یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

«توسط مردم» و «سزای یاغیگری»
آسیا تایمز-گئورگ پارکر


ایرج واحدی پور


• در حالی که در آمریکا هیچ نشانه قابل لمسی از شورش احساس نمی شود، دو نویسنده - چارلز موری «Charles Murray» یک لیبرتارین راست و کریس هجس «Chris Hedges» یک چپ ذهنی گرا- حاضر نیستند بیش از این صبر کنند و خود تصمیم می گیرند به پیدایش و زایش آن کمک کنند. شیوه های آنها متفاوت است. هردو آنها از تبانی دولت فدرال و شرکتهای بزرگ وحشت زده هستند. هردو آنها خواهان و مشتاق این هستند که آمریکائی ها از راههای غیر خشونت آمیز قانون شکنی کنند و برای ایجاد تغییر فشار وارد کنند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۵ تير ۱٣۹۴ -  ۱۶ ژوئيه ۲۰۱۵


 
چند سال قبل، یافتن آمریکائی هائی که فکرمی کردند انقلابی در شرف وقوع است چندان مشکل نبود. در اوج بحران اقتصادی، من با تعداد زیادی از مردم در نواحی شدیدأ بحران زده مثل نواحی تنباکو خیز کارولینای شمالی و یا حوالی خلیج تامپا « Tempa Bay » برخورد کردم که باور داشتند در صورت وقوع یک خاموشی ناشی از خرابی برق و یا کمبود احتمالی گاز، امکان بروز شورش مدنی، خشونت سیاسی و حتی برقراری حکومت نظامی وجود دارد. این احساس به این حزب و یا آن حزب مربوط نمی شود. علل خشم، هیولاهای هردو طرف چپ و راست مثل بانکها، شرکتهای نفتی، حکومتهای فدرال و ایالتی و رسانه ها را در برمی گرفت. یک زوج از نواحی روستایی ویرجینیا که از تی پارتی « Tea Party » بودند واز پارک زوکتی « Zuccotti » در منهتن « Manhattan » دیدن می کردند از اینکه بعضی از زمینه های مشابه با اشغال کنندگان وال ستریت را می دیدند شگفت زده بودند که خشم، ویژگی پوپولیستی داشت که وسیعأ ایدئولوژیک است. دشمن بزرگی و قدرت بود که آشیانه خود را مانند پرندگان محافظت می کرد و علیه طرف ضعیف توطئه می کرد .
انقلاب صورت نگرفت و در آمریکا هرگز رخ نمی دهد. یک انقلاب در اینجا به وقوع پیوسته و در شرایط بد هم انقلاب دیگری اتفاق نمی افتد . تی پارتی ایجاد شد که به وسیله بیلیونرها تصاحب شود و بخشی از آن جذب کنگره جمهوریخواهان شد . جنبش « وال ستریت را اشغال کن » به آسمان شعله کشید و زود هم خاموش شد و بیشتراز اینکه جنبشی باشد یک نمایش بود . من یک بار از مردی در خلیج تامپا که قبلأ از طبقه متوسط بود، کاسبی کوچک خود را داشت و حال بیکار شده بود و دارائی اش حراج شده بود و خودش در حال مرگ از سرطان بود پرسیدم چرا هیچ حرکتی از آمریکائیهای مشابه وضعیت تو صورت نمی گیرد؟ جواب داد تصورش را بکن هرروز صبح از بستر برخیزی و هیچ هدفی نداشته باشی «شما وقتی کارنمیکنی ارزشی که برای خودت قائلی سرازیر توالت می شود. شما با مردم کاری نداری و در خانه می مانی، جواب تلفن را نمی خواهی بدهی ، این باعث می شود که در انزوا قرار بگیری» به نظرمیرسید که می گوید در آمریکا شکست هم مثل موفقیت، شخصی احساس می شود.
ولی نارضایتی جامعه از بین نرفته است و خیلی از آن به دور است. هنوز مثل یک بیماری مزمن با ماست. احساس این که مملکت به وعده هایش مثل (آزادی، برابری، فرصت های برابر و رویای امریکائی) خیانت کرده است وسیستم سیاسی آنچنان ناکارآمد است که هیچ امیدی را باقی نمی گذارد. بعضی از شخصیت های سیاسی مثل الیزابت وارن «Elizabeth Waren » و راندپاول « Rand Paul » زائیده این بیماری(سیستم) هستند و بقیه درآن فرورفته اند. کاندیدائی در انتخابات سال آینده برنده خواهد شد که بتواند این نارضایتی عمومی را به کیفیتی قانع کننده مورد خطاب قرار دهد و مانع از آن شود که حزبش به وسیله افراطیون ازهم پاشیده شود.
در حالی که هیچ نشانه قابل لمسی از شورش احساس نمی شود، دو نویسنده - چارلز موری «Charles Murray» یک لیبرتارین راست و کریس هجس « Chris Hedges » یک چپ ذهنی گرا- حاضر نیستند بیش از این صبر کنند و خود تصمیم می گیرند به پیدایش و زایش آن کمک کنند. شیوه های آنها متفاوت است. کتاب «به وسیله مردم» موری میزان بالائی از داروی زایمانی «پیتوسین» تجویز می کند، در حالی که هجس در کتاب «دستمزد شورش» که اوج دیوانگی نامیده شده توصیه های جنسی را پیشنهاد می کند. جالب ترین چهره این دو کتاب آنجاست که مطالب آنها همدیگر را می پوشانند. هردو آنها از تبانی دولت فدرال و شرکتهای بزرگ وحشت زده هستند. هردو آنها سیستم حقوقی و قضائی را بی قانون می بینند. هیچکدام از آنها با بخشهای مهم احزاب حاکم همخوانی ندارند. هردو از نخبگان نفرت دارند، هردو آنها خواهان و مشتاق این هستند که آمریکائی ها از راههای غیر خشونت آمیز قانون شکنی کنند و برای ایجاد تغییر فشار وارد کنند.
گاهی موری و هجس دقیقأ شبیه هم حرف میزنند. «این بخشی ازباور ملی ماست که دولت وظیفه دارد که حقوق مسلم ما را حفاظت کند و هرگاه خودش به این حقوق خدشه وارد کند ما دیگر وظیفه دار تا بعیت ملی نیستیم. در چنین شرایطی انقلاب خیانت نیست و از حقوق مردم است» ، این گفته موری بود گرچه می توانست به هجس هم تعلق داشته باشد.هجس می نویسد: « درخواست کردن از سه بخش قوای قضائی ، مقننه و اجرائی که به رفرم دست بزنند همانقدر واقعی است که پذیرش یک پیشنهاد جدی ازمارچ هر March Hare در (آلیس در سرزمین عجایب)، در تی پارتی ارایه شود."و به این ترتیب از موری جلو میزند.
آنچه مایکل کازین « Michael Kazin »تاریخدان، ترغیب پوپولیستی می نامد و به اندازه خود این مملکت قدمت دارد زبانش هم از سوی رادیکالها و هم ارتجاع راست گوش ها را نوازش داده است. از ویژه گیهای دوران ما، یکی این است که این زبان همزمان از طرف این گروهها بکار گرفته می شود.
البته موری و هجس دنبال یک چیز یکسان نیستند، امروز ما در کشوری کاملآ تقسیم شده ( از نظر اجتماعی و فکری) که حتی پوپو لیست های آن هم تقسیم شده اند زندگی می کنیم. هیچ نویسنده ای تحمل مرور نظرات و ارزشهای نویسنده دیگر را ندارد و در واقع تصور این که کسی که نظرات موری را می خواند زحمت خواندن نظرات هجس را هم بکشد مشکل است؛ عکس آن هم صادق است. زیرا هردو برای افراد همفکر خود نوشته اند. موری در مقدمه معرفی کتابش می نویسد: «از انجا که خوانندگان اصلی نوشته من مدیسنی ها «Madisonians » هستند من فکر می کنم احتیاج به ترغیب آنها به درستی این راه نیست ( و منظور او از مدیسنی ها « مردمی هستند که دولت کوچک را قبول دارند» ) و علیه خوانندگان اروپا دوست که آنها را « ترقی طلب » می نامد هشدار می دهد. هجس حتی قبول ندارد که نظرات دیگری هم وجود دارند و پاراگراف اول وصفحات بعد از آن را هم با بیانات فصیح شعارگونه پرکرده و آنقدر تهییج آمیز هستند که شما یا می خواهید کاملأ همراهی کنید و یا فورأ مخالفت کنید و تلاش کنید آنرا بی اعتبار کنید. «یک الیگارشی کوچک جهانی ثروتهای نامحدودی جمع کرده، موتور بی ترمز بنگاههای بزرگ سرمایه داری همه منابع را غارت می کنند و کارگران ارزان سازمان نیافته را استثمار و حکومتهای فاسد و گوش به فرمان خود را ایجاد می کنند. همه وجوه نیکوی انسانی را ترک می کنند که سود بنگاهها را افزایش دهند » بعضی می گویند انشاء الله خیر است و به خواندن ادامه می دهند ولی این یک تحلیل افسرده کننده است و برای ایده های متفاوت روشنفکری در جامعه ما است . به نظر می آید هیچ نویسنده ای متوجه نیست که ترغیب به پیدا کردن راه حل، ارزش آزمایش دارد.
این درمورد موری کمتر مصداق دارد ، او روی مورد خاصی انگشت می گذارد و آن را خوب و با شواهد فراوان ارائه می کند و پیشنهادهای چند پهلوئی برای توسعه آن بکار میبرد. آمریکای او جمهوری زیبائی با مردان و زنان آزاد (با چند استثناء) و دوستدار قانون اساسی بود و تا سال ۱۹٣۷ که دیوان عالی کشور شروع به تصویب «قرارداد جدید » (ابتکار روزولت) و به زباله دانی تاریخ انداختن اعمال محدودیتهای قانون اساسی برقدرت دولت کرد ادامه داشت. از آن تاریخ دولت به صورت غیرقابل کنترلی رشد کرده است. یکی از موضوعاتی که موری به آن دقت می کند شماره صفحات قوانین دولت فدرال است، از شماره ۲۲۸۷۷ صفحه در سال ۱۹۶۰ به شماره ۱۷۴۵۴۵ در سال ۲۰۱۲ رسیده است. او این دستگاه شبیه اختاپوس (گروه سرپایان) را یا « دولت غیرقانونی در درون دولت » معرفی می کند . گردانندگان این دولت ظاهرأ متخصصین دولتی هستند که قوانین خیلی پیچیده و دلخواه خود را طرح و تحمیل می کنند. موری هواخواه کارفرمایان و سرمایه دارانی است که موظف شده اند با سیستم کارکنند تا از جرایم سنگین در دادگاهها در امان بمانند.
از نظر موری دولت با اندازه بزرگ، قدم اول همه گرفتاری ها مثل بورس بازی ، فساد سیاسی ، دعواهای قضائی بیش از اندازه و موردی مثل محکومیت شهادت دروغ مارتا استوارت « Martha Stewart» است. ولی او رویای لغو سوسیال سکیوریتی ( تامین اجتماعی)، مدی کر ( بیمه بازنشستگان ) و حق تشکیل اتحادیه های بخش خصوصی و برگرداندن ایالات متحده به دوران باشکوه گرور کلیولند « Grover Cliveland » (رئیس جمهور ایالات متحده در قرن نوزدهم ) از دست داده است . حتی اکثریت مدیسونین در راس دیوان عالی و سایر شعبه های حکومتی دست به چنین اقدامی نخواهند زد- طوفان اجتماعی شدیدی ایجاد خواهد شد و سیاستمداران جمهوریخواه بیش از بقیه درگیر فساد هستند . خود موری اکنون خیلی هم طرفدار کاهش مالیاتها و انتقال درآمدها نیست. سقوط طبقه کارگرآمریکا اورا از سیاست های خشن تفکرخست بار « از دست دادن زمین » و منحی زنگ « Bell Curve » مانند دورکرده و به تحلیل پیچیده تر در آخرین کتابش « آینده از هم جدا » رسیده است .
موری در عوض به دنبال هدف قابل دستیابی تر دولت تنظیمی است . منظور از « بوسیله مردم » این است که پیشنهاد مبارزه غیرخشونت آمیز نافرمانی مدنی را بکند . در سراسر کشور، آمریکائیان به ستوه آمده از اجرای تغییرات که مسلمأ خنده آور هستند خودداری می کنند و مدیسونین های پول دار « اعتبارات دفاعی » ایجاد می کنند که هزینه های قانونی آنها را پرداخت کنند و اگر دولت آنها را تعقیب کند اتهامات را منتشر کنند . برنامه این است که دولت فدرال را در موقعیتی قرار دهند که عقب نشینی کند و انتشارات روزانه فدرال را به سطح ۱۹۵۰ برگرداند . موری روی این واقعیت حساب می کند که بعد از دهه های ضعف ایدئولوژیک و کاهش بودجه، کارمندان فدرال شدیدأ خسته و دلسرد هستند که درجنگی کمک کنند. ( اداره مالیات بر درآمد تقریبأ ربع نیروی کارش را در دو دهه گذشته از دست داده است و فقط توانائی نصف بازجوئی های حضوری را در سال ۱۹۹۲ داشته است.) او همچنین میداند که نظر او در همه جا موثر نیست - شورش موری محدود به شهرهای کوچکتر و بخش ها و نواحی روستائی که بیشتر آمریکائیهای سفید زندگی می کنند خواهد بود. او قبول دارد که این باعث عمیق ترشدن تفرقه های ما می گردد.
شاید به این دلیل که من یکی از لیبرالهای «بردبار» موری نه یک ترقی طلب «تمامیت گرا» هستم مثالهای قانونیت اجباری او به نظر من مطلقأ بی معنی آمد. ولی من از مخاطبین مورد هدف او نیستم، واو هیچ وقت زحمت این را بخود نمی دهد که استدلال کند چرا انبوه شدن مقررات بخودی خود ریشه اصلی از کارافتادن دموکراسی می شود. مقررات زدائی مالی، با معادله پول، با سخنرانی دیوان مالی کشور، با رشد بسیار خوب درآمد در سطح بالای جامعه چه نقشی دارند؟ در آمریکای موری تنها یک چیز در قدرت بنگاههای بزرگ ما درست است و آن این که باید با یک دولت ورم کرده واسطه گری ( لابی ) کند ( دلتنگی او برای سالهای ۱۸۸۰ ممکن است بخاطرازجمله رابر بارون «Robber Barons» چپاولگر نیز باشد که به شیوه قدیمی برای قانون سازی پول خرج می کردند ) . من احساس می کنم این درخواست مصرانه که بنگاههای مالی وسیعأ قانون شکنی کنند ناظرینی نیز خواهد داشت - شما بزودی درباره اعتبارات مدیسون خواهید خواند یا مقلدین و عواقبی که خود موری هم ممکن است دوست نداشته باشد. ولی چنانچه احیاء دموکراسی آمریکائی به این وابسته باشد که برادران کخ « Koch Brothers » مخارج دادگاههای صدها هزار قانون شکن را در اکلاهما و بالای ایالت نیویورک را پرداخت کنند تا اینکه حکومت ناتوان و فلج شود موری و من مشکل را مغایر هم تشخیص داده ایم .
کریس هجس داستان خاص خودش را از ماجرا دارد . بنگاههای رها از قید وبند را جانشین دولت غیرقابل کنترل می کند ، نئولیبرالیسم را به جای سوسیال دموکراسی اروپائی می نشاند ، جای مومیا ابوجمال «Mumia Abu-Jamal» زندانی را با مغازه دار کوچک محاصره شده عوض می کند و سال تاسیس حکومت را ۱۹۳۷ می خواهد . هجس مولف « فاشیست های امریکائی » و کتابهای دیگر را اولین جمله نوشته اش تاکید می کند که «ما در یک لحطه انقلابی زندگی میکنیم،» این بیان از نظر من درست نیست ، ولی من دوست داشتم که به استدلال دو مورد اینکه (چرا، چطور، چه کسی، برچه اصولی و از چه طریقی، سیاست و اقتصادی که با مشکلات غیرقابل اجتناب روبروخواهد بود را سفارش و سازمان میدهد) گوش بدهم . هجس استدلالی ندارد . چیزی که او دارد لفاظی بی اندازه که جا بجا با حاشیه های ادبی در مورد ملویل و فیتزجرالد و تصاویر محترمانه ای از شورشیان از معاون فرمانده مارکوس گرفته تا حقوقدان خلع لباس شده لین استوارت آراسته شده است .
من خیلی بیشتر طرفدار هشدارهای هجس در مورد تغییر فاجعه بار آب و هوا، خرابی زیربناها و سطوح عجیب و غریبی از نابرابری ها هستم. وحشت از بوروکراتهای موری، ولی در پایان کتاب « به وسیله مردم » من توانستم کمی بیشتر دنیا را از دید یک لیبرتارین Libertarian ( لیبرال معتدل ) ببینم ، در حالیکه کتاب «دستمزد شورش» را در خط یک ایده وقرار داده بود . آنهمه نوشته های سیاسی ، انگیزه های آشکار و واقعی هجس پایان مهلک و کشنده ای دارند. مقصود اعلام شده او این است که خواننده ها را به موضعی برساند که بتوانند انتخاب بین شورش و آزار را قبل از اینکه دیرشود ببینند . اگر واقعأ قصدش این بود او میبایستی استدلالهائی را ردیف می کرد و اعترافات و نظرات مخالف را پیش بینی می کرد که حتی اعضاء « طبقه لیبرال های ورشکسته » نیز در پایان در صف موافقین او قرار گیرند. در عوض او بیش از دویست صفحه جملاتی مثل «باید احترام برای تقدس، زیرساخت جامعه قبل از مدرن بازیابی شود بنحوی که ما همدیگر و زمین را نه وسیله ای برای استثمار بلکه بصورت موجوداتی زنده احترام بگذاریم و حفاظت کنیم » نوشته و جمع کرده که قصد خوش آمد گوئی به آنهائی دارد که مثل او فکر می کنند.
نخبه گان ما، مارا به بن بست کشانده اند، ولی پوپولیست های ما که در گوشه های خود سنگر گرفته اند دید روشنی ندارند که راهی برای خروج پیدا کنند . سخت است که تصورکنیم در آینده نزدیکی خبرگان بهتری خواهیم داشت ، اگر انقلابی صورت نپذیرد ما باید امیدوار باشیم که پوپولیست های بهتری داشته باشیم .


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست