توافق هستهای: امیدها و واقعیتها
ب. بینیاز (داریوش)
•
نباید تصور کرد که «توافق هستهای» میتواند یک نقطهی صفر در تاریخ ایران باشد، یعنی نقطهی آغازی که ما را به سوی دروازههای بزرگ بهشت هدایت کند. این توافق فقط میتواند بخش بزرگی از فشار سیاسی - روانی را از روی شانههای ما بردارد و غربستیزی رژیم را به مثابهی یک ابزار سرکوب از میدانِ سیاست خارج کند. انتظار بیش از این به افسردگی سیاسی منجر خواهد شد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۶ تير ۱٣۹۴ -
۱۷ ژوئيه ۲۰۱۵
توافق هستهای ایران با جهان برای بخشی از جامعهی ایران به یک منبع «امید» تبدیل شده است. نخستین پرسش این است که کیفیت این «امید» چیست؟ از مضمون سخنان این «امیدواران» میتوان چنین برداشت کرد که این توافق میتواند آغاز راه سکولاریسم و دموکراسی برای ایران باشد. در بلندمدت شاید، ولی در کوتاه مدت و میانمدت چنین نخواهد شد و نمیتواند بشود.
یکی از «روشنفکران» آکادمیک و نمونهوار ایرانی که در سایتهای خبری پی در پی بر طبل «خطر جنگ» میزد و آگاهانه یا ناخودآگاه با سیاستهای جمهوری اسلامی سازگار میشد، پرفسور مسرت بود. او تمام دعوای غرب با ایران را به عنوان مسئلهی اتمی به خورد خوانندگانش میداد. در سال 2007 در پاسخی به پرفسور مسرت نوشتم که « رابطهی بحرانی میان ایران و غرب به دلیل بحران هستهای نیست. بحران هستهای فقط و فقط شکل بیان یا به عبارت دقیقتر، ظرف بیان این بحران میباشد. ... بنابراین اگر ژورنالیستهای عزیز یک بار هم قضایا را از این زاویه بنگرند، متوجه خواهند شد که دعوا بر سر وجودِ پروتون و نوترون نیست بلکه جنگ بر سر خصوصی کردن سرمایههای دولتی، از بزرگترینها گرفته تا پروتون و نوترون میباشد.» (1)
امروز بخش بزرگی از اقتصاد ایران در دست سپاه پاسداران است. ظاهراً چنین است که این سرمایهها نه در دست افراد خصوصی بلکه در دست یک نهاد است. در واقعیت، ولی چنین نیست. در درون نهادهای سپاه و هولدینگهای وابسته به آن هم اکنون اولیگارشهای (2) غولپیکری شکل گرفتهاند.
نخستین «تغییر»ی که این توافق برای ما ایرانیان به ارمغان خواهد آورد، شکستن پوستهی نهادهای اقتصادی سپاه است. یعنی شکستن پوستهی آن تخمی که «ناگهان» از درون آن اولیگارشهای نوع روسی بیرون خواهند آمد. کیفیتِ این اولیگارشها، ربطی به سرمایهداری و سرمایهداران ندارد و به اعتقاد من نه تنها سرمایهدارهای کوچک و متوسط خصوصی از آن بهرهای نخواهند برد، بلکه باید بگویم که فضای سرمایهگذاری برای این بخش از ایرانیان بسیار سختتر و دشوارتر خواهد شد.
جنبهی مثبت توافق
تنها جنبهی مثبت توافق برای ما ایرانیان برداشتن بختک «جنگ» و «دشمن موهومی» است که جمهوری اسلامی با این چماق میتوانست صدای شهروندان را در نقطه خفه کند. «توافق هستهای» این سلاح را از جمهوری اسلامی گرفت. در حقیقت جمهوری اسلامی در فرآیند شکلگیری خود تا به امروز چنین عمل کرده است: غصب و به گروگان گرفتن همهی دستاوردهای سیاسی- اقتصادی- فرهنگی ایرانیان از مشروطه به بعد. حالا وقتی این دستاوردها به صورت قطرهای دوباره به ملت داده میشود، ما از خوشحالی سر از پا نمیشناسیم.
موازی سازی به مثابهی یک نوع ویژه از کشورداری
میتوان گفت که هیچ کشوری مانند ایران، این چنین آگاهانه دست به موازیسازی نزده است. موازیسازی در همهی عرصهها: اقتصادی، سیاسی، امنیتی، فرهنگی، دینی و ... موازیسازی برای کوتاه مدت یک تضمین مطمئن برای حفظ قدرت است ولی در میان مدت و بلند مدت به ضد خود تبدیل میشود. موازیسازی، نظمی است که عملاً نظم نیست بلکه ایجاد یک وضعیت آشوبمند است. دومینویی که اگر یکی از سنگهایش بیفتد منجر به واکنشِ زنجیرهای میشود. فرمولِ موازیسازی رژیم دینی در عین حال که بهترین ابزار سرکوب در همهی زمینههاست، خود یک «شانس» برای ما ایرانیان است. «شانسی» که میتواند به فروپاشی (انفجار) درونی Implosion تبدیل شود. با موازیسازی میتوان جلوی انفجار Explosion را گرفت، ولی نمیتوان جلوی کیفیتِ ناپایدار این «نظم آشوبمند» را سد کرد.
خصوصیسازی سرمایه در ایران
خصوصیسازی سرمایههای دولتی در ایران که میباید طبق اصل 44 صورت میگرفت و از زمان خاتمی آغاز شد و در دو دورهی احمدینژاد نیز ادامه یافت، یک رونویسی بسیار بد از یک خصوصیسازی بسیار بد دیگر بود: الگوبرداری از خصوصیسازی پساشوروی در دورهی یلتسین که «دانهدرشت»های کا.گ.ب و کوموسولها را به اولیگارشهای مافیایی تبدیل کرد. هنوز تا هنوز روسیه یک کشور تک محصولی است و هشتاد در صد اقتصاد در دست دولت متمرکز است. هیچ کدام از این میلیاردرهای نورسیده یک سرمایهگذاری دست و حسابی در روسیه انجام ندادهاند. روسیه با یک نیمتحریم اقتصادی عملاً کمرش شکست. اولیگارشهای روسی به جای سرمایهگذاری در روسیه، ترجیح میدهند در کشورهایی مانند ترکیه و مصر در صنعت توریسم «سرمایهگذاری» کنند، در واقع پولشویی کنند. اساساً این افراد فرهنگ سرمایهدارانه ندارند و مقایسه آنها با سرمایهدار بسیار نابخردانه است. اولیگارشهای ایرانی هم، بهتر از این برادران (لوشکوف شهردار سابق مسکو) و خواهران روسی (تاتیانا دختر یلسین که به تاتیانای مخوف معروف است) نخواهند شد. اولیگارشهای ایرانی که به زودی آفتابی خواهند شد حتا یک گام بزرگ نسبت به سرمایهداران ایرانی زمان محمدرضا شاه (که تحقیرانه بورژوازی کمپرادور نامیده میشدند) عقبتر هستند.
همزادان: روسیهی پساشوروی و ایرانِ پساولایی
شاید برای خواننده شگفتانگیز باشد که گفته شود مرز میان روسیهی پساشوروی و ایرانِ پساولایی از مو هم باریکتر است. ایرانِ پساولایی در بهترین حالت، روسیهی پساشوروی خواهد شد، دست کم در میان مدت. احتمالِ این که موانع اجتماعی مانند حجاب و غیره به تدریج برداشته شوند - پس دادن قطرهای دستاوردها- بسیار است. ولی آیا آزادی تشکلهای سیاسی و مدنی هم متحقق خواهد شد؟ نه! دولت و دولتهای پساولایی نیز علیه هر گونه تشکل سیاسی و مدنی حرکت خواهند کرد. به یک دلیل ساده: زیرا از یک سو، دولت میخواهد چون گذشته جایگاه خدشهناپذیر خود را در اقتصاد حفظ نماید و از سوی دیگر اولیگارشهای نورسیده، سرمایههای خود را در پرسودترین و در عین حال ناکارآمدترین بخشها - لزوماً نه در ایران- خواهند ریخت. این امکان را سرمایهی جهانی برای این اولیگارشها بوجود خواهد آورد. یعنی هم دولت و هم اولیگارشها علیه هر گونه تشکل سیاسی و مدنی متحد خواهند شد و تلاش خواهند - البته با شکل دیگری- کنشهای دموکراسیخواهی را در نطفه خفه کنند.
از این رو، نباید تصور کرد که «توافق هستهای» میتواند یک نقطهی صفر در تاریخ ایران باشد، یعنی نقطهی آغازی که ما را به سوی دروازههای بزرگ بهشت هدایت کند. همان گونه که گفته شود این توافق فقط میتواند بخش بزرگی از فشار سیاسی - روانی را از روی شانههای ما بردارد و غربستیزی رژیم را به مثابهی یک ابزار سرکوب از میدانِ سیاست خارج کند. انتظار بیش از این به افسردگی سیاسی منجر خواهد شد. شُل کردن موانع اجتماعی مانند حجاب، رفتن زنان به استودیم ها و، سختگیری کمتر نسبت به جوانان و ... (یعنی پس دادن قطرهای چیزهایی که جزو دستاوردهای تاریخی ما بوده) میتواند در کوتاهمدت جزو «دستآورد»های این «توافق هستهای» [درحقیقت توافق جامع سیاسی] به ما فروخته شوند.
اینترنت و جامعهی مدنی
شالودهی اینترنت در ایران از لحاظ فنی که بنگریم، بد نیست. در بخشهایی از این شبکه، کابل نوری و بخش بزرگ دیگر با ای دی اس ال (ADSL) مجهز شده است. پس از توافق هستهای، رژیم به تدریج راهی به جز استفاده از این شالودهی فنی ندارد و مجبور است که به تدریج امکانات این شالوده را مورد استفاده قرار بدهد.
در دنیای کنونی، دیگر افکار عمومی توسط رادیو و تلویزیون (مدلهای قدیمی رسانهای) رقم نمیخورد، این اینترنت است که «افکار عمومی» را شکل میدهد. از این رو، میتوان از این امکان به بهترین نحو برای افکار عمومی و شکلگیری جامعهی مدنی استفاده کرد. راهی طولانی ولی مطمئن.
1- کارنامهی فقر «روشنفکر» ایرانی. در:
www.akhbar-rooz.com
2- در ادبیات غیرعلمی بعضی از هموطنان به اشتباه به این اولیگارشها، «ابرسرمایهدار» گفته میشود. اطلاق مفهوم تاریخی «سرمایهدار» به این اولیگارشها - مانند اولیگارشهای روسی که از دل ک.گ.ب، سازمان جوانان حزب کمونیست (کوموسول) و سران ارتش سرخ بیرون آمدهاند- عملاً ناشی از بیسوادی و توهین به سرمایهدار است.
|