بیستمین سالگردِ نبودنِ هومن
غزل
اسماعیل خویی
•
سالی دگر گذشت ز پروازِ هومن ام:
چندین سده ست مرثیه پردازِ او من ام.
آن تیربارِ حادثه، کاو را زمن گرفت،
دیری ست تا نشانه اش از چارسو من ام.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۹ مرداد ۱٣۹۴ -
٣۱ ژوئيه ۲۰۱۵
سالی دگر گذشت ز پروازِ هومن ام:
چندین سده ست مرثیه پردازِ او من ام.
آن تیربارِ حادثه، کاو را زمن گرفت،
دیری ست تا نشانه اش از چارسو من ام.
آتشفشانِ سردِ دماوند را بگوی:
آن کاو گدازه می تپدش در گلو من ام.
در مرگِ او، هنوز بسی های وهو کنند:
آتش به جانِ دوزخِ این های و هو من ام.
آیینه دادگاه نماید به چشمِ من:
وآن کاو،در آن، نشسته مرا رو به رو من ام.
پیوسته می کنیم من ومن بگو مگو:
محنت کشِ دوسویه ی این گومگو من ام.
پُرسند اگر:-"کی است گنه کارِ مرگِ او؟"
خستو شو و غریو کش، ای من!بگو:-"من ام!"
بیدرکجا ، که بود پدر را پناهگاه،
شد قتلگاه بهرِ پسر،بهرِ هومن ام.
من گر نبودم اش پدر، او بود در امان:
کُشت ار عدوی من پسرم، آن عدو من ام.
خود را بکُشت یا که بکُشتندش ؟ای فغان!
دلخسته ی شکنجه ی این پُرس وجو من ام.
مرگ ام،چو خسته بیند از این پُرس و جو، ز دور
گوید مرا:-"تو چاره مجو:چاره جو من ام!"
در سینه ام همیشه سبویی ست خون تراو*!
"آری!"دل ام غریو کشد:-"این سبو من ام!"
هجدهم تیرماه۱٣۹۴،
بیدرکجای لندن
*از مصدرِ"تراویدن".
|