تویی، به جانِ تو-ای غم!- یگانه یار مرا:
اسماعیل خویی
•
تویی، به جانِ تو-ای غم!- یگانه یار مرا:
نبود و نیست کسی، جز تو، غمگُسار مرا.
خموش، روی به روی ام نشینی و شنوی
گلایه های دل و جانِ سوگوار مرا.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۹ تير ۱٣۹۴ -
٣۰ ژوئن ۲۰۱۵
تویی، به جانِ تو-ای غم!- یگانه یار مرا:
نبود و نیست کسی، جز تو،غمگُسار مرا.
خموش،روی به روی ام نشینی و شنوی
گلایه های دل و جانِ سوگوار مرا.
هر آنچه گویم ات از دیگران نهان داری:
سپاس بر تو،ایا طُرفه رازدار مرا.
نرنجی از من و نسپاری ام به تنهایی:
وگر هزار بگویم به خود گذار مرا.
و گر به محفلِ شادی خوری رَوَم بی تو،
به پُشتِ در بنشینی در انتظار مرا.
مرا به دور بداری ز شور و سور و سرور:
که این سه ات ننمایند دوستدار مرا.
یکایک، این دگران میهمانِ یک شبه اند:
به دوستی، تویی-ای دوست!- استوار مرا.
مرا همیشه کس و کار بوده ای تو و بس:
به کارِ دیگر و بادیگران چه کار مرا؟!
تو پس زمینه ی هر بوده ای که دیگر نیست
و یاد هاله ی هر سوکِ ماندگار مرا.
تویی که چهره ی یاران و هومن ام، پسرم،
درونِ آینه ات آید آشکار مرا.
چه بوسه ها که زنی، گرم و دلنواز ، چو مهر،
به گونه های من، ازچشمِ اشکبار مرا.
چه گونه ارجِ تو را می شود که نشناسم؟
که از جوانی و عشقی تو یادگار مرا.
دوم اسفند ماه۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن
|