندی پیرامون روند برگزاری انتخابات بیان کرده و نه تنها بر لزوم سلامت انتخابات تأکید نموده است بلکه احساس سلامت انتخابات را نیز مهم شمرده است. تذکر منطقی او پیرامون لزوم شفافیت صندوقهای رأی، ایجاد اطمینان در مردم درخصوص تأثیرگذاری رأی آنها، عدم انتخاب همه مجریان و ناظران انتخابات از یک جریان فکری، حمایت از نظارت نقادانه نهادهای مدنی نسبت به عملکرد دولتمردان وخودداری رسانه ها از انعکاس واژگونه حقایق، برخی از هشدارهای او می باشد.
کسی که امروز به این نکات ارزشمند اشاره می کند، یکی از افرادی است که در انتخابات مجالس چهارم و پنجم ـ که نتیجه آن پیروزی لیست همفکران او و رسیدن وی به نایب رئیسی مجلس بود ـ در برابر اعتراضات رقیب و خواسته منطقی آنها برای اعلام دلایل رد صلاحیت بسیاری از اصلاح طلبان سکوت نمود و ۱٣ سال پس از آن نیز حاضر نشد با اعتراض شخصیتهایی همچون مهدی کروبی و هاشمی رفسنجانی نسبت به برخی تحولات انتخابات ریاست جمهوری نهم، همراهی کند.
درحالی که او در جایگاهی قرارد اشت که می توانست تأثیر برخی اقدامات حذفی بر اقتدار ملی را افشا کند و مانع برخی اقدامات ـ حتی با انگیزه خیرخواهانه ـ شود البته همین شرایط برای هاشمی رفسنجانی نیز وجود داشت. وی که در انتخابات ریاست جمهوری نهم، ترجیح داد شکایت از برخی مسائل را به درگاه خداوند ببرد، همان کسی بودکه نه تنها در مقام ریاست جمهوری اسلامی، به اعتراض کسانی که در انتخابات مجلس چهارم ردصلاحیت شدند، وقعی ننهاد بلکه با شعف بسیار، از نتایج آن دوره از انتخابات، تجلیل کرد. در انتخابات مجلس هفتم نیز ـ که کمی بیش از یک سال با انتخابات ریاست جمهوری سال ٨۴ فاصله داشت ـ علیرغم اعتراضات شدید بسیاری از اصلاح طلبان و نیز گلایه های شدید رئیس جمهور وقت و رئیس مجلس ششم، هاشمی رفسنجانی کلامی بر زبان نیاورد.
البته در اردوی اصلاح طلبان نیز نمونه هایی از سکوتهای هزینه ساز می توان مشاهده کرد، سکوت مکرر در برابر ضعف بسیاری از همکاران خاتمی و عدم اعتراض به برخی بی برنامگی های مجلس ششم ـ که بارها موجب اعتراض رئیس مجلس ششم شده بود ـ نمونه هایی است که هزینه آن گاه از هزینه مربوط سکوت منفعت طلبانه یا مصلحت اندیشانه جناح مقابل آنها، بیشتر بوده و یا از آن کمتر نبوده است.
این یادداشت به دنبال سرزنش هیچکس نیست، بلکه مقصود، تشویق کسانی است که به پیامد برخی سکوتهای مبتنی بر ائتلاف رقیب محور پی برده اند و اکنون سکوت خود را شکسته اند. اما این سکوت شکنی آنگاه تأثیرگذارتر خواهد بود که با نوعی اعتراف نسبت به اشتباهات گذشته همراه شود. فرصت یک ماهه تا انتخابات ۲۴ آذر، زمان مناسبی است که برخی فعالان سیاسی این پیشنهاد را مورد توجه قرار دهند و اگر دستاوردهای مثبت آن رامشاهده کردند، در آینده نیز به همین روش ادامه دهند، در غیر این صورت می توانند از فردای انتخابات ۲۴ آذر، به راحتی به گذشته خویش رجوع کنند و باز هم بنابر مصلحتهای حزبی و قبیله ای و یا مصلحت اندیشیهای خیرخواهانه ـ اما فاقد مبانی کارشناسی ـ کژی های همفکران را زیبایی ببینند و در برابر تضییع حقوق ـ آگاهانه یا ناخودآگاه ـ رقیب، سکوت نمایند!
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|