توافق هسته ای، بازنده چه کسی است؟-رضا وضعی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲ مرداد ۱٣۹۴ -
۲۴ ژوئيه ۲۰۱۵
در هفتههای اخیر موضوع توافق هستهای بین رژیم جمهوری اسلامی ایران و کشورهای ۵+۱ یکی از پر سر و صداترین خبرهایی بود که از طریق رسانههای گوناگون در سراسر جهان انعکاس یافت. اگر چه نتیجه پایانی به توافق هسته ای انجامید که بنظر من رخداد مهمی در پهنهی سیاسی ایران و جهان اتفاق افتاد و عناصر چرخشهای سیاسی بزرگ و مهمی در رویکرد سیاسی ایران به آمریکا ، آمریکا به ایران و همینطور خاورمیانه را در خود دارد. البته نباید فراموش کرد که چرا طرفین در این دوره به پای چنین توافقی رفتند،که از اهمیت زیادی برای همهی نیروها و خصوصا نیروهای مترقی و سیاسی برخوردار است، که سعی میکنم در قسمتی از مقاله به این مسئله هم اشاره ای داشته باشم. چرا که تحلیل نادرست از این توافق و امید بستن به آن میتواند به پیشروی مبارزات لطمه وارد آورد و مهمتر اینکه هر نوع توهمی نسبت بهاین توافق و همکاری میتواند برای یک دوره به نفع رژیم دیکتاتوری ایران تمام شود.
در واقع استراتژی جمهوری اسلامی قبل از هر چیز این است که ضمانت بقای خود را از قدرت های بزرگ بگیرد. یعنی غرب وجود جمهوری اسلامی را بعنوان یک رژیم واقعی در منطقه قبول کند و از حقوق بشر ، رابطه با اپوزسیون و فشارهائی در جهت سرنگونی رژیم بطور استراتژیک دست بردارد. همینطور جمهوری اسلامی را در جامعه دولت های منطقه، در جامعه متحدین ،هم پیمانان ، همکاران آمریکا و دولت های غربی در منطقه بپذیرد. در عین حال حکومت دیکتاتوری ایران میخواهد تحریم های اقتصادی برداشته شود و به این ترتیب راه برای سرمایه گذاری در داخل و جذب سرمایه های خارجی باز شود و صدور نفت بطور عادی از سر گرفته شود که در نهایت سرمایه کلانی به جیب حکومتداران جمهوری اسلامی بیاید. در عین حال میخواهند به عنوان یک دولت مهم در تقسیم کار منطقه ای و در سیاست های کلان منطقه ای شریک باشند. حکومت ایران میخواهد مثل حکومت پهلوی، حکومت عربستان سعودی و حکومت ترکیه در کشمکش های منطقه ای سهمی برای آنها از سوی غرب در نظر بگیرند. این ها هدفهای جمهوری اسلامی در این مذاکرات هستند و بنظر من پروژه اتمی ابزار اعمال فشار برای تامین این اهداف است.
استراتژی طرف مقابل را هم میتوان در چهار بند اصلی خلاصه کرد: اول، از آنجا که بقای جمهوری اسلامی برای ایجاد ثبات مورد نظر غرب می تواند مفید باشد، بنابراین غرب بایستی فشار ها را به نحوی اعمال کند که پایه های جمهوری اسلامی به لرزه نیفتد و این رژیم در خطر سقوط قرار نگیرد.در واقع دولتهای غربی به تجربه دریافته اند بی ثباتی در کشوری مثل ایران از زاویه منافع آنها بسیار زیانبار تر از بی ثباتی در دیگر کشورهای منطقه خواهد بود. آنها میخواهند این فشار ها را به نحوی اعمال کنند که هم رژیم سقوط نکند و هم رژیم قابل اعتمادی باشد.
دوم، محدود کردن دسترسی جمهوری اسلامی به تکنولوژی هسته ای. واضح است که تولید سلاح هسته ای و یا کسب توانائی در این زمینه، ابزار فشار جمهوری اسلامی برای زیاده خواهی های او در منطقه خواهد بود. این زیاده خواهی تعادل مورد نظر آمریکا در منطقه را بر هم می زند.
سوم، می خواهند جمهوری اسلامی را از یک دولت سرکش به یک دولت هم پیمان در منطقه تبدیل کنند، در واقع غرب میداند که کشمکش های واقعی در این منطقه است و جمهوری اسلامی ظرفیتهائی دارد که میتواند در حل و فصل این کشمکش ها به نفع مصالح دراز مدت آمریکا و دولت های غربی به کار بگیرد. بنابراین در حد خودش میتوان این وظیفه را به وی سپرد.
چهارم، میخواهند روند مذاکرات ، توافقها و روابط بعدی خود با جمهوری اسلامی را به نحوی پیش ببرند ، که جناح اصلاح طلب یا جناح های میانه رو را تقویت کنند، چرا که تقویت این جناح ها و دست بالا نگه داشتن آنها در نهایت منجر به مسط شدن آنها بر سیاست و اقتصاد ایران می شود که خود ضمانتی واقعی برای اجرائی شدن توافقها خواهد بود.
وقتی اهداف دو طرف را می بینیم به این نتیجه می رسیم که تحت فشارهای واقعی جمهوری اسلامی از مواضع مهمی که در گذشته داشت عقب نشینی کرده است.
اما در این میان سوالی پیش میاید که اختلاف جناح های درون حاکمیت جمهوری اسلامی ، تصویب طرح اخیر مجلس و خط و نشان های تندِ خامنه ای چه تأثیری بر روند مذاکرات داشته؟ از طرف دیگر حسن روحانی گفته تحریم های ظالمانه بایستی از بین بروند تا سرمایه بیاید.آیا جمهوری اسلامی ناچار به سازش شد؟
که در جواب این سوال باید بگویم در جریان مذاکرات از هر دو طرف مانور هائی داده میشود،که اساسا این مانور ها در خدمت پیشبرد امر مذاکره و بده-بستانهای دو طرف هستند. مثلآ در طرف آمریکائی، جمهوریخواهان لابی تشکیل میدهند و فشار می آورند که فلان مصوبه را وتو خواهند کرد یا اینکه فشار تبلیغاتی شان را زیاد میکنند. در حکومت ایران هم مجلس اسلامی، کمیسیون ویژه تشکیل میدهد، جلسه میگیرد و خامنه ای حرف های تند و تیزی میزند. این گونه مانورها اگر چه در هر دو طرف ریشه در اختلافات واقعی جناحها دارد اما در عین حال بعنوان مکانیزم پیشبرد مذاکرات به کار برده می شوند. بدین معنی با اتخاذ این مواضع در حاشیه مذاکرات بطور غیر مستقیم به مذاکره کنندگان خودشان خدمت کرده و کار آنها را در جلسه مذاکرات تسهیل میکنند. جلسه مذاکرات جلسه بده-بستان است و این بده و بستانها بلاخره بایستی به فشارها و به نیروهائی واقعی متکی باشند.در واقع روحانی با حرف های تند خامنه ای مخالفتی ندارد. وی بایستی به غرب نشان دهد که این دعوا واقعی است ، او و دولت مشکلاتی دارند، بنابراین غرب اگر خواهان توافق است به نوعی باید سر کیسه را شل کند.در واقع این مانورها را نباید خیلی جدی گرفت بلکه روند اصلی را باید دید. آن چه که در واقع جدی است، این است که ما این را بپذیریم که جمهوری اسلامی در یک بن بستی گیر کرده و چاره ای هم جز سازش ندارد و این تصمیم را نه در ماه های اخیر و در جریان مذاکرات لوزان بلکه همان موقعی که رضایت دادند روحانی بر سر کار بیاید گرفتند. راه روحانی را برای ریاست جمهوری با پذیرش این سیاست هموار کردند، اما این بار دیگر یک پذیرش تاکتیکی نبود برای اینکه بن بست ها عمیق تر و جدی تر شده بودند.
با توافقی که در روز سه شنبه برابر با چهاردهم ژوئیه ۲۰۱۵، بین نمایندگان حکومت اسلامی ایران و گروه ۵+۱ در وین صورت گرفت، به نوعی غرب خواست توجیهات و بهانهها را از دست سران و مقامات حکومت اسلامی بگیرد تا آنها نتوانند همه کمبودها ، معضلات و مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه مانند تورم و گرانی، فقر و فلاکت اقتصادی، بیکاری و غیره را به عوامل خارجی نسبت دهند،شاید این هم سیاستی از سوی غرب بود. به علاوه این توافق نه بر سر منافع مردم ایران، بلکه همانطور که در بالا اشاره داشتم برای حفظ حاکمیتشان صورت گرفته است. اکنون این رژیم دیکتاتور در مقابل سوالات عدیدهای، به ویژه این سئوال قرار گرفته است که چرا و به چه دلیل این مذاکرات را ده سال کش داد و جامعه ایران را به این همه مصیبت و فلاکت اقتصادی و اجتماعی دچار کرد؟
حکومت اسلامی ایران در سالهای اخیر، به ویژه در یک دهه گذشته، دستیابی به انرژی اتمی را به یک مسئله حیثیتی و البته امنیتی در برابر غرب تبدیل کرده و غرب نیز همواره ایران را به حرکت به سمت بهرهبرداری نظامی از انرژی اتمی متهم ساخته است. بنابراین در این بازی خطرناکِ حکومت اسلامی با غرب، بازنده اصلی مردم ایران هستند و بعد از این نیز خواهند بود. مگر این که مردم آزاده و ستمیده ایران، موازنه و معادله سیاسی و اجتماعی کنونی را به نفع خودشان بر هم زنند و سرنوشت خود و جامعهشان را مستقیما به دست خویش گیرند.
در طول مذاکرات که از ۱۴ مهرماه ۱٣٨۲ آغاز شد، جامعه ایران تا به امروز هزینههای سنگینی در راه فعالیتهای هستهای حکومت اسلامی ایران پرداخته کرده است. در حالی که سران و مقامات حکومت اسلامی بدون توجه به وضعیت مردم و با بیاعتنایی به آژانس انرژی اتمی و سازمان ملل متحد فعالیتهای هستهای را پیگیری کرده و اکنون در مقابل رقبایش زانو زده است.
حال چند ماه است که حکومت اسلامی ایران و گروه۵+۱ ، هر دو پذیرفتهاند که به یک توافق جدید دست یابند. اما هنوز هم شهروندان ایران و افکار عمومی به معنای واقعی نمیدانند که حکومت اسلامی ایران در این توافق چه به دست آورده و چه از دست داده است.
در حالی که به گفته فیروزآبادی رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح حکومت اسلامی، چه توافق حاصل بشود و یا نشود ما جشن خواهیم گرفت؟! البته که روشن است او چنین نظری داشته باشد. آنها از محاصره اقتصادی به نفع خودشان بهرهبرداری کردند و اکنون نیز با لغو تحریمها بازهم بهرهبرداری خواهند کرد، پس تعجبی ندارد که آنها در هر دو حالت جشن بگیرند. حسن روحانی این توافق را «تسلیم شدن غرب و شرق در برابر ایران» میداند، اما جناح سیاسی مخالفِ او در ایران، تیم مذاکرهکننده هستهای را به «وادادگی» و «عقبنشینی» متهم میکند. این سخنان و موضعگیریهای سران و مقامات حکومت اسلامی، در واقع همه دروغ و عوامفریبی است.
در آخر میخواهم بگویم حکومت اسلامی ایران، چارهای جز پذیرش توافقنامه نداشته است. چرا که تحریمهای اقتصادی ضربه شدیدی به اقتصاد ایران وارد کرده. اگر چه اندازهگیری میزان خسارت ناشی از تحریمهای اقتصادی غرب علیه ایران به صورت دقیق امکانپذیر نیست، اما برآوردهای سازمانهای اطلاعاتی نشان میدهد که ایران حداقل سالانه ۱۰۰ میلیارد دلار از محل تحریمها زیان دیده است. صادرات نفت ایران در سالهای اخیر به کمتر از یک میلیون بشکه در روز رسیده است و درآمد صادرات نفت ایران از ۱۱۰ میلیارد دلار در سال به کمتر از ۵۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۲ کاهش یافت. کاهش صادرات نفت تاثیر بسزایی در کاهش سرمایهگذاری در حوزه نفت ، گاز و عقبماندگی ایران در میدانهای نفتی گذاشته و معاون وزیر نفت زیان ناشی از این عقبماندگی را ٣۰ میلیارد دلار در سال اعلام کرده است. همچنین به گفته رکنالدین جوادی صنعت نفت ایران برای حفظ شرایط موجود به ٣۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری در سال نیاز دارد.
همچنین تحریمهای بینالمللی، اقتصاد ایران را با کسری نقدینگی روبهرو کرده است. به طوری که بر اساس برآورد مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی ایران، ۶۷ درصد واحدهای اقتصادی ایران در سه سال گذشته با ظرفیت ٣۰ درصدی فعالیت کردهاند. علاوه بر این نرخ تورم نیز در ایران رشد کرده و همزمان با آن نرخ رشد اقتصادی منفی شده است.و در نتیجه، سرمایهگذاران بینالمللی ایران را ترک کرده و تجارت خارجی ایران کاهش یافته است.
در چنین شرایطی، مردم ایران به خصوص طبقه زحتمکش و تحت ستم، نباید به سیاستها و تبلیغات حکومت اسلامی متوهم شوند. چرا که بیتردید هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ سیاسی، نه تنها بهبود چندانی در جامعه ایجاد نخواهد شد، بلکه به احتمال زیاد فشارهای اقتصادی و سرکوبهای سیاسی هم افزایش خواهد یافت.چرا که اساسا محاصره اقتصادی ایران نه به چشم حکومت اسلامی، بلکه به چشم تودههای مردم رفته است. در این سالها نیروهای سرکوبگر حکومت اسلامی به بهانه «موقعیت جنگی» و «تامین امنیت کشور» هرگونه اعتراض تودهها را به شکلی سرکوب کردهاند. در حال حاضر دستمزدهای بسیار ناچیز کارگران حتی به موقع پرداخت نمیگردد، گرانی و تورم کمرشکن شده و با دستور گرانتر شدن ۱٨ کالای اساسی زیست و زندگی مردم بیش از پیش در تنگنا قرار گرفته است. چرا که حکومت اسلامی ایران در کلیت خود و با همه جناحهایش، ارتجاعی و غیرانسانی است. بنابراین نباید توهم به این جناح و یا آن جناح را در جامعه پخش کرد.
موقعیت فرودست اقشار مختلف به خصوص زحمکشان و زنان با تحریم و یا بدون تحریم، با توافق یا بدون توافق شدت خواهد یافت! به یاد داشته باشیم که در دوران تحریمها، تشدید فرودستی زنان در دستور کار دولت احمدینژاد و پس از آن حسن روحانی قرار گرفت و کماکان ادامه دارد. همانطور که قبلا گفته شد یکی از اهداف رژیم جمهوری اسلامی از توافق و همکاری علنی با آمریکا که امروزه تحت نام «توافق هستهای» پیش میرود این است که با تغییراتی هرچند کوچک در زندگی طبقات متوسط و از طریق تبلیغات حول آن و تاثیرات این طبقه در جامعه بتواند از انفجارات تودهای، خصوصا زنان و جوانان جلوگیری کند. چرا که آنان از موقعیتی به شدت انفجاری و شکننده در جامعه برخوردارند.
تنها راه مقابله با این اوضاع راهاندازی جنبش انقلابی ، در جهت ساختن انقلابی است که بتواند نفرت عمیق زنان و کل مردم ستم دیده را در جهت سرنگونی تمام و کمال رژیم جمهوری اسلامی و قطع دست کلیه امپریالیستها هدایت کند. باید فارغ از زمزمههای منفعتطلبان و محافظهکاران، بیباکانه در پی تغییری باشیم که متضمن رهایی زنان وتوده های تحت ستم باشد. باید خودمان را برای مبارزاتی سخت آماده کنیم که محرک مبارزات کنونی ما برای تغییر طولانی و بنیادین جامعه باشد.
تا به آن روز سیقل میدهیم آگاهیمان را...
|